هدایت شده از شب تاسوعا
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#بحر_طویل
حرم تشنهی آبشاری که داری
و زینب اسیرِ و قاری که داری
دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است
از این جذبهی اقتداری که داری
تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست
همه گِردِ تو در مداری که داری
علی هستی از اَلفَراری که دارند
علی هستی از تار و ماری که داری
پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بندهی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانهیِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو
بگو با دل بی قراری که داری
امیری حسین فنعم الامیری
اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد
دعاهای زینب حرم را بگیرد
برای سرودن از آقاییِ تو
خدا باید اینجا قلم را بگیرد
زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت
کفِ خاکی از این قدم را بگیرد
گرههای کور مرا میگشاید
اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد
به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینهها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد
امیری حسین فنعم الامیری
کسی پیش امواج دریا نماند
به پیش تو طوفان صحرا نماند
به لشکر بگویید اگر میتواند
که حیرانِ آن قد و بالا نماند
به جبریل گویید اگر میتواند
که مبهوت آن چشم زیبا نماند
چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان
چنان میزند سر سری جا نماند
چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند
به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند
امیری حسین فنعم الامیری
دگر این برادر برادر ندارد
چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد
تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد
دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد
دلت آمد این خیمهها را نبینی
مگر این حرم چند دختر ندارد؟
گرفته است زهرا به دامن سرت را
کسی تا نگوید که مادر ندارد
نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد
حسن لطفی
هدایت شده از شب تاسوعا
همیشه عرشِ خدا گرمِ اختلاطش بود
فرشته تشنه ی یک جرعه ارتباطش بود
به جز نگاهِ حسینش پی چه بود؟ بهشت؟!
بهشت باغچه ی کوچکِ حیاطش بود
همیشه "حمد" به لب داشت، مَدّ نام حسین
در امتداد دو تا واژه ی صراطش بود
اگر کنار برادر تبسّمی هم داشت
هزار بغضِ زبان بسته در نشاطش بود
نخواست جان بدهد تا علم به دوشش هست
اگر شکست سرش، حکمِ احتیاطش بود
کریمه بود ولی از شما چه پنهان که
پس از حسین فقط آه در بساطش بود...
#مسعود_یوسف_پور
هدایت شده از شب تاسوعا
یا قمر بنی هاشم علیه السلام
شیر میدان دار بودی پس چرا افتاده ای
ای امان خیمهها از چه ز پا افتاده ای
من گُمَت کردم ، میان دشت حیرانم مکن
دست و پایی زن بدانم که کجا افتاده ای
آنقدر گفتی که هستم خاک پایِ مادرت
حال، روی دامن خیرالنساء افتادهای
بشکند دستی که با نیزه دهانت بسته است
خاک عالم بر سر من، از صدا افتادهای
دست هایت یک طرف ،سر یک طرف، تن یک طرف
سورهٔ قرآن چرا از هم جدا افتادهای
کار داده دستِ تو این پهنیِ ضرب عمو
ریختی برهم چرا در زیرِ پا افتاده ای
قد رعنای تو شد هم ست با ضرب عمود
از سرِ زین گوئیا تو بی هوا افتاده ای
بعد از این معجر نگهداری زنها مشکل است
دور از خیمه به صحرای بلا افتاده ای
گوئیا باحوصله عقده ز دل وا کردهاند
از کجا تا به کجا ای باوفا افتادهایم
#قاسم_نعمتی
#محرم
هدایت شده از شب تاسوعا
#حضرت_اباالفضل_شهادت
#تاسوعا
حالا که میرى یه وقت دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
من به تو تکیه زدم... با رفتنت
کوه من، منو زمین گیر نکنى
"تا" بشى و "تا" بشیم چه فایده؟!
سیر بشیم تنها بشیم چه فایده؟!
اگه صدتا صدتا مشک آب بیارى
ولى بى سقا بشیم چه فایده؟!
