animation.gif
91.6K
السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام الله عليها
◼◾▪▪▪▪
سالروز رحلت خواهر امام رضا علیه السلام را تسلیت می گوییم. ان شاءالله دعای خیرشان بدرقه همه مسلمین جهان بویژه مردم ایران باشد.
هدیه به وجود مطهرشان ۱۴ صلوات.
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
🕊 #مهمان_داریم 💐سه شنبه ۲۷ آذر ماه ؛ ورود پیکرهای مطهر ۴۶ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس از مرز
مهمان که عزيز باشد، هوای دل که نه، هوای روزگار هم آب و جارو می کند به قدوم آمدنشان.
امروز از آسمان رحمت می آید و از زمین مهران، مردان آسمانی.
و من خیس بارانم
من و خاطرات مهران
من و لحظه اذن دادن در طریق الحسين
... و می آیند از کربلا برگشتگان به ضریح نرسیده
باران می آید از آسمان
و از زمین، فوج یاران.
خوش آمدید ای رحمت های خدا
بیایید و بساط عاشقی را بپا کنید که سخت دلتنگ و در حسرت شما هستیم.
روزگار میگذرد اما بدانید که محتاج هستیم به دعایی، به نگاهی.
میخوانم این قصه را با بای بسم الله
و می سرایم این سرود را به با آه حسرت
خدا کند که بمانیم بر جاده انتظار تا واو والسلام علی عباد الله الصالحین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جشن مختلط طراحان یک مسجد .
🔹شاید شما هم باورتان نشود بنای مدرنی که در چهارراه ولیعصر و در کنار تئاتر شهر ساخته شده، یک مسجد است.
🔸بد نیست بدانید این مسجد توسط چه کسانی ساخته شده است؟
fna.ir/bq9wwz
@Farsna
💠🕋💠🕋💠
امام گفت مسجد سنگر است سنگرها را حفظ کنید
اول کارهای فرهنگی را از مساجد خارج کردند و فرهنگسرا شد جانشین حالا هم قداست ساخت و معماری آن را هدف گرفتن
واقعا دشمن حرف امام رو فهمید ولی...
هر کسی به هر نحوی می تواند اعتراض خودش را به گوش مسئولین و اطلاع رسانی به دیگران انجام دهد.
#اهل_عمل_باشیم
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۷۹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت2⃣8⃣
زینب در دفترش درباره ی این خواب این طور آورده است:« دیشب خواب دیدم که با چند نفر از خواهران داریم به جبهه می رویم.
آن قدر خوشحالم که نمی دانم چه کار کنم. مشکلات را پشت سر می گذاریم. روزها در ماشین بودیم تا به جبهه رسیدیم.
اما آنجا جبهه ی واقعی من نبود. من در خواب درک کردم که جبهه ی من، شهر من و کار من، دشمنی با دشمنان خداست.» بعد از این خواب، زینب وصیت نامه ی جدید را نوشت. دیگر برای او دفن شدن در آبادان مهم نبود.
زینب وصیت نامه ی دومش را خیلی عاشقانه نوشته است. او طوری از شهادت حرف زده، مثل اینکه منتظر رفتن است.
او این طور گفته که:« مادرجان، تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی، حالا که وصیت مرا می خوانی، خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون آمدی.
هرگز در نبود من ناراحت نشو. زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم و چه چیزی از این بهتر که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق.
مادرجان، تو را به رنج های زینب(سلام الله علیه) قسم می دهم مرا حلال کن و دعای خیر بفرما.»
در وصیت نامه ی دوم، زینب اشاره ای به محل دفنش نکرده. بعد از آن خواب، شاهین شهر حکم جبهه را برایش پیدا کرده بود.
ادامه دارد...
@fatholfotooh
#شهید_حسن_باقری
اگر #خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد وگرنه #کار_برای_خدا_که_خستگی_ندارد، لذت بخش است.
🌷🌷🌷🌷🌷
این هفته هم رو به پایان است و ما مشغول کار
قدری تامل کنیم، خسته هستیم یا نه
مدام تمرین کنیم و یادمان نرود حرف شهید باقری را
✨✨✨✨
ان شاءالله مقدمه ساز ظهور حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف باشیم صلوات.🌷
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۷۹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت3⃣8⃣
در هر وصیت نامه به امام اشاره کرده است:« دعا برای سلامتی امام را فراموش نکنید.» زینب وصیت نامه ی دومش را در تاریخ ۱۳\۱۲\۱۳۶۰ یعنی هیجده روز قبل از شهادتش نوشته بود.
