eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
2.8هزار دنبال‌کننده
31 عکس
28 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
متن نوحه عباس علمدار حسین يل دريادل زينب العطش برادرم خيمه را فرا گرفته حال غش برادرم الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عمو عمو دل عالمي رو برده قد و هيبت عمو نگاه سکينه سخت واسه غيرت عمو الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عمو عمو مشک عباس روي دوشش داره ميره علقمه زير لب زمزمه داره مددي يا فاطمه الدخيل عمو ابالفضل الدخيل عم...
متن نوحه حضرت عباس (س) ای کودکان تشنه لب عباس علمدار من است ای کودکان تشنه لب عباس علمدار من است (2) خیمه گه غرق تعب عباس علمدار من است (2) اومی رود میدان که بهر تشنگان آب آورد با مشک پرآب از فرات اندوه ازدلها برد باران تیر ونیزه را عباس با جان می خرد میروسپهدار من است عباس علمدار من است (2) درخیمه بنشینید و بهراو دعا یکسر کنید کم شیون وفریاد برگرد علی اصغر کنید امن یجیبی خوانده وتقدیم آن مضطر کنید لب تشنه سردار من است عباس علمدار من است (2) او آب می آرد حرم سیراب سازد کامتان ساقی زخّم باده اش پرمی نماید جامتان غم می برد ازسینه ها خوش می شود ایامتان درهرمحن یارمن است عباس علمدار من است (2) اندر وفاداری نباشد کس به دوران مثل او هم در شجاعت کس نمی باشد به میدان مثل او تشنه وتنها کی کند رزمی نمایان مثل او میرفداکار من است عباس غلمدار من است (2) انوار روی ماه او خورشید را شرمنده کرد بر ماه افتادش نظر مهتاب را تابنده کرد با جان نثاری بهر دین اسلام را پاینده کرد دلبر ودلدارمن است عباس علمدار من است (2) یارب سپهدارحسین تنهاست یاری اش نما ده نصرت عباس من اندر مصاف اشقیا تنهاست اما می کند مردانه او بر پا لوا الحق وفادارمن است عباس علمدار من است (2) لرزان سپاه کوفیان از ضربت شمشیراو گرگان کوفه یک به یک هستند درزنجیراو بر گوش عالم می رسد از کربلا تکبیراو عباس علمدار من است عباس علمدار من است
کشته شد عباس من خیمه های غمزده دست غم بر سر زنید / کشته شد عباس من(2) چون من محنت زده قتل او باور کنید / کشته شد عباس من(2) از غم ساقی همه رخت غم بر تن کنید ناله وشیون همه بر امیر من کنید لعن ونفرین ای حرم لشکر دشمن کنید جمله از خون جگر دیده ها را تر کنید // کشته شد عباس من پیکر بی دست او روی خاک افتاده بود / در کنار علقمه تشنه لب جان داده بود سر به روی دامن مادرم بنهاده بود / محتضر گردیدنم در برش باور کنید// کشته شد عباس من (2) برسرش خیل ملک ناله وشیون کند / همدمی در شیون وناله اش با من کند هلهله وشادی از قتل او دشمن کند / یاد خشکیده لب ثانی حیدر کنید //کشته شد عباس من (2) کس نمی آید دگر در وفا مانند او / قبله جان حسین هست این روی نکو ای صبا بر عالم از طلعت رویش بگو / شیونی جانسوز در قتل این افسر کنید// کشته شد عباس من او به پیمان با خدا صادقانه ایستاد / تا که دین ماند بجا جان خود برکف نهاد تشنه لب شمشیرزد تا دگر از پا فتاد / در عزای میر من دیده ها را ترکنید//کشته شد عباس من (2) سوگوار از قتل او آسمانها وزمین / هست داغش تا ابد در قلوب مومنین کرد سودا جان خود بهر طفلانی حزین / جای او احسان همه بر علی اصغر کنید/کشته شد عباس من (
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‌ای آب از هیبت عباسی تو می‌لرزد بی عصا آمده‌ای حضرت موسی شده‌ای به سجود آمده‌ای یا که عمودت زده ‌اند یا خجالت زده‌ای وه که چه زیبا شده ‌ای یا اخا گفتی و ناگه کمرم درد گرفت کمر خم شده را غرق تماشا شده ‌ای منم و داغ تو و این کمر بشکسته توئی و ضربه‌ای و فرق ز هم وا شده‌ ای سعی بسیار مکن تا که ز جا برخیزی کمی هم فکر خودت باش ببین تا شده ‌ای مانده‌ام با تن پاشیده‌ات آخر چه کنم؟ ای علمدار حرم مثل معما شده ‌ای مادرت آمده یا مادر من آمده است با چنین حال به پای چه کسی پا شده ‌ای تو و آن قد رشیدی که پر از طوبی بود در شگفتم که در این قبر چرا جا شده ‌ای (علی اکبر لطیفیان)
