🕊 #چله_دعای_عهد
۲
سلام امام زمانم💕
هر شبـــ🌙ـــ
بـہ روز آمـدنتــــ
فـڪــر مـےڪــنــم
هر صبــ🌤ــح
بـے قــــرارترینم
بـــراے تـــ❤ـــو
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
[•🍃•]
@darozzekr_com
[•💌•] @fatemehbentolhosain
🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
#مکتب_حاج_قاسم😍
🍃گمان کردم برای بازدید از فروشگاه سپاه آمده،
چرخی زد،
برخی قیمتها را پرسید؛ 🤨
رفت.🚶♂
🍃چند روز بعد فهمیدم آمده بوده برنج بخرد؛ 🍚
پول کافی نداشته! 💸
🍃فرمانده ارشد جنوبشرق کشور ،
فرمانده سپاه منطقه شش ،
فرمانده قرارگاه قدس
و فرمانده لشکر ثارالله بود آنموقع...😔🥀
✍| روایت خاطره
🖼| دفتر کار سردار سلیمانی
🍂💚| @darozzekr_com
🍂💚| @fatemehbentolhosain
#یک_قاچ_کتاب📚
📔آن مرد با باران می آید
در دلِ هیاهوی انقلاب....
ماجرایی از جوانان دیروز
که انقلابی پر شکوه را رقم زدند....✨
کتابی که رهبر انقلاب خوندن اون رو برای ما جوون ها و نوجوون ها لازم دونستن...❣️
بشنویم چند خطی از زبان رهبرمان:👇
بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه ی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده ی کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان شاءالله.❣️🌸
یک قاچ از کتاب :📖
بوی باران میآید.🌧️
صورتم را به طرف آسمان میگیرم.
چند کبوتر از روی کاجهای وسط میدان پر میکشند و در دل آسمان ابری بالا میروند.🕊️
چشمانم را میبندم. یک قطره باران میچکد روی پیشانیام، یک قطره هم روی گونهام. چشمانم را باز میکنم. سرم را که پایین میآورم، از پشت پردۀ تار و لغزان اشک، میبینم که به جای مجسمۀ شاه که حالا تکهتکه روی زمین افتاده، روی پایۀ سنگی وسط میدان پرچم الله اکبر بالا رفته است🇮🇷❣️
#یک_گاز_کتاب
#نوش_جان
[•✨•] @darozzekr_com
[•🌱•] @fatemehbentolhosain
فرهنگ پیشواز.pdf
534K
📙 فرهنگ پیشواز
چگونهبهاستقبال
🌙 ماهرمضانبرویم؟
🌱ازماهرمضانچگونهبهرهببریم؟
🕊 حتما بخونید
و به دوستانتون پیشنهاد بدید
✨| @darozzekr_com
💌| @fatemehbentolhosain
🕊 #چله_دعای_عهد
۳
سلام امام زمانم💕
هر شبـــ🌙ـــ
بـہ روز آمـدنتــــ
فـڪــر مـےڪــنــم
هر صبــ🌤ــح
بـے قــــرارترینم
بـــراے تـــ❤ـــو
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🍃| @darozzekr_com
💌| @fatemehbentolhosain
📚 #کتاب_باید_هلو_باشد 🍑
📗 #وریا ✨
🕊 #قسمت_نهم
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
اما همه ماجرا به اینجا ختم نشد و خانم لبخند گفت «اما...» امان از همین اما ها و ولی ها. یعنی اگر میخواهی یکی را شکنجه بدهی، یک چیزی بگو و تهش بگو اما.میخواهم بگویم تا این حد این کلمه« اما» در شکنجه دادن روح هر شخصی کارساز است. یک وقت هایی خیال می کنم در آخرت وقتی نوبت حسابرسی شود و کلی از مردم دنیا با پوست های سفید و سرخ و سیاه و زرد، با لهجه ها و زبان های محلی خودشان در صفهای طویل ایستادند و دیگر هیچکس هل نمیزند که برود اول صف؛ وقتی که بالاخره برای اولین بار قرار است معنی عدالت را بفهمیم؛ وقتی من اول صف میرسم و نوبت حسابرسیام می شود، خدا با کت و شلوار اتو کشیده و رسمیاش روی تخت پادشاهیاش می نشیند تا با فرشتگانش به حساب کتاب من رسیدگی کند و وقتی به مجازات و اینجور حرفها رسید، با صدای بلندی