همه از دست تو آبرو میخوان
اشک چشماتو برا وضو میخوان
اگه آب نشد نشد، پاشو بیا
بچهها آب نمیخوان عمو میخوان
یه تار موت و به دنیا نمیدن
چشمات و به صدتا دریا نمیدن
به تو قول میدن تموم دخترام
بمیرن معجر به اینها نمیدن
به سرت عمود آهنین زدن
تو حسین شدى برا همین زدن
کمر تو کمر منو شکست
تا زمین خوردى منو زمین زدن
اى علمدار تو رو با علم زدن
قد و بالاى تو رو بهم زدن
چهار هزار کمون بدست یکى یکى
اومدن روى تنت قدم زدن
صدامو تا نشنیدن کاری بکن
گریمو تا ندیدن کاری بکن
صدای اسباشونو نمیشنوی
دم خیمه رسیدن کاری بکن
تو مگه قرار نبود دیر نکنى
جلوى خیمه من و پیر نکنى
تو مگه قرار نبود با رفتنت
کوه من منو زمینگیر نکنى؟
روی پام چشمای دریاتو نکش
اینقدر روی زمین پاتو نکش
کاریه که شده پس گریه نکن
اینقدر به مشک چشماتو نکش
قطره قطره جمع شو دریا شو بریم
دوباره خوش قد و بالا شو بریم
بخدا بچه ها از تو راضی ان
همشون منتظرن پاشو بریم
وقتشه لرزش پامو ببینن
کمره انگشت نمامو ببینن
بهتره حالا نرم به خیمه ها
نمیخوام که گریه هامو ببینن
#علیاکبر_لطیفیان
#حضرت_اباالفضل_مدح
سلام ما به ابالفضل و روح و جان حسین
به پاسبان خیام و به پهلوان حسین
سلام ما به ابالفضل و تکیه گاه حسین
سلام ما به وزیری که شد پناه حسین
بر او سلام که بالَش ز شرق تا غرب است
بر آن مقام رفیعی که کاشف الکرب است
سلام ما به ابالفضل و مشک پاره او
که گشته مشکل ما حل به یک اشاره او
سلام ما به ابالفضل و کوه غیرت او
به همت و به رشادت ویا شجاعت او
سلام ما به وزیری که نافذ البصر است
که در میان بنی هاشم او چنان قمر است
سلام عالم و آدم سلام کل زمین
به آفتاب علی و به ماه ام بنین
#مجید_احدزاده
#حضرت_اباالفضل_مناجات
#دوبیتی
ببین حال دل ما را ابالفضل
گره از کار ما بگشا ابالفضل
به دل هر وقت حاجت داشتم من
فقط گفتم دخیلک یا ابالفضل
#سیدعلیرضا_شفیعی
#حضرت_اباالفضل_مدح
#تاسوعا
تمام عالم این شب ها پریشان ابالفضل است
دلم تنگِ نشستن زیر ایوان ابالفضل است
مسیر قرب می خواهی، برو از شارعُ العباس
صراط مستقیم حق، خیابان ابالفضل است
شفاعت کار زهرا باشد اما در صف محشر
به دست حضرت مرضیه، دستان ابالفضل است
به او ام البنین درس ادب آموخته، آری
ادب ریزه خور حُسنِ نمایان ابالفضل است
صد و سی و سه بار از دل بخوان باب الحوائج را
تمام روزی عالم از احسان ابالفضل است
نمی دانم چه دینی دارد اصلا ارمنیِ شهر
همیشه روز_تاسوعا، مسلمان ابالفضل است
به جز این خانه نشناسیم، همه مدیون عباسیم
هر آن کس سینه زن گشته است مهمان ابالفضل است
نه تنها ذکر خاکی ها سخن از عبد صالح شد
میان عرشیان صحبت از ایمان ابالفضل است
فدای بچه های فاطمه بودن، مرام اوست
کفیل زینب است و حرمتش جان ابالفضل است
رقیه دارد آرامش، سر دوش ابوفاضل
دم لالایی اش ترتیل قرآن ابالفضل است
نشد تنها گذارد لحظه ای حتی حسینش را
فدایی اش شدن، همواره پیمان ابالفضل است
وفاداریِ او را جستجو از مشک آبش کن
نظر کن بر روی آن، جای دندان ابالفضل است
ابالفضلی ترین مرد جهان مهدی موعود است
امام عصر ما، پاره گریبان ابالفضل است
#محمدجواد_شیرازی
#حضرت_اباالفضل_مدح
هر چه داریم همه از كرَم عباس است
خلقت جنت حق لطف كم عباس است
نه فقط خلق زمین عبد و غلامش باشند
به خدا خیل ملائک حَشَم عباس است
نور بر شمس و قمر ماه بنی هاشم داد
عرش یك ذره ز خاك قدم عباس است
