#قسمت_سی_و_سوم
#ماهان
صورت ساده و بی روح مهسا با یه لبخند کوتاه از بی روحی کامل در اومد.🙂 نگاهش از صورت من به سمت ستاره ها چرخید و شروع کرد به فکر کردن.🤔
مهسا:(( تقابل اشک ها و لبخند ها خوبه؟!))🥲
_:(( قشنگه. تقابل اشک ها و لبخند ها! تو با این روحیه باید میرفتی انسانی تا شاعر میشدی نه اینکه بری ریاضی و مهندسی پزشکی قبول شی!))😜
مهسا:(( چه ربطی داره؟! همه میتونن از خودشون احساسات بروز بدن، فقط اینکه تا عقلت هنوز اظهار نظر نکرده ، احساساتو بذاری تو کمد! ))😏
صدامو شبیه مجری ها کردم🎙️:(( میشه خواهش کنم که برای مخاطبین رمان محرم امسال رو از دیدگاه ریاضی تعریف کنید؟!))🧮
مهسا صداشو صاف کرد:(( خب امسال کرونا در نقش عدد صفر متاسفانه در تعداد زیادی از مراسمات و موکب هامون ضرب شد و باعث شد که برپا نشن.🧮 بنابراین ما هم نتونستیم زیر رادیکال همین هیئت ها بریم تا از بار غصه و گناهان مون جذر گرفته بشه و کم بشه. بغض ها مون هم به توان دو رسید 🥺و چون تو دل مون جا برای نگه داریش کم اومد ، زاویه های دلمون عوض شد و همه چی به هم ریخت.📐 احوال مون شبیه نمودار سینوس شده. امیدواریم که با واکسیناسون به یک اشتراک با مجموعه ی مادر (همه ی مردم) برسیم و همگی مشرف شیم سال بعد کربلا!))☺️
_:(( الهی امین! خدا از دهنت بشنوه! مهسا عالی بودی! خدا نکشتت! میخوام برات دست بزنم. البته باشه برای بعد از محرم امشب نمیشه!))😅
مهسا:(( خب تو از لحاظ روان شناسی بگو.))😌
_:(( هنوز که دانشگاه شروع نشده. بزار برم یه کم یاد بگیرم بعدش برات میگم.))🙃
مهسا:(( الهی که تا اون موقع این بدبختی ها تموم میشه و در مورد حال خوب مون میگی.))😇
_:(( الهی امین!))🤲🏻
دوباره سکوت کرد و به اسمون خیره شد.✨ منتها این دفعه لبخند میزد که همین حالمو خوب می کرد.😁🥰 انگار از فکر غم و غصه اومده بود بیرون. ✌️😉
مهسا:(( میگم ماهان حاضری برای چهل و هشتم شعله زرد بپزیم؟! نذر امام رضا کنیم که کرونا نابود بشه.))🤔
_:(( فکر خوبیه. نظرت چیه که کیک و ابمیوه بخریم و پخش بیرون؟! اینطوری خیالمون راحت تره.))🙂😌
مهسا:(( یادته شعله زردای مادرجونو تو شب تاسوعا؟!😌 چقدر مزه میداد! شیرین با بوی گلاب و عطر کره که حس زندگی میداد به ادم!😋 از وقتی کرونا اومد اینم جاشو داد به کیک و ابمیوه.😒 حیف نیست؟! کرونا چی میخواد دقیقا از جون مون؟!))😒😒😒😞
_:(( اخ! یادته بچگی سر اینکه کی روی کاسه ها دارچین و خلال بادوم و خلال پسته بریزه دعوا می کردیم؟! 😌بعد می رفتیم زنگ خونه ها رو دونه دونه می زدیم و پخش می کردیم بین همسایه ها.))🥺
مهسا:(( فعلا باید با یاد اونا خودمونو زنده نگه داریم. الان ابمیوه ی غیر طبیعی پاکتی میک بزن و فرض کن داری شعله زرد میخوری!))😒
_:(( کرونا! تو با قلب ویرانه ی من چه کردی؟!))😞😢
مهسا:(( بیا یه کمی از پول شعله زرد رو بدیم کیک و ابمیوه بخریم بقیه اگه اضافه اومد بدیم مسجد امیر اینا. راستی کارشون به کجا رسید؟!))🤔
#رمان_نسل_نو 🇮🇷
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 شما دعوتین به تماشای مستند ویژه پیاده روی اربعین
✌️امشب ساعت ۲۱:۳۰ از کانال روبیکای مدرسه مضمار نوجوان
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
هدایت شده از بسیـ⚘ـج دانش اموزی مازندران
پویش مجازی #برای_حسین 📣📣📣📣
☘ویژه تمامی شهرستانهای استان مازندران
مخصوص پسران و دختران دهه هفتادی وهشتادی☘
به همراه #جوایز🎁🎁 نفیس به نفرات برتر
🔅۱۰برگزیده این پویش در هر رشته مفتخر به دریافت #کارت_طلایی استعداد های رسانه ای مرکز #سراج شده و تحت #بورسیه آموزشی این مرکز میشوند.
