eitaa logo
نفوس مطمئنه
526 دنبال‌کننده
938 عکس
612 ویدیو
91 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
✋مهندس خانه دار وقتی می اومد خونه دیگه نمی ذاشت من کار کنم.زهرارو می ذاشت روی پاهاش و بادست به پسرمون غذامی داد.می گفتم:یکی از بچه ها رو بده به من با مهربونی م یگفت: نه، شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی.مهمون هم که می اومد پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی می گفتند: مهندس که نباید تو خونه کار کنه!م یگفت:من که ازحضرت علی)ع( بالاتر نیستم.مگه به حضرت زهرا )س( کمک نمی کردند؟ برشی از زندگی شهید حسن آقاسی زاده -زندگی_خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋ظرف ها رو شست آنوقت ها که آقای چمران دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش.ازش حساب می بردم. یه روز رفتم خونه شون. دیدم پیش بند بسته و داره ظرف می شوره. با دخترم رفته بودم.ایشون بعدازاینکه ظرف ها رو شست ،اومد و با دخترم بازی کرد، با همون پیش بند.. خاطره ایی از زندگی شهید دکتر چمران منبع:مجموعه یادگاران،ج یک،ص 31 -زندگی_خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋عشق خانواده پدر علاقه ی شدیدی به مادرم داشت.بعد از شهادتش، از هم رزمانش شنیدیم که وابستگی بیش از حدی به خانواده اش داشت و همیشه دوست داشتند راز این دلبستگی را بدانند. این علاقه حتی دربین همرزمانش در سوریه هم پیچیده بود.همیشه به ما سفارش می کرد که به مادرتان احترام بگذارید و دست و پای مادرتان را ببوسید.دوستت دارم را خیلی به مادرم می گفت. برشی از زندگی شهید مدافع حرم شهید حسین رضایی -زندگی-خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋علیا مخدّره ولی الله توی خانه علیا مخدّره صدایم می زد.هیکل درشتی داشت و من ریزه بودم. خیلی متواضع بود تا حدی که کفش هایم را جلوی پایم جفت می کرد.می شنیدم که به طعنه می گویند:آقاولی الله کفشای این جوجه روبرایش جفت می کنه. آخه، ظاهرش خیلی خشن به نظر می آمد.باورشان نمی شد. باور نمی کردند که چقدر اصرار داره به من کمک کنه.او بسیار حساس بود و روحیه بسیار لطیفی داشت. راوی:همسر سردار شهید ولی الله چراغچی -زندگی-خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋لباس شستن وقتی به خانه برمی گشت پابه پای من درآشپزخانه کار می کرد،غذا می پخت. ظرف میشست.حتی لباس هایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباس های کثیف من خیلی سنگین است؛ تونمی توانی چنگ بزنی.بعضی وقت ها فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. بااین حال موقع رفتن مرا مدیون می کردکه دست به لباس ها نزنم.در کمترین فرصتی که به دست می آورد، مارامی برد گردش. برشی از زندگی شهید رضا دستواره -زندگی-خانواده https://eitaa.com/fatemi48/386
✋جبران محبت وقتی به خانه می آمد، من دیگر حق نداشتم كار كنم!بچه راعوض می كرد،شیر برایش درست می كرد، سفره را می انداخت و جمع می كرد، پا به پای من می نشست لبا سها را می شست، پهن می كرد، خشك می كرد و جمع می كرد! آن قدر محبت به پای زندگی می ریخت كه همیشه به او م یگفتم:درسته كه كم می آیی خانه، ولی من تا محبت های تو را جمع كنم، برای یك ماه دیگروقت دارم!نگاهم می كرد و می گفت: تو بیش تر از این ها به گردن من حق داری! برشی از زندگی شهیدحاج محمدابراهیم همت راوی همسرشهید -زندگی https://eitaa.com/fatemi48/386
