حضرت علی اکبر(ع)
نازنین حالا که دیدی حرف حرف ناز شد
جان به لب کردی مرا تا که لبانت باز شد
دست بردم زیر جسمت تا در آغوشت کشم
ناگهان دادم درآمد برملا این راز شد
بس که جسمت ارباً اربا گشته زیر ضربه ها
تا کمی دادم تکانت پیکر از هم باز شد
حالت ترکیب جسمت شد علی در فاطمه
در شکاف فرق و پهلو بغضشان ابراز شد
زیردست و پای دشمن دنده های تو شکست
هرچه آمد بر سرت از کوچه ها آغاز شد
یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت
هر چه آمد بر سرم با یک نفس احراز شد
می شود از زخم هایت لشکر دشمن شمرد
باز کن بال و پرت را لحظه پرواز شد
ای مسیحا مرده بودم پای جسم پاره ات
حرمت گیسوی زینب بودتا اعجاز شد
#قاسم_نعمتی
هدایت شده از شب تاسوعا
امام زمان(عج)-مناجات حضرت عباس
#مناجات_امام_زمان
مناجات ده
می برم نام تو را تا ببری نام مرا
پر کن از جام لب خویش همه جام مرا
خاک هم گاه گداری بدهد طعم عسل
بوسه از خاک رهت کرده عوض کام مرا
خاطرم نیست چه شد بر تو گرفتار شدم
پهن کردی سر گیسوی خودت دام مرا
هر نفس بی تو شده مردن تدریجی من
رنگ و بویی بده این گردش ایام مرا
اگر این سر به سر راه تو افتد زیباست
به شهادت بنما ختم سرانجام مرا
نذر کردم که دگر سمت گناهی نروم
شرطش این است حمایت کنی اقدام مرا
دل من ظرف بلوری ست پر از خون جگر
کنج میخانه مبین گریۀ آرام مرا
به خدا کرببلایی شدنم دست شماست
جان عباس فراموش مکن نام مرا
به پریشانی گیسوی سر ام بنین
دیگر امضا بنما برگۀ اعزام مرا
روضه خوان گفت حسین بوی حرم شد احساس
وعدۀ ما سحری پای ضریح عباس
#قاسم_نعمتی
هدایت شده از شب تاسوعا
غزل مصیبت حضرت عباس(ع)
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلی ترین ستون خیام حرم شکست
فریاد های «انکسری» بی دلیل نیست
در اوج درد تکیه گه آخرم شکست
از ناله های «یا ولدی» در کنار تو
معلوم شد که باز دل مادرم شکست
درد مرا فقط پدرم درک می کند
دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست
ساق عمود در سر تو گیر کرده است
نعره زنم که وای سر حیدرم شکست
تو در میان علقمه از پا نشستی و
در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست
وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت:
دیدی غرور ساقی آب آورم شکست
آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند
گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست
وقتی شتاب سیلی و مرکب یکی شدند
هر جفت گوشواره، زیر معجرم شکست
#قاسم_نعمتی
هدایت شده از شب تاسوعا
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#ترکیب_بند
گريه كردم مُطَهّرم كردند
پاكْ مانند ساغرم كردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم كبوترم كردند
با نگاهي ز چشم شهلايت
خاكْ بودم ولي زرم كردند
پدر و مادرم همان اول
نذرِ اولاد حيدرم كردند
تا كه گفتم مُحبِّ عباسم
دلِ آلوده را حرم كردند
شخص بي آبرو چنان من را
پيشِ مردم چه محترم كردند
شك ندارم كه اين محبت را
به دعاهاي مادرم كردند
سالياني است آبرو دارم
ساليانيست نوكرم كردند
يَابْنَ امُّ البنين دعايم كن
باز در علقمه صدايم كن
دست بر سينه رو به كرب و بلا
السلام عليك يا سقا
قمر خانوادة خورشيد
صدقه دارد اين قد و بالا
پسر چهارمِ امير حُنين
دست بر سينة بني الزهرا
چشم و ابروي تو سپاه حسين
كاشف الكرب سيد الشهدا
سيزده ساله فاتح صفين
سومين بچهْ شيرِ ، شيرِ خدا
ارمني ها مُريد نام تواند
شاهدم سفره هاي تاسوعا
نامِ تو هم رديف يا فَتّاح
چشمهايت مُفَرِّجُ الغَمّاء
تو كه هستي ، حسين هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا
سايبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرميِّ زينب كُبري
إعطِني يا كريم ، انا سائل
مستجيرٌ بِكَ ابوفاضل
دست گيرِ همه خدايِ ادب
دست پروردة امير عرب
نسلْ در نسلْ خاك پايِ توايم
به تو داديم دلْ نَسَبْ به نسبْ
سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شير و خالِ تو ، چو رطب
مي كند زنده ياد حيدر را
چين پيشاني ات به وقت غضب
اسدالله كربلا ، عباس
بِنِشين با وقار بر مركب
قد كشيدي همينكه روي اسب
لشكر كوفيان كشيد عقب
مي شود روضه را تجسم كرد
با كمي فكر ، رويِ اين مطلب
تا تو بودي سفر به خير گذشت
اي نگهبان محمل زينب
تا تو بودي رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپيدي غب غب
تا تو بودي نديد يك مادر
طفلش از تشنگي كند لب لب
تا تو بودي رقيه معجر داشت
روي دوش تو خواب بود هر شب
تا تو بودي كسي اجازه نداشت
بزند چوب خيزران بر لب
رفتي بر غرورها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد
واي از لحظه اي كه غوغا شد
رفتي و در خيام بلوا شد
دختري مشك آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد
سايه ات بين نخلها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد
تا رسيدي كنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد
تا قيامت خجل ز لبهايت
خنكي هاي آب دريا شد
جانب خيمه راه افتادي
فكر و ذكرت لبان آقا شد
در كمينت چهار هزار نفر
تيرها در كمان مهيّا شد
قدُّ و بالات كار دستت داد
چند صد تير در تنت جا شد
بي هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شكارِ اعدا شد
حرمله در شكارِ چشم آمد
هدفش چشم هاي شهلا شد
نوكِ تير از سرِ تو بيرون زد
تا پرش بين ديده ات جا شد
خواستي تير را برون بكِشي
گردنت خم به سوي پاها شد
از سرِ تو كلاه خود افتاد
يك نفر با عمود پيدا شد
آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چينِ ابرويت وا شد
واي بي دست بر زمين خوردي
سجده گاه تو خاكِ صحرا شد
تيرهايِ كمي فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد
بعدِ سي سال يا اخا گفتي
عاقبت مادر تو زهرا شد
دورتر از تنت حسين افتاد
همه ديدند قامتش تا شد
گفت عباس خيز و كاري كن
رويِ لشگر به خواهرم وا شد
دَمِ خيمه زمان غارت ها
سرِ يك گوشواره دعوا شد
سند ارث بُردن از زهرا
با كف پا به چادر امضا شد
پاسخ اَيْنَ عمّيَ العباس
سيلي چند بي سر و پا شد
#قاسم_نعمتی
هدایت شده از شب تاسوعا
یا قمر بنی هاشم علیه السلام
شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای
ای امان خیمهها از چه ز پا افتاده ای
من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن
دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای
آنقدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت
حال، روی دامن خیرالنساء افتادهای
بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است
خاک عالم بر سر من، از صدا افتادهای
دست هایت یک طرف ،سر یک طرف، تن یک طرف
سورهٔ قرآن چرا از هم جدا افتادهای
کار داده دستِ تو این پهنیِ ضرب عمو
ریختی برهم چرا در زیرِ پا افتاده ای
قد رعنای تو شد هم ست با ضرب عمود
از سرِ زین گوئیا تو بی هوا افتاده ای
بعد از این معجر نگهداری زنها مشکل است
دور از خیمه به صحرای بلا افتاده ای
گوئیا باحوصله عقده ز دل وا کردهاند
از کجا تا به کجا ای باوفا افتادهایم
#قاسم_نعمتی
#محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست
خیلی گران تمام شده، مُلک خون بهاست
هر گوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست
پشت قباله و سندش یک سر جداست
زان روز که معامله شد سرزمین ما