نامه ها و دستنوشته های زینب شبیه به نامه های یک رزمنده در جبهه بود. شعرها و جملات قشنگی در نوشته هایش دیده می شود.
در بین نوشته هایش چرک نویس چند نامه که به دوستش زهرا نوشته است، دیده می شود. زهرا، مسجدسلیمان بود. او بعد از مدتی که شاهین شهر بودند و در مدرسه ی زینب درس می خواند، به مسجد سلیمان برگشته بود.
اول نامه هایش این طور نوشته است:«به نام او که از اویم. به نام او که به سوی اویم. به نام او که به خاطر اویم. به نام او که زندگی ام در جهت اوست. رفتنم به اوست، بودنم به اوست، جانم اوست احساسش می کنم. با ذره ذره وجود احساسش می کنم، اما بیانش نتوانم کرد.»
چند نفر روحانی که در بنیاد شهید اصفهان بودند، وقتی این نوشته ها را خواندند، برایشان باور کردنی نبود که یک دختر نوجوان دانش آموز به لحاظ روحی تا این حد بالا رفته باشد.
دفترهای زینب بوی بهشت و آسمان می داد. خیلی سخت است وقتی جگرگوشه ی آدم کنارش نباشد، مادر داغدارش بفهمد که توی دل و فکر بچه اش چی می گذشته.
ادامه دارد....
@fatholfotooh
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۷۹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت4⃣8⃣
با خواندن هر کاغذ، معصومیت و بی گناهی زینب روشن تر می شد. زینب خانه اش را ساخته و آماده کرده بود تا به جایی برود که به آنجا تعلق داشت.
دخترهای هم سن و سال زینب هم دفتر خاطرات دارند اما زینب، که اصلاً شبیه دخترهای هم سن و سال خودش نبود، یک دفتر به اسم «دفتر پند و نصیحت» داشت.
اول دفتر، اسم هجده نفر از دوستانش را نوشته بود و برای هر کدام از آنها یک صفحه گذاشته بود که در آن صفحه هر انتقادی از زینب دارند بنویسند.
زینب با این کار می خواست پی به عیب هایش ببرد و خودش را اصلاح کند. من تا قبل از شهادت زینب، از این دفتر هیچ نمی دانستم. در خانه هر وقت چیزی به او می گفتم، کافی بود یک بار برویم. به همه ی حرف ها توجه داشت و آن قدر افتاده بود که همیشه در همه چیز کوتاه می آمد.
در همه ی نوشته هایش علاقه به شهادت و شهید دیده می شد. در یکی از نامه هایش در باره ی قطعه شهدا اینطور نوشته است:«تکّه شهدا پر شده است. من به دعای کمیل قطعه ی شهدا رفتم؛ سر قبر دوست برادرم، حمید یوسفیان.
خیلی گریه کردم. قبرهایی در اطراف او کنده بودند تا دوباره شهید بیاورند. از خدا خواستم که من در آنجا خاک شوم. اما هنوز لیاقتش را ندارم. تکّه ی شهدا بوی خون، بوی عطر، بوی عشق می دهد.»
زینب در یادداشت هایش اشاره ای هم به دیدار با مجروحین در بیمارستان دارد. او نوشته که کتاب هایی را که می خریده، به مجروحانی هدیه می کرده که از همه نورانی تر بوده اند.
زینب با آنها صحبت می کرده تا توقعات و خواسته های آنها را به دخترهای دبیرستانی بگوید. زینب خودش را مدیون مجروحین می دید.
ادامه دارد....
@fatholfotooh
انار، داغ دلش در رنگ سرخش عیان میشود و وقتی دلتنگ شود می ترکد. آنوقت همه می فهمند دیگر جایی برای ماندن در درون خود ندارد.
و قصه حاج اکبر غصه دلتنگی ماست در خالی بودن جایش
🌷🌷🌷🌷
#یلدای_مهدوی به یاد #شهدا
یک انار به نیت شهدا بنویسید و در شب یلدایتان #دعای_فرج را هدیه کنید
مزار حاج اکبر #صباغیان پنجشنبه ۲۹ آذر ۷۹
امروز پنجشنبه در همایش ملی #اصحاب_عشق، از مجاهدان آسمانی جبهه فرهنگی، با حضور خانواده ها، سردار عزیز جعفری و حاج حسین یکتا تجلیل شد.