✅قالب های تولید محتوا :
🎥ویدیو ( موشن گرافیک،فیلم کوتاه، انیمیشن)
📸تصویر ( عکس، پوستر،فتونیوز، اینفوگرافی)
🎙صوت ( پادکست و انواع فایل های صوتی)
📝متن( یادداشت، قطعه ادبی،شعر و داستانک)
⏳مهلت ارسال آثار :۲ آبان ۱۴۰۰
📌نحوه ارسال آثار:
آثار خود را از طریق پیامرسان های مجازی به شماره
09051417997
ارسال نمایید.
#سازمان_فضای_مجازی_سراج_مرکز_مازندران
😊🆔️ کانال بسیج دانش آموزی مازندران ⬇️
@bdmazand
🏴🏴
چشمات رو ببند و تصور کن تو مسیر کربلا با پای پیاده داری میری . . .
موکب ها ، شور و حال مردم ، مهمان نوازی عراقی ها ، صمیمیت آدمایی که اونجان . . .
وایستا ببینم ، هیچ تصوری نداری؟
تا حالا نرفتی کربلا؟
اگه میخوای بدونی تو پیاده روی اربعین چه خبره با مستند جذاب پیاده روی اربعین همراه باش.
جمعه
ساعت ۲۱:۳۰
از کانال روبیکای مدرسه مضمار نوجوان
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
#قسمت_سی_و_چهارم
#امیر
تماس تصویری بهترین راه ارتباط و جلسه بود.📱😑 باید سریع تر به یه اجماع درست و حسابی می رسیدیم.😎
_:(( بروبچ! داداشیا! با این برنامه ایی که گفتم نظرتون چیه؟! خیلی سنگینه!🙄 میدونم بهتون فشار میاد. نظرات خودتونو بگین که یه چیزی از دل همینا در بیاریم و کار بزنیم.))😐
پژمان:(( من موافقم.🙃 ببینین ما تا اذان مغرب کار کنیم هم خوبه.👍 میشه روزی 2 یا 3 ساعت چون روز داره کوتاه تر میشه.🌥️ بعدش هم اگه خیلی خیلی خسته بودیم میخوابیم اگه هم نه که بهتر. درس میخونیم!))🤓📚
حامد:(( حالا تکلیف رویداد رو چیکار کنیم؟ پیاده روی ، شنا ، دراز و نشست!))😕🤔
سجاد:(( میگم با مربی ها حرف بزنیم ببینیم نظر شون چیه. شرایط ما رو اگه بدونن درک می کنن.))☺️🙃
_:((مطمئنین که خسته نمی شین؟! وسط اینا یهو جا نزنین و برین؟! اصلا خانواده هاتون موافقن؟!))😳🤔
سجاد:(( نه عاقا نه! خیالت راحت!))😇
آرمان:(( امیر نکنه میخوای هر جوری شده نذاری ما بیایم سر کار اره؟!))🤨
حامد:(( راست میگه! داری شبیه شیطان رجیم بهونه میاریا!))🤨🧐
پژمان:(( بروبچ یه دقیقه تنفس! حمله نکنین بهش! شاید خودش مشکل داره و نمیتونه بیاد و روش نمیشه که بگه!))😒🙄
_:((نه اقا! میگم الان که این همه فاز گرفتین یه کمی هم از این جهت ها به قضیه نگاه کنین!))🙄
سجاد:(( ببین دادا یه سری کارا هست که سخته اما سختیش می ارزه به نتیجه ی اخرش.🙃 این چیزا رو اگه بخوای با عقلت تصمیم بگیری ممکنه تهش پشیمون بشی اما دل میگه انجامش بده.))🙂🫀
پژمان:(( مثل علی لندی!🤩 عقلش میگفت برو🧠 اما دلش میگفت اونایی که تو اتیش موندن گناه دارن.🫀 به قول خودش دلش میخواست تو دسته ی امام حسین باشه نه یزید. اگه به حرف عقلش گوش میداد و دلش نمی سوخت برای همسایه هاش ، الان شهید نبود و به بالاترین درجه نمی رسید.))😇😁