که دلش میخواهد حتی اهل جهنم هم بشنوند، میگوید: «هان ای جبرئیل، این دختر را به خاطر لب همیشه خندانش و به خاطر همه تلاشهایی که در دنیا کرده، به بهشت ببرید.» خداست دیگر دلش میخواهد بنده هایش را حتی به بهانه های کوچک به بهشت بفرستد. در آن وقت من خوششان خوشان لبخند پت پهنی تحویل همه می دهم و با ناز برای ملت رنگ پریده در صف، پشت چشم نازک می کنم و برایشان دست تکان می دهم و خیلی با ناز و ادا رهسپار بهشت میشوم؛ اما وقتی دقیقا اولین قدمم را به سوی بهشت بر میدارم، یکهو خدا فریاد می زند «او را به بهشت ببرید اما...» اگر بتوانید چشمهای از حدقه در آمده من را در آن لحظه تصور کنید، معنی حرفهای الانم را میفهمید. منظورم این است که این اما حتی در آخرت هم برای عذاب، چیز خوبی است. به نظرم جهنم جایی است که بعد از هر جمله امیدوار کننده ای یک اما وجود دارد مثلاً این مدلی است :امروز شعله های جهنم را کم کنید. بعد وقتی همه میخواهند یک کوچولو نفس راحت بکشند مسئول جهنم فریاد میزند :اما! یا میگوید: برای امروز دیگر بس است، و باز هم مأمور جهنم فریاد میزند: اما و کلی از این اما های عذاب آور.
خانم بخند جمله اش را این طوری به پایان رساند: «اما اگر هر کس در این پروژه شرکت کند یک نمره ی خیلی خوب از من در کارنامه اش طلب دارد!» یعنی واقعا توی آن مغز قدِ فندوقش چه می گذرد که اینطوری زل زده توی چشم های یک ملت و دارد باز از همان قانون مسخره نمره از ما باج میگیرد؟ از حرفهایش حالم به هم خورد که هر وقت توی این نظام آموزشی مسخره به بن بست می رسند پای نمره را وسط می کشند و خیال میکنند ما بازیچه آنهاییم که هر روز برایمان یک نسخه بپیچد دیگر حواسم نه به حرف های مسخره اش است و نه به بچههای دیگر آرام روی زمین می نشینم. سرمای زمین سلول به سلول به تمام بدن منتقل میشود.
حالم از این کشور به هم میخورد که همه چیزش اجباری است. شال گردنم را دور دماغ یخ زده ام محکم می کنم و به این فکر می کنم که یک روز پرنده می شوم و میزنم به دل آسمان و از این کشور که همه چیزش از سر اجبار است، می روم. می روم به جای دیگر؛ زیر آسمان دیگری که حداقل به خاطر یک مشت نمره زپرتی عقایدشان را به اجبار در ذهن و مغزمان نکنند.
🌀ادامه دارد...
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
[•🌺•] @darozzekr_com
[•📖•] @fatemehbentolhosain
🍃🌸🍃
#الرحیل
سلام 😊
امروز تولد شهید ابراهیم هادی هست🕊
بیاین یه رسم بذاریم
هر سال به مناسبت این روز
یه عهدی با شهید ببندیم...💓
🍃 بهش یه قول بدیم
یه قول مردونه (:
از اون قولایی که
یه روز بچهها تو خاکریزا بهم میدادن🙃
بیاین خوب باشیم...
بنده باشیم...
درست مثل شهدا...🕊
قولت یادت نره🥀
🌸 از یک تا بیست یه عدد انتخاب کن،
بعد بزن رو لینک زیر
ببین چی قراره به شهید هدیه بدی…😉👇
https://digipostal.ir/c9k2oq1
🍃🌸🍃
✨| @darozzekr_com
✨| @fatemehbentolhosain
📚 #کتاب_باید_هلو_باشد 🍑
📗 #وریا ✨
🕊 #قسمت_دهم
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
میگویند به خدایی که محمد(ص) را به حق مبعوث کرد، سخت آزمایش میشوید. چون دانه ای که در غربال ریزند، یا غذایی که در دیگ گذارند، به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد، تا آنکه پایین به بالا و بالا به پایین رود.
