eitaa logo
دیوان فضل
269 دنبال‌کننده
324 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کار من نیست تنت را ز زمین بردارم مثل این است که از خاک نگین بردارم عضوهای تو در این بادیه تکثیر شدند همه‌ی گرگ صفت‌ها ز تنت سیر شدند تا کنار تو مرا محتضر و گریان دید پدری در صف دشمن پسرش را بوسید من کنار تو شکستم؛ همه این را دیدند نیزه‌ها یک به یک اعضای تو را دزدیدند شده یک تیر؛ ولی چند نشان کشتن تو مجلس ختم حسین است کنار تن تو خیز از جا و ببین سخت‌ترین مرحله‌ها از حرم آمده عمه وسط حرمله‌ها نیزه‌ها از کمر تا شده‌اش دور شوید هر چه از جسم علی برده به من پس بدهید ترسم این است که در دشت تنش گم بشود نکند زینتیِ نیزه‌ی مردم بشود ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی 📝
تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم مثل تو درد گرفته همه‌ی بال و پرم گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما پاره پاره شده حالا همه جای جگرم ترسم این است که زن‌های حرم جان بدهند گر ببینند که افتاده‌ای از پا پسرم چشم من تار شده یا که تو کوچک شده‌ای؟ علی اکبر، علی اصغر شده‌ای در نظرم خبرش پخش شده: پخش شدی روی زمین خبرش پخش شده: ریخته‌ای دور و برم من از این چند برابر شدنت فهمیدم چقدر کینه به دل داشته‌اند از پدرم بغلت می‌کنم و از بغلم می‌ریزی آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم دارد از سمت حرم عمه‌ی تو می‌آید ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
مجلس ختم حسین است! علی محتضر است! داغ جان دادن اولاد به قلب پدر است این علی نیست فقط؛ احمد و حیدر هم هست روضه‌اش بین محرم، رمضان و صفر است یا پسر مرده شده یا که برادر مرده... هرکجا دیدی اگر دست کسی بر کمر است! سر زخمش سر مولاست که‌رفته به سجود پهلویش‌ پهلوی زهراست که در پشت در است یک طرف تیغ زیاد و طرفی نیزه زیاد یکطرف کم‌شده و یکطرفش بیشتر است صحبت معجر زینب شد و پا شد آقا چه کند؟ زینب کبرای حرم در خطر است ای جوانان بنی هاشمی آماده شوید که دگر‌ موقع تشییع تن دو نفر است ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی 📝
▪️زمزمه و نوحه شب هشتم محرم 🎙سبک: به سمت گودال از خیمه دویدم من... راه برو یک کم، به پیش چشمانم تا نگرم قدِّ تو را علی جانم شبیه پیغمبر،سلاله ی حیدر محاسنم در دست،غمین و گریانم وای علی اکبر... عصای دست من، امید فردایم تو می روی و من،بی تو چه تنهایم روی سوی دشمن، بَری دل بابا مواظب خود باش، دلبر والایم وای علی اکبر... یا ولدی یک دم، دیده ی خود وا کن درد دل بابا، به آن مداوا کن ورق ورق گشتی، کتاب عمر من گل سخن بر لب، باز شکوفا کن وای علی اکبر... به گریه بوسیدم، صورت و لبهایت خنده کند دشمن، به حال بابایت نیست مرا باور، که رفتی از دستم نشسته ام حیران، کنم تماشایت وای علی اکبر... منتظرم آیند، جمله رفیقانت تا که برند خیمه، جسم پریشانت دل همه تنگست بهر اذان تو خلق رسولی و، صورت خندانت وای علی اکبر... ✍اسماعیل تقوایی https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
294.6K
سبک اشعار فوق👆
▪️دودمه شب هشتم محرم 1⃣ ای پراکنده شده پیکر تو دور و برم ای علیِ اکبرم، ای علیِ اکبرم اربا اربا شده از داغ تو بابا جگرم ای علیِ اکبرم، ای علیِ اکبرم 2⃣ ای پراکنده شده پیکر تو دور و برم پسرم ای پسرم، پسرم ای پسرم اربا اربا شده از داغ تو بابا جگرم پسرم ای پسرم، پسرم ای پسرم 3⃣ می زنم من دست بر هم می زنی تو دست و پا حیدر کرب و بلا، حیدر کرب و بلا خاک عالم بر سر این روزگار بی وفا حیدر کرب و بلا، حیدر کرب و بلا 4⃣ ای عصای پیری من بین خون غلطیده ای می‌کشی من را علی، می‌کشی من را علی کاش می‌مردم نمی‌دیدم ز هم پاشیده ای می‌کشی من را علی، می‌کشی من را علی https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