علقمه👇
علقمه عین محشر کبراست مشک بر دوش شیر کرار است نخل ها هر کدام یک سنگر پشت هر نخل یک کمان دار است فکر گهواره است در میدان مشک را بر گرفته چون جانش آنچنان فکر طفل شش ماهست اشک بسته است راه چشمانش آنکه در عرصه ی جدال علیست هست هوشیار و پای تا سر چشم بسکه چشمان او بصیرت داشت چشم زیباش خورد آخر چشم اشک تا بست راه دیدن را حرکت تیغ گم شد اندر چشم دست افتاد و مشک سالم ماند داشت امید بهر اصغر چشم مشک شد پاره امیدش ریخت شد خراب آرزوی او در چشم تیر ها از کمان رها که شدند باز شد در تمام پیکر چشم حرمله تیر را به چله گذاشت غنچه ی پر شکفته شد بر چشم ضربه ی آهنی که خورد به سر بر زمین خورد شیر حیدر چشم فاطمه گفت یا اخا برگو گفت ای جان مادر چشم تا صدایش به گوش شاه رسید ناگهان رنگ از حسین پرید خوب شد در کنار پیکر او مادرش که قد خمیده ندید در کنار عمود خیمه ی خود با سر زانویش حسین رسید روضه شد باز خاک بر دهنم چه بگویم چه صحنه ها که ندید آنچنان ناله زد کنار تنش همه گفتند که حسین برید
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد یاد لب های علی اصغر و دریا افتاد علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضه ی دست بریده وسط علقمه بود روضه خوان دست بدون رمق فاطمه بود
♮♯♭عباسم و در پی خطر می گردم ♮♯♭دور و بر خیمه تا سحر می گردم ♮♯♭صدبار اگر علقمه را فتح كنم ♮♯♭لب تشنه تر از گذشته بر می گردم ✦✧✯✦✧✯ گاهی به حضور مهر، ای ماه برو♫♪ تا جاذبه ی سیر ، الی الله برو♫♪ زینب به طنین گام تو دلگرم است♫♪ گاهی جلوی خیمۀ او راه برو♫♪ ✦✧✯✦✧✯ ♪♩تا پرچم سرخ عشق بردوش من است ♪♩شوق ظفر و صبر، هم آغوش من است ♪♩یک لحظه مرا نمی گذارد آرام ♪♩این نالۀ العطش که در گوش من است ✦✧✯✦✧✯ با یاد اباالفضل دلم آسوده ست♫❀ با او دل ما را سر و سری بوده ست♫❀ در حاشیۀ علقمه گفتم نکند♫❀ یک عمر دو دست در تنم بیهوده ست؟!♫❀ ✦✧✯✦✧✯ ♪♪♪کس پیش تو دم ز زور و بازو نزد ♪♪♪کو آن که برابر تو زانو نزد ♪♪♪لب تشنه ز علقمه گذشتی آری ♪♪♪دریا که به رودخانه ها رو نزد
شهید علقمه واویلا واویلا عزیز فاطمه واویلا واویلا ابوفاضل مدد واویلا واویلا گل ام البنینم واویلا واویلا شده قطع الیمین واویلا واویلا فتاده برزمین واویلا واویلا برروی آن جبین واویلا واویلا عمود آهنین واویلا واویلا علمدار حسین واویلا واویلا سپهدار حسین واویلا واویلا ای نازنین برادرم واویلا واویلا خفته به خون برادرم واویلا واویلا خیز زجاکن ونظر واویلا واویلا سکینه گر کند نظر واویلا واویلا مشک دریده ی تورا واویلا واویلا رنگ پریده ی مرا واویلا واویلا جامعه صبر میدرد واویلا واویلا
کنار علقمه محشر به پا شد امید خیمه ها اخر فدا شد ⋄ علم افتاد بر روی زمین و دو دست ساقی از پیکر جدا شد ⋄⋄ برادر غرق خونه برادر نیمه جونه برادر کاکلش اتش فشونه ⋄ یکی تو اسمونا نوحه خونه امون از بی وفایی زمونه ⋄ تویی که از غم زینب هلاکی منم که از غمت قدم کمونه ⋄⋄ برادر روی خاکه برادر سینه چاکه برادر از غم خیمه هلاکه ⋄ داره از نیزه ها بارون می باره زمین از خون ساقی لاله زاره ⋄ خبر بر شاه مظلومون رسونید که ساقی یک تن و دشمن هزاره ⋄⋄ برادرغصه داره برادر بی قراره شده مشک برادر پاره پاره ⋄ برادر خواهرت چشم انتظاره خبر از حال و روز تو نداره ⋄ اگه که بر نگردی خواهرت رو بلا تکلیفی از پا در میاره ⋄⋄ برادر نا امیده به خاک و خون تپیده علم افتاده با دست بریده