نهجالبلاغه، خطبه 16
امروز روز خوبی نبود و خب، از روزی که آن مدلی توی پرَت میزنند نباید انتظار خاصی داشته باشم. همان ظهر به مامان تلفن میکنم که دلم میخواهد کمی پیادهروی کنم و با سرویس مدرسه نمیآیم و ممکن است پیادهرویام طول بکشد؛ پس منتظرم نمانند و خودشان ناهارشان را بخورند.
تمام ظهر را قدم میزنم و فکر میکنم، به حرفهای مسخرهی آن خانم مسخرهتر.
واقعاً در قرن بیست و چندم چرا اجبارمان میکنند که لچک سر کنیم؟ نمیتوانم حرف های خانم لبخند را هضم کنم. فکر میکنم و راه میروم، راه میروم و فکر میکنم. این عادت همیشگیام است؛ هر وقت به بنبست میخورم و هر وقت مغزم اِرور میدهد، باید راه بروم و فکر کنم. فکر کردن آرامم میکند، یا شاید دلم میخواهد آنقدر خیابانها را پیاده گز کنم که خسته شوم، آنقدر خسته که حداقل همهچیز یادم برود. توی خیابان چند جا میایستم و از پاهای جفت شده و کفشهایم عکس میگیرم که شب توی اینستاگرام بگذارم تا سندی باشد بر همهی بی رحمیهایشان. باید نسل های آینده بفهمند که به مادرهایشان چه ظلمهایی که نکردند.دیگر حوصله غرغر کردن خودم را ندارم. بدون اینکه بفهمم، میرسم به آن خیابان شلوغ و پلوغ همیشگی که عاشق کتابفروشیاش هستم. پدر و مادرم دیگر قشنگ برایشان جا افتاده است که اگر هیچ کجای دنیا مرا پیدا نکردند بدون شک میتوانند مرا اینجا پیدا کنند. بدون فوت حتی یک ثانیه و برای اینکه حالم کمی خوب شود، خودم را به رفتن به داخل کتابفروشی دعوت میکنم که هم. کافه است و هم تویش یک وقتهایی اگر خدایی نکرده مراجعه کنندهای باشد، کتاب هم میفروشند. جلوی درش یک تخته سیاه گذاشتهاند و رویش با گچ و با خط خیلی خیلی خوشگلِ نستعلیق نوشتهاند:((اینجا جای دنجی است.))
و واقعا هم جای دنجی است. میروم توی حیاط کتابفروشی که کافهاش کردند. اینجا همه چیز اصیل است.
حوض کوچکی دقیقاً وسط حیاط است که تویش همیشهی خدا چندتا ماهی گلی درشت است. البته یک وقتهایی تویش لاکپشت و اینجور حیوانات هم میاندازد؛ ولی قوت غالب حوض،ماهی است.
یکهو چشمم میخورد به یک قفس پرنده، دفعهی قبل که آمدم اینجا نبود. حتما یکی از مشتریهای کافه هدیه داده است. سراغ قفس میروم و میبینم دوتا فنچ جیک تو جیک هستند. میروم مثلاً نازشان را بخرم که میبینم اصلاً حواسشان به من نیست و زیادی توی خودشان هستند. راستش را بخواهید دلخور میشوم و ترجیح میدهم مزاحمشان نشوم تا به کارشان برسند. البته اگر من هم جای آنها بودم و توی ظهر یکی پیدا میشد و خلوت دونفرهمان را به هم میریخت، شاید کمی بیشتر از این دو طفل معصوم خشانت به خرج میدادم.
🌀ادامه دارد...
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
[•🌺•] @darozzekr_com
[•📖•] @fatemehbentolhosain
🌷 #الرحیل
و این بار چشمان پدر در وجود فرزند چیزی را دیده بود که گویا دیگران از آن محروم بودند.🍃
نامش را ابراهیم نهادند، آری ابراهیم.
