روز ولادت امام هشتم، تمام شد هشتمین ماه در کنار ما نبودنت
دهم ماه صفر آخرین بار ستاره ها را دیدی و یازدهم، خودت ستاره ای در آسمان شدی.
حالا نميدانم باید آسمان را جستجو کنم یا رد پایت را در خاک تصویر بسازم.
🍃🍃🍃🍃🍃
یا علی بن موسی الرضا خادمت را دریاب
مسافر آسمون، زائر سامراء را دریاب
برات رضوی به خط خون دادی
ما را در این صحن تنهایی دریاب
#صباغیان
هدایت شده از ستاد مردمی راهیان نور
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃 ﷽
🍃🍂🌺🍃
🌺
اردو بازدید از مناطق عملیاتی شمال غرب
17 لغایت 27 مرداد 97
اتوبوسی، خودروهای شخصی و انفرادی
کسب اطلاعات بیشتر با مراجعه به سایت
www.rahiyannoor.ir
یا تماس با شماره تلفن های
09122513824- 09126540865
🌺
🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
@rahiannoor_ir
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد.
شهید #زین_الدين
به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
Kumayl-halawaji.mp3
30.32M
دعای #کمیل به یاد شهدا
شادی روح شهدا صلوات.🌷
@fatholfotooh
آرزوهایت نیز دوست داشتنی بود مثل خودت.
آرزوها هم آرزو کردند برآورده شوند به حرمت دل پاکت.
آرزو کردی شبی در کنار شهدا توی سردخانه جدید معراج شهدا باشی.
حاجی، شما به آرزویت رسیدی و ما در سخت ترین و سردترین لحظه های فراق، گرمای اشک جاماندکی را بدرقه کنار شهدا بودنت کردیم.
شبی که خط تازیانه ثانیه هایش، التیام ندارد.
به ياد همسفری در آن شب با شهدا به حق همان شهدا دعایمان کن.
#زیارت_مجازی
#صباغیان
#وصیتنامه شهید غلامعلی #رجبی
شهید عملیات #مرصاد
شاعر شعر #قربون_کبوترای_حرمت
«به خون خویش نویسم به روی سنگ مزارم که من به جرم محبت قتیل خنجر یارم» اینجانب غلامعلی جندقی وصیت میکنم که همه آشنایان، دوستان، پدر،مادر، برادرانم و خواهرانم همگی را شفاعت خواهم کرد. مرا در هیأتها فراموش نکنید! در مجلس ختم و غیره فقط و فقط روضه حضرت ابا عبدالله(ع) خوانده شود و شما را هم سفارش میکنم به عزاداریها که بلا را دفع میکند و اشک بر حسین(ع) کلید پیروزی است. بهترین هدیه برای من اشک چشم برای حسین(ع) است، اگر گاهی در هیأت ها یک قطره از اشک برای ارباب را به من هدیه کنید از همه چیز برایم بالاتر است، آنقدر که این یک قطره را به تمام بهشت نمیفد روشم.
اگر اجازه رجوع به دنیا به من داده شود؛ دوست دارم فقط در روضهها شرکت کنم
اولین بار که با شهید غلامعلی رجبی آشنا شدیم حاجی این عکس را آورد که هنوز در آلبوم شهداست.
صدای غلامعلی یکی از صدای شهدایی بود که حاجی بیشتر از همه در طرح های آموزشی استفاده میکرد
طرح راهیان نور بود و صدای غلامعلی که فرازهايي از دعای کمیل را می خواند و شب تاریک و مزارش در قطعه ۲۹ بهشت زهرا
شادی روح شهدای مرصاد و نابودی متافقین صلوات.🌷
#یادواره_شهدای مسجد #لولاگر که میشد حاجی هرطور بود خودش را می رساند. ارادت خاصی به این مسجد و بسیجی هایش داشت و امشب بچه های بسبج ارادتشان را به شما ثابت کردند حاجی.
به ازای هر بار که یادواره رفتی بیشتر از یک عکست در قاب تصویر نگاه همه به نمایش درآمد و حاج حسین #یکتا تلنگری زد که #اکبر_صباغیان و همدانی را بی هوا خريدند
ظهور نزدیک است.
جز اشک و آه حسرت در نبودنت فقط پاهایمان می ماند و #راه_ناتمام
هدایت شده از 📚 دوستی با کتاب 📚
📢📢📢📢 مسابقه شماره ۸ :
📚 کتاب « #مجید_بربری»
👈خاطرات شهید #مجید_قربانخانی
معروف به حر مدافعان حرم
@doosti_ba_ketab
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
خاطرات شهیده #زینب_کمایی #شهید_شاخص_سال۹۷ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 #من_میترا_نیستم قسمت 6️⃣1️⃣ فصل چهارم خان
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال۹۷
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
#من_میترا_نیستم
قسمت 7️⃣1️⃣
فصل چهارم-
زینب بین بچه هایم از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی گرفت، هر غذایی را می خورد. کمتر پیش می آمد که از من چیزی بخواهد.
کلاس اول دبستان سرخک خیلی سختی گرفت تمام بدنش له شده بود، با همه دردی که داشت گریه نمی کرد. زینب را توی پتو پیچیدم و به درمانگاه بردم.
دکتر چندتا آمپول برایش نوشت و من هر روز صبح و بعدازظهر او را به درمانگاه می بردم و آمپول ها را بهش می زدند. مظلومانه دراز می کشید و سرش را روی پاهایم می گذاشت ،وقتی بلند می شدم که به درمانگاه ببرمش، زودتر از من پا می شد.
او بدون هیچ گریه و اعتراضی درد آمپول و مریضی را تحمل می کرد.
دکتر گفته بود که فقط عدس سبز آب پز بدون چاشنی و بدون روغن بهش بدهید. چندین روز غذای زینب همین بود و بس. زینب غذایش را میخورد و دم نمی زد. به خاطر شدت مریضی اش اصلا خوابش نمی برد ولی صدایش در نمی آمد.
زینب از همه بچه هایم به خودم شبیه تر بود، صبور اما فعال بود.
از بچگی به من در کارهای خانه کمک می کرد، مثل خودم زیاد خواب میدید؛ خواب های خیلی قشنگ. همه ی مردم خواب میبینند، اما خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت انگار به یک جایی وصل بودیم.
زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه می گفتم از هفت تا بچه جعفر، زینب سهم من است. انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم.
از بچگی دور و بر خودم می چرخید، همه خواهرها و برادرها و همسایه ها را دوست داشت و انگار چیزی به اسم بدجنسی و حسادت و خودخواهی را نمی شناخت. حتی با آدم های خارج از خانه هم همینطور بود.
۴ یا ۵ سالش بود که اولین خواب عجیب زندگی اش را دید.،از همان موقع فهمیدم که زینب مثل خودم اهل دل است.
خواب دید که همه ستاره ها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: مامان، من فهمیدم که آن ستاره پر نور که همه به او تعظیم میکردند، کی بود. تعجب کردم، پرسیدم« کی بود؟» گفت: «حضرت فاطمه زهرا (س) بود. » هنوز هم پس از سال ها وقتی به یاد آن خواب می افتم، بدنم می لرزد.
ادامه دارد....