شیعه از كینه ی دشمن نهراسد هرگز
دین ما تحت لوای علم عباس است
در صف حشر علمدار ِشفاعت زهراست
علم فاطمه دست قلم عباس است
باب حاجات بود نام نکویش اما
منطبق باب حسین بارقم عباس است
نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو
عشق دیریست كه در پیچ و خم عباس است
ای كه حاجت ز حسین میطلبی دقت كن
پرچم شاه به سوی حرم عباس است
كاشف الكرب كه غم از دل عالم ببرد
لب خشكیده ی شش ماهه غم عباس است
بر روی قوس فلک جلوه ی خون گاه غروب
زخم شمشیر به ابروی خم عباس است
خلق در آرزوی کرب و بلایند ولی
چشم امّید همه بر قلم عباس است
#حضرت_اباالفضل_مدح
ای خداوند ادب، بندۀ عشقث
کشتۀ مهر و وفا، زندۀ عشق
ای به بندت دل هر آزاده
هر چه دلدار به تو دل داده
ادب و عشق و وفا مرهونت
همت و جود و سخا مدیونت
شرف و غیرت و مهر و احساس
جاودانی ز تو باشد عباس
پیش سرو قدت از خجلت خویش
سرو افراخته قد، سر در پیش
نخل جودی تو و احسان، ثمرت
صد چو حاتم چو گدایان به درت
پسر شیردل شیر خدای
شاهبیت غزل عشق و وفای
سرمۀ چشم ملک خاک رهت
مشتری، مهر، به چهر چو مهت
ابروانت چو هلال و رخ، بدر
موی شبگونۀ تو لیلۀ قدر
گرچه ماهند همه هاشمیان
تو مه هاشمیان ز میان
بر تماشای رخت گاهِ عبور
بسته میشد همه جا راه عبور
بس که ماهِ رخ تو دل میبرد
دل ز دیوانه و عاقل میبرد
عاشقان ریزهخور خوان تواند
جمله طفلان دبستان تواند
عقل، مبهوت وفاداری توست
عشق، حیران فداکاری توست
مشعل عشق، تو افروختهای
شمع را سوختن آموختهای
جز تو ای باخته سر در ره عشق
کیست؟ استاد به دانشگه عشق
گر چه خود مایۀ فخر بشرست
علی از چون تو پسر مفتخرست
فاطمه، کش ز خدا باد سلام
در صف حشر چو بگذارد گام
همرهش دست تو را میآرد
تا که بار گنهان بردارد
دست اگر در ره حق گشت قلم
در دو عالم کندَش دوست علم
ای دل خلق خدا پابستت
بوسه زن، دست خدا بر دستت
ما همه دست به دامان توایم
میزبان غم و مهمان توایم
قبٌه بر عرش زده خرگه تو
باب حاجات همه درگه تو
ای زصهبای حسینی سرمست
دستگیر همه عالم بی دست
بشریت به تو گرمِ تحسین
آفرین ای پسر ام بنین
خیره یوسف به دلارایی تو
خضر هم تشنۀ سقایی تو
ای قد افراخته پیش بیداد
نبرَد نام تو ایثار از یاد
تا زدی تشنه جگر بر دل آب
شد دل آب به حال تو کباب
شدی ای عشق و ادب را کانون
تشنهلب از دل دریا بیرون
بس در آن معرکه مردی کردی
ختم شد بر تو و نامت مردی
مرکز عشق و ادب مکتب توست
اولین پیرو تو مرکب توست
او هم از مشرب تو سهمی برد
تشنه بود و لبی از آب نخورد
لاجرم همت تو آب خرید
مشک، از آب پر و دل ز امید
تا شد از تیغ جفای دشمن
علم از دست، جدا دست از تن
لیک جای لب اطفال حرم
مشک را بوسه بزد تیر ستم
رشتۀ عمر تو زان تیر گسیخت
آبرو ماند ولی آب بریخت
باز شد چشم ز قلب آن مشک
مشک هم ریخت به احوال تو اشک
آنقدر دیدۀ مشک اشک فشاند
که نَمی اشک در آن دیده نماند
آشنا گشت به فرقت چو عمود
شد قیام تو مبدل به سجود
آسمان سود سر خود به زمین
کس سجودی نکند خوشتر از این
آنقدر سر به سر سجده گذاشت
تا حسین آمد و آن سر برداشت
لاجرم رشتۀ عمرت چو گسست
پشت دین گفت که پشتم بشکست
خون تو آب نهال دین شد
تا چنین سفرهء دین رنگین شد
تا جهان بوده و تا خواهد بود
به روان تو ز ما باد درود
ما چه گوییم؟ امام سجاد
در حقت دادِ سخن اینسان داد
بر فداکاری تو گفت سپاس
گفت رحمت به عمویم عباس
#علی_انسانی
#حضرت_اباالفضل
.
