eitaa logo
فاطمیه
2 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتی که دهم غسل شبانه بدنت را تا آنکه نبینم کبودی تنت را صد شکر که بر آرزوی خویش رسیدی در بر بگرفتی تو حسین و حسنت را دیدم که هنوزم چکد از سینه تو خون در قبر گشودم چو بند کفنت را با من که نگفتی که عدو با تو چها کرد گو با پدرت اینهمه رنج و محنت را گردیده عزاخانه تو خانه حیدر بر گرد و صفایی بده بیت الحزنت را پیراهن خونین تو شد روضه زینب پنهان نکنم از چه از او پیرهنت را زین صحنه دلم سوخت که زینب به حسینت می داد نشان حالت شانه زدنت را طفلان تو از گریه توانم کنم آرام اما نتوانم کنم آرام حسنت را از سینه کشم آه چو در خاطرم آید در کوچه زمین خوردن و پرپر شدنت را غمدیده مخور غم که خدای تو به محشر بخشد به گل روی حسین سینه زنت را @raziolhossein
گل من چون تو را در گل بپوشم؟!!! ز هجران تو خون دل بنوشم؟!!! در ایام جوانی قسمتم شد... که تابوت تو را گیرم به دوشم!... ____ دعایی زیر لب دارم شبانه ... تو آمین گوی ای ماه یگانه ! الهی هیچ مظلومی نبیند ... عزیزش را به زیر تازیانه !!! بیا با هم نماز شب بخوانیم ... دعای دل به تاب و تب بخوانیم ... کتاب قصّه‌ی غم های خود را ... نهان از دیده‌ی زینب بخوانیم !!!... _ به خاک افتاده جسم اطهرش بود ... به روی دامن فضّه سرش بود ... میان آن همه رنج و غم و درد ... به فکر غصّه‌های شوهرش بود ! _ غمت برده ز دل تاب و توانم تو رفتی من چرا بـاید بمانم ! گلویم آنچنان از گریه بسته ... که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!! چرا بال و پر ما را شکستی ؟ نهال بی بر ما را شکستی الهی بشکند قنفذ دو دستت که دست مادر ما را شکستی ...!!! _ نگاه نور عینت آتشم زد تماشای حسینت آتشم زد تنت را در کفن پیچیدم آن شب سکوت زینبینت آتشم زد فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!! به طفلی رخت ماتم در برم کرد! الهی بشکند دست مغیره ... که در این آستان بی‌مادرم کرد !!! @raziolhossein
آهسته می شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گرید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را بر شانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله ییغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن می کرد در سرزمین های سئوالی همسرش را @raziolhossein
امشب خدا هم از محنت گریه میکند یا مرتضی کنار تنت گریه میکند هنگام غسل دادن تو چشم همسرت با خون زیر پیرهنت گریه میکند گاهی برای غربت وتنهایی خودش گاهی برای سوختنت گریه میکند امشب بگو چه میگذرد بر دل کفن؟ وقتی لباس بر بدنت گریه میکند از سوز گریه های غریبانه علی آهسته گوشه ای حسنت گریه میکند زینب تمام غصه ی خود را ز یاد برد از بس حسین بی کفنت گریه میکند @raziolhossein
ريحانه‌ی من چه بر سرت آوردند صد بغض به آه همسرت آوردند غسل تنت از من چقدر وقت گرفت يعنی چه به روز پيكرت آوردند با ديدن جسمت بدنم می‌لرزد با شستن پهلوت تنم می‌لرزد با شستن زخم كوچه‌های نيلی ای فاطمه دارد حسنم می‌لرزد چشمم به غم هماره‌ات افتاده بر چشم پر از ستاره‌ات افتاده وقتی كه رسيد دست من فهميدم در كوچه دو گوشواره‌ات افتاده @raziolhossein
باغبانم من و پای غمت ای گل زارم پیش چشم تر من سوخت همه گلزارم کاش جان با نفسم از بدن آید بیرون منکه بی فاطمه از زندگی‌م بیزارم با تو نه ساله عمرم چقدر زود گذشت که تو هم یاور من بودی و هم غمخوارم آه یا فاطمه انگار همین دیشب بود پدرت دست تو بگذاشت به دستم یارم چقدر غسل تن لاغر تو طول کشید زخمهای بدنت سخت نموده کارم (منکه یکباره در از قلعه خیبر کندم) نتوانم که تابوت تو را بردارم گرچه بی جان شده ای جان منی فاطمه جان جان خود را به دل خاک چسان بسپارم کاش امشب شب اول قبر من بود روی تو با چه دلی سنگ لحد بگذارم خون این سینه اگر بند نیاید چه کنم چاره ساز همه هستم گره خورده کارم چشم خود بستم و بند کفنت وا کردم دیدن روی کبود تو دهد آزارم چه بگویم به جواب پدرت پرسد اگر از چه رو چهره کبود است گل بی خارم بر سر تربت تو خاک به سر میریزم منکه شرمنده ترین مرد امانت‌دارم @raziolhossein
جنازه بر سر دوش علی ولی الله  غبار غم به رُخ مجتبی و ثارالله زپشت قافله طفلی زیر لب می گفت : به عزّت و شرف لا اله الّا الله ... @raziolhossein