شادی روح #شهدای جبهه فرهنگی جنگ نرم #صلوات.🌷
حاج اکبر #صباغیان
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد.
شهید #زین_الدين
به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد #شهید #محسن_گلستانی بخیر؛
یکی از کارهایی که شهید گلستانی برای رابطه گرفتن با اعضای دسته میکرد این بود که بچه ها هر کدوم، بعد از مطالعه هر موضوعی که میخواستن برای دسته #سخنرانی میکردن. وقت #دعا خواندن از بچه ها میخواست هر کدوم یک قسمت از دعا رو بخونن.
بعضی از شبها گلستانی با بچه های دسته یک،برای مناجات شبانه بیرون از چادر و کنار گودالی شبیه به قبر میرفتن،بچه ها به نوبت درون گودال میخوابیدن و گلستانی #مناجات_امیرالمومنین علیه السلام رو میخوندن و بچه ها راز و نیاز میکردن
بعضی شبها هم تنها و دورتر از چادر ها با یه سجاده و فانوس و مهر و قرآن مینشست و #با_خدا_خلوت_میکرد
از کتاب #دسته_یک
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
امروز دانه دانه روزها و شب های انتظار را کنار هم میچینم تا نامت جلوه کند
خدا کند که جلوه نمایی رخ،
تا این شب هجرانت به پایان آید ای بی تو همه شبها یلدا
#یلدای_مهدوی✨
اللهم عجل لولیک الفرج✨
امشب شما یک نفر برای آقا در جمع دعا کن همه آمین بگویند بعد بخواه هرنفر برای مولا دعا کند ✨
💠چقدر لذت دارد دعای مهدی فاطمه در حق دعاگویان ظهورش✨
هدایت شده از شبهای با شهدا
🌴یاد #شهید مدافع حرم #ابوالفضل_راه_چمنی بخیر؛
همیشه #قرآنی_کوچک را در جیبش داشت و روزی ۵ یا ۶ بار قرآن تلاوت میکرد
شهریور همان سالی که عقد کردیم، خیلی به من اصرار کرد که مثل خودش قرآن را حفظ کنم. من سعی خودم را کردم و چند جزء حفظ کردم. خودش با اینکه سرش خیلی شلوغ بود، اما حتماً قرآن را حفظ میکرد. #برای_قرآن_حفظ_کردن_برنامه_ریزی_میکرد.
اگر یک روز وقتش به بطالت میگذشت، خیلی ناراحت می شد و عمیقاً غصه میخورد که چرا آن روز را درست استفاده نکرده است.
تمام ماه رجب و شعبان را #روزه میگرفت.
وقتی #صدای_اذان را میشنید فورا به نماز میایستاد و میگفت برای رفع مشکلات کافی است، دو رکعت نماز بخوانی.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اقدام شایسته روی آنتن زنده در ویژه برنامه شب یلدا
🔹عوامل برنامه به جای شهدا حاضری زدند.
@Farsna
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۷۹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت5⃣8⃣
زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع و یاد مرگ و همیشه وضو داشتن و خواندن نماز شب و نماز غفیله و نماز امام زمان(عجل الله فرجه )، تا ورزش صبحگاهی و قرآن خواندن بعد از نماز صبح و دعا کردن و کمتر گناه کردن و کم خوردن صبحانه و نهار و شام.
جلوی این موارد ستون هایی کشیده بود و تاریخ هر روز را یادداشت کرده بود و هرشب بعد از محاسبه ی کارهایش جدول را علامت می زد.
من وقتی جدول را دیدم، به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم؛ به یاد آن اندام لاغر و نحیفش که چند تکّه استخوان بود، به یاد آن روزه های مداوم و افطاری های ساده،
به یا نماز شب های طولانی و بی صدایش، به یاد گریه های او در سجده هایش و ادعاهایی که در حق امام داشت. زینب در عمل، تک تک آن جدول خودسازی و خیلی چیزهای دیگری که در آن جدول نیامده بود را رعایت می کرد.
هیچ وقت صدایش را برای من بلند نکرد. اگر شهلا یا شهرام با من بلند حرف می زدند به آنها می گفت:«با مامان بلند حرف نزنید. از خدا بترسید.» برای هر مادری داغ از دست دادن اولاد سخت است.