لحظه ای غفلت از ارباب حرام است اینجا
لغزشی در دلِ اصحاب حرام است اینجا
.
سَجده بر نیزه به تسبیحِ خدا مشغولم
دوری از مسجد و محراب حرام است اینجا
.
در دلِ شب که نگهبانِ خیامت هستم
نور افشانیِ مهتاب حرام است اینجا
.
بانوان تا که در آسایشِ کامل باشند
به دو چشمانِ تَرَم خواب حرام است اینجا
.
تا که ششماهه ات از سوزِ عطش می نالد
به لبِ خُشکِ من این آب حرام است اینجا
.
آب بر وحشی و دَرَّنده حلال است حلال!
از چه بر دخترِ بی تاب حرام است اینجا؟
.
تا قِرابت به تو دارم زِ پدر، سَرورِ من!
فَخر بر دیگرِ اَنساب حرام است اینجا
.
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_اباالفضل_شهادت
#غزال
آقا اباالفضل
فرمانروای عالم بالا اباالفضل
ماه قبیله
اول کفیل زینب کبری اباالفضل
الگوی قاسم
استاد رزم اکبر لیلا اباالفضل
تا روز محشر
شرمندهی لبهای تو دریا ابالفضل
یا کاشف الکرب
اکشف کروبی حضرت سقا اباالفضل
حاجت گرفتن
یک راه دارد: از رقیه تا اباالفضل
پشتم به کوه است
پشت و پناه مردم تنها اباالفضل
امشب بگوید
هر کس که دلتنگ است بامن یا ابالفضل
_
حالش خراب است
از صبح در گوشش صدای آب آب است
عباس هستو
باز العطش های سکینه بی جواب است؟
یک خانواده
مشغول ساکت کردن طفل رباب است
عباس اما
در بین چندین مشک گرم انتخاب است
دنبال مشک است
اما چرا هرجا که می بیند طناب است؟
خیر است حتما
هرچه که باشد باز او پا در رکاب است
آن دور تر ها
موج نگاه اهل کوفه بی حساب است
الحمدلله
آیینه های حُسْن اینجا در حجاب است
_
آخر سر افتاد
در خیمه با صورت همان دم خواهر افتاد
اطفال تشنه
گفتند باهم ساقی آب آور افتاد
جرأت گرفتند
وقتی پس از یک دست ٬ دست دیگر افتاد
ماه قبیله
در حوض زخم کینهی یک لشکر افتاد
در آن شلوغی
پهلو که نیزه خورد یاد مادر افتاد
زینب دلش ریخت
وقتی که یک سرپنجه با مویش در افتاد
برخیز اباالفضل
آتش به باغ لاله های پرپر افتاد
چشم تو روشن
چشمان دشمن این وسط بر معجر افتاد
#سید_ابوالفضل_عصمت_پرست
#حضرت_اباالفضل
#تاسوعا
برادری به زمین بود و بال و پَر میزد
برادری به سرش بود و هِی به سر میزد
برادری به زمین از لبش جگر می ریخت
برادری به سرش داد از جگر میزد
چقدر چین و چروک است رویِ این صورت
کنار هلهلهها دست بر کمر میزد
دو دست در بغل و یادِ مادرش می کرد
دوباره حرفِ در و چوبِ شعله ور می زد
رشید بودنِ او کار دست زینب داد
گره به معجرِ طفلانِ بی خبر میزد
کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت
سه شعبه زخم خودش را عمیق تر میزد
کمی زِ ساقه یِ هر تیر از دو سو پیداست
کسی که بغضِ علی داشت تا به پَر میزد
برای خاطر هشتاد و چهار خانم بود
اگر حسین نشسته به روی سر میزد
#حسن_لطفی