ری نیست نام آن و شده وادی البکاء
از آن به بعد فاطمه زین خاک رو گرفت
این سرزمین به گریۀ عشاق خو گرفت
آنقدر گریه شد که کمی شستشو گرفت
از خانۀ امام حسن آبرو گرفت
اوضاع را امام حسن رو به راه کرد
زهرا دوباره جانب ایران نگاه کرد
عبدالعظیم آمد و عبد خدا شدیم
با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم
همسایۀ عزیز دل مجتبی شدیم
در هر طواف زائر کرب و بلا شدیم
پیچیده باز در حرم یار عطر سیب
صلی علی الحسین و صلی علی الغریب
یا ذالکرم عزیز حسن سید الکریم
امشب ز نام توست سخن سید الکریم
پرده ز رخ کنار بزن سیدالکریم
سر می نهم به پای تو من سیدالکریم
گریه میان صحن شما مستی آور است
با گریه در حریم حسینی برابر است
پر می کشیم از حرمت محضر حسین
پرواز می کنیم به دور سر حسین
عمری شدیم با مدد خواهر حسین
شب های جمعه هم نفس مادر حسین
فریاد یا بُنَیَ به گوش همه رسید
با قد خم به کرب و بلا فاطمه رسید
فریاد می زند پسر من سرت کجاست
قدت رشید بود بگو پیکرت کجاست
جای لبش که هست ولی خواهرت کجاست
سیمین گلو عزیز دلم حنجرت کجاست
خنجر که کند شد اثرش این گلو شود
مانند گیسوان سرت مو به مو شود
#قاسم_نعمتی
#مدح_مرثیه_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#گریز_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
فاطمه ای کوثر موسای عشق
صاحب هر رتبه والای عشق
با تو شود فاطمی احساس ها
پاک تر از بوی گل یاس ها
جلوه کند نور ، ز سیمای تو
مظهر توحید ، مُصلّای تو
معرفتُ الله ، نَمِ باده ات
سایة عرش است به سجاده ات
غرق سکوت است تمام فَلک
ذکر قنوت تو دعای مَلک
حضرت حق محو عباداتِ تو
منتظر وقت مناجات ِ تو
چادرت از بالِ مَلَک ناز تر
سفره ات از عرض و سما، باز تر
ریزه خور خوان تو کون و مکان
وسعت احسان تو هفت آسمان
صد چو سلیمان به حریمت گُم است
مرکز فرمانِ تو شهر قم است
هرکه به دستانِ تو تایید شد
پیرِ زمان ، مرجعِ تقلید شد
«روح عبادات سلام علیک
عمه سادات سلام علیک»
شاهِ خراسان شده دلبسته ات
قائمة عرش ، دو گلدسته ات
کوی تو بر سینه صفا می دهد
تربت تو بوی رضا می دهد
ای که پدر بوده تو را دست، بوس
عاشق تو حضرت سلطانِ طوس
مدح تو بر روی زبان پدر
ذکر« فِداها» به لبان پدر
**
ای که ز طفلی زبلا سوختی
چشم به راهِ پدرت دوختی
حسرت لبهای تو بوسیدنش
آروزی هرشب تو دیدنش
غم به روی غم، سرت آورده اند
تاخبرش را بَرَت آورده اند
بعد پدر گریه شده کار تو
دستِ رضا بوده نگهدار تو
ذکر لبان تو رضا بود و بس
راحتِ جان تو رضا بود و بس
دیدنِ او کاشفِ هر کرب تو
بسته به لبخند رضا قلب تو
وای از آن روز که دلها شکست
رشتة دیدار تو با او گُسست
قلب تو از هرچه که ترسید ، شد
یارِ تو از پیش تو تبعید شد
چارة تو صبر به لوحِ قضا
قاتلِ تو مدینة بی رضا
در همه شب دیده به ره دوختی
یاد رضا ناله زدی سوختی
تاغم یکساله به پایان رسید
لحظه به لحظه به لبت جان رسید
نامه ای از یار به دستت رسید
نامه نگویم همه هستت رسید
دلخوشی ات دستخط یار شد
حاجت تو دیدن دلدار شد
بال و پرِ بستة تو باز شد
ناقه سواریِّ تو آغاز شد
تا ،رهِ تو جانب ساوه رسید
کامِ توهم طعم مصیبت چشید
روزِ تو مانند شبِ تار شد
قافلة خسته ات، آزار شد
باهمه اینها به دلی داغدار
جانب قم قافله شد رهسپار
کَم نشده پرده ای از مَحملت
گَشته مدرارا همه جا بادلت
زینب ِ آقای خراسان شدی
تاج سرِ مردم ایران شدی
گُل به سر و روی تو از بام ریخت
برجگرم شعله غمِ شام ریخت
زینبِ قم، تاجِ سرِ قافله
تو نشدی همسفرِ حرمله
زینبِ قم ، پیش دوچشم ِ ترت
دست نخورده به مویِ دلبرت
زینبِ قم ، دختِ علی پیر شد
گوشة گودال زمین گیر شد
زینبِ قم، راسِ جدا دیده ای؟!