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله ایــن قافله تــــا کربلا دیگــر نـــدارد فاصله از کعبه گِـــل آم
هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله https://eitaa.com/fatemi8/425 دل شوره افتاده در جانم برادر https://eitaa.com/fatemi222/4052 متن روضه روز دوم محرم https://eitaa.com/fatemi222/187 قافله اینک رسید برآستان کربلا https://eitaa.com/fatemi222/186 زمین کربلا من ارمغان آوردم https://eitaa.com/fatemi222/183 در غریبی تا به خاک و خون سر خود.. https://eitaa.com/fatemi222/1579 باد به موی سرت افتاد دلم ریخت https://eitaa.com/fatemi8/1377 🔸الهی بهر قربانی به درگاه سر آوردم https://eitaa.com/fatemi8/1379 🔸آه از آن ساعت که سبت مصطفی https://eitaa.com/fatemi8/1380
🔹🔷《اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ(ع)، اَلسّلامُ عَلیک یابْنَ سَید الْوَصِیینَ》🔷🔹 ✅در وصف شجاعت و دلاوری حضرت عباس(ع) آمده است که؛ 📜《کَانَ کَالجَبَلِ العَظیمِ وَ قَلبُهُ کَالطَّودِ الجَسیمِ لِاَنَّهّ کانَ فارِساً هُماماً وَ بَطَلاً ضَرغاماً وَ کانَ جَسُوراً عَلَی الطَّعنِ وَالضَّربِ فی مَیَدانِ الکُفارِ وَ الحَربِ》 ♦️عباس(ع) مانند کوهی بزرگ وقلبش بسان کوهی خشن (و استوار) بود: چرا که او جنگ اوری بلند همت وسلحشوری شیرگون بود ودر وارد کردن نیزه وضربات بر دشمن در میدان نبرد با کفارجسور وبی باک بود.(۱) و در نقلی چنین بیان شده است که ؛ 📜《وَ لا یُقاسُ بِشُجاعَتِهِ اِلا شُجاعَةُ اَبیهِ وَ اَخیهِ》 ♦️شجاعت عباس(ع) با شجاعت پدرش و برادرش مقایسه می شد.(۲) در شجاعت عباس(ع) همین بس که وقتی دشمنان صدای او را می شنیدند رگهای بدنشان می لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلبهایشان از وحشت می تپید و پوست بدنشان جمع می شد. همین شجاعت و قدرت او بود که پشتوانه محکمی برای امام حسین(ع)بود، لذا شهادت حضرت عباس(ع) سخت بر امام حسین(ع) اثر گذاشت. تا جایی که در مقاتل آمده است : 📜《لَمّا قُتِلَ العَبّاسُ(ع) تَدافَعَتِ الرَّجالُ عَلی اَصحابِ الحُسَینِ(ع)》 ♦️هنگامی که عباس(ع) کشته شد، مردان دشمن از هر سو بر یاران امام حسین(ع) حمله شدند.(۳) ❇️امام حسین(ع) بعد از شهادت عباس(ع) فرمود : 📜《اَلاَّنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَقَلَت حِیلَتِی》 ♦️اکنون کمرم شکست و راه چاره ام کم شد.(۴) ❇️تاریخ نویسان نوشته اند که؛ 📜《لَم یَبقَ الحُسَینُ(ع) بَعد اَبِی الفَضلِ(ع) اِلا هَیکَلاً شاخِصاً مُعَرّی عَن لَوازِمِ الحَیاةِ》 ♦️بعد از شهادت عباس(ع) از امام حسین(ع) جز هیکلی و مشتی استخوان خالی از لوازم حیات و زندگی ایشان باقی نماند.(۵) دشمنان هم سخت از مرگ عباس(ع) شاد شدند و جرات و جسارت پیدا کردند، و بر اصحاب و خیمه های امام حسین(ع) حمله ور شدند. 🏴در آخر اینکه وقتی امام حسین(ع) در روز عاشورا، بدن غرقهبه خون عباس(ع) را دید، به وسیله جمله ای کوتاه، تفسیری بلند از شجاعت عباس(ع) ارائه می دهد و در سروده ای منسوب به خود می فرماید: 📜《اَلیَومَ نَامَتْ اَعْیُنٌ بِکَ لَمْ تَنَمْ، وَ تَسَهَّدَتْ أُخْری فَعَزَّ مَنَامُهَا》 ♦️چشم هایی که دیشب از ترس تو نخوابیده بودند، امشب به خواب خواهند رفت.(۶) 📝شعر : باز در معرکه ها نوبت جولان شده است، شیر از بیشه سر آورده رجز خوان شده است، کیست این مرد که هنگامه ی تیرش پیداست، تک سواری که فقط رد مسیرش پیداست، موج برخاسته و کوه تلاطم دارد، سر بدزدید که یک شیر تبسم دارد، آمده تا که بگیرد نفس طوفان را، آمده تا بخرد آبروی میدان را، چشمها مات، علی باز به خیبر رفته، این جوان کیست که اینقدر به حیدر رفته.. 👤فخر 📚منابع: ۱)المنتخب طريحى، ص۳۱۲ ۲)معالی السبطین مازندرانی، ج۱، ص۲۶۷ ۳)مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۳۴۰ ۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۱ ۵)مقتل الحسین(ع) مقرم، ص۲۶۹ ۶)مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۲۵۹ مقتل https://eitaa.com/fatemi8/100
🔸🔶《اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ أمِیرِ المُؤمِنِینَ(ع)》🔶🔸 ✅نقل است که؛ در روز عاشورا یاران و اصحاب امام حسین(ع) یکی پس از دیگری، به شهادت رسیدند، تا اینکه نوبت جانبازی حضرت عباس(ع) رسید. پس خدمت امام(ع) رسید و اذن میدان خواست و گفت : 📋《يَا أَخِي! هَل مِن رُخصَةِِ؟》 ♦️برادر! آيا رخصت جهاد به من مى دهى؟ اما امام(ع) ابتدا به او اجازه میدان رفتن نداد. تا اینکه عباس(ع) عرضه داشت : 📋《قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ》 ♦️عباس(ع) عرضه داشت : مولای من! سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. بعد از اصرار زیاد، امام(ع) موافقت کرد. در این هنگام؛ 📋《فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ : العَطَشَ! اَلعَطَشَ!》 ♦️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد مي زنند : العطَش! العطَش! پس امام حسین(ع) فرمود : 📋《فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء》 ♦️پس مقدارى آب براى اين كودكان تهیه کن.(۱) در این هنگام؛ عباس(ع) به سوی شریعه فرات حرکت کرد، در حالی که این گونه رجز می خواند : 📋《أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ وَبِالْحُجونِ صادِقاً وَزَمْزَمِ‌ وَبِالْحَطیمِ وَالْفَنَا الْمُحَرَّمِ لِیَخْضِبَّنَ الْیَومِ جِسْمی‌ بِدَمی‌ دُونَ الْحُسَینِ ذِی الفِخارِ الأَقْدَمِ إِمامِ أَهْلِ الْفَضْلِ وَالتَکُّرمِ‌》 ♦️سوگند راستین به خدای بزرگ و ارجمند و به حجون و زمزم و به حطیم و آستانه آن خانه ‌ای که‌ مورد احترام است؛ هر آینه تن خود را به خون خود رنگین می‌سازم و در راه دفاع از حسین(ع) که پیوسته با افتخار بوده و پیشوای اهل فضل و کرم است.(۲) در مقاتل آمده است که؛ 📋《فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ》 ♦️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند، عباس(ع) را محاصره كردند. 📋《وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم》 ♦️او را تير باران می کردند، ولى او لشكر را شكافت. سرانجام، توانست محاصره دشمن را بشکند و خود را وارد شریعه برساند. سپس مشک را پر از آب کرد، در حالی که خود نیز تشنه بود، وقتی خواست آب بنوشد : 📋《ذَکَرَ عَطَشَ الحُسین(ع) وَ أهلِ بَیتِه(ع) وَ قالَ : وَ اللهِ لَا أَشرِبُهُ》 ♦️او به یاد تشنگی حسین(ع) و همراهان و کودکان او افتاد، و گفت : به خدا سوگند! آب را نمی نوشم. 📋《وَ رَمَی المَاءَ عَلَی المَاءِ》 ♦️سپس آب را روی آب ریخت.(۳) و در نقلی دیگر آمده است که عباس(ع) در این لحظه بر خود خطاب کرد و فرمود : 📋《یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی، وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی، هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ، وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ، هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی، وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ》 ♦️ای نفس! بعد از حسین(ع)خواری و ذلت بر تو باد و بعد از حسین(ع) تو نباید باشی تا زنده بمانی، حسین(ع) در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنک و گوارا می نوشی؟ به خدا قسم این کار دین و آیین من نیست.(۴) آنگاه فریاد برآورد : 📋《وَاللهِ لَا اَذُوقُ المَاءَ وَ سَیِّدِی الحُسَینِ(ع) عَطشَانُ》 ♦️به خدا قسم آب نمی نوشم در حالی که آقای من حسین(ع) تشنه است.