✋امورات خانواده یک روزِ جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است.ایشان نپذیرفت وگفت:من این ملاقات را نمی پذیرم ،مگراینکه امام)ره(به من تکلیف بفرمایند،ولی اگر ایشان این تکلیف را نم یکنند، نمی پذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در در سها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است. سیره شهید دکتر بهشتی، نشر شاهد، ص ۷۰ https://eitaa.com/fatemi48/386
✋دوری ازاختلافات خانوادگی معمولا صورت بشاشی داشت.یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم. هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون...وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد.بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت می خواهم.می گفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند... برشی از زندگی سردار شهید اسماعیل دقایقی https://eitaa.com/fatemi48/386
✋همسرداری بارها شده بود که به محض اینکه به خانه م یرسیدند،وضو می گرفت و تاپاسی از شب درامور منزل به مادرم کمک می کردند و به طور قطع م یتوانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ ب هطوری که اجازه نم یداد مادرم و حتی ما دراین کار او را کمک کنیم. هرچی از پشت در آشپزخونه مادرم خواهش می کرد فایده نداشت.در رو بسته بود و م یگفت:چیزی نیست الان تموم میشه. وقتی اومد بیرون دی آشپزخونه رو مرتب کرده. کف آشپزخونه رو شسته، ظرف ها رو چیده سر جاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل!برای روز زن،روزهای عید اگر یادش هم نبود،اولین عیدی که پیش می آمد،هدیه می خرید. برشی از زندگی شهید صیادشیرازی- کتاب:افلاکیان زمین، ش 10 ،ص 15 و 16 https://eitaa.com/fatemi48/386
✋همسرمن کلفت نیست امین روزها وقتی از ادارہ به من زنگ م یزد و می پرسید چه می کنی؟اگر م یگفتم کاری را دارم انجام می دهم می گفت: نمی خواهد!بگذار کنار، وقتی آمدم با هم انجام می دهیم. می گفتم:چیزی نیست، مث اً فقط چند تکه ظرف کوچک است. می گفت: خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم می شوریم، مادرم همیشه بهش می گفت: بااین بساطی که شما پیش می روید همسر شما حسابی تنبل می شود!امین جواب میداد:نه حاج خانم! مگر زهرا کلفت من است؟زهرا رئیس من است.به خانه که میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش می گرفت و میگفت:سلام رئیس روایت همسرشهید امین کریمی https://eitaa.com/fatemi48/386
نه مرد سالاری و نه زن سالاری این طور هم نیست كه بگوییم همه جا خانم باید از آقا تبعیت كند؛ نخیر. چنین چیزی نه در اسام داریم و نه در شرع. الرّجالُ قَوّامونَ علی النّساءِ معنایش این نیست كه زن بایستی در هم هی امور تابع شوهر باشد. نه!یا مثل برخی از این اروپا ندیده های بدتر از اروپا و مقلّد اروپا، بگوییم كه زن بایستی همه كاره باشد و مرد باید تابع باشد.نه این هم غلط است.بالاخره دو تا شریك و دو تا رفیق هستید. یك جا مرد كوتاه بیاید، یك جا زن كوتاه بیاید.یكی این جا از سلیقه و خواست خود بگذرد، دیگری در جای دیگر، تا بتوانید با یكدیگر زندگی كنید. خطبه ی عقد مورخ هی 19 / 1/ 1377 https://eitaa.com/fatemi48/386
السلام ای سربداران السلام.MP3
5.65M
🌷السلام ای سربداران السلام 🌷السلام ای هم قطاران السلام 🌷آه اینجا غربت و غم مانده است 🌷عشق در خط مقدم مانده است 🌷شهر بوی سکه و نان می دهد 🌷بوی دالان های زندان می دهد 🌷کوچه کوچه شهر را گردیده ایم 🌷یک سلام بی طمع نشنیده ایم 🌷شهر ما را شیمیایی می کند 🌷روح را دل را ریایی می کند 🔰حاج صادق آهنگران فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