_:(( تازه هم سن ما هم بود.🤔 خوب تونست تو بد ترین شرایط بهترین تصمیم رو بگیره.))🤩
سجاد:(( ما شرایط مون مثل الان اون سخت نیست اما بازم باید یه تصمیم مهم بگیریم چون بیشتر از نصف سال تحصیلی رو درگیر این موضوع میشیم.))😕
حامد:(( تازه خدا هم هست کمک میکنه.😊 به این فکر کن که این کار میتونه یه تمرین برای خودسازی باشه یا اینکه یه ویژگی جدید رو تو خودت ایجاد کنی.😎✌️ مثلا اینکه برنامه ریزی داشته باشی، صبحا زودتر بیدار شی، با سختی هایی که هست بازم برای این کار جهادی تلاش کنی و خیلی چیزای دیگه!))😁💪
_:(( ممنون بچه ها که اینقدر دید تون بازه و اینقدر کله هاتون کار میکنه.))😍
ارمان:(( حالا علی لندی یه مثال خوب بود چون هم سن و سال ما بود. اما اونطوری همه ی شهدا این شرایط سخت رو داشتن. هر کدوم به یه نحوی این امتحان رو پس دادن. چرا تو این کار جهادی مون ازشون الگو نگیریم؟!))😊🤔
پژمان:(( میگم تا تموم شدن این کارا عکس علی لندی رو بزاریم صفحه زمینه ی گوشی هامون تا هر وقت که دیدیمش ، کاری که کرد برامون یاد اوری بشه و انرژی بگیریم! چطوره؟!))📱📸
_:(( عالی! بریم که بترکونیم!))😎✌️💪
#رمان_نسل_نو 🇮🇷
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
✳️بخش هایی از زندگی نامه
🔰#علامه_حسن_زاده_آملی
3️⃣#قسمت_سوم
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماموریت_سوم
نسل نویی های پرانرژی و نوجونای همراه مضمار اینبار تصمیم گرفتن رکورد خودشون رو تو ورزش کردن بزنن💪
#ببینیم گزارش ورزشی از نوجون های نسل نو رو😉
#قرن_نو_نسل_نو
#رکورد_بزن
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
#قسمت_سی_و_پنجم
#سجاد
در حد فیل از قحطي برگشته ناهار خوردم که جون کار کردن داشته باشم. 😄 قیافه ی مامانم دیدنی بود!😆 آخرش هم تاب نیاورد و به روم آورد.
مامان:((بچه اینقدر زیاد نخور معدت مگه چقدر جا داره؟ یهو میترکه کار دستمون میدیا!))😬😳
غذا رو قورت دادم و گفتم:(( مامان دارم میرم کار کنم. وسطش ضعف کنم چی؟ کارا همینجوری هم کند پیش میره!))
مامان:(( داری میری کار کنی، اونجا یه چیزی هم برات میزارم که بخوری.))😑😐
_:((مامان همین جوری هم وقت مون در روز کمه. حالا من بشینم بخورم؟!))🙄😬
مامان:(( بچه تو که شتر نیستی همه چیو بتونی ذخیره کنی! عه! گوش بده دیگه!))
_:((باشه مامان باشه اصلا هر چی تو بگی!))
آخرش هم مامانم یه بقچه داد زیر بغلم و ما رو با یه کامیون سفارش و لباس گرم فرستاد سر کوچه.😑 امیدوار بودم بقیه بهم نخندن و نگن که سجاد سوسول و بچه ننه ست.😬😶 تا اینکه پام رسید به پروژه و دیدم همه همین جورین!😳😆 انگار همه ی مامانا فکر میکنن که این کار خطرناکه و بیخود و بی جهت نگرانن.