نیزه به حلقومِ رضا دیده ای؟!
زینبِ قم، دستِ تو دیده طناب؟!
راهِ تو افتاده به بزمِ شراب؟!
زینبِ قم ، آبرو ریزی نشد
محضرتان حرفِ کنیزی نشد
زینبِ قم ، جانم اگر برلب است
دردِ من از اسارت ِ زینب است
عمة سادات گرفتار شد
ناقه نشین ،واردِ بازر شد
عمة سادات به چشمِ ترش
دید، گِره خورده مویِ دلبرش
عمة سادات زمین گیر شد
تا که بریدند گلو ، پیر شد
عمة سادات غرورش شکست
نیزه به حلقوم حسینش نشست
عمة سادات به دستش طناب
دیده اش افتاد به بزمِ شراب
عمة سادات چه چیزی شنید
عصمتِ حق حرفِ کنیزی شنید
#قاسم_نعمتی
#شهادت_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#گریز_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله
زخمی نشد بال و پرم الحمدلله
قم احترامم حفظ کرده تا که دیده
من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله
در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند
مانند زهرا مادرم الحمدلله
باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ
خونی نشد چشم ترم الحمدلله
بین در ودیوار با داغیِ مسمار
زخمی نگشته پیکرم الحمدلله
دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست
خاکی نگشته معجرم الحمدلله
ماخاطراتی تلخ از بازار داریم
باز است هرسو معبرم الحمدلله
تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست
ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله
در کوچة تنگ یهودی ها نرفتم
آتش نیفتاده سرم الحمدلله
بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم
محمل نگشته منبرم الحمدلله
حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا
دارم تمام ِ زیورم الحمدلله
کنج خرابه آبرویم را نبُردند
دشمن نگفته کافرم الحمدلله
دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد
قبرم همان دم شد حرم الحمدلله
مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند
باشد تنِ من محترم الحمدلله
غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه
مویم نپیچیده به هم الحمدلله
تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
همراهِ سر از داغِ دختر گریه میکرد
#قاسم_نعمتی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
مشهد مقدس
4_290769337478807641.mp3
زمان:
حجم:
1.44M
#سرود_ولادت_امام_جوادعلیه_السلام
زندگی شمس الشموسی ؛ آقازاده شاه طوسی
آسمونیا دسته دسته ؛ میان برا گهواره بوسی
(ذکر باب المراد سیدی یا جواد ع)۲
پدر با نگاهت ٬ترانه مادر می گیره
مدینه دوباره٬بوی علی اکبر ع می گیره ۲
امشب خدایی شد دلم
ابن الرضایی شد دلم ۲
((مولا جواد ابن الرضا ع ۲))
پیاله دل لب به لب شد ؛ خال سیاه تو رطب شد
برا لبای مست بابا ؛ بهترین افطار رجب شد
(دلبر بی نظیر دست ما رو بگیر)
شده چشم زهرا س٬به برق چشمای تو روشن
قیامت ماهارو٬به یه نگاه تو می بخشن ۲
ما ریزه خواره خونتیم
عمریه که دیونتیم ۲
((مولا جواد ابن الرضا ع ۲))
قرار دل بی قرارا ؛ وا می کنی گره زکارا
خدا داده روزیم و دسته ؛ آقای همه سفره دارا
(نذر نیمه نگات خون می ریزیم برات)
خدا که یدونه٬امام رضا ع بیشتر نداره
خدائیش و پای٬پسر این آقا می زاره
فریاد مستی می زنم
عبد و غلام تو منم ۲
((مولا جواد ابن الرضا ع ۲))
#قاسم_نعمتی
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
.