(۵) پس عباس(ع) بند مشک را بر دوش خود انداخت و قصد بازگشت به سمت خیمه ها را کرد. در مقابل، دشمن نیز در لابه لای نیزارها و پشت نخلستان شریعه به کمین او نشسته بودند. همین که عباس(ع) سوار بر مرکب خود شد و از شریعه بیرون آمد، او را محاصره کردند و راه را بر او بستند. در این هنگام، فردی به نام حکیم بن طفیل که پشت نخلی کمین کرده بود، بیرون آمد و دست راست او را قطع کرد و عباس(ع) دلاورانه با دست دیگرش در حالی که این گونه رجز می خواند، جنگید : 📋《وَاللهِ اِن قَطَعتُمُ یَمینِی، انِّی اُحَامِی ابَداً عَن دِینِی، وَ عَن اِمَام صَادقِ الیَقیِنی، نَجْلِ النَبِّی الطاهرِ الاَمینِ》 ♦️به خدا سوگند! اگر دست راستم را هم قطع كنيد، هرگز از ياري دينم دست برنخواهم داشت. و از امامم حمایت می کنم که فرزند پیامبر(ص) پاک و امین است، حمایت خواهم کرد.(۶) عباس(ع) جنگ نمایانی کرد تا ضعف بر او چیره شد. در این هنگام، فردی به نام نوفل ازرقی از این فرصت استفاده کرد و کمین کنان، خود را نزدیک عباس(ع) رساند وضربتی دیگر بر دست چپ او فرود آورد و عباس(ع) در این هنگام، چنین رجز خواند : 📋《یَا نَفْسَ لَا تَخْشِی‌ مِنَ الْکُفَّارِ وَ أَبْشِری‌ بِرَحْمَهِ الْجَبَّارِ مَعَ الْنَّبی‌ السَّیِّدِ الْمُختَارِ قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِم یِسَارِی‌ فَأصْلِهِمْ یَا ربِّ حَرِّ النَّارِ》 ♦️ای نفس! از کافران هراسی نداشته باش و به رحمت ایزد بزرگ؛ و همنشینی با پیامبر اکرم(ص) بشارت بده، اینان به ستم دست چپم را بریدند؛ پروردگارا ایشان را به آتش شرر بار دوزخ درافکن!(۷) امام سجاد(ع) در طی روایتی می فرماید : 📋《رَحِمَ اللهُ عَمّی الع
✋مقتل 🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ》🔸 ✅آنچه در باب شهادت حضرت عباس(ع) آمده است اینکه؛ 《لَمَّا رَأَى وَحدَتَه أَتَى أَخَاهُ وَ قَالَ يَا أَخِي هَل مِن رُخصَةِِ؟》 ♦️وقتی كه عباس(ع) تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت حضرت امام حسین(ع) و عرضه داشت : برادر! آيا رخصت جهاد به من مى دهى؟ 《فَبَكَى الحُسَينُ(ع) بُكَاءً شَدِيدَاً》 ♦️امام حسين(ع) گريه شديدى كرد. 《ثُمَّ قَالَ يَا أَخِي! أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی》 ♦️بعد فرمود : اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد. 《فَقَالَ الْعَبَّاسُ : قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ》 ♦️عباس(ع) عرضه داشت : آقا سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. مي خواهم از اين منافقین خونخواهى كنم. 《فَقَالَ الْحُسَيْنُ(ع) فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ》 ♦️امام حسين(ع) فرمود : مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن. 《فَذَهَبَ العَبَّاسُ وَ وَعَظَهُم وَ حَذَرَهُم فَلَم يَنفَعهُم》 ♦️عباس(ع) رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد. 《فَرَجَعَ إِلَى أَخَيِهِ فَأَخبَرَهُ》 ♦️عباس(ع) به سوى امام حسين(ع) مراجعت و آن حضرت(ع) را آگاه نمود. 《فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ العَطَشَ اَلعَطَشَ》 ♦️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد مي زنند : العطَش! العطَش! 《فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ》 ♦️حضرت عباس(ع) بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد. 《فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ》 ♦️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند. 《وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم》 ♦️او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت. 《وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ》 ♦️و بنا به آنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد. 《فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ》 ♦️وقتى خواست مشتى آب بياشامد بياد تشنگى امام حسين(ع) و اهل بيت آن حضرت(ع) افتاد و آب را ريخت. 《وَ مَلَأَ القُربَةَ وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَةِ》 ♦️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت و سپس متوجه خيمه ها گرديد. 《فَقَطَعُوُا عَليَه الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ》 ♦️دشمنان سر راه بر آن حضرت(ع) گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند. 《فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا》 ♦️حضرت عباس(ع) با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت(ع) را قطع كرد. 《فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ》 ♦️آن بزرگوار مشك را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد. 《فَحَمَلَ القُربَةَ بِأَسنَانِهِ》 ♦️حضرت عباس عليه السلام بناچار مشك را به دندان گرفت. 《فَجَاءَه سَهمُ فَأَصَابَ القُربَةَ وَ أَريِقَ مَاؤَهُا》 ♦️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت. 《ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ》 ♦️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت! 《فَانقَلبَ عَن فَرَسِهِ》 ♦️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد 《وَ صَاحَ إِلَى أَخِيِه الحُسَينِ أَدرِكنِي》 ♦️و فرياد زد : يا اخا ادركنى! 《فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى》 ♦️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد. 《وَ قَالَ الحُسَينُ(ع) : الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي》 ♦️امام حسين(ع) فرمود : يعنى الان پشتم شكست و راه چاره ام قليل و اندك شد.(۱) 📝شعر : این جوان کیست که در قبضه او طوفان است؟ آسمان زیر سم مرکب او حیران است، پنجه در پنجهٔ آتش فکند گاه نبرد، دشت از هیبت این واقعه سرگردان است، مشک بر دوش فکنده است و دل را در مشت، کوه مردی که همه آبروی میدان است، صف به صف می‌شکند پشت سپاه شب کیش، آذرخشی است که غرنده تر از شیران است! 👤جلیل دشتی 📚منبع : ۱)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۱ https://eitaa.com/fatemi8/100
َبَّاسَ فَلَقَد اَثَرَ وَاَبلَی وَ فَدَی اَخاهُ بِنَفسِهِ حَتَّی قَطَعَت یَدَاهُ》 ♦️خدا رحمت کند عمویم عباس(ع) را که حثیثت ایثار و جانبازی نمود و جانش را فدای برادر نمود تا آنجا که دستهایش قطع شد.(۸) پس دستور تیراندازی مجدد داده شد و از هر ناحیه تیری سمت عباس(ع) حواله می شد. 📋《فَجَاءَه سَهمُ فَأَصَابَ القُربَةَ وَ أَريِقَ مَاؤَهُا》 ♦️ناگاه تيرى به طرف او آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت. 📋《ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ》 ♦️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت! در این هنگام؛ مردى از قبیله تمیم با عمود آهنین بر فرق مبارکش زد. 📋《فَانقَلبَ عَن فَرَسِهِ》 ♦️پس عباس(ع) از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد. 📋《وَ صَاحَ إِلَى أَخِيِه الحُسَينِ(ع) أَدرِكنِي!》 ♦️در حالی که فرياد می زد : ای برادر مرا دریاب!(۹) امام(ع) بعد از شنیدن صدای عباس(ع) خود را نزد او رساند. لشکر دشمن، با آمدن امام(ع) پا به فرار گذاشتند. 📋《فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى》 ♦️وقتى امام حسين(ع) آمد و عباس(ع) را ديد كه از پاى در آمده است، گريان شد و فرمود : 📋《الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي》 ♦️هم اکنون پشتم شكست و راه چاره ام اندك شد.