امیر:(( وای بچه ها خیلی خوشحالم که شما ها هم با دست پر اومدین وگرنه از خجالت آب می شدم.))😓😉
ارمان:(( مامانا همینن دیگه. کی می خوان دست از این الکی نگران بودن بردارن؟!))🙄😒
حامد:(( انگار بهشون پول میدن که نگران بشن!))😒
وارد زمین مسجد شدیم و به سمت نزدیک ترین کارگری که اونجا بود رفتیم.
امیر:((آقا سلام خسته نباشید. سر کارگر اینجا کیه؟!))🙂
آقای کارگر:(( شما ها؟!)) 🧐😮
پژمان:(( حقیقتش اینکه ما کارگر جدید هستیم. اومدیم کمک شما که زودتر همچی تموم شه.))😊😊
آقای کارگر:(( شما ها که بچه این! نکنه پدر و مادر تون فرستادن تون اینجا که ببینید اگه درس نخونین چی کاره میشین؟!😒😑 خب به اندازه ی کافی دیدین دیگه برین سر درس و مشق تون!))😒
ارمان:(( نه اصلا! شغل شما خیلی هم شریفه! نیومدیم که توهین کنیم اومدیم کمک کنیم!))😮😬
حامد:(( به خدا!))🙄🙄🙄
همون لحظه بود که یکی از داخل ساختمون نیمه کاره بیرون اومد و به نظر می اومد که سر کارگر خودش باشه.🤔
+:(( چه خبره اینجا؟! عا! آقا امیر و آقا سجاد و بقیه ی بچه ها ی این محل! خوب شد اومدین. منتظر تون بودم.))🤩
ارمان:(( شما؟!))🤔
+:(( من شریفی هستم. مهندس و سر کارگر اینجا. از دوستان خانوادگی حاج آقا احمدی.))😊
امیر:(( خوشبختیم! چه خوب شد که شما رو دیدیم. برای این دوست عزیز مون سوءتفاهم شده بود.))🤩
آقای شریفی:(( ایشون امروز اومدن پیش ما و از ماجرا های اینجا خبر ندارن. اگه چیزی شده حق بدین و دلخور نشین.))😊😁
امیر:(( اختیار دارین آقا!))
شریفی :(( خب آماده این آقایون!؟))😁
_:((بله اوستا! از کجا شروع کنیم؟ چی کار کنیم؟!))🧑🔧
#رمان_نسل_نو 🇮🇷
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا رفیق شهید #نوجوان داشتی؟
میشناسیشون؟
شده به این فکر کنی چطور شد که ای همسن و سالهای ما شهید شدند؟ مگه چه کاری کردند؟ 🤔
#نوجوان_شهید_فداکار
#حال_خوب_با_همکلاسیهای_شهید
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
#قسمت_سی_و_ششم°°°
#ماهان
پیمسهلاد نگو بلا بگو! عاشق کربلا بگو!😅 میدونم ربطی به این قسمت نداره اما همین جوری یهو حس شاعریم اومد گفتم شما رو هم در جریان بزارم.😆 اخر این قسمت رمان دوباره بیاین این شعر رو بخونین ، کاملا متوجه میشین که تنها ربطش حضور پیمسهلاد هست! بگذریم. منو برو بچه های محل مون دیدیم که کار خیر به این خوشگلی جلومونه چرا توش سهیم نباشیم و ازش بهره نبریم؟! 🤔🤩همگی گشتیم و لباس هایی که کهنه ی و پاره شده بودن رو پیدا کردیم. البته اگه از مامانا مون می پرسیدیم که لباس گردگیری عید کجاست، اصلا نیازی به گشتن نبود.😐😉 همه سر یه ساعتی که میدونستیم امیر و دوستاش الان مشغول کار هستن ، به پارک محله مون رفتیم و منتظر تاکسی انلاین شدیم. 🕒
مسعود:(( میلاد دادا! خیلی پیشرفت داشتی از عید به این طرف. یه کم پسرفت کنی برای سلامتی خودت بهتره! کدوم لحظه ست که پیراهنت پاره بشه.))😳
میلاد:(( میگی چیکار کنم؟! کرونا نمیزاره ورزش کنیم.))😟😔
_:(( الان میام!))😊
پیمان:(( کجا؟ الان ماشین میاد!))😕😳
_:(( اومدم الان.))😊
با تمام قوا دویدم سمت خونه و بین راه زنگ زدم به مهسا. 📱مهسا به سرعت موشک ژاکت شل و ولم رو اورد جلوی در خداحافظی کردیم. همزمان با رسیدن من به پارک ماشین هم رسید. بعد از سوار شدن ژاکتمو انداختم رو شونه های میلاد.
