eitaa logo
دیوان فضل
276 دنبال‌کننده
336 عکس
262 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️نوحه شب ششم محرم 🎙سبک: همه جا کربلا گشته خونین کفن آن گل یاسمن نوگل فاطمه قاسم بن الحسن آه و واویلتا، آه و واویلتا (2) شده غرقه به خون همه اعضای من ای عمو جان شکست استخوان های من آه و واویلتا آه و واویلتا (2) دشمن از هر طرف راه بر من ببست کن نظر ای عمو پرو بالم شکست آه و واویلتا آه و واویلتا (2) ✍حاج مهدی خرازی
▪️نوحه شب ششم محرم ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... لاله ی یاسم در چمن افتاد قاسمم زیر دست و پا جان داد ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... صورتش خونین سینه اش پامال مرغ روحش زد روی دستم بال ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... از حرم رو در قتلگه کردم قاسمم جان داد من نگه کردم ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... ناله اش بر قلبم شرر می زد با لب عطشان بال و پر می زد ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... دسته گل های سرخ زهرایی قاسمم گردیده تماشایی ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... در بغل باغ یاسمن دارم یک گل پرپر از حسن دارم ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... بی زره سرباز شهید من هم شهید من، هم امید من ای بنی هاشم، کشته شد قاسم... ✍حاج مهدی خرازی
بن الحسن (ع) وارث جنگ جمل آئینه دار مجتبی صاحب فضل و کرامات و وقار مجتبی آمده در کربلا تا جان دهد در راه دوست چونکه جان دادن برایش خوشگوار و آرزوست با عمویش گفته بر من اِذن مِیدان می دهی با نگاهی افتخار دادن جان می دهی جان ناقابل چه باشد تا که قربانت کنم هستی خود را فدای روی تابانت کنم اِی عمو جان غُربَتَت از کف رُبوده طاقتم این غمِ تنهائیت کرده کفن بر قامتم دیده ای که قاسمت بوی پدر دارد عمو در رکاب تو دلم شوق سفر دارد عمو تا که اِذن جنگ را آخر ز مولایش گرفت سُمِ مَرکَب ها گلاب از استخوانهایش گرفت یادگار مجتبی هم اِرباً اِربا گشته است چون علی اکبر تن او پخش صحرا گشته است از امام مجتبی هر کس که در دل کینه داشت جای نعلِ مَرکَبَش را روی جسم او گذاشت یادگار مجتبی هم سوی حق پرواز کرد دفتری از عشق را بر روی عالَم باز کرد
واحد یاسنگین قاسم بن الحسن (ع) می بری ، دل های اهل خیمه عزیزم ، بالا بلند نجمه یتیم مجتبی ، روی تو مثل ماه با دیدنت کنم ، هر دم ناله و آه آه ، شیر سپاه ، پسر حسن ، آن قرص ماه وای ای عموجان ، ای عموجان ، یا ثارلله (۲) از داغت ، سخته که تاب بیارم کاش برات ، می شد که آب بیارم زد حرمله عمو ، تیری به حنجرت شبیه اصغرم ، بریده شد سرت آه ، تن پرخون ، توی صحرا ، دل پریشون وای ، ای عموجان ، ای عموجان ، یاثارالله بوی یاس ، پیچید تو قتلگاهت تو خیمه ، عمه چشم انتظارت نازِ برادرم ، تو مثل اکبرم پهلویتان کبود ، شده چو مادرم آه ، نور دیده ، با سُمِ اسب ، چی کشیده وای ، ای عموجان ، ای عموجان ، یا ثارالله
بن الحسن (ع) زمینه ، سنگین ، واحد ، شور (به همه سبکها خوانده میشود) قاسمم گل سرخِ نشکفته ی یاسمنم گل سیزده ساله ی باغ امام حسنم نور چشم مرتضی گل پسر مجتبایم جان ثار عمویم یار شاه کربلایم گل خوش رنگ و بویم من فدای عمویم ای عمو جان یا حسین (۴) گل رعنای حسن شهید گلگون بدنم مثل پیراهنِ تو پاره پاره می شه تنم عمو جان بذار برم به سوی میدون بلا دیگه دل تو دلم نیست برای دیدن بابا می شوم اینجا پرپر می روم سوی پدر ای عمو جان یا حسین بابا حسن دیدی شد غرقه خون از جفا سرم عمو حسین شکسته شد استخوون پیکرم شَهدِ اَحلی' مِن عَسَل خوردم و دست و پا زدم پدری کن برایم چه زیبا شد شهادتم یتیم مُجتَبایم مَست قالوا بَلایم ای عمو جان یا حسین