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
تو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی
مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی
یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم
قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی
بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود
چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی
در میان شوره زار قم بهشتی ساختی
مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی
جانماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست
در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی
وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث
مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی
پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی
با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی
ناز چشمان تو و ذکر خداهای پدر
کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی
خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند
بر حسین خانواده زینب کبری شدی
خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا
بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا
از همان اول دلتگشته گرفتار رضا
بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا
جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست
عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا
یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا
در تمام عرصه های بندگی پاک تو
همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا
تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی
کاملا باشد کلامت عین گفتار رضا
آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا
هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا
ای کریمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم
دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا
روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من
آبرو داری بود کار تو و کار رضا
دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم
خاکساری تو می گردد شفیع محشرم
تا که دل را آه سینه راهی قم می کند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند
آه چون از دل برآید کار آتش می کند
بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند
آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل
حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند
هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده
هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند
با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد
کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند
نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم
ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند
لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رگان تو تلاطم می کند
کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش
جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند
با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود
بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند
#قاسم_نعمتی ✍
#میلاد_حضرت_معصومه_سلام_الله علیها
#شهادت_امام_جواد_علیهالسلام
برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیده ای پر خود بر زمین مکش
ای مادری تر از همه کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
بر تار گیسوان تو جای لب رضاست
این گیسوی مطهر خود بر زمین مکش
اسباب رقص و شادی زن ها شدی چرا
صورت به پیش همسر خود بر زمین مکش
اینان ز دست و پا زدنت کیف می کنند
طاقت بیار و پبکر خود بر زمین مکش
بر روی نازنین لب تو خاک و خون نشست
پس آیه های کوثر خود بر زمین مکش
شکر خدا که نیست تماشا کند رضا
گوید دو دیده ی تر خود بر زمین مکش
در کربلا پدر به پسر التماس کرد
برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش
بس کن حسین آبروی خویش را مبر
زانو کنار اکبر خود بر زمین مکش
کار عباست بردن این جسم زینبا
با گوشه های معجر خود بر زمین مکش
#قاسم_نعمتی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#مربع_ترکیب
افتاده باز کار به دستِ کریم ها
مارانوشته اند گدا از قدیم ها
شانه زده به زلف کمندی نسیم ها
باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها
دستِ دعا به خاکِ قدم های او بزن
عبدِ خداست کودکِ ده سالة حسن
ده ساله بود قامتش اما وقار داشت
بالایِ چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت
مثلِ ابالحسن سخنش اقتدار داشت
بر یاریِ عمو جگری بی قرار داشت
شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود
از کودگی کنارِ بزرگان نشسته بود
با چشمِ خویش رفتنِ عشاق دیده بود
شش ماهه هم به فیضِ شهادت رسیده بود
او را عمو به بندِ محبت کشیده بود
دستش به دستِ عمة قامت رشیده بود
بوسید دست عمه به او التماس کرد
جان کند تا زخیمه خودش را خلاص کرد
پایِ برهنه جانب گودال می دوید
در بین ازدحام عجب موقعی رسید
فریادهای مادرت ِ سادات را شنید
فوری حسین پیکر او در بغل کشید
می خواست تا که ضربه نبیند ولی نشد
نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد
لعنت به حرمله گلویِ تشنه باز شد
این خون به رویِ چشم حسین چاره ساز شد
اصلا تمام کشتن این طفل راز شد
اما مقابل پدرش سرفراز شد
می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت
بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت
در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده
نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده
با پنجه های گرگ تنش جستجو شده
عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده
مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند
مثل کبوتری سر او را بریده اند
در قتلگاه روی تن او قدم زدند
با نعل تازه هر دوبدن را بهم زدند
یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند
بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند
زینب گرفته دست به سر می کند نگا ه
درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه
#قاسم_نعمتی