eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
3هزار دنبال‌کننده
33 عکس
33 ویدیو
32 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
طاهری - شب عاشورا- 1445.pdf
296.1K
روضه مکتوب شب عاشورا حجت الاسلام طاهری محرم ۱۴۴۵ | مسجد جامع شهر خورموج مخصوص تلفن همراه 📱
🏴روضه 🏴 🏴 بی‌بی زینب شب عاشورا دل نگرانه السلام علیک یا اباعبدالله این عاشقا از خیمه امام حسین اومدنم بیرون اصحاب رفتن تو خیمه‌ی حبیب خاندان اومدن تو خیمه‌ی عباس علی اکبر قاسم عبدالله، اینا اومدن تو خیمه عباس بریر و زهیر اینا رفتن تو خیمه حبیب همه دور هم اونور نشستن همه تو یه خیمه بی بی زینب نگرانه نکنه اینا فردا کم بیارن حسینمُ تنها بزارن چیکا بکنم؟ همیجور دست رو دست میزاره بی‌بی زینب و دور خیمه ها میچرخه رسید به خیمه‌ی حبیب دید حبیب داره با اینا صحبت میکنه میگه زهیر، بریر اینا بچه‌های فاطمه هستن اینا اولاد زهرا هستن، اینا دلشون برا نجات بشریته ما باید زودتر خودمون رو فدا بکنیم تا بی‌بی زینب اینو شنید خوشحال شد خدا خیرتون بده دل زینبُ آروم کردین آی زن و مرد یه کاری کنیم دل زینب شاد بشه یه جوری کنار هم زندگی کنیم بگذریم به خاطر حسین اگه کسی خطا کرد، آدمِ عاشق بود خطا رو میبخشه اگه شوهرت خطا کرد ببخش اگه خانمت خطا کرد ببخش اگه دوستت خطا کرد ببخش حسین بخشید حسین کجا بخشید؟ حسین اصلا ندید شمر رو سینه اش نشسته نگفت شمر تو اصغرمُ گرفتی، اکبرمُ گرفتی، عباسمُ، بی برادرم کردی گفت شمر تو خودتُ بدبخت نکن تو خنجر به حنجر نذار کجا این اربابُ پیدا میکنی؟ چطو دلتون اومد این حسینُ غریب... بی‌بی زینب اومد کنار خیمه عباس اونجا هم وِلوِله بلنده، اونجا هم غوغاست تو خیمه عباس (باید خونه این رقمی باشه‌ها، خیمه‌هایی باشه که وقتی زینب نگاه میکنه خوشحال بشه) اومد کنار خیمه عباس عباس هم یه جورایی داره با اینا صحبت میکنه قاسم فردا، آی برادرای عباس فردا یادتون نره آی بچه‌ها باید شما زودتر از این اصحاب و حبیب‌ها برید، فدایی بشید ما خویش و قوم‌های حسینیم، ما زودتر‌ها باز بی‌بی زینب خوشحال شد خداخیرتون بده این شبا دیگه میشه امان از دل زینب یه کاری کنید که زینب دعاتون کنه، بی‌بی دعاتون کنه آی دخترا، آی خانوما، آی پسرا، آی جوونا نمیدونم چیکار کنید خودتون بلدید من بلد نیستم من نمیدونم اما یه خیمه دیگه هست تو این خیمه میدونید چه خبره؟ تو این خیمه یه شش ماهه هست فهمیدید دلهارو کجا میخوام ببرم هی بال و پر میزنه هی دست و پا میزنه از عطش خوابش نمیبره هی میدن به دست رقیه، رقیه نمیتونه آرومش کنه هی میدن به دست سکینه هی میدن به دست زینب هی میدن به دست رباب هی نگاه میکنه به این قد و بالای کوچک اصغرش هی داره ناله میزنه ▪️بسوز ای دل که اصغر در تب و تاب است ▪️درون خیمه‌ها امشب گمانم قحطی آب است ▪️زمین کربلا امشب بسان لاله می‌سوزد ▪️رقیه نوحه میخواند به سینه ناله می‌سوزد ▪️رباب از سوز دل گوید چرا اصغر نمیخوابی چرا اصغر تو بی تابی ▪️رسیده جان من بر لب چرا مادر نمیخوابی روز عاشورا شد امام حسین اومد کنار خیمه تا نگاه کرد به لب تشنه‌ی علی اصغر گفت: قنداقه‌ی اصغرم بدید سیرابش کنم عمامه‌ی پیغمبر به سر گذاشت عبا رو دوش گذاشت این قنداقه‌ی شش ماهه زیر عبا آفتاب نزنه بچم تشنه تر بشه همینجور اصغرم داره تشنه لب میشه اومد مقابل دشمن گفتن حسین قرآن آورده ما رو قسم بده اما یه وقت دیدن قنداقه شش ماه رو آورد بالا ببینین چطو اصغرم داره تَلَظّی میکنه تَلَظّی میدونین چیه؟ ماهی رو که از آب میگیرن میندازن کنار ساحل لب باز و بسته میکنه و هی دیگه عمرش کم میشه تا اینکه جون بده گفت: ببینین اصغرم از تشنگی هی لب‌ها رو باز و بسته میکنه اگه باور ندارین خودتون برین اصغر رو سیرابش کنین و بیارین شیرازه‌ی لشکر به هم ریخت حسین راست میگه ما که با اصغر سر جنگ نداریم اصغر که با ما سر جنگ نداره عمر سعد رو کرد به حرمله حرمله چرا جواب حسینُ نمیدی یه وقت حرمله میگه باد شروع کرد به وزیدن لباس اصغر کنار رفت، قنداقه یه کم بالا پایین شد سفیدی زیر گلوی اصغر رو دیدم
آخ بمیرم دیدم سفیدی زیر گلوی اصغر داره برق میزنه اگه داغ اصغر رو به دل حسین، بابا، بگذاری دیگه کار حسین تمومه نشست حرمله کمونُ آورد بالا خدا، حسین همینجور داره حرف میزنه اما یه وقت دید تیر سه شعبه آی حسین جان یه سید حیدری هست عاشق امام زمونه، اهل حله است خدایا من هرکاری کردم امام زمان رو ببینم نتونستم چیکا بکنم چندتا بیت شعر خونده گفت این شعر‌ها رو میرم کربلا برا امام زمانم میخونم ایشالا آقامُ ببینم چندتا بیت شعرِ من یه تیکه اش رو میخونم، تو هم دل‌هاتو آماده کن آی مادرا، آی پدرا، آی جوونا بسم الله و رضیعُه بِدَمِ الوَرید مُخضَبٌ فَالطلُب رضیعَه امام زمان جدت حسین، کربلا عاشورا شیرخواره‌اشُ با خون سیراب کردن آب ندادن با خون سیراب شد اصغر یا امام زمان بیا انتقام اصغر شش ماهه‌ی حسینت رو بگیر یه وقت دیدم امام زمان دست زد روی شونه‌ام گفت سید حیدر دیگه روضه‌ی اصغر رو نخون طاقت ندارم گرفتی چی میگم؟ یعنی امام زمان اگه امشب روضه‌ اصغر رو گریه کن باشی برای امام حسین و اصغر یه جور دیگه نگاه میکنه یا صاحب الزمان شما فقط شنیدی تو آغوش حسین سید حیدر برات روضه خوند که خدایا شیرخواره‌ رو با خون سیرابش کردن، طاقت نداشتی اما جد غریبت حسین یه وقت دید اصغرش داره دست و پا میزنه اصغر یه نگاه کرد به بابا، لبخند زد یعنی بابا منم سربازت بودم دیگه ▪️در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم ▪️خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم ای لبخندت منو کشته بابا یک طرف خنده ی لشکر، طرفی اشک رباب مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم حسین خجالت میکشه برگرده خیمه‌ها مختار گفت حرمله کجا دلت کربلا سوخت؟ گفت اون لحظه‌ای که دیدم حسین روش نمیشه برگرده خیمه‌ها شرمنده است جواب ربابُ چی بده امان از دل حسین اصغرُ زیر عبا گذاشت مادرش رباب نبینه،دل سوخته میشه، آخ تا قیومت آروم آروم اومد پشت خیمه‌ها اصغرُ گذاشت رو زمین شروع کرد قبر کردن که اصغرُ تو قبر بذاره، حالا دلیلش بماند اما یه وقت ناله بلند شد، خواهر اومد آخ برادرم حسین رباب داره میاد مادر دلسوخته‌ی اصغر داره میاد بذار یه بار دیگه مادر شش ماه‌اش رو ببینه آرزو به دل نمونه آخ رباب اومد آی امان، کربلا غوغا شد همه دارن به سر و سینه میزنه همه دارن گریه میکنن مادر اومد، اصغرُ رو پاش گذاشت اصغرم دیشب نخوابیدی اما حالا برات لالایی میخونم بخواب تا قیومت ▪️بخواب ای اصغر ناخورده شیرم ▪️غم لعل لبانت کرده پیرم ▪️بخواب ای نوگل از کینه پر پر ▪️بخواب ای غنچه ی زیبای مادر
شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/660 امام سجاد https://eitaa.com/fatemi8/111 تویادگارحسینی https://eitaa.com/fatemi8/112 من یادگار کربلایی https://eitaa.com/fatemi8/113 مرا میشناسی بقیعم https://eitaa.com/fatemi8/114 روضه سوختن کربلا دیده https://eitaa.com/fatemi8/115 چهل سال در تب گریه کردم https://eitaa.com/fatemi8/116 دریاچه دیده ترین گریه می‌کند https://eitaa.com/fatemi8/117 من کیم تا تو بیایی ب سر بالینم https://eitaa.com/fatemi8/666 امشب شب غریبی اولاد مصطفی است https://eitaa.com/fatemi8/665 شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید https://eitaa.com/fatemi8/664 لحظه ای از عمر تو نگذشته بی ذکر و عبادت https://eitaa.com/fatemi8/118 غمش هم مثل اشکش بی حسابه https://eitaa.com/fatemi8/119 چه جوری خاطره هام یادم بره https://eitaa.com/fatemi8/120 روزی که پیکرم را بر روی ناقه بستند https://eitaa.com/fatemi8/121 شامیان اشک عزیزان خدا را دیدند https://eitaa.com/fatemi8/123 دريا به ديده تر من گريه ميکند https://eitaa.com/fatemi8/126 سر سفره به غذا که نظرش می افتاد https://eitaa.com/fatemi8/720 تو یادگار حسینی که کربلا دیدی https://eitaa.com/fatemi8/717 هربار آب دیدم و هربار سوختم https://eitaa.com/fatemi8/715 🔸امشب شب غریبی اولاد مصطفی است https://eitaa.com/fatemi8/1530 از دل زینب ای وای https://eitaa.com/fatemi8/1529 شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید https://eitaa.com/fatemi8/1528
متن روضه 1 🔸امشب شب غریبی اولاد مصطفی است 🔸زینب اسیر شمر و حسین سر ز تن جداست شب دوازدهم ماه محرمه. .. امروز کربلا چه خبر بود خدایا... 🔸طفلان بی پدر به بیابان در آفتاب 🔸آن یک سر برهنه و آن یک برهنه پاست دیشب وقتی مجلس سیدالشهدا تمام شد... هر کدوم از ما دست بچه هامون رو گرفتیم... رفتیم به سمت خونه هامون... مواظب بچه هامون بودیم... مبادا نیمه شب سردشون بشه... مبادا بچه هامون با لب تشنه بخوابند... اما... آی مردم بچه های ابی عبدالله کجا خوابیدن... بچه های حسین چه حالی داشتند... داخل یک خیمه نیم سوخته... الله اکبر... نميدونم بهشون آب دادند یا نه... خیلی از این بچه ها با شکم های گرسنه... 🔸لیلا به آه و ناله چو مجنون به کوه و دشت 🔸اکبر هزار پاره ز شمشیر اشقیاست 🔸گهواره مانده خالی و اصغر به مهد خاک 🔸از سینه رباب ز غم، ناله برسماست 🔸مهر رخ سکینه ز سیلی و تشنگی 🔸نیمی چو ماه نیلی و نیمی چو کهرباست از امروز دیگه اسارت اهل بیت شروع میشه... از امروز دیگه تازیانه ها شروع میشه... مثل یه همچین روزی امام سجاد آمد کنار عمه جانش زینب... صدا زد عمه جان زینب... ببینید این نانجیبا بدن های خودشون رو غسل دادن... کفن کردن... بدنهای نحسشون رو دفن کردند... اما بدن بابای غریبم حسین... روی زمین کربلا... عمه جان بدن بابای غریبم بدون غسل و کفن... وقتی میخواستند به سمت کوفه حرکت