(۱۰) حسین(ع) اکنون نظاره گر، عباسی است که توسط دشمن قطعه قطعه شده بود. عباسی که در وصف حالات جسمانی او گفته شده که؛ 📋《یَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَّهَمَ وَ رِجْلاهُ تَخُطَّانِ فِی الأرِض》 ♦️او بر اسب تناوری سوار می شد، در حالی که پاهایش به زمین می رسید.(۱۱) چون بدن عباس (ع) را قطعه قطعه کرده بودند، امام(ع) نتوانست بدن را حرکت دهد. 📋《فَوَضَعَهُ فِی مَکَانِه وَ رَجَعَ اِلَی الخَیمَةِ》 ♦️پس بدن عباس را رها کرد و و خود به سمت خیمه ها بازگشت.(۱۲) پس حضرت(ع) دیگر سوار مرکب نشد، گویا طاقت نداشت، عنان مرکب را به دست گرفت و به سوی خیمه ها حرکت کرد و وقتی زنان و دختران دیدند امام(ع) می آید، از همه زودتر حضرت سکینه(س) به جانب پدر آمد و گفت : 📋《أَبَتَا هَل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّی العَبّاسِ(ع)؟!!》 ♦️پدر جان! از عمویم عباس(ع) خبر داری؟ امام حسین(ع) با شنیدن سخنان حضرت سکینه(س) گریه کرد، سپس فرمود : 📋《یَا بِنتَاهُ! اِنَّ عَمَّکَ قَد قُتِل!》 ♦️دخترم! همانا عمویت عباس(ع) کشته شد.(۱۳) وقتی حضرت زینب(ع) خبر قتل عباس(ع) را شنید فریاد زد : 📋《وَا أخَاه، وَا عَبّاسَاهُ، وَا قِلَّه ناصِراه، وَا ضَیعَتاهُ مِن بَعدِکَ》 ♦️وای برادرم، وای عباسم، وای از کمی یار، وای از خوار شدن بعد از تو!(۱۴) حضرت عباس(ع) پرستش گر راستین آفریدگار خویش بود و نشانه های عبادت در سیمای معصوم او آشکار بود. اثر سجده های طولانی بر پیشانی اش نقش بسته بود، تا آن جا که قاتل او می گوید : 📋《يُبْصَرُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ أَثَرُ السُّجُودِ》 ♦️در پیشانی او اثر سجده می درخشید.(۱۵) معالی السبطین نقل می کند : حضرت رسول خدا(ص) در روز سخت قیامت امام علی(ع) را به سراغ حضرت فاطمه(س) می فرستد تا حضرت فاطمه(س) را به جایگاه شفاعت بیاورند. آنگاه حضرت علی(ع) می فرماید : یا فاطمه(س)! برای این روز سخت حساب، چه چیزی جهت شفاعت آماده نموده ای؟ سپس حضرت زهرا(س) پاسخ می دهد : 📋《یَا اَمِیرَالمُومِنینَ(ع)! کَفَانَا لِاَجَلِ هَذَا المَقَامِ، الیَدانِ المَقطُوعَتانِ مِن ابنَیِ العَبَّاسِ(ع)》 ♦️ایمولای مومنین! در مقام شفاعت دو دست قطع شده فرزندم عباسم ما را کافی است.(۱۶) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : چرا ای غرق خون از خاک صحرا بر نمی خیزی حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی نماز ظهر را با هم ادا کردیم در مقتل بُوَد وقت نماز عصر از جا بر نمی خیزی خیام کودکان خالی ز آب است و پر از افغان چرا سقای من از پیش دریا بر نمی خیزی عدو از چار سو آهنگ یغمای حرم دارد چرا آخر برای دفع اعدا برنمی خیزی منم تنها و تنهای عزیزانم به خون غلطان چرا بر یاری فرزند زهرا بر نمی خیزی شکست از مرگ تو پشتم برادر مرگ تو کشتم که می دانم دگر از خاک صحرا بر نمی خیزی به دستم تکیه کن برخیز با من در بر زهرا چو می بینم ز بی دستیست کز جا بر نمی خیزی 👤موئد 📚منابع: ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۱ ۲)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۴ ۳_۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۲ ۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۵۸ ۶_۷)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۸ ۸)امالی شیخ صدوق، ص۴۶۲ ۹)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۲ ۱۰)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۷، ص۲۸۵ ۱۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۳۹ ۱۲)معالی السبطین مازندرانی، ج۱، ص۴۰۷ ۱۳)ترجمه مثیر الاحزان ابن نمای حلی، ص۲۶۰ ۱۴)اسرار الشهادات دربندی، ج۲، ص۳۸۶ ۱۵)ثواب الأعمال شیخ صدوق، ص۲۱۸ ۱۶)معالی السبطين مازندرانی، ج۱، ص۴۵۲
