eitaa logo
دیوان فضل
269 دنبال‌کننده
322 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در وجود پاکشان عشق پیمبر(ص) جاری است عشقِ بی مانند بر زهرای أطهر جاری است مرد میدانِ نبردَند و به غیرت شهره اند در رگ أبناء زینب(س) خون حیدر جاری است از همان بدو تولد عشقِ بر دایی حسین(ع) از نگاه هر دویِ آنها مکرر جاری است یک به یک رفتند و شد تنها تر از تنها حسین(ع) بارها دیدند از غم اشکِ مادر جاری است زینب(س) آورده دو قربانی خود را در مِنا آه، از لب های عطشانِ برادر جاری است إذن میگیرد به سختی، وای از سنگینیِ بغضِ سرشاری که از دیدارِ آخر جاری است بوسه های آخرِ زینب(س) تماشایی شده قطره اشکی بیهوا از روی معجر جاری است دل به امواجِ بلا دادند در میدانِ رزم دورِشان دریایِ شمشیرِ شناور جاری است بر زمین افتاده اند و بیشتر از هر کجا زخمهای باز از «پهلو» و از «سر» جاری است داغ تازه سمت خیمه با خود آورده حسین(ع) تیر و نیزه، خاک و خون از هر دو پیکر جاری است بعدِ آهی مادرانه، قطره قطره اشک شوق با هزاران شُکر؛ از چشمان خواهر جاری است! شاعر:
تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید آبرو داری کنید از ابو فاضل مدد گیرید و سالاری کنید آبرو داری کنید شاعر: #طفلان_حضرت_زینب_س_شهادت تا نفس دارید بهر غربتش کاری کنید آبرو داری کنید از ابو فاضل مدد گیرید و سالاری کنید آبرو داری کنید شاعر:
یک نفس جام بلایت را خودم سرمیکشم زینب کبری منم برهواخواهی تو از خیمه لشگر میکشم زینب کبری منم شاعر:
بودند چه مردانه ولایت-باور لبریزِ شجاعت و به امر مادر- رفتند به میدان! چه تماشا دارد رزم ِ نوه های دختریِ حیدر! شاعر:
یک زن آمد که از او عشق مصور شده است دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند سهم این مادر دلخون دو برابر شده است مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است چه خجالت زده گردید برادر از او چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است □ صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند همه ی درد همین بود که خواهر شده است شاعر:
تا ناله ات زبانه میانِ حرم کِشَد آهِ توشعله بر همه‌ی پیکرم کِشَد آخر غمِ غریبی تو می کُشد مرا بارِ غریبی تو دو چشمِ ترم کِشَد لازم نکرده رو بزنی بر حرامیان شمشیر بهرِ یاری تو لشگرم کِشد دارو ندارِ خواهرِ خود را قبول کن مگذار ،کار، بر قسمِ مادرم کشد این دو زنسلِ حیدر واز خونِ جعفرند خیلِ سپاهِ مِنّت تو دلبرم کشد وقتی صدا زدند که«ابناءِ زینبیم» دستِ غرور شانه به بال وپرم کشد من فاطمه نژادم و ناموسِ حیدرم ای وای اگر که کار ،به مویِ سرم کشد مثلِ مدینه کرببلا ،زیر ورو کنم دستم اگر گِرِه ز نخِ معجرم کشد یک چشمه ای زغیرت حق را ببین حسین صوتِ علی حجاب بر این حنجرم کشد بیرون نیامدم که مبادا به یک نگاه خجلت ز اشک دیدة من دلبرم کشد بی کس شدی ولی تو بزرگِ قبیله ای جانم فدایِ تو ،تو عزیزِ عقیله ای حالا که مادرِ دوشهید است خواهرت گردیده رو سپید دگر پیش مادرت رخصت اگر دهی نگذارم در این دیار کم گردد ای عزیز دلم موئی از سرت با نجمه یادِ ناله ی لیلا کنیم ما فرزندهایِ ماهمه قربانِ اکبرت اذنِ جهاد گر بدهی ای امیرِ عشق طوفان به بپا کنم چو علمدارِ لشگرت با گوشه ای زچادرِ خود پاک می کنم هر قطره ای که می چکد از دیده ی ترت کمتر نیَم به جان تو از مادرِ وهب شمشیر می کشم دمِ خیمه برابرت پروانه زاده ترس ندارد ز سوختن جاری بُود میانِ رگم خون مادرت امروز من به روی تو این غم نیاورم فردا توهم سراغ نگیری ز دخترت شاعر:
اِنَّ کَمَن زارَ العَلی مَن زار زینب عالم نمی بیند دگر تکرار زینب تاریخ جای صبر زینب می نویسد معنا گرفت ایثار از ایثار زینب با دست بسته باز کرد از دست ما بند پر شد زمین از عزت سرشار زینب یکبار حتی سایه ی او را ندیده همسایه ی دیوار به دیوار زینب چشم زمان در غیر او هرگز نبیند این حجم حسن خلق از رفتار زینب مریم مقدس شد اگر در بین زن ها در عالم زر بوده خدمتکار زینب پشت همه لرزید با یک اسکتوایش دشمن هلاک نحوه ی پیکار زینب هم میشود قبله نمای ما عقیله هم قبله ی ما کعبه ی سیار زینب هرکس نمک گیرش شود اخر شهید است چشمان ما بر سفره ی پربار زینب چشمان ما بر لطف و احسان عقیله دستان ما بر دامن سالارزینب با این که خودگرمی بازارحسین است عون و محمد گرمی بازار زینب ماهی دریا هم برایش گریه کرده وقتی فلک دارد سر آزار زینب از نور چشمانش به سختی چشم پوشید جانسوز یعنی غربت بسیار زینب با هر چه می شد در دل میدان بریدند بال و پر از دو جعفر طیار زینب باید تمام روضه را از سر بخواند مرثیه جانسوز است اگر مادر بخواند بیرون زند خواهر اگر از قلب اردو در بین میدان میکند خشمش هیاهو مانند زهرا می زنم بر اب و اتش دختر فقط از مادرش می گیرد الگو افتاده اند از شوق جان دادن برایت امروز محسن های زینب در تکاپو عون و محمد را کفن کردم برایت سرباز تو هستند در قحطی نیرو قاسم فدایی تو باشد عون من نه ؟؟ زینب چه کم دارد مگر از نجمه بانو با دست خود راهی شان کن سمت میدان قبل از قسم بر فاطمه و پهلوی او از پا می اندازد مرا این داغ اما در پیش تو دستی نمی گیرم به زانو بگذار از موی محمد گیرد اخنس بسته ست وقتی جان تو تنها به یک مو مثل تو یاد مادرم کردم همین که بیرون کشیدی نیزه را از بین پهلو داغ جوان دیدی منم دیدم عزیزم دارم پریشان میکنم در خیمه گیسو بهتر که فردایی نباشند و نبینند. از مادرشان شمر می گیرد النگو بهتر که فردایی نباشند و نبییند از کعب نی دارم نشانی روی بازو غرق خجالت می کشی بر سر عبا را می آوری تا خیمه خواهرزاده ها را شاعر:
ذکر هر دم زینب ذکر آزادگی عالم‌و‌آدم زینب زائر کرب‌وبلاست هرکسی گفت دمادم زینب شانه‌اش یک‌دم هم خم نشد از غم عالم زینب مادرم گفت بگو دم شادی و دم غم زینب می‌شود سال‌به‌سال بانی اشک محرم زینب سایه‌ات از سر ما تا قیامت نشود کم زینب شیر نر آورده‌ست دوپسر نه دوسپر آورده‌ست لشکری را با خود در شکوه دونفر آورده‌ست کوکب بیت علی با خودش شمس‌وقمر آورده‌ست در دل کرب‌وبلا نخل ایثار ثمر آورده‌ست پای قربانی عشق حاصل خون جگر آورده‌ست این دوقربانی را با چه‌شوقی به سفر آورده‌ست شد به میدان عازم دوتن از ایل و تبار هاشم عون، اکبر شده است پس محمد شده مثل قاسم دست خالی رفتند شیر شمشیر ندارد لازم دارد از قلب خطر بانگ تکبیر می‌آید دائم در فنون رزمی هردو هستند حسابی عالِم آه از آن ساعت که برنگردند به خیمه سالم... دوکبوتر پرپر لاله خشکید و صنوبر پرپر نوه‌های زهرا پیش چشم تر مادر پرپر غنچه‌ها چیده شدند غنچه شد با دم خنجر پرپر سرشان روی نی و در دل خاک دوپیکر پرپر یادش آمد زینب یاس شد در پس آن در پرپر فاطمه افتاد و شد دل فاتح خیبر پرپر شعر از گروه ادبی انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد