هدایت شده از اشعار ناب آئینے
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
برای بردن داغی چنین خبر گرم است
خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است
اگرچه مادر خانه به بستر است ولی؛
تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است
تنور خانه ی زهرا اگر که در سر ظهر
تنور غصه ی حیدر ولی سحر گرم است
نشسته اند ملائک به مکتب زهرا
جهان به قصه ی دیوار و میخ سرگرم است
چهل نفر بشود کل شهر، در عالم
فقط علی ست که پشتش به یک نفر گرم است
پسر به گرمی آغوش مادرش زنده است
اگر چه تا ابد آغوش این پدر گرم است
خبر رسیده که بعد از هزار و اندی سال
بدون آتش و هیزم هنوز در گرم است
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
__________________________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
دیوان فضل
زودتر کاش بمیرم زِ غم اما چه کنم
ماندهام با تنِ تو با چه کنم با چه کنم
خواستم تا که نَگِریَم به کنارِ بابا
خواستم تا که نَگِریَم به تو اما چه کنم
گریه سخت است به مَردِ تو ولی میگِرید
زیر لب زمزمهاش این شده زهرا چه کنم
از سرِ شب که زدی شانه به مویم به لبت...
خون به جایِ نَفَست آمده حالا چه کنم
بسکه خون میچکد از پیرهنِ تازهی تو
بارها گفتهام ای وای که بابا چه کنم
دیدم آن روز چه آمد به سَرَت در آتش
مانده بودم که در آن همهمه تنها چه کنم
در و دیوار به هم خورد و تو را خُرد نمود
می شنیدم نَفَست را که خدایا چه کنم
من به دنبالِ تو و فکرِ همه کُشتنِ تو
کَس نمیگفت که در زیرِ قدمها چه کنم
پلکِ سرخِ تو قرار است مگر وا نشود
تو بگو با دلِ دلتنگِ تماشا چه کنم
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
╭════•🍁•════╮
کانال رسمی اشعار مذهبی فضل الهی🌺
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@diyanfazl
جز گُل که می فهمد غم پرپر شدن را
در آتشی از کینه خاکستر شدن را
زهراست آنکه نوح و ابراهیم و عیسی
مدیون او هستند پیغمبر شدن را
لحظه به لحظه با تمام عشق آموخت
زهرا به فرزندان خود حیدر شدن را
نالایقم اما خدا را شکر، چشمم
در روضه دارد افتخار تر شدن را
در عالم ذر هر که چیزی از خدا خواست
ما هم طلب کردیم از او نوکر شدن را
با شوق خاک پای زهرا می شوم تا
پیدا کنم شایستگی زر شدن را
وقتی که زهرا در میان کوچه افتاد
حس کرد حیدر داغ بی لشکر شدن را
با کینه در می زد به خود می گفت باید
از او بگیرم لذت مادر شدن را
دریا به حال چشم هایت گریه می کرد
سجاده هنگام دعایت گریه می کرد
آن روز آتش شرمسار چادرت بود
آن روز میخ در برایت گریه می کرد
وقت قنوتت دست تو بالا نمی رفت
افلاک با هر ربنایت گریه می کرد
وقتی علی را سوی مسجد می کشاندند
جبریل آنجا پا به پایت گریه می کرد
جای تو خالی بود در گودال اما
زینب غریبانه به جایت گریه می کرد
پروانه ای روی مزارت عاشقانه
در حسرت صحن و سرایت گریه می کرد
🔸شاعر:@diyanfazl
#احسان_نرگسی
___________________________
🔹 ناشر:
محمد--فضل الهی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
این قصه ی پایان رسیده ابتدا هم داشت.
این خانه ی تاریک روزی سرصدا هم داشت
این زن که حالا پوستی بر استخوان ماندست
هر نیمه شب در سجده اش یاربنا هم داشت.
این حیدری که دیر شبها میرود خانه..
یک روز بین خانه اش مشکل گشا هم داشت
خونابه های گوش بانو خوب میدانند
این گوش پاره گوشواری از طلا هم داشت
یاللعجب اوباش زهرا را چه بد کشتند!
در کوچه ای که خانم آنجا آشنا هم داشت!
ثانی لگد میزد بقیه کیف میکردند
نامردِ کوچه دوستانی بی حیا هم داشت
در روی زهرا ماند در را هم لگد کردند
تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت!
مردان نمیفهمند،بهتر که نمیفهمند..
اوضاع زهرا پشت در (فضه بیا) هم داشت
یک سیلی معروف و صدها سیلی پنهان..
بین شلوغی ضربه هایی بی هوا هم داشت
مولا عبا انداخت بررویش ولی زهرا..
یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت..
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
ناشر:
#کانال اشعار مذهبی
(((((دیوان فضل)))))
بامدیریت «محمداسماعیل فضل الهی»
@fazlll
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@fazlll
چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد
از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!
تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد
آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد
همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه در این بیت مکرم دارد
دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد
هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد
می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد
قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد
***
ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد
🔸شاعر:
#محمد_جواد_شیرازی
🧡ناشر:
#کانال اشعار مذهبی حاج محمد اسماعیل فضل الهی
(دیوان فضل)
@fazlll
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
👇👇👇👇👇👇👇
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز
بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز
رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند
اثری از بدن مختصرت هست هنوز
ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا
کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز
رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟
شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز
راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟!
اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟
خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟
با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟
ناله های حسنت از همه جانسوزتر است
نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز
زینبت زنده کند یاد تو را در خانه
اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز
جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن
پشت این در ، اثری از پسرت هست هنوز
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
https://eitaa.com/fazlll
دیوان فضل
☀️☀️☀️☀️☀️☀️
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم*
پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی
باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی
باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن
پُشتم شکستهای کمرم را نگاه کن
برخیز باز چارهی درد مرا بده
برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده
مثل قدیم پشت سرم آب را بریز
جای علی تو برجگرم آب را بریز
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم
داریم مثل سوز خزان گریه میکنیم
با آستین بین دهان گریه میکنیم
دارم به دوش خویش دو تابوت میکشم
دستی به زخم گوشهی اَبروت میکشم
این مرد کوه بود که درهم شکسته شد
دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد
تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد
امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد
دارند بچهها همه از دست میروند
خواهر تمام کرد برادر تمام کرد
پیش حسن حسین به زانو نشسته است
وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد
دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را
با چوبهای شعلهورِ در تمام کرد
وای از قلاف ، زخمش از اول عجیب بود
وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد
روز دوشنبه بود به آتش شروع کرد
روز دهم به ضربهی خنجر تمام کرد
این بار چندم است کفن باز می کنم
دارم به این بهانه تورا ناز می کنم....
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
======================
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی مشهدالرضا علیه السلام