eitaa logo
دیوان فضل
273 دنبال‌کننده
327 عکس
251 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
@fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی اندر این محبس که جانم بر لب است ذکر من یا حی و یارب یارب است بی کس و تنها در این زندان تار بیقرار و غمزده دور از دیار غصه ها شمع شب تارِ من است کنده و زنجیر غمخوارِ من است بر خدای خود توکل میکنم گاه بر زینب توّسل میکنم عمه ام درمانده را مشگل گشاست نام او بر درد بی درمان دواست دوش این ناله سپردم بر صبا جان به لب آمد کجایی ای رضا پیش من ای نور چشمانم بمان روضه ای از مادرم زهرا بخوان روضۀ رخسارۀ نیلی بخوان از رخ نیلی و از سیلی بخوان شاید از یُمنش دلی آباد شد شاید این پر بسته هم آزاد شد @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
بسم‌ الله الرحمن الرحیم @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی ▶️ نازم به این خدا که گنه‌کار می‌خرد هر روزه دار را دَم افطار می‌خرد با آبروی رفته به میهمانی آمدم هربار آبروی مرا یار می‌خرد یک لحظه‌ام کنار نزد پرده‌ی مرا با احترام حضرت ستار می‌خرد من روی آمدن به ضیافت نداشتم اما دلم خوش است که غفار می‌خرد اشک جوان ز گونه‌ی چشمش که می‌چکد بار گناه او به شب تار می‌خرد رو می‌کنیم سوی کرم‌خانه‌ی کریم اینجا ندیده صاحب آن بار می‌خرد در روز حشر هم به امیر نجف قسم ما را به عشق حیدر کرار می‌خرد حُب علی هدیه‌ی مخصوص فاطمه است ما را به این بهانه خریدار می‌خرد درحسرت یَمت یَرَنی می‌کشد مرا حیدر غلام خود دَم دیدار می‌خرد باب‌الرضای صحن نجف باب جنت است اینجا بهشت، ناز گنه‌کار می‌خرد ما را به نام تشنه‌لب کربلا حسین با یک سلام لحظه‌ی افطار می‌خرد اذن دخول کرببلا نام زینب است زینب فقط گدای گرفتار می‌خرد هر کس که مویش از غم زینب سپید شد او را یقین کنید که علمدار می‌خرد از روی ناقه دید که در کوچه‌های شام از اخنس و سنان کسی گوشوار می‌خرد پیش رباب حرمله فریاد زد کسی گهواره‌ی شکسته‌ی شیرخوار می‌خرد؟ ⏹ @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
هستی غریب و با تو کسی آشنا نشد همدم کسی به سوز دلت جز خدا نشد خرما به زهر کینه شد آغشته وای من جز سوز زهر،زخم دل تو دوا نشد معصومه خوب شد که نبود و ندیده است روح از تنت جدا شد و زنجیر وا نشد جان دادی ای غریب،به دور از وطن ولی اما غمی به مثل غم کربلا نشد شکر خدا که هفت کفن داشتی به تن دیگر برای تو کفن از بوریا نشد بر تخته پاره جسم تو تشییع شد ولی تشییع تو به زیر سم اسبها نشد آویخته به تخته ی تابوت شد سرت اما سرت به دست کسی جابجا نشد @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
30.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما ببینید.التماس دعا👆👆👆⚠️آقا داره میاد 💠ای کاش امام حسین رو ندیده بودم💠 حسین جنس غمش فرق داره❕ تکه ای از برنامه زندگی_پس_از_زندگی شبکه چهار سیما که ده بار دیدم و باز هم با هر بار دیدنش اشک چشمم روانه شد....@fazlll کانال رسمی استادمحمد اسماعیل فضل الهی مشهد الرضاعلیه السلام ➖➖➖➖➖➖➖ باحسینم من و صفا دارم شوق دیدارکربلا دارم میشوم عاقبت بخیرحسین تاکه در این جهان تورا دارم ☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️ اثر محمد اسماعیل فضل الهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای وای از دست این دختر بچه‌ها! نمازت باطل شد، چرا نمی‌ری سجده😅 @fazlll 💬 دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
