eitaa logo
دیوان فضل
268 دنبال‌کننده
322 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شب تاسوعا
داغ گران ميان غُربت وغم بي برادرم كردند كنارت ای گل پرپر چه پرپرم كردند به جای آن كه رسد مرهمی به زخم دلم چقـدر هلهله برديدة ترم كردند كجاست دست علم گيرتو علمدارم چه با اميروسپه دار لشگرم كردند پس ازشهادت اكبر ،كنارپيكرتو اسير پنجه ی درد مكررّم كردند زبارداغ گرانت شكسته شدكمرم به جسم پرپرتو چون برابرم كردند نديده بود كسي اين چنين شكسته مرا كنون نظر به دل درد پرورم كردند همين كه چشم به چشم تودوختم ديدم ميان موجه ی غم ها شناورم كردند حضور فاطمه درعلقمه گواهی داد كه خون به جان ودل پاك مادرم كردند خلل نيافته ره درعقيده ام هرگز اگرچه بعد تو بی يارو ياورم كردند نوشت كلك «وفایی»كه باشهادت تو شبيـه آينه های مكدّرم كـردند
هدایت شده از شب تاسوعا
داغ گران ميان غُربت وغم بي برادرم كردند كنارت ای گل پرپر چه پرپرم كردند به جای آن كه رسد مرهمی به زخم دلم چقـدر هلهله برديدة ترم كردند كجاست دست علم گيرتو علمدارم چه با اميروسپه دار لشگرم كردند پس ازشهادت اكبر ،كنارپيكرتو اسير پنجه ی درد مكررّم كردند زبارداغ گرانت شكسته شدكمرم به جسم پرپرتو چون برابرم كردند نديده بود كسي اين چنين شكسته مرا كنون نظر به دل درد پرورم كردند همين كه چشم به چشم تودوختم ديدم ميان موجه ی غم ها شناورم كردند حضور فاطمه درعلقمه گواهی داد كه خون به جان ودل پاك مادرم كردند خلل نيافته ره درعقيده ام هرگز اگرچه بعد تو بی يارو ياورم كردند نوشت كلك «وفایی»كه باشهادت تو شبيـه آينه های مكدّرم كـردند
هدایت شده از شب تاسوعا
ماه هاشمی بیا خورشید ، ماه هاشمی تو نظر خورده عمود آهنین بر روی فرق این قمرخورده به دیدارم که می آیی به پیش چشم خونبارت «توسروی راتجسم کن که ازهر سو تبر خورده» چه خاری سد راه من شده بر دیدن رویت همین تیری که از ره آمده بر چشم تر خورده چودستم اوفتاد از تن نیامد کار از دندان به جای مشک آب ،این تیر بر روی جگرخورده دو پهلوی شکسته نقش بسته در نگاه من یکی از تو شکسته و یکی ضربه ز در خورده چنین پیداست از بانگ حرامی های درمیدان برای حمله سوی خیمه ها زنگ خطر خورده «وفایی»قدروشوکت بیشتر دارد صف محشر ازاین خوان مصیبت هرکسی غم بیشتر خورده
هدایت شده از شب تاسوعا
خدای اخلاص ای جهان ریزه خور خوان عطایت عباس وی صفای همه عالم ز صفایت عباس پای تا سر همه عشقي و خدای اخلاص عشق از شوق زند بوسه به پایت عباس همه خوبان جهان محو عطایت شده‌اند ای فدای تو و احسان سخایت عباس پدر فظل و عطا و کرم و جود توئی این همه قدر و بها داده خدایت عباس زاده ام البنین تو و بلکه زهرا جای مادر ز وفا کرده صدایت عباس تو گرفتی ز علی منصب سقایی را آفرین بر تو و بر عهد و وفایت عباس آب شد آب ز لعل تو و شرمنده فرات عشق و ایثار شده رمز بقایت عباس زده آتش به دلت العطش اهل حرم شده شرمنده ز تو شرم و حیایت عباس دامن علقمه گلگون شده از خون سرت تا که شد نقش زمین قد رسایت عباس روز محشر به مقامت شهدا غبطه خورند