eitaa logo
دیوان فضل
271 دنبال‌کننده
326 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گرفته جون من ، نفس نفس زدنات رمق نمونده برام ، رمق نمونده برات چرا جواب من و نمیدی بابا فدای صدات توو دلم شده ، غوغا ، غوغا زندگی من ، افتاد ، از پا کاش فقط یه بار دیگه ، میشد می زدی صدا بابا بابا جلوی چشمای من ، دسته گلم پرپر شد شمر داره میخنده ، حسین بی اکبر شد واولداه ... این غم ِ توو دلم و ، فقط می دونه خدا پر شده از تن تو ، تموم کرببلا رسونده جون من و به لبم قحطی شرم و حیا شد چشای من دریا دریا دست و پا نزن بابا بابا بی هوا زمین خوردی ای وای مثل مادرم زهرا زهرا قاتل جون بابات ، طعنه ی این لشکر شد شمر داره می خنده ، حسین بی اکبر شد واولداه ... شکسته بال و پرت ، شکسته بال و پرم بدون تو چه کنم ، ستاره ی سحرم تو اربا اربا و من نیمه جون بریم چه جوری حرم توو دلم غم عالم ای وای کوه غصه و دردم ای وای آبرو بخر جون ِ بابا عمه بین نامحرم ای ای بگید بیاد عباسم ، که خواهرم مضطر شد شمر داره می خنده ، حسین بی اکبر شد واولداه ...
السلام علیک یا علی اکبر علیه السلام زینب بیا ببین ثمرم ریخته زمین بالابلند اهل حرم ریخته زمین می خواستم بغل کنم اورا ولی نشد ازلای دستها جگرم ریخته زمین دست خودم که نیست اگر داد می زنم در پیش چشم من پسرم ریخته زمین دست خودم نبود که با زانو آمدم دیدم که قوت کمرم ریخته زمین مثل انار دانه شده پخش می شود از دامنم ببین گوهرم ریخته زمین دیدی خدا دعای مرا مستجاب کرد صدها علی به دور و برم ریخته زمین
السلام علیک یا علی اکبر علیه السلام سروِ رعنایِ قدت قامت من خم کرده داغِ تو نام مرا شهرهٔ عالم کرده پیرِ عشقم من و تو حاصل عمرم هستی ای جوان ماتم تو عمر مرا کم کرده خبرِ کشتنِ تودتا که رسیده به زنان حرمِ امن مرا خیمه ماتم کرده ارباًاربا تنِ تو این فزعِ آخرِ تو لحظهٔ مرگ مرا خوب فراهم کرده این شکافی که زده نیزه به پهلوت علی صحن مادر و مسمار مجسم کرده خیز و بین اشک من و کف زدن دشمن را داغ تو شادی این قوم فراهم کرده چه شده جسم تو از لایِ زره می‌ریزد نیزه ترکیب تنت؛ وای چه دَرهم کرده فرصتی داشت دشمن که چنین پیکر تو قطعه قطعه به بُرِشهای منظم کرده دختری بعد تو با اذن عموم عباسش زیر چادر گره مقنعه محکم کرده
شب هشتم با چه وقاری . مانند حیدر روی به میدان .علی اکبر ای همه هستم . محاسن بر دستم حرز یا زهرا بر . بازوی تو بستم یاعلی اکبر جانم علی اکبر تا ناله کردی . خود را ساندم بهتر بگویم . خودرا کشاندم بگو کجایی . تو‌پخشِ صحرایی پیش نگاه من . تو اربااربایی یاعلی اکبر جانم علی اکبر نیزه کشیدم . از پهلوی تو افتاده بودم . بی جان روی تو ای نامرتب. جانم شده برلب از تو جدایم کرد . گریه کنان زینب
واحد نوس قدیمی سر تا به پا آئینه روی پیمبر _علیّ اکبر بار دگر زنده نماید نام حیدر _علی اکبر سربند یازهرا چه زیبا بسته بر سر_علی اکبر مانند مرتضی علی سردار خیبر _علی اکبر شد یک تنه با لشگر کوفه برابر_علی اکبر شمشیر او یادآور طوفان محشر_ علی اکبر زینب زده شانه به مویش جای مادر_علی اکبر دنبال او اهل حرم بادیده تر _علی اکبر ای وای از آن لحظه که زد ناله پریشان_باکام عطشان پیکر او نقش زمین شد بین میدان _باکام عطشان آمد پدر بالای جمسش دیده گریان _باکام عطشان زد ناله پیرم کردی از داغت علی جان _باکام عطشان صورت به صورت ناله زد افتادم از پا_ای اربا اربا کف می زند دور و برم لشگر اعدا_ای اربا اربا