🔹 به هزار و صد نفر در زمینه حق الناس بدهکاری!!! ✍️ دو ملک مرا گرفتند تا به سوی عذاب ببرند، هیچکس با من مهربان نبود. من آتش را دیدم. حتی دست بندی به من زدند که شعله ور بود. اما یکباره داد زدم: من که امروز توبه کردم. من واقعا نیت کردم که کارهای گذشته را تکرار نکنم. یکی از دو مأموری که در کنارم بود گفت: بله، از شما قبول می کنیم، شما واقعا توبه کردی و خدا توبه پذیر است. تمام کارهای زشت شما پاک شده، اما حق الناس را چه می کنی؟ گفتم: من با تمام بدی ها خیلی مراقب بودم که حق کسی را در زندگی ام وارد نکنم. حتی در محل کار، بیشتر می ماندم تا مشکلی: نباشد. تمام بیماران از من راضی هستند و آن فرشته گفت: بله، درست می گویی، اما هزار و صد نفر از مردان هستند که به آنها در زمینه حق الناس بدهکار هستی! وقتی تعجب مرا دید، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره ای زیبا عطا کرد، اما در مدت زندگی، شما چه کردی؟! با لباس های تنگ و نامناسب و آرایش و موهای رنگ شده و بدون حجاب صحیح از خانه بیرون می آمدی، این تعداد از مردان، با دیدن شما دچار مشکلات مختلف شدند. بسیاری از آنها همسرانشان به زیبایی شما نبودند و زمینه اختلاف بین زن و شوهرها شدی. برخی از مردان جوان که همکار یا بیمار شما بودند، با دیدن زیبایی شما به گناه افتادند و... گفتم: خب آنها چشمانشان را حفظ می کردند و نگاه نمی کردند. به من جواب داد: شما اگر پوشش و حریم ها و حجاب را رعایت می کردی و آنها به شما نگاه می کردند، دیگر گناهی برای شما نبود... 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
✨﷽✨ یه موتور گازی داشت که هرروز صبح و عصر سوارش میشد و باش میومد مدرسه و برمیگشت . یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ، رسید به چراغ قرمز . ترمز زد و ایستاد . یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد : الله اکبر و الله اکــــبر ... نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب . اشهد ان لا اله الا الله ... هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟! قاطی کرده چرا ؟ ! خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟ چطور شد یهو ؟ حالتون خوب بود که ! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت : "مگه متوجه نشدید ؟ پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن . من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه . به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !" همین! "برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین” ای کاش ماهم سعی میکردیم کمتر گناه کنیم تا دل آقامون نشکنه گناه کمتر=فرج زودتر ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi48/281
✋نگاه و گناه 🌹هر خانواده ای برای خودش رسم و رسومی دارد. ما قبل از عروسی، مراسمی زنانه برگزار می کنیم که معروف است به پاتختی. خانم ها جمع می شوند و در حضور عروس و داماد جشن می گیرند. مراسم شروع شده بود؛ اما هر چه اصرار می کردیم داخل خانه نمی آمد! به شوخی گفتم: همه که تو را نمی شناسند؛ شاید فکر کنند عیب و ایرادی داری! قبول نمی کرد. نمی توانست رو به روی آن همه نامحرم بنشیند. جلوی در ایستاد. می گفت: همین کفایت می کند. شهید حسن آقاسی زاده کتاب شهاب، ص 67،‌از زبان مادر شهید امیرالمومنین علی علیه السلام از علائم ايمان، انجام كارهاى شايسته است و چراغ نورانى آن عفت می باشد. بحار الأنوار، ج‏1، ص375 https://eitaa.com/fatemi48/280