سیزده ساله جوانی که گل باغ ولاست قمر نجمه و شمس الشرف کرب‌وبلاست نور او ناب‌تر از رنگ عقیق یمنی است پرورش یافته‌ی مکتب ناب حسنی است طینتش نور و لبش کوثر و قدّش طوباست نوه‌ی حیدر کرار و عزیز زهراست نور از روی جبینش به فلک می‌تابد مهر ایمان و یقینش به فلک می‌تابد نوجوانی که به پیران جهان راهبر است یم ایثار و وفا را صدفی پُرگُهر است داشت جامی به کف از جام وفا زرین‌تر اشتیاقش به شهادت زعسل شیرین‌تر نامه‌ی مرد جمل را به روی دست گرفت سیزده جام عسل را به روی دست گرفت بغض پنجه به دل و راه گلویش می‌زد بس که او بوسه به دستان عمویش می‌زد گفت دانی به شما عشق و ارادت دارم ای عموجان به دلم شوق شهادت دارم ای کریمی که کرم هست تو را عادت و خو بامن ای جان عمو حرف نرفتن تو مگو هردو نذر حرم دوست متاعی کردند هردو با ناله و گریه چه وداعی کردند همه دیدند مه چاردهی سر زده است با نقابی که به رویش زده او آمده است آمد و جن و ملک را به تماشا انداخت «کوهِ طوفان زده را یک تنه از پا انداخت» بس که بر میسره و میمنه‌ی لشگر تاخت همه را یاد ابرمردِ جمل می‌انداخت کوفیان بار دگر حیله و نیرنگ زدند وای از آن لحظه که بر او همگی سنگ زدند با همان دست که بر جسم حسن تیر زدند شب‌پرستان به تنش نیزه و شمشیر زدند موج زد لشگر و دیدند دگر قاسم نیست استخوانی به تمامیِ تنش سالم نیست عشق می‌گفت حسین بن علی را، بشتاب یک صدا گفت عمو قاسم خود را دریاب باغبان دید گلش پرپر و پامال شده بسملی روی زمین بی‌پر و بی‌بال شده ای «وفایی» چه بگویم که حسین از آن دشت با تن او به چه حالی به حرم بر می‌گشت
▪️نوحه شب ششم محرم 🎙سبک: جوانان بنی هاشم بیایید عمو من قاسم کرببلایم براه اکبر لیلا فدایم عموجانم عموجانم عمو جان به خاک و خون فتادم ای عموجان سرم دادم به یادت ای عموجان وصیت کرده بابای غریبم به خاک سر نهادم ای عموجان عموجانم عموجانم عمو جان ز جنت آمده زهرای اطهر برایم آب آورده ز کوثر به یادت من نمینوشم از این آب گشته در کربلا گردیده پرپر عموجانم عموجانم عمو جان ✍ مرتضی محمودپور
هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است هزار شکر که زهرا خرید ما را باز که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است قسم به گریه‌کنانش که زود می‌بینیم قرارِ ما همه صحنِ معظَّمِ حسن است چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که کنارِ داغِ حسینش، غمش غمِ حسن است فقط نه مرحم انبوهِ زخم‌های حسین که اشکِ چشمِ عزادار، مرحم حسن است نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سَم بود تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است
از خیمه بیرون آمده آیینه‌ی قرص قمر شیری به میدان می‌زند مستانه و شوریده سر قلب حرم، قلب عمو، قلب همه دنبال او او غرق در عشق عمو و مست از جام عمو با اِنْ یَکاد عمه شد راهی به میدان این پسر در ترس چشم کوفیان، تمثال حیدر را نگر ابرو گره کرده است فرزند مُعِزُ المؤمنین از هیبت این نوجوان، لرزید ارکان زمین گویا مهیا گشته تا برپا نماید محشری با ذوالفقار حیدر و رزم علیِ اکبری فریاد زد: ان تَنکرونی، این منم ابن الحسن فرزند پاک مرتضی، سِبطُ النَّبیِّ المؤتَمَن شمشیر می‌چرخاند آقا زاده‌ی شیر جمل زهره درید ابروش از یک لشکر هفتاد یل با رزم داده خاتمه هر قال را، هر قیل را از خون دشمن ساخته، صدها فرات و نیل را می‌شد شنید از غرش او صور اسرافیل را فریادهای ممتد تکبیر جبرائیل را دیدند اهل عرش از رزم علی تمثیل را ردّ عرق بر روی پیشانی عزرائیل را آیات خشم مرتضی تفسیر شد در کربلا طرز نبرد مجتبی تکثیر شد در کربلا پاشیده شد شیرازه‌ی کل سپاه از هیبتش پاشیده شد قلب یلان از صولت و از شوکتش در قبضه دارد جنگ را همچون عقابی تیزپر فریاد سر داده عدو: این المفر؟ این المفر؟ طوفان شده از غرش این شرزه‌شیرِ مجتبی با هر هجومش می‌شود سرها معلق در هوا دشمن حریف او نمی‌شد در نبرد تن به تن یکبار دیگر کوچه و ... این‌بار فرزند حسن از هر طرف سنگی به سوی قامتش پرتاب شد آنقدر در شهد عسل غلطید تا بی تاب شد یک بار دیگر دوره‌کردن‌هایشان شد دردسر در های‌و‌هویِ تیغ‌ها تکرار شد شق القمر از روی زین افتاد، قلب مادرش آتش گرفت از هُرم نعل اسب‌هاشان، پیکرش آتش گرفت گویا مدینه باز هم تکرار شد در کربلا تا درد سینه باز هم تکرار شد در کربلا ✍