اما داغ از دست دادن اولادی که بدی ندارد و افتخار پدر و مادر است، خیلی سخت تر است. ای کاش زینب اذیّتی کرده بود یا چیزی از ما خواسته بود. اما هر چه فکر می کردم، بی آزارترین بچه ام بود.
ادامه دارد...
@fatholfotooh
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۷۹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#قسمت6⃣8⃣
چهارده سال در اصفهان، از دادگاه انقلاب به سپاه پاسداران، از سپاه به بسیج، از بسیج به اداره ی آگاهی رفتم.
هر روز به امید پیدا کردن قاتل زینب و قصاص آن از خدا بی خبرها به جاهای مختلف رفتم؛ تا جایی که استخوان هایم به درد آمد.
در همان سال ها یک گروه از منافقین را در شیراز دستگیر کردند که آنها اعتراف کرده بودند ترور چند نفر از حزب اللهی ها در اصفهان و شیراز را به عهده ی گروه آنها گذاشته شده بود.
در بین اسامی هدف های آنها، اسم زینب هم بود. البته آن دو نفر مأموریت ترور حزب اللهی های شیراز را داشتند و دو نفر از افراد تیمشان در اصفهان مأموریت داشتند که سپاه، آن دو نفر را پیدا نکرد.
باور شهادت یک دختر چهارده ساله برای خیلی از مردم سخت بود. حتی زورشان می آمد که زینب را شهید بخوانند.
من خیلی غصه می خوردم وقتی می دیدم که زینب مظلومانه شهید شده و مظلومانه هم مورد بی مهری و بی توجهی است.
غصه می خوردم و کاری از دستم بر نمی آمد. دلم می خواست داستان زندگی زینب را برای همه بگویم و او را به همه بشناسانم. اما بیست و شش سال گذشت و چهره ی زینب همچنان پشت ابر ماند.
ادامه دارد...
@fatholfotooh
#شهید #سعید_شاهدی
هروقت در نماز خواندن سست میشوم یاد سعید می افتم. وقتی با هم بیرون میرفتیم برایش فرقی نمیکرد کجای این مملکت باشیم. توی کدام محل، با ماشین، با موتور، کار داشت یا نداشت، صدای اذان را که می شنید برای نماز آماده می شد و به شوخی می گفت: " #راضی_ام_بریم_نماز_بخونيم".
گاهی شبها که با هم به اردو یا جایی میرفتیم برای نماز صبح آنقدر با هول و خوف بیدار میشد من فکر میکردم زلزله آمده یا اتفاقی افتاده که اینطور بلند شد.
سعید شاهدی تا آخر جنگ ایستاد بعد هم به گروه تفحص پیکر شهدا رفت.
او با همسر دوست شهيدش "رضا مومنی" ازدواج کرد تا برای فرزند يتيمش پدری کند اما دوم دی ماه سال ۷۴ فرزند خودش هم فرزند شهید نام گرفت.
سعید با زبان روزه همراه محمود غلامی از زمین فکه، آسمانی شد.
شادی روحش #صلوات.🌷
#شهید #محمود_غلامی
#دستنوشته
... من خدا را تا زنده هستم برای این نعمت عظیم شکر میکنم که این توفیق را به من داد مدتی در راه خودش با دشمنان اسلام در جبهه حضور داشته باشم و با آنان مبارزه کنم. از این ناراحتم که چرا نتوانستم کاملا تمام روزها را در این دانشگاه الهیات شرکت کنم.
... ما باید طبق فرموده پیامبر صلی الله علیه وآله و بعد از ۸ سال در برابر دشمنان، به مبارزه با نفس آماره و شیطان بپردازیم تا همانطور که در جنگ توانستیم در مقابل دشمنان سربلند بیرون آییم و دشمنان خارجی را نابود کنیم و پیروز شویم با همان اعتقاد و ایمان می توانیم به دشمنان خارجی و داخلی غلبه کنیم و مخالفان انقلاب اسلامی را از این کیان ناامید کنیم...
محمود غلامی همراه سعید شاهدی در دوم دی سال۷۴ حین تفحص شهدای جنگ، بر اثر انفجار مین والمری به شهادت رسید.
شادی روحش #صلوات.🌷
HajHoseinYekta.mp3
4.52M