✋مقنعه هدیه ای یادم هست،{وقتی در لبنان بود} در یکی از سفرهایی که به روستاها می رفت، همراهش بودم. داخل ماشین، هدیه ای به من داد. اولین هدیه اش به من بود، و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم. دیدم روسری است. یک روسری قرمز، با گل های درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد؛ و به شیرینی گفت: «بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند». از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من می دانستم بچه ها به حمله می کنند؛ که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد، می آوری مؤسسه؟ می گفت:«ایشان خیلی خوبند؛ این طور که شما فکر می کنید، نیست. به خاطر شما می آیند مؤسسه، و می خواهند از شما یاد بگیرند. ان شاء الله خودمان بهش یاد می دهیم». نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانی اند؛ این ها خیلی روی من تأثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک، قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد. شهید دکتر مصطفی چمران نیمه پنهان ماه 1، ص 17 و 18 مقام معظم رهبری محيط تحصيل و جامعه بايد براى دختر و پسر، سالم و امن باشد و اسلام براى حفظ حدود اخلاقى و كمك به امنيت زن و مرد، حجاب را براى زن تعيين كرده است. بیانات در اجتماع شمار زيادى از بانوان مسلمان و انقلابى استان خوزستان https://eitaa.com/fatemi48/280
✋سرباز فراری! {... قبل از انقلاب بود که} باید برای ادامه خدمت، می رفت منزل جناب سرهنگ. همان اول، وضع زننده همسر او را که دید فرار کرد و برگشت به پادگان. هجده توالت بود که هر نوبت چهار نفر باید تمیزشان می کردند. عبدالحسین برای تنبیه، باید جور همه را می کشید. یک هفته بعد، سرهنگ رو کرد به او و گفت: دوست داری برگردی همان جا، مگر نه؟ تأثیری روی او نداشت! گفت: «اگر تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافت های توالت را در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم آن جا پا نمی گذارم!» بیست روز دیگر به همان کار ادامه داد. مسئولان پادگان، خودشان خسته شدند و رهایش کردند. شهید عبدالحسین برونسی خاکهای نرم کوشک، صفحات 18 و 19 و 20 امیرالمومنین علی علیه السلام شيعيان من، مردمان شكيبا و دانشمند به خدا و دين خدايند. به طاعت و امر خدا عمل مي كنند، ... نَفس‏هاى عفيف و پاك دارند، ... اينان شيعيان پاك منند و برادران گرامى من می باشند. آگاه باشيد كه چقدر دلباخته و عاشق آنهايم. ارشاد القلوب، ترجمه رضايى، ج‏1، ص349 https://eitaa.com/fatemi48/280
✋گلدسته عفاف گلدسته، چون تنها دخترم بود خیلی به او علاقه داشتم. یک بار که در زمان جنگ به خانه اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با پوشش کامل می خوابد! تعجب کردم؛ در آن هوای گرم جنوب، خوابیدن با لباس زیاد کار آسانی نبود! علت را که پرسیدم، گفت: «پدر جان، اینجا هر لحظه ممکن است بمباران شود؛ باید از هر نظر آمادگی داشته باشیم. ممکن است فردا صبح زنده نباشیم. پس باید پوشش کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر آوار خارج می-کنند، مشکلی وجود نداشته باشد.» شهید گلدسته محمدیان چهار فصل عشق، کنگره خراسان، ص68 امیرالمومنین علی علیه السلام حيا و عفت نيكو است و از زنان نيكوتر است. ارشاد القلوب، ترجمه مسترحمى، ج‏2، ص270 https://eitaa.com/fatemi48/280
✋ماه را ببین! راه برایش مشخص بود. با منطقی که داشت، ساده و صمیمی نوشت: «خواهرم، راضیه جان! حجابت را خیلی محکم حفظ کن. به بعضی ها نگاه نکن که به پیروی از شیطان، وجود خودشان را مانند افساری برای او درست می کنند تا شیطان بتواند کارش را انجام دهد و این افسارها را به گردن بعضی ها بیندازد. نگاه نکن که اگر حجاب و فکر درست داشته باشی، مسخره ات می کنند؛ البته آنها شیطان هستند. شما به حضرت فاطمه س نگاه کن که چگونه زیست و چگونه خودش را حفظ کرد.» شهید سید محمدناصر علوی سیرت شهیدان، ص90 پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همانا فاطمه س عفّت خويش را پاس داشت و خداوند متعال، نسل او را بر آتش حرام گرداند. كشف اليقين، ترجمه آژير، ص345 https://eitaa.com/fatemi48/280