🔸🔶《اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ بْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ(ع)، اَلسّلامُ عَلیک یابْنَ سَید الْوَصِیینَ》🔶🔸 ✅روزی امیرالمؤمنین علی(ع) به برادرشان عقیل که آگاه به انساب عرب بود، فرمود : 《اُریدُ مِنکَ أن تَختِبَ لی إمرَآةً مِن ذَوِ البُیوتِ وَ الحَسبِ وَ النَّسَبِ وَ الشُّجاعَة》 ♦️از تو میخواهم که زنی را برای من خواستگاری کنی، خانواده دار، دارای حسب و نسب و شجاعت باشد. 《لِکَی اُصیبَ مِنها وُلدا یَکونُ شجاعاً عضُدا یَنصُرَ وَلَدیَ الحُسَین(ع)》 ♦️فرزندانی از او برای من به عمل بیاید، که شجاع و قوی باشند وفرزندم حسین(ع) را یاری کنند. 《لِیُوَاسِیهِ لِنَفسِهِ فِی طَفِّ کَربَلَا》 ♦️و در کربلا خودش را برای حسینم، جانفشانی کند. که عقیل فاطمه کلابیه(ام البنین) را به امام(ع) معرفی کرد و گفت : (تَزَوَّجْ اُمَّ البَنِین الْکَلابیَّةِ، فَإِنَّهُ لَیسَ فِی الْعَرَبِ أَشْجَع مِن آبائِها) ♦️با امّ البنین ازدواج کن که در عرب از اجداد او شجاع تر نیست.(۱)(۲) 🏴امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در آخرین شب حیاتشان یعنی شب ۲۱ ماه مبارک رمضان سال ۴۰ هجری، بعد از آن که آخرین وصایای خود را برای فرزندان خویش بازگو کرد، به جمعیت حاضر خیره شد و نگاهش را بین جمعیت تقسیم کرد که گویی دنبال کسی می گردد. 🔸《ثُمَّ نَظَرَ الی العَبّاسِ(ع)》 سپس نگاهشان روی عباس(ع) متوقف شد. 🔸《فَبَکَی بُکاءً شَدَیداً》 ًو در این هنگام بلند بلند گریستند. 🔸《وَ اَخَذَ العَبّاسَ و ضَمَّه الی صَدرِه》 عباس رو به آغوش کشیدند و به سینه مبارکشان چسباندند. سپس فرمودند : 🔸《وَلَدی! مُهجَتی! سَتَقُرُّ عَیْنِی بِکَ فِی یَوْمِ الْقِیٰامَةِ》 پسرم! عزیز دلم! به زودی در روز قیامت به وسیله تو چشم من روشن می گردد. 🔸《عَلَیکَ بِالحُسَینِ(ع)》 حسین را به تو سپردم. 🔸《فانَّهُ اَمانَةُ فاطمةِ عندَک》 حسین امانت فاطمه(س) است نزد تو. 🔸《کُن عَضدَاً لَه وَافدِ نَفسَکَ لَه》 کمک کار و فدایی او باش. 🔸《وَلدَی! اذا کانَ یَومُ عَاشُورا و دَخلتَ المَشرَعَةَ، ایَّاکَ أن تَشرِبَ المَاءَ و أخُوکَ الحُسَینُ(ع) عَطشَانُ》 فرزندم، چون روز عاشورا فرارسید و داخل شریعه شدی، مبادا آب بیاشامی در حالی که برادرت حسین تشنه است.(۳) 🏴حال بیست سال از این جریان گذشت و ازطرفی عمل به وصیت واجب است و عباس باید اکنون در ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری به وصیت پدر عمل کند. پس برادرانش را فراخواند و با آنها خصوصی سخن گفت. و فرمود : 《تُقدِّمُوا، بِنَفسِی أَنتُم، فَحَامُوا عَن سَیّدِکُم حَتَّی تَمُوتُوا دُونَه》 ♦️پیش بیایید. فدایتان شوم! از مولایتان حسین(ع) حمایت کنید تا در این راه به شهادت برسید، که مبادا شما زنده بمانید و بچه های حسین(ع) یتیم شوند. و همه آنها با کمال میل رفتند و شهید شدند.(۴) 📝شعر : هر چه داریم همه از كرَم عباس است، خلقت جنّت حق لطف كم عباس است، نه فقط خلق زمین عبد و غلامش باشند، به خدا خیل ملائك حَشَم عباس است، نور بر شمس و قمر ماه بنی هاشم داد، عرش یك ذره ز خاك قدم عباس است، شیعه از كینه ي دشمن نهراسد هرگز، دین ما تحت لوای علم عباس است، در صف حشر علمدار ِشفاعت زهراست، علم فاطمه دست قلم عباس است.. 👤مهدی ميری 📚منابع : ۱)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۳۵۷ ۲)کتاب قمر بنی هاشم مقرّم، ص۱۵ ۳)معالی السبطین مازندرانی، ج۱، ص۴۵۴ ۴)اخبار الطوال دینوری، ص۲۵۸ https://eitaa.com/fatemi8/100