مردی که عطر خوبیهایش در جای جای ایران🇮🇷 به مشام میرسد.
در تمام دوران جوانیاش با غرور خود در جنگ بود و هرکاری برای بر زمین زدن آن میکرد.🌴
او مردی بود که دلاوریها و فداکاریهایش همه را به تعجب وا میداشت.🌸
او هم مانند همهی جوانان در دِل❤ آرزوهایی داشت، آرزوی گمنامی که حالا کابوس سلبریتی هاست ..
گمنامی؛
نامی آشنا که در آرزوی یکایک جوانمردان به چشم میخورد و شور و حبّ عجیبی به آنها میبخشد...
و همین گمنامی برای سلبریتیها به حکم چوبهی داریست که همه از آن وحشت داشته و گریزانند.
گویا مادر بیحَرَممان علمداران این خط را از همان روز ازل جدا کرده،
اسم ابراهیم از همان روز اول در لیست شیران مبارز روز و مأنوسان بکاء شب ز غم اهانت به حضرت مادر (س)...
سلام بر تو که
به آرزویت رسیدی ...
سرت بر زانوی بیبیِ بیحرم است 🍃
خوش به سعادتت ابراهیم
ما سینه زدیم، بی صدا باریدند ...
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند ...
ما مدعیان صف اول بودیم ...
از آخر مجلس شهدا را چیدند ...😔
سلام بر ابراهیم...
🍃| @darozzekr_com
💌| @fatemehbentolhosain
🕊 #چله_دعای_عهد
۴
سلام امام زمانم💕
هر شبـــ🌙ـــ
بـہ روز آمـدنتــــ
فـڪــر مـےڪــنــم
هر صبــ🌤ــح
بـے قــــرارترینم
بـــراے تـــ❤ـــو
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🍃| @darozzekr_com
💌| @fatemehbentolhosain
💌 #هنر_دختر_بودن🧕🏻
عینک من کووو ؟! 👓
اگر کسی دُورتا دورش چیزهای با ارزش باشد؛
ولی آنها را نبیند،
شما چه تصوری درباره او میکنید؟ 🤔
به نظرتان کور است؟ 🕶
چشمانش نمیبیند؟ 😞
نابیناست؟
حالا اگر کنارش یک عینک هم باشد،
چه فکری میکنید؟!
بله؛
این آدم باید از عینک استفاده کند،
تا چیزهای با ارزش را ببیند ...✨💕
چه کسی عینک ما را برمیدارد که
گاهی خانواده،
😇 یعنی با ارزشترین چیزی که
در اطراف ماست نمی بینیم
عینکی که میشود با آن خانواده را دید،
چیزی نیست جز
فکر کردن درباره اهمیت آنها
که میتوانند
حتی با بودنشان تو را دل تنگ کنند. 😖
شما هم از این عینکهای رنگی و گلگلی زیبا دارید؟! ✨😇
#دخترانه
[•🕊•] @darozzekr_com
[•🌸•] @fatemehbentolhosain
#هنر_دختر_بودن 💖😋
🍋 كيـكــ لــيـمــو 🍋
مواد لازم: 😁
1️⃣ آرد ⬅️ ١/٥ نيم ليوان
2️⃣ شكر ⬅️ يك ليوان
3️⃣ ماست ⬅️ ٢/٣ ليوان
4️⃣ رنده پوست ليموترش ⬅️ يك قاشق غذاخوري
5️⃣ روغن مايع ⬅️ ٢/٣ ليوان
6️⃣ بكينگ پودر ⬅️ ٢/٥ قاشق چاييخوري
7️⃣ وانيل ⬅️ نوك قاشق چايي خوري
8️⃣ تخم مرغ ⬅️ ٤ عدد
👩🍳 #طرز_تهيه: 😍
🍋 ابتدا شكر + روغن + وانيل + را به مدت 5 دقيقه باهمزن هم ميزنيم.
🍋 بعد دونه دونه تخم مرغ ها را اضافه ميكنيم و هركدوم را به مدت يك دقيقه باهمزن هم ميزنيم.
🍋 بعد هم ماست و پوست ليمو رو اضافه ميكنيم.