غزل مصیبت علی اکبر علیه السلام صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد پشت هر قدّ رشیدی دو قد خم باشد من و لیلا به روی چشم بزرگت کردیم عمر ما قدوبالات منظم باشد مادری تر زهمه ؛راه برو؛کیف کنم دیدن قامت تو لذت عمرم باشد در پی ات آمدم از خیمه محاسن بر دست بسکه شان تو در این رتبه معظم باشد بازمین خوردن تو زندگیم ریخت بهم حق بده تا به قیامت کمرم خم باشد از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است هرچه می چینم عزیزم بدنت کم باشد تاکه زانوم زمین خورد همه خندیدند باغمت شادی این قوم فراهم باشد چه کنم پیکر تو از بغلم می ریزد صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنده خورد شده شاهد حرفم باشد کوچه ای باز شد و از دوطرف می خوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای ناموس ؛وسط آمده برخیز علی عمه ات بی من و تو بی کس و محرم باشد
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی پاره های بدنت را جگرم سوخت علی ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی لخته خونی که برون از گلویت آوردم ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی این همه نیزه میان بدنت گم شده است با که گویم محنت را جگرم سوخت علی از همان دور شنیدم رجزت را پسرم این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی نعرة حیدری و نالة یا زهرایت می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی گر نیایند جوانان حرم یاری من که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی محمود ژولیده
خِس خِس سینه ات انداخت ز پا بابا را به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را پیرمردم!همۀ دلخوشی من برخیز برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟ به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است بست با نیزه به رویش ره این صحرا را پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد باز دیدم وسط آتش در، زهرا را خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را تو تجلای غم پنج تنی یا ولدی که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را..   سیدپوریا هاشمی
صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد پشت هر قدّ رشیدی دو قد خم باشد مادری تر زهمه ؛راه برو؛کیف کنم دیدن قامت تو لذت عمرم باشد در پی ات آمدم از خیمه محاسن بر دست بسکه شان تو در این رتبه معظم باشد بازمین خوردن تو زندگیم ریخت بهم حق بده تا به قیامت کمرم خم باشد از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است هرچه می چینم عزیزم بدنت کم باشد تاکه زانوم زمین خورد همه خندیدند باغمت شادی این قوم فراهم باشد چه کنم پیکر تو از بغلم می ریزد صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنده ی خورد شده شاهد حرفم باشد کوچه ای باز شد و از دوطرف می خوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای ناموس ؛وسط آمده برخیز علی عمه ات بی من و تو بی کس و محرم باشد قاسم نعمتی
کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد نیزه ها آب-نداده پسرم را کشتند با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده روی پیشانی اش افتاده چه ردّ شمشیر لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک... به روی صورتِ زیبایِ خراشیده شده شیشۂ عمر علی اکبرِ(ع) من خورد زمین کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده می برم بینِ عبا دار و ندارِ خود را با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده! مرضیه عاطفی
پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می‌شد پیشِ چشمِ همه پیغمبرِ اکرم می‌شد نه فقط پیشِ پدر حضرتِ خاتم می‌شد پیشِ جبریل علی نیز مجسم می‌شد همه دیدند پیمبر نَسَبی غالب را اشهدُ اَنَ علی اِبن اَبی طالب را باد وقتی که به هم یالِ عقابش می‌ریخت چقدر بوسه فرشته به رکابش می‌ریخت آتش انگار که از رَدِ شتابش می‌ریخت هرچه سر بود همه پیشِ جنابش می‌ریخت لشکر انداخته اینجا سپرش وقتی اوست  ملک الموت شلوغ است سرش وقتی اوست  ناگهان پرده بر انداخته و می‌آید  زُلف بر شانه‌اش انداخته و می‌آید مَست از خیمه برون تاخته و می‌آید تیغ مانند علی آخته و می‌آید   باز او نادِ علی تیغ به کف می‌خواند چند بیتی رجز از شاهِ نجف می‌خواند    تیغ را رویِ سپر تا که به هم می‌کوبَد  مُشت بر سینه عمو پیشِ حرم می‌کوبَد مثلِ مولا شده شمشیرِ دو دَم می‌کوبد می زند اکبر و عباس عَلَم می‌کوبد   اهل این طایفه در رزم به هم می‌مانند ما همه بنده و این قوم خداوندانند گَلدی میدانَ وَ میدانی پریشان اِلَدی بو علی ابن حُسیندی نِجه طوفان اِلَدی باخدیلار ضربَسینَ هامینی حیران اِلَدی هر‌‌ طرف گِدی آتی ، جمعی پشیمان اِلَدی مرحبا باخ علیَ حضرتِ سلطان دِیدی  باخدی میدانَ ابالفضل علی جان دِیدی  یک طرف چشم پدر ، چشم حرم دنبالش یک طرف لشکرِ سیراب به استقبالش مَرکبش دید که خون لخته چکید از بالش سرِ او خَم شد و اُفتاد به رویِ یالش مَرکبش سویِ حرم نَه ، سوی شامی‌ها رفت دید بابا پسرش سویِ حرامی‌ها رفت پدرش آمده خود را سرِ زانو بکشد آمده داد کشد دست به گیسو بکشد باید او خَم شود و نیزه زِ پهلو بکشد یا که یک تیغه‌ی جا مانده را بیرو بکشد کاش گیرد پسرش زیرِ بغلهایش را میکِشد رویِ زمین پیشِ پدر پایش را رویِ این خاک خدایا جگرش ریخته بود مُشتِ خاکی پس از او رویِ سرش ریخته بود دید بال و پَرِ او دور و برَش ریخته بود آه از بینِ دو دستش پسرش ریخته بود دست را زیر تنش بُرد تنش جا می‌ماند خوب شد بود عمو وَرنَه همانجا می‌ماند تا بماند قسمش گریه کنان داد نشد شانه را هرچه که با گریه تکان داد نشد بوسه بر زخمِ تبرهای سنان داد نشد عمه را در وسطِ جمع نشان داد نشد قدِ بابا به کنارِ پسرش راست نشد این جوانمرده پس از این کمرش راست نشد حسن لطفی
قصد دارد بدود تاب و توانش رفته پیرمردی که غریبانه جوانش رفته هرچه میخواست که با پا برود باز نشد عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته وقت پیری همه امید پدرها پسراست تکیه گاه قدو بالای کمانش رفته.. فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست دیر راهی شود از دست زمانش رفته از سر ماذنه افتاد موذن برخاک تا به خیمه غم هنگام اذانش رفته باچه ضجری به سر نعش علی می آید باچه حالی که توان بهر بیانش رفته آمد و دید پیمبر به زمین افتاده آمد و دید که حیدر ضربانش رفته هرچه میدید علی بود علی بود علی بدنش بیشتر از حد مکانش رفته آنقدر نیزه به هرجای تنش ریخته اند که توان از بدن نیزه زنانش رفته تیرها مثل حسن با بدنت لج کردند هرچه تیر است دراین دشت نشانش رفته عصمت الله به بالای سر شاه آمده دید افتاده کنارش،  وَ جانش رفته.. نوبت کار جوانان بنی هاشم شد کار بسیار جوانان بنی هاشم شد سیدپوریا هاشمی