eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
520 دنبال‌کننده
89 عکس
4 ویدیو
2 فایل
📗 مجموعه‌شعر شبانماه | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
از مسجدالاقصی صدای فتح می‌آید ۱۰ شعر و عکس برای طوفان‌الاقصی 🔺رسانه بافتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
‌ [...] از مسجدالأقصی صدای فتح می‌آید هنگام معراج است، سبحانَ الذی أسری ای دایره در دایره پژواک یکتایی خواهی شبی درهم شکست آن دو مثلث را بخشی از شعر مهدی جهاندار در این فرسته، به مناسبت خیزش جدید مردم فلسطین و «طوفان‌الاقصی»، ده عکس را به ضمیمه شعری از شاعران انقلاب آورده‌ایم. پی‌نوشت: همه این اشعار به جز شعر فاطمه عارف‌نژاد قبل از یوم‌الاقصی برای فلسطین سروده شده و ما به یمن این روز از آن‌ها یادی کردیم.
این آیه‌های سوره‌ی حشر است، هان به گوش! در صور می‌دمند، هلا خفتگان، به هوش! بالا بلندِ مأذنه‌ها با اذان خوش است زیباتر آنکه مسجدالاقصی زند خروش میدان پر از تلألو " اللهُ اکبر " است مهلت تمام! زوزه‌ی بیدادها خموش! سردار، صبح سوره‌ی اسری دمیده است جای تو خالی است در این بزمِ نوش نوش طوفان شده‌ست، جان برادر، کجاستی؟ دستی برآر تا که بگیری علم به دوش بسیار زخم دیده و سر خم نکرده است جانم به استقامت این خاک سخت‌کوش این فتح ناب، از نفحات شهادت است بوی بهار می‌دهد این دشت لاله‌پوش https://eitaa.com/faeze_zarafshan
چرا از حرف‌هایت گریه‌بغضی بی‌صدا مانده؟ چرا لبخندهایت گوشهٔ ویرانه جامانده؟ چرا خاکی شده آبی اقیانوس دامانت؟ چرا گل‌دکمهٔ پیراهنت در باد وا مانده؟ عروسک‌های زخمی را در آغوشت نمی‌گیری؟ نمی‌پرسی که شال و گیرهٔ مویت کجا مانده؟ دلت در بازی پروانه‌ها و رقص ماهی‌ها... نگاه روشنت در سرزمین قصه‌ها مانده بمیرم خاطرات پرپرت را ای گل سرخم که در هر گوشه‌ای گلبرگ خون‌رنگی رها مانده کنار خشکی لب‌‌های خاموش تو می‌فهمم چرا تاریخ انسان قرن‌ها در کربلا مانده ندارد مرهمی این زخم‌های تازهٔ مکشوف ندارد دارویی این دردهای بی‌دوا مانده شهادت‌نامه می‌خوانم برایت جای لالایی تن تو روی دستم مثل رازی برملا مانده اگرچه دست یاری نیست در خون‌بازی دنیا امیدت را نبازی دخترم! دست دعا مانده... چه باکی هست از دیوار تحریم و اسارت‌ها؟ برای ما هزاران پنجره رو به خدا مانده @fatemeh_arefnejad
شبیه روضهٔ شش‌ماهه‌ای، پر از تب‌و‌تابی شبیه دلهرهٔ چشم‌های خیس ربابی رسید تیر که از حال مادر تو بپرسد نداشتم به خدا غیر صبر و صبر جوابی مرا و صبر مرا دشمنم نشد که بفهمد کجا خیال مگس می‌رسد به درک عقابی؟ من و تو قطعه‌ای از خاک کربلای حسینیم که مانده‌ایم کنارش بدون جرعهٔ آبی به تیر غیب گرفتار می‌شوند شیاطین اگر که رد شود از این شب سیاه شهابی خدا گرفته در آغوش خود مرا که نمیرم... خدا گرفته در آغوش خود تو را که بخوابی... . . . . و پلک می‌زنم و صبحِ فتح مسجدالاقصاست و پلک می‌زنم و آمده‌ست روز حسابی @fatemeh_arefnejad
نشسته‌ایم و کمر بسته دیو دیوانه به قتل عام هزاران هزار پروانه خبر رسیده که در باد مادری تنها به موی دخترکی مرده می‌زند شانه خبر رسیده که از خون و اشک کودک‌ها پر از ستاره شده شانه‌های مردانه نمانده ردی از آن خاطرات پر لبخند نمانده حرفی از آن کودکان پرچانه شکسته گیرهٔ مویی کنار بغض اتاق عروسکی شده مفقود کنج ویرانه چقدر خون به جگر باشد و سکوت کنیم؟ چقدر صبر؟ ببین پر شده‌ست پیمانه چقدر دم به دم از غصه آه تازه کنیم؟ مباد تا ابد اندوه سهم این خانه برای نسل‌کشی بنفشه‌های کبود برای ذبح هزاران هزار ریحانه برای بال پر از خون بچه‌گنجشکی که بی‌پناه‌ترین است گوشهٔ لانه بایستیم و بجنگیم و دل قوی داریم که صبحِ فتح نبوده‌ست و نیست افسانه 🇵🇸 📍أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء @fatemeh_arefnejad