🍋 و بعد آرد + بكينگ پودر رو ألك كرده و اضافه ميكنيم و هم ميزنيم تا خوب حل شود.
🍋 و داخل قالب را چرب و آرد پاشي شده به مدت ٤٥ دقيقه داخل فر ١٧٠ درجه ميزازيم.
✨ وقتي كيك آماده است كه وقتي خلال يا سيخ چوبي را داخلش ميكنيم تميز بيرون بياد. ✨
[•🍃•] @darozzekr_com
[•💌•] @fatemehbentolhosain
🕊 #چله_دعای_عهد
۵
سلام امام زمانم💕
هر شبـــ🌙ـــ
بـہ روز آمـدنتــــ
فـڪــر مـےڪــنــم
هر صبــ🌤ــح
بـے قــــرارترینم
بـــراے تـــ❤ـــو
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🍃| @darozzekr_com
💌| @fatemehbentolhosain
#چهارشنبههای_امام_رضایی 💛
🌱🌸🌱
روزم از عطر حرم پر شده آقا، انگار
در دل عاشق من نیز رواقے دارید . . .
🌱🌸🌱
عاشقانه💕
با تمام قلب،
زمزمه کن صلوات خاصه رو ...:
اللهّـــمَ صَلّ عَلی عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلی مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
اَلصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَّة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَـرادِفَـــه كاَفْضَل
ما صَلّيَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ💫
|🌼|@darozzekr_com
|☘|@fatemehbentolhosain
📚 #کتاب_باید_هلو_باشد 🍑
📗 #وریا ✨
🕊 #قسمت_یازدهم
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
چیزی که همیشه ذهنم را درگیر میکند این است که فنچ چرا باید توی قفس باشد؟ حالا نه اینکه از این اداهای حمایتاز حقوق حیوانات برداشته باشم، نه!
فقط دلم میخواهد بدانم واقعاً بین این همه پرندهی خوشآواز و خوشگل، فنچ چه جذابیتی دارد که برود توی قفس؟! هیچوقت برای این سوالم هیچ جوابی نداشتم، جز اینکه هرکسی سلیقهای دارد و من باید به سلیقهی همه احترام بگذارم.
دور تا دور حیاط را از این تخت های سنتی گذاشتهاند با فرش های قرمز که کارِ دست مادربزرگهاست و بالشتهای بزرگ قرمزی که میگویند زمان مادربزرگها زیاد استفاده میکردهاند؛ از همین بالشتهای استوانهایی که هنوز در خانه همهی مادربزرگها یکی دوتایشان پیدا میشود. توی حیاط چندتا میز و صندلی شیک و نسل نو هم هست؛ ولی سنتی بودن کافه میچربد به امروزی بودنش و همین باعث خاص بودنش می شود. سمتچپ کافه باغچه کوچکی هست که تویش دوتا درخت و تعداد زیادی گلدان کاکتوس خودنمایی می کند. البته کلی گلدان شمعدانی هم هست که آنها را دور تا دور حوض گذاشته اند. هر وقت شمعدانی ها را میبینم یاد این جمله میافتم که کسی می گفت حاضر است با دلیل و مدرک ثابت کند گلشمعدانی مستقیم از دل بهشت روی زمین آمده است. بعد به این فکر می کنم که نکند جدی شمعدانی ها از بهشت آمده اند. یک وقتهایی هم سمت شمعدانیها میروم و زیر گوششان خیلی ریز یکسری حرفهای خصوصی را میگویم؛ بالاخره شمعدانی ها از بهشت آمده اند و خدا حرف شان را بهتر میفهمد. امروز هم مثل همان موقع ها رفتم در گوش شمعدانیها پچپچ کردم. البته شکایت خانم مدیر و آن معلم جادوگرش را هم کردم و ایمان داشتم که شمعدانیها حرفهایم را بدون کم و کاست به گوش خدا میرسانند و مطمئنم که خدا حتماً بعد از شنیدن پیغامم برای کمک به بنده اش خیلی سریع دست به کار خواهد شد.
🌀ادامه دارد...