کنند... اومدند بچه ها رو سوار محمل ها کنند... خانم زینب کبری فرمودند... خودم بچه ها رو سوار میکنم... با دستان مبارک... یکی یکی این زن و بچه ها رو سوار بر شتران بی جهاز‌ کرد... اما وقتی نوبت خود خانم زینب شد یا صاحب الزمان .... یکدفعه نگاه کرد به اطرافش... یادش اومد از روز ورودش به کربلا... اون موقعی که عباس علمدار اومد و زانو خم کرد... علی اکبر امد... قاسم امد... جوانان بنی هاشم یکی یکی اومدن... دور محمل زینب رو گرفتن... خانوم‌ رو با احترام از محمل پیاده کردن... مبادا نامحرمها ببینند.... ناموس خداست... احترام داره... یادش اومد از اون‌ روزی همه بنی هاشم در کنارش بودند... اما الان تنهای تنها مانده... نگاه کرد به سمت قتلگاه... صدا زد حسینم برادرم... بلند شو ببین دارن خواهرت رو به اسارت میبرن برادر... ببین دورم رو نامحرمها گرفتند... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادرجان... حسین چطوری تو رو تنها بگذارم... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادر نمیخواستم اما... 🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند 🔸نمیروم ولی مرا... یه اشاره کرد به سمت سر مقدس ابی عبدالله... روی نیزه... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند برادرم حسین نمیدونم با سر برم یا با بدن بمانم... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند ↩️سایر اشعار شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/1526
از طرفی هم امشب شب شهادت زین العابدین... امام سجاده... دیگه دلت اینجا نباشه بریم مدینه کنار قبرستان بقیع بنشینیم... برا آقامون امام سجاد زار زار گریه کنیم... وقتی اومدن کنار امام سجاد عرضه داشتند... آقاجان... کجا براتون سخت گذشت حضرت فرموند الشام... 🔸شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ای وای... ای وای... ‌من نمیدونم چی به آقا گذشته 🔸شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید 🔸ساز با ناله ی ذریه زهرا نزنید یا صاحب الزمان 🔸سر مردان خدا را به سر نیزه زدید 🔸مرد باشید، دگر سنگ به زن ها نزنید امان از اون شبی که... ما رو دم دروازه شام نگه داشتند... شهر رو آذین بندی کردن... ‌ گفتن خارجی ها میخواهند وارد بشن تا وارد شهر شام شدیم .. هرکس هر چی بدست داشت... به ما میزد... یکی با سنگ میزد... یکی خاکستر میریخت... یکی خارجی میگفت... ای وای ای وای ..... 🔸به زنان سنگ اگر بر سر بازار زدید 🔸دختران را به کنار سر بابا نزنید یا صاحب الزمان منو ببخشید... 🔸علی و فاطمه در بین شما ایستادند خدا لعنتشون کنه... 🔸پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله ↩️سایر اشعار شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/1526
Shab11Moharram1402[03].mp3
18.92M