✋معیاری برای خواستن! وقت زن گرفتنش بود. خواهرم دوستی داشت که می خواست به او معرفی کند. دختر خوبی بود. برادرم رفت او را ببیند اما چشمش خورد به دختر خانمی که پوشش کاملی داشت. تحقیق کرد. دانشجوی فیزیک دانشگاه شریف بود. از حجاب او خوشش آمده بود. رفت خواستگاری اش. همین شد مقدمه ازدواجشان. شهید موسی کلانتری يادمان شهداي دولت جمهوري اسلامي ايران، شماره10، شهريورماه 1385، ص71 پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خواهيد بهترين زنان را معرفى كنم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: بهترين زنان آن است كه با عاطفه و محبت و عفيف و پوشيده باشد، در خانواده‏اش عزيز و محترم و براى شوهر متواضع و فروتن باشد. با شوهر شوخ و مزاح گر و نسبت به ديگران(از مردان) مستور و خوددار باشد. مكارم الأخلاق، ترجمه مير باقرى، ج‏1، ص381 https://eitaa.com/fatemi48/280
✋قول مجدد! «ملیحه جان! در این دنیا فقط پاکی، صداقت، ایمان، محبت به مردم، جان‌دادن در راه وطن و عبادت باقی می‌ماند! تا می‌توانی به مردم کمک کن. حجاب!!! حجاب را خیلی زیاد رعایت کن. اگر شده نان خشک بخور ولی دوستت، فامیلت، ... را که چیزی ندارد و کسی که بیچاره است را از بدبختی نجات بده. تا می‌توانی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو؛ از او بپرس که مثلاً چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر... ... ملیحه! به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می‌گویم شاید من مُردم؛ باید ملیحه‌ام همیشه خوشبخت باشد، هرگز اشتباه فکر نکند و همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند؛ چون جز این راه، راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد. ملیحه! باید مجدداً قول بدهی که همیشه باحجاب باشی، همیشه باایمان باشی، همیشه به مردم کمک کنی و به همه محبت کنی. در جوانی پاک‌بودن، شیوه پیغمبری است و راه خداست... شهید عباس بابایی یادمان سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی، شماره 33، مردادماه 1387، ص80 امیرالمومنین علی علیه السلام زكات زيبايى، عفّت و پاكدامنى است. غررالحکم، ص256 https://eitaa.com/fatemi48/280
✋فروشی نیست! دختر یک آدم طاغوتی بود. یک روز آمد در مغازه. یادم نیست چه می خواست؛ ولی می دانم محمود چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی! شب با پدرش آمد دم خانه مان. نه گذاشت نه برداشت، محکم زد توی گوش محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. می دانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم، برو بیایی دارد. هر جور بود قضیه را فیصله داد. دختره، دو سه بار دیگر هم آمد در مغازه. محمود چیزی به او نفروخت که نفروخت؛ می گفت: «ما به شما بی حجاب ها، هیچی نمی فروشیم.» شهید محمود کاوه ساکنان ملک اعظم1، منزل شهید کاوه، ص4 مقام معظم رهبری‌ بايد مسائل ارزشى اسلام در جامعه‌ ما احيا بشود و مسأله‌ حجاب، يك مسأله‌ ارزشى است. بيانات در ديدار اعضاي‌ شوراي‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌ زنان‌ و مسئولان‌ اولين‌ كنگره‌ حجاب‌ اسلامي، چهارم دی ماه 1370 https://eitaa.com/fatemi48/280