_:(( بپوش یه وقت یخ نکنی.))🙃
میلاد:(( گرمم نیس داداش خوبم!))🙂
_:(( لباست زیاد تنگه برات خوب نیست برای تو خیابون.🤫 این بهتره!))
مسعود:(( اتفاقا باعث میشه بیشتر عرق بکنی و زودتر چربی های دور شکمت برن سیزده بدر!))😅😉
میلاد:(( اگه کثیف یا پاره شه چی؟!))😬😬
_:(( این شل و ول ظاهرا قسمتش بوده که تو کار جهادی استفاده بشه. مطمئنم به خاطر همین ازت تشکر می کرد اگه زبون داشت.))😌🙃
مسعود:(( اگه برای میلاد تنگ باشه بعید نیست. میلاد با همه فرق داره!))😆😅
وقتی رسیدیم امیر و دوستاش سخت مشغول کار بودن. دو تا شون بیل میزدن ، ملات درست می کرد ، یکی هم با فرغون مواد رو جا به جا میکرد. پیاده شدیم و به سمت شون رفتیم.
_:(( اقایون کارگر نمی خواین؟!))😎
امیر سرش رو بالا اورد و کلاهش رو در اورد. نفس نفس زنان سمت مون اومد.🥴
امیر:(( ماهان! بچه ها! شما اینجا چیکار می کنین؟!))😳
پیمان:(( اومدیم کنار شما یه کمی مردونه کار کنیم!))💪🏻😉
امیر:(( ولی اخه....))😕
میلاد :(( نه زحمت مون میشه و نه خانواده هامون ناراحت میشن. مسئله ی بعدی؟))😎😌
امیر:(( خب پس حرفی نیست. خوش اومدین!☺️☺️ باز خدا رو شکر کنین که مادراتون مثل مادرای ما با تدارکات و تجهیزات شما ها رو راهی نکردن!))🙄
مسعود:(( شکایت الکی نکن! 🤨این دل نگرانی های مامانا خیلی قشنگه. معلوم میشه که چقدر دوستت داره و براش مهمی!))🤫
_:(( تو کل این جهان بعید میدونم کسی مثل مامانای ایرانی هارو داشته باشه.🤔 حیف خاله ی دلسوزم که تو قدرش رو نمی دونی!😒 البته اینو با همه تون بودم!))😑🙄
میلاد:(( به کجا داره میره نسل جدید!))🙄
پیمان:(( با کیا شدیم 83 میلیون؟!😑 نگران اینده ی مملکتم شدم اصلا!))😬☹️
مسعود یهو زد تو خط مداحی :(( سلطان غم! چشم و چراغم مااادر! ماااادر پرستار دلم...))🤧😢
_:(( بسه برین سر کارتون شب شد!))🤣😅
#رمان_نسل_نو 🇮🇷
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهرمانی ات مبارک پهلوان🥇🏆
پیروزی مقتدرانه ی ، پهلوان یزدانی ، ورزشکار اخلاق مدار را به شما نسل نویی ها تبریک میگوییم🌹
#قرن_نو_نسل_نو
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احباب زخم بر
جگرش می گذاشتند
اهل مدینه سر به
سرش می گذاشتند...
اگه شماهم میخواید بدونید جمع نشدن اهل حق دور هم چه آسیبی میزنه، روایت #امام عزیزمون امام #حسن_مجتبی(ع) رو بخونید وقتی که همه تنهاش گذاشتند ...🥀
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت یا رحلت ؟
بنا به روایت صحیح و متقن از امام صادق علیه السلام، پیامبر به شهادت رسیده اند و لفظ رحلت برای ایشان درست نیست .