محمود تاری: بیست و چهارم رجبُ الْمُرَجَّب فتح خیبر به دست امیرالمؤمنین امام علی بن ابی طالب علیه السلام . -------------- علی آن شجاع و دلیر عرب عدالت پذیر و حقیقت طلب دلیری که فاتح به خیبر بود کسی مثل او کی دلاور بود اگر کفر آید همه در برش بگیرد در از قلعه ی خیبرش یدالله یعنی علی شیر حق به میدان پیکار شمشیر حق ببین ای فلک اقتدار علی توان علی ، ذوالفقار علی علی مثل خورشید والا بود علی قدرت حق تعالا بود پیمبر در آن عرصه توفان ندید کسی جز علی مرد میدان ندید علی در کنار محمد خوش است ببین مرد میدان و مَرحَب کُش است پیمبر به میدان کند مدح او دهد بر کَفَش پرچم فتح او به دشت خطر خیز کرار اوست به وقت خطر نیز کرار اوست علی آن به انگشتر دین نگین پیاپی بَرَد حمله بر خصم دین بتازد ، یَلان را به زیر افکند ز پا روبَهان را ، چو شیر افکند بود مایه ی سرفرازی علی از آن رو کند یکه تازی علی بود مرتضی چون یَلی بی بدیل نظاره گر او بود جبرئیل ز شمشیر و تیغ اش طنین افکند یلان را ز زین بر زمین افکند ببین دیده ی حق پرست علی ببین فتح خیبر به دست علی کُند روزِ پیکار محشر علی ز جا بَر کَنَد درب خیبر علی علی بیکران نور عرشِ عظیم علی قاسم جنّت است و جحیم علی فاتح عرصه های خطر علی مرد میدان فتح و ظفر علی جان دین ، جان پیغمبر است علی فاتح غزوه ی خیبر است علی آن امام ظفر آفرین به شب های تیره سحر آفرین چرا بعد احمد دلش خون شده چرا خسته از چرخ گردون شده چرا شیر حق سر به زانو گرفت چرا شعله ی غم ز هر سو گرفت چه شد ناگهان دل ز هستی برید عدو خانه اش را به آتش کشید چرا باغ دین رو به پائیز رفت چرا در سکوتی غم انگیز رفت چرا بسته شد دست حیدر خدا چرا شد گل و غنچه پرپر خدا چه شد حرمت آل احمد شکست چه شد شاخه ی نخل سرمد شکست چرا حق حیدر چنین غصب شد چرا جای گل خار و خس نصب شد چرا مرد میدان فتح و ظفر نه تیغی به کف داشت و نی سپر الا ای به دل تیر داغت فزون بگویم تو را گر بخواهی کنون علی بود و حکم رسول خدا که باید صبوری کند مرتضی از آن رو نجنگید حیدر یقین که مانَد بجا حکم قرآن و دین علی بر سر عهد و پیمان بُوَد علی حافظ دین و قرآن بُوَد فدای دو چشم بصیر علی تو «یاسر» مرو جز مسیر علی ** محمود تاری @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
امام موسی کاظم (ع) دلا بسوز چنان شمع در عزای غریب که عشق می طلبد قلب مبتلای غریب به غیر خون دل ای عشق محرم دل نیست اگر چه خلوت بستان بود سرای غریب کسی زحال غریبان عشق آگاه است که شست و شو کند از شوق رد پای غریب دلم فدای غریبی که هفت سال از عمر نشست گوشه ی زندان غم فزای غریب نبود مونس او غیر حلقه ی زنجیر که داشت ناله ی جانسوز در رثای غریب چه گویمت که چه ها کرد با گل زهرا خمید گوشه ی غربت قد رسای غریب به ناله گاه رضا گفت و گاه معصومه به گوش کس نرسید عاقبت صدای غریب در انتظار رضا جان رسید بر لب او به غیر مرگ کسی نیست آشنای غریب دگر ز حال غریبان سخن مگو طوسی که ریخت خون دل از دیده در عزای غریب شاعر حاج محمود کفشدارطوسی @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
به نام خدا ای شمع جمع آل پیمبر باب‌المراد موسی جعفر نور نهم ز وجه الهی هفتم امام موسی جعفر بر کائنات رهبر و مولا بر جن و انس سید و سرور دردانۀ علی ولی‌الله ریحانۀ بتول مطهر نجل امام جعفر صادق آیینه‌دار حسن پیمبر هم نجل تو علی ولی‌الله هم صلب توست فاطمه‌پرور قرآن به مدح توست مزین ایمان به مهر توست معطر دل بر مزار تو متوسل جان در حریم توست کبوتر بر پنج مهر نور تو مشرق در شش یم کمال تو گوهر در سینۀ تو صبر محمّد در بازویت شجاعت حیدر خواهی اگر به بازوی بسته در می‌کنی ز قلعه خیبر جودت فزون ز ظرف دو گیتی وصفت ز مدح خلق فراتر آیینۀ تو حسن رضایت معصومۀ تو زینب دیگر جبریل بر طواف مزارت بر گرد کاظمین زند پر هر لحظه از خدای تعالی بر حضرتت درود مکرر در حبس تیره هر شب و هر روز عالم به نور توست منور خلوت سرای حبس گرفته از اشک صبحگاه تو زیور تا چند ای سلالۀ زهرا گیرم ز دور، قبر تو در بر آیا شود شبی به تضرع بر خاک تربت تو نهم سر؟ از سوز سینه بر تو بسوزم وز اشک دیده چهره کنم تر باور نمی‌کنند بگویم با تو چه کرد خصم ستمگر باور نمی‌کنند که داری آثار تازیانه به پیکر دردا که پیکرت ز درون شد با پیکر حسین، برابر با هر نفس به زیر شکنجه عمر تو می‌رسید به آخر با یاد آه نیمه شب تو دارم به دل شرارۀ آذر در زیر تازیانه به گوشت آمد صدای گریۀ مادر معصومه کو که بر تو بگرید ای نازنین سلالۀ کوثر بر تو که یار سلسله‌هایی تابوت تو که جان جهانی دردا که گشت تخته‌ای از در تنها به خاک چهره نهادی با آنکه بود آن همه دختر جا دارد ار به یاد تو «میثم» گردد بـه اشک دیـده شناور اثر حاج غلامرضا سازگار @fazlll کانال اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
خدا از ما نگیرد منت باب‌الحوائج را غمِ او روضه‌ی او صحبت باب‌الحوائج را سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم خدا از ما نگیرد هیأت باب‌الحوائج را سرِ راهش گرفتم کاسه‌ام را کاسه‌ام پُر کرد گدا باید بداند عادت باب‌الحوائج را کریمان چشم بر راه‌اند چیزِ کم نباید خواست خدا پاینده دارد دولت باب‌الحوائج را  از این نان و پنیر و سبزیِ نذریِ مادرهاست اگر این خانه دارد برکت باب‌الحوائج را سلامش کردم و دیدم رضایش هم جوابم داد خدا را شکر دارم حضرت باب‌الحوائج را برای قُرب لازم بود اگر ما سجده‌ای کردیم نگیرید از سرِ ما عزت باب‌الحوائج را وصیت کرده‌ام آنروز بگذارند بر چشمم کنارِ مُهرِ تربت ، تربت باب‌الحوائج را تمام زندگی مدیون این آقای مظلومیم نمی‌دانیم اما قیمت باب‌الحوائج را ** خدا لعنت کند سَندیِ شاهک را ، به در بگذاشت نگاهِ دخترِ بی طاقت باب‌الحوائج را سیه چال است جای یک نفر ، یعنی که حس می‌کرد یقینا زیر پایش قامت باب‌الحوائج را سیه چال آنقدر تاریک  زهرا هم نمی‌بیند  کبودی‌های روی صورت باب‌الحوائج را برای سقفِ کوتاهش شکسته ساق پایش را حرامی کم نموده زحمت باب‌الحوائج را دعاکن زیر این زنجیرها شلاق‌ها غُل‌ها نبیند دختر او حالت باب‌الحوائج را نمی‌شد پا شود اما زِ حالش خوب پیدا بود کسی زخمی نموده غیرت باب‌الحوائج را به روی تخته‌ای اُفتاده گِردش چار حمال است، اما شُکر نمی‌بیند رضایش غارت باب‌الحوائج را شاعر: ناشر: فضل الهی @fazlll
848.6K
سینه زنی :زمینه بمناسبت شهادت موسی ابن جعفر علیه السلام ➖➖➖➖➖➖➖➖ بانفس(محمد اسماعیل فضل الهی) @fazlll
اشک های ستاره ها می‌ریخت کهکشان هم به گریه افتاده از نحیفیِ پیکر خورشید آسمان هم به گریه افتاده جسم او ذره ذره آب شده تازیانه چه کرده با بدنش!؟ این که افتاده گوشه‌ی زندان پیرُهن‌خالی است یا بدنش!؟ حجم بال و پرش پُر از زخم است جای سالم نمانده در پَرِ او قفسش بس که کوچک و تنگ است هی به دیوار می‌خورد سرِ او درد تا مغز استخوان می‌رفت بازویش را اگر تکان می‌داد می‌توانست شب بخوابد اگر درد پهلو کمی امان می‌داد وای از آن دم که آرزو باشد لحظه‌ای آه حسرتی بکشی غل و زنجیر فرصتی ندهند نفسی هم به راحتی بکشی دمِ " عجِّل وفاتی " لب او زنده کرده است داغ زهرا را ظاهراً عادت نگهبان‌هاست بی جهت می‌زدند آقا را آه! با هر تنفسش می‌شُد حس کنی دردِ در جِناقش را بشکند دست سِندی کافر... خُرد کرد استخوان ساقش را با هزاران عذاب جان داد و با هزاران عذاب تشییع شد روی یک تخته پاره‌ای کوچک بدن آفتاب تشییع شد باز هم جای شکر آن باقی است مصحف‌اش را بهم نریخت کسی طرح لب‌های نازنینش را با نوک پا بهم نریخت کسی لحظه‌ی جان سُپردن او را خواهرش روی تل نمی‌دیده با عصا هیچ نامسلمانی به سر و صورتش نکوبیده احدی در پی غنیمت نیست پیرهن از تنش کسی نَکِشید بعد جان دادنش خدارا شُکر مرکبی روی پیکرش ندوید شاعر: @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی مشهد الرضاعلیه السلام
14001207eheyat-narimaniroze2.mp3
2M
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی @fazlll فقط روضه خوانی موسی ابن جعفر علیه السلام