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
[•🌺•] @darozzekr_com
[•📖•] @fatemehbentolhosain
📚 #کتاب_باید_هلو_باشد 🍑
📗 #وریا ✨
🕊 #قسمت_دوازدهم
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
کتابخانه کوچکی با پنج قفسهی کتاب، همان گوشهی سمت چپ هست که می توانی از تویش کتاب برداری. کتاب هایش بیشتر کهنه و دست دوم است و بیشتر کتابهایی است که کسی از کتابخانهاش اهدا کرده است. کاربرد این کتابخانه این است که موقعی که تنها به کافه می آیی، می توانید آن ها را بخوانی تا حوصله از دیدن آن همه صحنه های عاشقانه دراماتیک اطراف سر نرود. ولی خب، در آخر و موقع رفتن باید کتاب ها را سر جایش بگذاری. روی شیشه های پنجره ای که کافه را از محیط داخلی کتابفروشی جدا میکند،کلی بر چسب های رنگی یادداشت هست که هرکسی بر حسب حال و احوالش چیزی روی آنها نوشته است. مثلاً یک زوج عاشق پیشه روی برچسب نارنجی که تاریخش برمیگردد به شهریور، نوشتهاند:((تا آخر دنیا با همیم؛ همین مدلی خوشحالی، همین مدلی عاشق.)) دستخطشان به خاطر تابش نور خورشید کم رنگ شده است. انگار یکی از همون دو عاشق پیشه، دقیقا توی مهرماه زیر همان نوشته رنگ و رو رفته با خودکار قرمز و با خطی که نشان میدهد نویسندهاش خیلی عصبی و کلافه بوده، نوشته است:(( آنقدر احمق بود که رفت!)) از جمله اش خنده ام می گیرد و از این که تا آخر دنیا ایشان بیشتر از یک ماه دوام نیاورد! وقتی میآیم اینجا یکی از سرگرمی هایم این است که این یادداشت ها را بخوانم. نوشته ها را جوری با دقت می خوانم که چه کسی، چه چیز نوشته که انگار می خواهم از روی این یادداشتها یک مقالهی خوب پدر و مادر دار اجتماعی بنویسم، که البته ایدهی پُر بیراهی هم نیست. واقعاً یک وقت هایی که بهشان خوب دقت می کنم، میبینم که از روی همین یادداشت های به ظاهر ساده می شود احساسات جوانان و نوجوانان این مملکت را بررسی کرد و فهمید دقیقاً پس ذهن شان چه می گذرد. ولی جامعه شناس ها هیچ وقت هیچکدام از این یادداشتها را نمی خوانند و ترجیح میدهند پشت میزهای بزرگشان بشینند سیگار دود کنند و نظریه هایی بدهند که عقل جن هم بهشان نمی رسد
🌀ادامه دارد...
┄┄┅━🍃🌸🍃━┅┄┄
[•🌺•] @darozzekr_com
[•📖•] @fatemehbentolhosain
🕊 #چله_دعای_عهد
۶
سلام امام زمانم💕
هر شبـــ🌙ـــ
بـہ روز آمـدنتــــ
فـڪــر مـےڪــنــم
هر صبــ🌤ــح
بـے قــــرارترینم
بـــراے تـــ❤ـــو
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🍃| @darozzekr_com
💌| @fatemehbentolhosain
هدایت شده از |هیئت فاطمه بنت الحسین (س)|
هدایت شده از دارالذکر - انصار ولایت یزد
🌙 مراسم رمضان امسال هیئت انصار ولایت دارالعباده یزد را از قاب تلویزیون تماشا کنید.
✳️ بفرماییدمهمانیخدا
🌺دریافت های اخلاقیتربیتی از مناجات ابوحمزهثمالی
🕠هر روز ساعت ۱۸ ، از شبکه یزد مهمان منازل شما خواهیم بود.
🔸کارشناس: حجتالاسلام مهدوینژاد
🔸مدیحهسرایی و مناجاتخوانی: کربلایی محسن محمدیپناه
🔸مجری: محمد مروستیزاده
▫️کارگردان: سجاد زمانی
▫️تهیهکننده: سیدعلی میراللهی
🔹کاری از کانون هنرورسانه بهشت
🔹هیئتانصارولایتیزد
🆔 @Darozzekr_com