#شهادت_حضرت_رسول(ص) تسلیت 🏴
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|الگوها از کجا شروع کردند؟ |
اگه شما هم بدنبال راه اندازی جمعی برای هدف حق هستید پست های بعدی رو دنبال کنید 👌
#شهادت_حضرت_رسول(ص)
#فتح_قلب_عقل
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیامبر(ص) برای جمع کردن و جمع شدن آدمها دور هدف حق از کجا شروع کردند؟
قدم اول ؟ ...(در استوری)
#شهادت_حضرت_رسول(ص)
#فتح_قلب_عقل
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم دوم بعد از شفاف شدن هدف چیه؟
جای تربیت انسان و انسان سازی ، در کدوم مرحله از کار پیامبر بوده؟
#شهادت_حضرت_رسول(ص)
#فتح_قلب_عقل
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا به این فکر کردی ، اگه هیچ چیزی سر جای خودش نباشه چه اتفاقی میوفته؟ 🧐
به این فکر کردی خودت رو بهتر بشناسی؟
#نظم ، #خودشناسی
#پادکست_جذاب_شنیدنی 💥
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگاه من به ضریح تو یک جهان حرف است ... 🍂
#امام_غریب #تشکیلاتی_ترین_امام
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
#مهم #خیلی_مهم
#این_گره_فقط_بدست_شما_حل_میشه ❗️
تا حالا به مسائل و مشکلات دوستای دانش آموزو همکلاسی هات توجه کردی؟
یا شما معلم و مربیها شما جوونها، شما چطور شما از حال ونیاز و مشکل بچه های اطرافتون چقدر مطلعید؟ ❗️❕
⬅️تا حالا با وضعیت کودکان کار و خیابانی ، یا دانش اموزای بی سرپرست و بد سرپرست ، مواجه شدی؟ ❗️
⬅️به این فکر کردی که #صدای اونها بشی برای روایت مشکلات و دردهاشون؟ به این فکر کردی ، رفاقتی سری به محله و کوچه و مدرسه شون بزنی و مشکلاتشون رو روایت کنی تا گره ای از کارشون حل بشه؟ ❓
🔥رفیق، منتظر یه اقدام جهادی ویژه و خاص باش که فقط از دست خودت بر میاد ، از دست شما نسل نویی ها، شما دهه هشتادی ها، کافیه میکروفون آوینی رو بگیری رو بری برای تهبه یه گزارش ویژه !!!
کدوم گزارش؟ خبرش رو تو پوستر بعدی ببین و با ما همراه شو😊
#مخاطب_خاص #صدای_نوجوان
#مرد_میدان ، #مهر_ظهور
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
صدای نوجوان 🌐🔊
این کار فقط بدست شما انجام میشه!
تواین مسابقه ویژه کافیه 👇
🔹به مناطق ، محلات ، و مدارس آسیب پذیر و محروم برید
🔸 ازدیدگاه خودتون مشکلات و مسائل و نیازهای دانش آموزان #محروم و #مستعد رو
🔹 بشکل #گزارش_خبری روایت کنید و برامون بفرستید
دریافت فرم گزارش و آیدی ثبت نام⬇️
@medadrangi_mz
#کانون_فرهنگی_مهرظهور
#کانون_نیکوکاری_مدادرنگی_مهرظهور
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|پناهِ جمع ها و دلهای مضطر ...|
جمع ها و گروهها و تشکیلات ها ، وقتی در کوران حوادث و ابتلائات قرار میگیرند آبدیده تر میشن و برای هدف حق آماده تر ، واین بین غربالهایی هم اتفاق میوفته، پناه و دژ محکمِ برای ماندگاری در این راه برای ما ایرانی ها ، غریب الغربا امام رضا (ع) هست ...🍃
شهادت امام رضا علیه السلام بمحضر امام عصر(عج) و شماهمراهان عزیز تسلیت 🏴
#تشکیلاتی_ترین_امام
#استوری_حرم_تو_تنها_تکیه_گاه_منه
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹هدفت رو بشناس✌️
🔹بهترین راه رسیدن به هدفت رو دربیار👌
🔹هدف رو دقیق و شفاف و جزیی کن💪
و....
به روایت امام علی علیه السلام ،کارکوچک و کمی که با برنامه پیش بره بهتر از چندتا کار پراکنده ای هست که بی نظم پیش میره...
(ادامه در صوت)
#خودشناسی #نظم #پادکست
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
#قسمت_سی_و_هفتم°°°
مهسا
نزدیک ساعت هفت اومد خونه. خستگی از وجودش می بارید اما چیز عجیبی که وجود داشت کلافگی بود که سعی داشت پشت لبخند ساختگیش قایمش کنه. بعد از سلام و حوالپرسی اروم و مختصری رفت تو حمام و منم به پروین اعتصامی خوندنم ادامه دادم. وقتی صدای در حموم اومد مامان بهم اشاره زد:(( مهسا مادر بیا این سینی چایی رو براش ببر خستگیش در بره. الهی بمیرم! بچم خیلی خسته میشه در روز!))
