May 11
May 11
«خدایا، کاری کن که هر کاری را با صداقت شروع کنم و با صداقت تمامش کنم. خودت به من توانی بده که پشتیبانم باشد.»
سوره اسراء/ آیه ۸۰
ترجمه علی ملکی
سالها خودم را از کانال زدن ترساندم. از دائما حرف زدن وحشت داشتم که نکند خالیام کند از فکر و حس و ایده.
حالا، مثل همه کارهایی که ترسیدم؛ اما کفش آهنی پوشیدم و انجامشان دادم، کانالم را هم ساختم. دلم روشن است و امیدوارم تجربهاش دستم را پرتر کند.
به «دویستوشصتوهشت» خوش آمدید!🌱
@fateme_alemobarak
• دکتر ورق تیره امآرآیم را جوری نگه داشته بود که نور بهتر بهش بخورد. بعد با خودکار به چندتا از سایهروشنها اشاره کرد و نشانم داد که این فلان است و آن یکی بهمان. لازم نبود دکتر باشم تا بفهمم وضعم خیلی خوب نیست.
نخواستم جلوی مامان فارسیاش را بگویم. انگار که بخواهم کلمهای رمزی گفته باشم که فقط من و دکتر متوجهش بشویم، رفتم وسط فعل نیمهتمام جملهاش که:
- کَنسِر که نیست؟
میدانستم نیست. جواب آن آزمایش گرانقیمت را خودم گرفته بودم. اما توی سایت و روی کاغذ کافی نبود؛ باید یکی با صدای بلند هم میگفتش. گفت نه و نمیدانم چرا قبلش کمی خندید. لابد دید چقدر هول شدهام قبل پرسیدن. خیالم راحت شد که نیست. خیالم راحت شد که مامان متوجه نشد چه سوال ترسناکی پرسیدم.
دو روز است همش فکر میکنم اگر کنسر بود، چطور باید به مامان و بابا فارسیاش را میگفتم؟
#زندگی
#مهر_هزاروچهارصدویک
@fateme_alemobarak
هدایت شده از گاه گدار
ما چه کار باید بکنیم؟.mp3
10.17M
✅ در شلوغی فتنهها خیلی وقتها این سوال در ذهن ما چرخ میزند که: «ما چه کار باید بکنیم؟»
🥇 اینجا ساده و سریع یک پیشنهاد برایتان آماده کردم. فرمولی که خیلی وقتها در این شرایط به کار میآید و هر کس استفاده کند، برنده میدان است.
🎧 این یادداشت صوتی را گوش کنید، برای دوستانتان هم بفرستید.
🇮🇷 خیلی وقتها همین کارهای ساده مثل چیزی که در این صوت توضیح دادم، اتفاقهای بزرگ رقم میزند، مطمئن باشید.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
• از این کتابم حتی نرسیدم یک عکس هم بگیرم. این را هم واضح است که از نت کش رفتهام. برادرم قبل از رفتن گفت زودتر تمامش کنم که با چند کتاب دیگر ببردش سربازی. قبلتر هم خوانده بودش. لابد دیده بود «ساده» رفیق پایهایست برای عصرهای خسته از رژه برگشته و شبهای آماده باش. از دیشب که موقتا آمده خانه، میگوید کتاب توی پادگان دستبهدست میشده.
به پسران جوانی فکر میکنم که لابهلای آنکادر کردن تخت، درد زانو برای تمرین رژه و غذاهای کمی که بهزور فقط ته دلشان را میگرفته، شعر عاشقانه میخواندهاند و دلتنگ دختر مژه فرخوردهای با انگشتان کشیده میشدهاند که هیچوقت توی زندگیشان نبوده. حسم میگوید این قاعدتا باید حالشان را بدتر میکرده؛ اما لابد رازی در کار بوده که از کمد یکیشان، راه پیدا کرده به بعدی و بعدی. شاید میخواستند غم واقعی را با غمی نیامده بشورند. نمیدانم.
کتاب را از دست دادم. برادرم بخشید به یکی از کتابنخوانها که «ساده» را خواند و کیفور شد. حتی نرسیدم یک عکس هم ازش بگیرم. اما راضیم. اصلا کاش همه کتابها برسند دست همانها که باید.
#زندگی
#قصهیکتاب
#مهر_هزاروچهارصدویک
@fateme_alemobarak
همچنان که پادزهر از زهر میآید به دست
درد ما هم بیگمان، یک روز دارو میشود...
• میلاد شهبازی
#شعر
#زندگی
#آبان_هزاروچهارصدویک
@fateme_alemobarak
• بغلش نکردم. میدانستم مثل بار اول ممکن است گریهام بگیرد. نخواستم پسرک با حال گرفته برود. مثل همیشه ادای آدمهای قوی را درآوردم. حتی شوخی کردم که: «چوبدستیت رو که جا نذاشتی؟»
کل هفته مرخصیِ بین آموزشی و سربازی رسمی نشستیم و خانوادگی هری پاتر را دوباره دیدیم. فیلم دیدن یکی از زبانهای ابراز علاقهمان است. بهجای اینکه بگوییم چقدر دلمان تنگ شده، بین انتخاب فیلم اکشن یا ترسناک بحث میکنیم. یکی چای دم میکند و یکی توی آشپزخانه دنبال بسکوییت و چوبشور و اسمارتیز میرود. بعد زل میزنیم به صفحه تلویزیون و آدمهایش. پسِ ذهنمان آرامیم که زیر یک سقفیم.
اصلا خودم قبل از اینکه از فشار کار و وضع سلامتیام در زمان نبودنش بگویم، گفتم که فکر میکنم دراکو مالفوی از هری جذابتر است. برای بار هزارم از علاقه بین رون و هرمیون ذوق کردم؛ اما نگفتم چقدر این آدمهایی را که کنارم نشستهاند دوست دارم.
امروز رفت. بغلش نکردم. خداحافظی کردم و برگشتم. نشستم پای کار و باز ادای قوی بودن درآوردم. خیالم راحت بود که هری پاتر پایانش خوش است.
#زندگی
#سربازی_لب_مرز_یهدونه_برادر
#آبان_هزاروچهارصدویک
@fateme_alemobarak
▪︎سرگی میخائیلیچ موضوع صحبت را عوضکنان گفت: «...دلم میخواست تمام عمرم همینطور در این مهتابی بنشینم.»
کاتیا گفت: «خوب، چه عیب دارد؟ بنشینید!»
«بله گفتنش آسان است.
من بنشینم، زندگی که نمینشیند...»
📚 سعادت زناشویی
لئو تولستوی
#کتاب
پ.ن. زندگی جان، نمیشه بیای یه چند وقت همه باهم بشینیم؟ :)
@fateme_alemobarak