هبه ابوندا شاعر و نویسندهٔ فلسطینی، روز بیست اکتبر (جمعه ۲۸ مهر) در ۳۲ سالگی در خان‌یونس غزه به شهادت رسید. آخرین توییت هبه این بود: «شب شهر تاریک است جز درخشش موشک، خاموش جز صدای بمباران، ترسناک جز آسایش عبادت خدا، سیاه جز نور شهدا. شب بخیر غزه.» و آخرین پستش در فیسبوک، ساعاتی پیش از شهادت، در این چند کلمه خلاصه شد: «به خدا قسم، ما در غزه یا شهیدیم و یا شاهد آزادی خود. و همگی صبر می‌کنیم تا ببینیم که کجا خواهیم بود. خداوندا همگی انجام وعدهٔ حق تو را انتظار می‌کشیم.» @fatemeh_arefnejad
برای هبه ابوندی و تمام شعرهای ناتمامش… شب است و غم‌صدای جیرجیرک‌های بی‌تابی نه شمعی می‌درخشد کنج ایوانم، نه مهتابی نشستم شاعر چشمان غمگین وطن باشم ندارد حرفه‌ام غیر از وضو با اشک، آدابی دوباره کوچه و خاموشی ویران همسایه دوباره خانه و کابوس بمباران و بی‌خوابی دل حوض حیاط از هیبت رگبار می‌لرزد نمی‌افتد در این دریای خون «ماه‌»ی به قلابی گلوی باغ زیتون از هجوم دود می‌سوزد مگر باران بیاید ناگهان تا لااقل آبی… تدارک دیده غزه شب به شب با خون و خاکستر برای نوعروسانش چه سرخاب و سفیدابی! نه برپا مانده در سیل بلا گلدسته‌ای دیگر نه سالم مانده ناقوس کلیسایی، نه محرابی تو هم با من بیا ای شعر تا تشییع گلبرگان اگر که قتل عام غنچه‌ها را برنمی‌تابی نفس در سینه‌ام حبس است، من موجی اندوهم شکسته قایقم انگار در آغوش گردابی مبادا لحظه‌ای دل کندن از رویای اقیانوس مبادا رود ناآرام من تسلیم مردابی… *** دل پیراهن سرسبزم آخر خون شد و حالا به قرمز می‌زند روی تنم گل‌های سرخابی خداحافظ عزیزم! خانه‌ام! جانم! فلسطینم! که من هم روی دیوار شهیدانت شدم قابی… 🇵🇸 @fatemeh_arefnejad
سکوت؛ نام دیگر ظلم است ابیاتی دربارهٔ سکوت و بی‌تفاوتی نسبت به ظلم 🔺رسانه بافتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
🔹رژیم صهیونیستی در یک ماه گذشته حملات سنگینی به نوار غـ ـزه کرده و رکورد جدیدی را در نسل‌کشی و ویرانگری برای خود ثبت نموده است. این وحشی‌گری، موج بزرگی از خشم و اعتراض آزادگان جهان را در پی داشت و در سرتاسر کشورها چندین راه‌پیمایی‌ با حضور صدها هزاران نفر علیه رژیم آپارتاید اسرائیل به راه افتاد. انزجار از این کشتار و اعلام خشم از قتل عام فـلـ ـسـطـ ـیـنی‌ها، فراملیتی و فرادینی شده است. مسلمان، مسیحی، کلیمی، عرب و غیرعرب، همگی از این فاجعه به تنگ آمده‌اند و بی‌تاب فــلـ ـســطـ ـیـن شده‌اند. در این بین، عده‌ای هنوز سکوت اختیار کرده‌ و نسبت به این فاجعۀ انسانی بی‌تفاوتند. 🔹در این فرسته، به سراغ اشعاری رفتیم که در تلاشند تا وجدان‌های به‌خواب‌رفته را بیدار کنند.
بمب اول… ستاره می‌لرزد ترکشی می‌خورد به صورت ماه بمب دوم… هجوم آتش و دود آسمان آب می‌رود ناگاه بمب سوم… مهیب، دیوانه بارش سرب در شبِ خانه بچه‌گنجشک مرده در لانه روضه‌ها باز، روضه‌ها جانکاه بمب پنجم… صدای لالایی… خواب گهواره‌‌ها به تنهایی… دفن کودک کنار بابایی… قبرشان می‌شود زیارتگاه بمب هفتم… نصیب تاک شده بال پروانه چاک‌چاک شده سرو، آن‌سوی باغ خاک شده چه کسی می‌دهد به غنچه پناه؟ بمب هشتم… ضیافت فسفر قایق آماده تا بگیرد گر تورها از خیال ماهی پر بغض کرده غروب لنگرگاه بمب بیست‌و‌یکم... هزارهٔ رنج مرگ آسان و زندگی بغرنج غرق خون است صفحهٔ شطرنج غرق خاکسترند شام و پگاه بمب شصتم… کسی خبر دارد؟ نور خورشیدها اثر دارد؟ کهکشانی بدون سر دارد می‌دود در شبی عمیق و سیاه بمب هشتادوپنج… نوبت کیست؟ مدرسه؟ مسجد این‌طرف‌ها نیست؟ دست‌ها از کمک چرا خالی‌ست؟ لنز عکاس‌ها پر است از آه بمب بعدی… هزار و چندم بود؟ روح دریا پر از تلاطم بود شهر در انفجارها گم بود و جهان همچنان نگاه و نگاه… *** بمب‌ها... بمب‌ها… پر از اقرار: زندگی زنده مانده در آوار در شب تار روشن‌اند انگار ‌چشم و دل‌ها به نور «بسم الله» آه ای سرزمین زیتونم! ریشهٔ شاخه‌های هم‌خونم! صبر کن سختی زمستان را می‌رسد آن بهار سبز از راه 🇵🇸 @fatemeh_arefnejad