1.07M
کرامت حضرت علی اصغر علیه السلام ((علی گندابی)) بانفس: حاج‌محمد اسماعیل فضل الهی
1.7M
سینه زنی :حضرت علی اکبر علیه السلام بانفس (محمد اسماعیل فضل الهی)
سلام 🌑🌑🌑🌑🌑 اشعار مذهبی شب تاسوعا 👇👇👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحیم یاعباس ادرکنی بیشه از سیطره‌ی شیر بهم ریخته بود لشگر از غیرتِ شمشیر بهم ریخته بود چشمهای غضب آلود  نَفَس می‌گیرد دشت از ضربِ نَفَس‌گیر بهم ریخته بود مثل این بود زمین لرزه به شام اُفتاده کوفه با نعره‌ی تکبیر بهم ریخته بود یک سوار آمده بود و همه رَم می‌کردند دشمن از صاعقه‌ی تیر  بهم ریخته بود مرتضی بود حسن بود ولی لب تشنه کربلا با دو سه تصویر بهم ریخته بود آب بر دامنِ او چنگ زد و گفت بنوش آب از غصه‌ی تقدیر بهم ریخته بود دست در آب فرو برد فرات آتش شد آب از سوز لبِ آبِ حیات آتش شد ناگهان داغ ، رقم خورد بمانَد بَعدَش  به زمین ماهِ حرم خورد بماند بَعدَش داد زد حرمله از دور چه چشمی دارد تیر را تا که زدم خورد بماند بَعدَش همه سر درد گرفتند میانِ خیمه به سر او که عَلَم خورد بماند بَعدَش آبرویش همه از مَشک چکید و بر مَشک خونِ آن دستِ قلم خورد بماند بَعدَش این عموجانِ حرم بود که هِی کم می‌شد قامتش زود بهم خورد بماند بَعدَش تا که اُفتاد زمین موقعِ مشعلها شد راهِ دشمن به حرم خورد بماند بَعدَش وایِ من دادِ حرم  دادِ حرم  در آمد یک برادر به سرِ چند برادر آمد خیز از خاک بگو تا کمرم را چه‌کنم تو که راحت شده‌ای من جگرم را چه‌کنم موقعِ آمدنم حال رُبابم بد بود بعد این وضع بگو که پسرم را چه‌کنم مادرم آمده اینجا که مرا جمع کند پدرم از نجف آمد  پدرم را چه‌کنم پا مکش رویِ زمین دشت نگاهت نکند جانِ من هلهله‌ی دور و برم را چه‌کنم از رشیدیِ تو در راه کمی ریخته است بازویت را چه‌کنم چشمِ ترم را چه‌کنم مَشک اُفتاده ، زمین پُر شده ،  سر پاشیده یک نفر هستم صد درد سرم را چه‌کنم قطعه قطعه شدی و قطعِ یقین می‌بیند از مدینه بخدا اُمِ‌بَنین می‌بیند سر کنار تو نَهَم یا به حرم سر بکشم که سرِ دخترکانم دو سه معجر بکشم قول دادی که بیایی و برایم بد شد حال شرمندگیِ مادر اصغر بکشم من بزرگ حرمم آب ندارم باید... پیشِ این قوم رَوَم منت لشگر بکشم َتا که زینب نرسیده به تماشای تنت زود باید به رویت چادر مادر بکشم به زمین دوخته‌ای مزرعه‌ی تیر شدی چند صد تیر چگونه همه از پَر بکشم وای خاصیت این  تیرِ سه‌شعبه این است باید از پشتِ سرت از طرف سر بکشم خورده‌ای تیر از اینسو و از آنسو پیداست این که بالایِ سرت تاب ندارد زهراست (حسن لطفی) https://eitaa.com/fazlll دیوان فضل
مدد بگیراز 👇👇👇👇 هر که گیرد از ابوفاضل در این دنیا مدد گر بخواهد میرساند اهل عقبا را مدد دست بر دامان آقایی شدم امروز که  دست هایش انبیأ را میدهد فردا مدد در گرفتاری و بیماری توجه کرده ام  یا ابالفضل است جاری بر زبان ها تا مدد باب حاجات تمام ارمنی ها علقمه ست هر گرفتاری به هر دینی گرفت آنجا مدد آب منت میکشید و او لبش را تر نکرد چون نمیگیرد نَمی از رودها دریا مدد عصر تاسوعا که آقا گفت از اینجا برو گریه کرد و گفت که یا زینب کبری مدد بعد عمری که به اربابش برادر جان نگفت داد زد ادرک اخی افتاده ام تنها_مدد خواست تیر از چشم بیرون آورد دستی نداشت  جای دستانش گرفت از بین زانوها مدد حضرت بی دست، پای رفتن خیمه نداشت  وقت افتادن وگرنه میگرفت از پا مدد خواست برخیزد ز جایش دست در پیکر نداشت  آمد آن لحظه که بالای سرش آقا مدد در کنار پیکرش میگفت با گریه حسین:  به منِ تنها پس از تو که دهد حالا مدد؟ آنچنان تنها شدم که محض برگرداندنت آمدند از خیمه ها بر سر زنان زنها مدد