نیمه‌شب مهتاب می‌شوید علی آب را با آب می‌شوید علی مثل این تنها ندیده هیچ‌کس شستنِ دریا ندیده هیچ‌کس چشمه را آیینه را مهتاب را فاطمه باید بشوید آب را غسلِ این دریا نمی‌آید به من شستنِ زهرا  نمی‌آید به من خواب می‌بینم که تعبیرش کنی آب می‌ریزم که تطهیرش کنی آب می‌ریزم که آبت کرده‌اند خانه‌ی عمرم خرابت کرده‌اند اشک از این چشمانِ محزون می‌چکد آب می‌ریزم چرا خون می‌چکد مثل اشکی مثل آهی یا خیال سخت می‌بینم تو را در این هلال زیرِ نورِ ماه شستن مشکل است آه را با آه شستن مشکل است چشمه را گفتی که بی‌ شیون بِشوی آب را از زیرِ پیراهن بِشوی مرتضی هم دست و پا گم می‌کند زخم گاهی هم  تورم می‌کند ای زلالِ من مضافت کرده‌اند زخمی از ضربِ غلافت کرده‌اند لرزه بر زانو نمی‌آید به من شستنِ پهلو نمی‌آید به من در عوض رفتن نمی‌آید به تو رفتنت بی من نمی‌آید به تو ضربه‌هایی سهمگین زد داغِ تو زانویم را بر زمین زد داغِ تو آب را آیینه را آتش زدند وایِ من این سینه را ... خانه تر  دیوار تر  مسمار تر در کفن پیجاندنت دشوار تر آه اقیانوسِ نا آرامِ من جان ندارد جان بده بر گام من حال من یا حال طفلان دیدنی است آستین‌ها بینِ دندان دیدنی است ضجه‌ها بالا نمی‌آید چرا جان بر این لبها نمی‌آید چرا بال اگر کوبی قفس وا می‌شود پا اگر کوبی نفس وا می‌شود بر زمین بسیار می‌کوبد علی سر بر این دیوار می‌کوبد علی سینه‌ها سنگین همه دق می‌کنیم بی صدا بی ضجه هق‌هق می‌کنیم چشمهای نا امیدش را ببین با حسن مویِ سفیدش را ببین با حُسینت ناله‌ای سوزنده است جای شکرش هست زینب زنده است... بعد از این غمهای تکفین مانده است وایِ من سختی تدفین مانده است ای زده هر روز و شب از قوت خویش روی دوشم می‌کشم تابوت خویش @raziolhossein
دیگر بعید است این نفس بالا بیاید باید برای یاری‌اش اسما بیاید شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت تا که برای شستن دریا بیاید این مرد خیبر مردِ خندق بود اما باید برایِ غسلِ او زهرا بیاید دستش به پهلو خورد زخمِ میخ را گفت دیدی نشد تا محسنم دنیا بیاید چشمش سیاهی رفت از بازوی خُردش باید بماند تا که حالش جا بیاد پشتِ سرِ هم شستنش را قطع می‌کرد اما نشد تا بند این خونها بیاید از بس حسن در آستین دندان فشرده باید به دادِ حالِ او بابا بیاید وقتی حسین اُفتاد بر این سینه باید دستِ شکسته از کفن بالا بیاید تازه زمانِ شستنِ دیوار و در بود ای کاش می‌شد زودتر فردا بیاید ای‌کاش می‌شد دِق کند زینب کنارش طاقت ندارد تا که عاشورا بیاید طاقت ندارد تا ببیند بینِ گودال بر روی آن سینه کسی با پا بیاید @raziolhossein
  وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا زخم های بدنت، برده امانم زهرا سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟! تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟! با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟ آستین بین دهان کردم و فریاد زدم زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم می روی از بر من یار کمانم زهرا؟ پدرت آمده اما بدنت را آخر با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟ خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم حق بده که به لبم آمده جانم زهرا خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا @raziolhossein
پای تن مجروح زهرا با سر افتاد از دست این غم خون ز چشمان تر افتاد در زیر بار این مصیبت کوه خم شد تدفین مظلومه به دوش حیدر افتاد می شست جای بوسه های مصطفی را بند کفن تا بسته شد پیغمبر افتاد درهم شده اوضاع و احوال عوالم وقتی که حورا بین دیوار و در افتاد  فضه شهادت می دهد در این نود روز هر جا زمین افتاد مادر دختر افتاد این روزهای آخری از شدت درد خیلی غریبانه میان بستر افتاد تا آسمانها صوت الرحمن او رفت روی زمین آیه به آیه کوثر افتاد او بار شیشه داشت و میزد مغیره قنفذ رسید از راه و شیشه آخر افتاد شانه به شانه با اجل همراه می شد سایه به سایه مرگ با زهرا در افتاد از جنگ برگشته علی یا از سر قبر پشت سر تابوت مرد خیبر افتاد @raziolhossein
من با دم تیغم شهادت آفریدم در فتح خیبر قلب مرحب را دریدم چون کوه بنشستم به‌روی سینه‌ی عَمرو مردانه آن خصم خدا را سر بریدم یک‌روز در جنگ اُحد خوردم نود زخم دریای لشگر را به خاک و خون کشیدم یک‌لحظه زانویم نلرزید و به گوشم خود لافتی الاّ علی از حق شنیدم یک‌دم نیاوردم ز محنت خم به ابرو یک‌عمر در کام بلاها آرمیدم با آن‌همه وقتی که زهرایم زمین خورد جان‌دادن خود را به چشم خویش دیدم آن شب زمین خوردم که دور از چشم مردم دنبال تابوت عزیز خود دویدم با آنکه هم‌چون آسمان بودم مقاوم مثل هلال از غصّه‌ی ماهم خمیدم یا فاطمه! شرمنده‌ام از این‌که امشب با دست خود خشت لحد بهر تو چیدم «میثم» گنهکار است امّا شاعر ماست یا رب ببخش او را به زهرای شهیدم @raziolhossein