از دل زینب ای وای از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای تنت تنها ماند / به خاک صحرا خیمه های تو / به خاکسترها مانده در غمها ، زینبت تنها از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای امان از غارت / فغان از یغما بی‌معجر ماندند / پرده‌نشین‌ها زیر دست و پا ، مانده کودک ها از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای در آتش می سوخت / پر چادرها بر لب ما بود / ذکر زهرا روضه ی آتش ، شد تکرار اینجا از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای از دویدن‌ها / خسته شد گویا نانجیبی برد / خلخال او را برزمین افتاد ، دختری تنها از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای گریز از خیمه / مگر آسان بود از آتش بدتر / چشم گرگان بود معجرها بردند ، آه و واویلا از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای کجایی عباس / یل غیرتمند این بی غیرت‌ها / به من می خندند می کشد ما را ، طعنه‌ی اعدا از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای رقیه می گفت / کجایی بابا پریشان می گشت / میان صحرا پاسخش دادند ، ضرب سیلی‌ها از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای ربابت با آه / لالایی خوانده به دستش، طفلی / خیالی مانده لالایی لالا ، لالایی لالا از دل زینب ای وای ای وای، ای وای، ای وای ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ↩️سایر اشعار شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/1526
متن روضه 1 🔸امشب شب غریبی اولاد مصطفی است 🔸زینب اسیر شمر و حسین سر ز تن جداست شب دوازدهم ماه محرمه. .. امروز کربلا چه خبر بود خدایا... 🔸طفلان بی پدر به بیابان در آفتاب 🔸آن یک سر برهنه و آن یک برهنه پاست دیشب وقتی مجلس سیدالشهدا تمام شد... هر کدوم از ما دست بچه هامون رو گرفتیم... رفتیم به سمت خونه هامون... مواظب بچه هامون بودیم... مبادا نیمه شب سردشون بشه... مبادا بچه هامون با لب تشنه بخوابند... اما... آی مردم بچه های ابی عبدالله کجا خوابیدن... بچه های حسین چه حالی داشتند... داخل یک خیمه نیم سوخته... الله اکبر... نميدونم بهشون آب دادند یا نه... خیلی از این بچه ها با شکم های گرسنه... 🔸لیلا به آه و ناله چو مجنون به کوه و دشت 🔸اکبر هزار پاره ز شمشیر اشقیاست 🔸گهواره مانده خالی و اصغر به مهد خاک 🔸از سینه رباب ز غم، ناله برسماست 🔸مهر رخ سکینه ز سیلی و تشنگی 🔸نیمی چو ماه نیلی و نیمی چو کهرباست از امروز دیگه اسارت اهل بیت شروع میشه... از امروز دیگه تازیانه ها شروع میشه... مثل یه همچین روزی امام سجاد آمد کنار عمه جانش زینب... صدا زد عمه جان زینب... ببینید این نانجیبا بدن های خودشون رو غسل دادن... کفن کردن... بدنهای نحسشون رو دفن کردند... اما بدن بابای غریبم حسین... روی زمین کربلا... عمه جان بدن بابای غریبم بدون غسل و کفن... وقتی میخواستند به سمت کوفه حرکت کنند... اومدند بچه ها رو سوار محمل ها کنند... خانم زینب کبری فرمودند... خودم بچه ها رو سوار میکنم... با دستان مبارک... یکی یکی این زن و بچه ها رو سوار بر شتران بی جهاز‌ کرد... اما وقتی نوبت خود خانم زینب شد یا صاحب الزمان .... یکدفعه نگاه کرد به اطرافش... یادش اومد از روز ورودش به کربلا... اون موقعی که عباس علمدار اومد و زانو خم کرد... علی اکبر امد... قاسم امد... جوانان بنی هاشم یکی یکی اومدن... دور محمل زینب رو گرفتن... خانوم‌ رو با احترام از محمل پیاده کردن... مبادا نامحرمها ببینند.... ناموس خداست... احترام داره... یادش اومد از اون‌ روزی همه بنی هاشم در کنارش بودند... اما الان تنهای تنها مانده... نگاه کرد به سمت قتلگاه... صدا زد حسینم برادرم... بلند شو ببین دارن خواهرت رو به اسارت میبرن برادر... ببین دورم رو نامحرمها گرفتند... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادرجان... حسین چطوری تو رو تنها بگذارم... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادر نمیخواستم اما... 🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند 🔸نمیروم ولی مرا... یه اشاره کرد به سمت سر مقدس ابی عبدالله... روی نیزه... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند برادرم حسین نمیدونم با سر برم یا با بدن بمانم... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند ↩️سایر اشعار شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/1526
🌹روز دوازدهم محرم سال 61 هجری همان روزی بوده است که کاروان اسیران کربلا که در رأس آن‌ها امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها حضور داشتند، وارد شهر کوفه شد؛ همان شهری که مردمش به ظلم و ناجوانمردی مشهور بودند و زمانی با نامه‌های بسیار و درخواست‌های متعدد امام حسین علیه السلام را به شهر خود دعوت کردند اما بین راه و در صحرای کربلا مقابل آن حضرت صف کشیده به‌روی ایشان و یاران غریبشان شمشیر کشیدند. ♦️ورود به شهر کوفه عمربن سعد که امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت را در روز دهم محرم به شهادت رسانده بود، زنان و کودکان را به‌عنوان اسیر گرفته از کربلا به‌سوی کوفه برد، در این میان، امام سجاد علیه السلام نیز که به‌اراده الهی بیمار شده بودند تا در این جنگ صدمه‌ای به جان مبارک ایشان وارد نشود همراه اسیران بودند. فاصله بین صحرای کربلا و محل شهادت امام حسین علیه السلام تا شهر کوفه حدود 12 فرسخ بود و عمربن سعد تا شب کاروان اسرا را به کوفه رسانده بود، بنابراین وقتی کاروان به کوفه نزدیک شد، زمانی بود که هوا تاریک شده بود و عمربن سعد ناچار مجبور شده بود شب را کنار دروازه‌های کوفه بگذراند تا صبح بتواند وارد شهر شود و اسرای کربلا را به دارالاماره عبیدالله‌بن زیاد برساند. آن طور که در بعضی منابع نوشته شده است، عمربن سعد اخبار کربلا را از طریق پیکی به ابن‌زیاد اطلاع داده بود و به همین علت از صبح روز دوازدهم محرم، شهر کوفه در محاصره و مراقبت شدید نیروهای ابن‌زیاد بود و جاسوسان او هر نوع حرکت مشکوک را تحت نظر داشتند. در آن مدت هیچ کسی حق حمل سلاح یا خروج مسلحانه از خانه را نداشت. وقتی خورشید روز دوازدهم محرم به شهر کوفه تابید، عمربن سعد جلوتر از کاروان و لشکرش، خود را به دارالاماره رساند. بعد از او مأموران، کاروان اسیران کربلا را داخل شهر آوردند، این در حالی بود که شهر کوفه آن روز در محاصره و مراقبت شدید مأموران حکومتی بود. مردمی که هنوز نمی‌دانستند چه‌کسانی به‌عنوان اسیر وارد شهر آن‌ها شده‌اند، وقتی کاروان آن‌ها را می‌دیدند، سؤال می‌کردند: «شما اسیر از کدام سرزمین و قبیله هستید؟»، و جواب می‌شنیدند: «ما اسیرانی از آل‌محمد صلوات الله علیه هستیم!» چرخاندن سرهای شهدا و اسیران کربلا در کوفه عبیدالله‌بن زیاد به مأموران خود دستور داده بود که کاروان اسیران کربلا را به‌همراه سرهای شهدای عاشورا بین بازار و کوچه‌های شهر کوفه بچرخانند تا همه شاهد اوج وقاحت او باشند. در آن روز سر مبارک شهدا بین کاروان تقسیم شده بود، این کار به این علت بود که ترس و وحشت مردم از عبیدالله و گستاخی او به حداکثر برسد و کسی جرأت ایستادن در برابر او را نداشته باشد. آن روز شهر کوفه شاهد مردمی بود که هر کدام چهره‌ای به خود گرفته بودند؛ گروهی از مردم گریه می‌کردند و نالان بودند از اینکه چرا سر مقدس نوه رسول خدا صلوات الله علیه و امام زمان خود را بر سر نیزه می‌بینند و گروهی احمقانه و گستاخانه می‌خندیدند و شادی می‌کردند تا شریک شادی دشمنان حضرت سیدالشهدا علیه السلام باشند. کنار کاروان اسیران کربلا، مأموران و نیروهای لشکر عمربن سعد حرکت می‌کردند تا به مردم فخر بفروشند که "ما بودیم که مقابل حسین ایستاده او را مظلومانه به شهادت رساندیم." دفن بدن‌های شهدای کربلا توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد در بعضی از روایت‌ها این طور نوشته که بدن‌های مطهر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت که در صحرای کربلا رها شده بود، در روز دوازدهم یا شب سیزدهم محرم توسط گروهی از قبیله بنی‌اسد به خاک سپرده شد، در عین حال برخی از روایت‌ها بر این تأکید دارند که وقتی آن گروه بنی‌اسد به کربلا رسیدند، قبرهای آماده‌ای را مشاهده کردند و دانستند که باید شهدا را در همان محل دفن کنند. درمجموع روایت‌هایی که اشاره دفن شهدای کربلا را دارند، عموماً بر این مطلب اتفاق‌نظر دارند که اولین گروهی که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت، وارد کربلا شدند گروهی از زنان بنی‌اسد بودند. این زنان که همراه همسران و خانواده خود در نزدیکی کربلا ساکن بودند، برای آوردن آب از رود فرات به‌سمت کربلا حرکت کردند که با بدن‌های بدون سر امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت در صحرای کربلا مواجه شدند و فوراً با شیون و ناله به قبیله برگشته ماجرا را به مردان خود خبر دادند. منابع: نفس المهموم مقتل لهوف مقتل الحسین علیه السلام؛ عبدالرزاق مقرم بحارالانوار؛ علامه مجلسی آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری ↩️سایر اشعار شب دوازدهم https://eitaa.com/fatemi8/1526
السّلامُ علی المُرَمَّل ِ بِالدِّماءِ سلام بر آن کس که پیکرش به خون آغشته گردید. السّلامُ علی المَهتوکِ الخِباءِ سلام بر آن کس که حرمت خیمه ی او، شکسته شد. السّلامُ علی غَریبِ الغُرَباء سلام بر غریب غریبان السّلامُ علی شهیدِ الشُهداء سلام بر شهید شهیدان السّلامُ علی من بَکـَتهُ مَلائِکهُ السَّماء سلام بر آن کس که فرشتگان آسمان بر او گریه کردند. السّلامُ علی الجُیوبِ المُضَرَّجاتِ سلام بر گریبان های چاک خورده.
برادر جان سلیمان زمانی اگر کشتن چرا آبت ندادن اگر کشتن چرا خاکت نکردن کفن بر جسم صد چاک نکردن اگر کشتن چرا مویت کشیدن چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری چرا بر تن برادر سر نداری بمیرم من مگر مادر نداری خودم دیدم حیسن را سربریدن خودم دیدم که در خونش کشیدن خودم دیدم گلوی اصغرم را خودم در برکشیدم اکبرم را