_:(( خوب به اقا پسرت میرسی مهدیه خانوم!))
مامان:(( از دست زبون تو دختر! ندیدی قیافشو مگه؟! ))
_:(( شوخی کردم! منم بودم براش چایی می بردم! به به! دستم درد نکنه چه چایی خوش رنگی.))
مامان:(( چند روز دیگه دانشگاه ها شروع میشه. امیدوارم این کار به درسش لطمه نزنه!))
_:(( باید برنامه ریزی خوبی برای خودش بکنه! اما بیشتر از خستگی انگار فکرش درگیر بود.))
مامان:(( نمیدونم والا!))
ماهان داشت موهاشو با حوله خشک میکرد اومد و روی مبل ولو شد و زل زد به چایی.
ماهان اروم گفت:((دستت درد نکنه.))
_:(( همینقدر ممنونی؟!))
ماهان:(( میخوای زانو بزنم تشکر کنم؟!))
_:((نه بابا شرمنده نکنین ماهی خان!))
روی مبل نشستم و دوباره لای کتاب پروین رو باز کردم. ماهان همونطور که چایی شو فوت میکرد ، خیره به نقطه ایی نا معلوم ، تو افکارش غرق شده بود. صورت بی حال و فکر درگیرش به این حسو میداد که اتفاقی افتاده. نمیدونم! شاید هم چون زیاد خسته بود اینجوری بود!
_:(( راستی خسته نباشی دلاور خداهم قوتت پهلوان. دوست داری برات بخونم؟!))
ماهان:(( هر جور که دوست داری.))
_:(( جز دانش و حکمت نبود میوه ی انسان/ ای میوه فروش هنر این دکه و بازار
کز گفته ی ناکرده و بیهوده چه حاصل/ کردار نکو کن که نه سودیست ز گفتار ...))
ماهان خیلی اروم زیر لب گفت:(( هی خدا!))
_:(( چیزی شده؟! به قول عمه یه ککی به جونته!))
ماهان:(( چطور؟!))
_:((صدا و سیمات کمی آشفته است چخبره؟! کار و بار ردیفه اوستا؟!))
ماهان:((یه کمی سرم شلوغه. طوری نیس.))
_:((امروز همه چیز مرتب بود؟ همه ی ادما سر کار مشکل نداشتن؟!))
ماهان:(( امروز یکی از دوستای امیر رفته بود واکسن کرونا بزنه، تا دو روز نمی تونه بیاد. پیمان محدودیت زمانی داره و همیشه کم می مونه چون پشت کنکور مونده امسالو. به غیر از این همه چیز خوبه. بقیه هم رفتن پول جمع کنن اما هر چی زنگ میزنم خبری ازشون نیس!))
_:(( خب خدا رو شکر. بد به دلت راه نده!))
ماهان:(( من میرم دراز بکشم. برای شام صدام کن.))
ماهان رفت و با سوالی که برای منو مامان ایجاد کرده بود، ما رو تنها گذاشت. داشتیم به ماهان فکر میکردیم که تلفن خونه مون زنگ خورد.
مامان:(( کیه؟))
((! نمیدونم! ناشناسه):( _
مامان تلفن رو جواب داد. صدای جیغ جیغ یه خانومی از پشت تلفن کماکان به گوش میرسید.
مامان:(( خودمم بله.... چی شده خانوم؟!.... یه کمی آروم تر بگو منم بفهمم... ماهان چیکار کرده؟!.... یا فاطمه ی زهرا!...))
#رمان_نسل_نو 🇮🇷
#قرن_نو_نسل_نو
بزرگترین رویداد رهبران اجتماعی نوجوان
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|بهار زندگی ، بهار جوانی🌿|
💬پیام مهم مقام معظم رهبری به جوانان!
این را به همه جوانهای خوب و مومن بگویید ☝️(متن در استوری)
#جوان_نوجوان_تشکیلاتی_تمدن_ساز
#ماه_ربیع
مضمار_نوجوان🇮🇷🍃⊱━═━
@mezmar_nojavan