ای همه عالم و آدم به فدایت عباس پر پرواز تو را داده خدایت به جنان ای که مانده به زمین دست جدایت عباس شده احسان به تو مجنون و به عشق تو اسیر میزند مرغ دلش پر به هوایت عباس ازحسین عرب نژاد مداح وشاعر اهل‌بیت (احسان) رباعیات ای همه عشق و شور یا عباس وی ادب را ظهور یا عباس ای همای سعادت و احساس وی خدای شعور یا عباس دریای ادب را گوهری یا عباس خورشید وفا را قمری یا عباس در وادی عشق و شور و اخلاص و عمل تو بر همگان تاج سری یا عباس ای مظهر ایثار و شهامت عباس ای معنی غیرت و شجاعت عباس از داغ تو بشکست دل و پشت حسین ای حامی مکتب و ولایت عباس از حسین عرب نژاد( احسان )
هدایت شده از شب تاسوعا
ـــــــــــــــ یااباالفضل العباس"ع"ـــــــــــــــ ای قولسوز علمدار اليمدن دوت ابالفضل غيرتلي سپهدار اليمدن دوت ابالفضل مايوس ايلمه درگهووين نوكريم من قويمامن اولوم خواراليمدن دوت اباالفضل بی كسلرون عالمده اولان پشت و پناهی سن بيل شه ابرار اليمدن دوت اباالفضل عشقون منه عزت ويروب اي باب الحوائج ای واقف اسرار اليمدن دوت اباالفضل اولدوم متوسل آديووا طبعيم آلشدي يازديم گنه اشعار اليمدن دوت اباالفضل صهباي تولائيله مستم گجه گوندوز سرمستم و هشيار اليمدن دوت اباالفضل قووسان مني عزتلي قاپوندان نيدرم من دنياده هارام وار اليمدن دوت اباالفضل ای كربوبلا شاهینون ارزنده وزيري سن بيل شه بي يار اليمدن دوت اباالفضل سن بيل گوزي يوللاردا قالان نازلي رقيه بي يارم و بيمار اليمدن دوت اباالفضل شعراز ابوالفضل فرهنگی
هدایت شده از شب تاسوعا
دستی برای جستجو از دست داده چون پیکرش را مو به مو از دست داده چشمان خود را با همان تیری که آمد غرقِ شتاب از روبرو، از دست داده بی خاصیت! افتاده گریان؛ پاره پاره مَشکی که دیگر آبرو از دست داده تعریف خواهد شد پس از این نام ِ «سقا»: لب تشنه مردی که گلو از دست داده در خیمهٔ تاریخ ما هم تشنه ماندیم در علقمه ساقی سبو از دست داده یک تیرِ گریان در دهانش گیر کرده دیگر توانِ گفتگو از دست داده آمد برادر... إنکسارش کشت ما را قامت-خمیده؛ رنگ و رو از دست داده اربابمان تنها نه که یار و علمدار پشت و پناهش را بگو از دست داده شد خیره بر ماه و سپس زد زیر گریه آخر رقیه(س)-جان؛ عمو از دست داده! شاعر:
هدایت شده از شب تاسوعا
ساقی عشق / نوحه -------------- می برد عطر ناب ساقی گل فروش روی مرکب سوار مشک آبش به دوش تشنگی کی کند آتش دل خموش می شود از بدن دست سقا جدا آه و واویلتا آه و واویلتا تیر دشمن رسید روی چشمش نشست از عمود جفا فرق سقا شکست لاله گون شد رخش ساقی حق پرست شود از ضربتی فرق سقا دو تا آه و واویلتا آه و واویلتا تا ز زین بر زمین شد ز جور عدو از مَی اشک و خون پُر شد او را سبو خون چشم و سرش بسته راه گلو ساقی تشنگان می زند دست و پا آه و واویلتا آه و واویلتا علقمه لاله گون شد ز خون ای خدا می زند تیغ کین خصم دون ای خدا آه سقا ز دل شد برون ای خدا آید از علقمه بانگ اَدرک اَخا آه و واویلتا آه و واویلتا آمد از خیمه ها پور زهرا حسین تا به خیمه برد جسم سقا حسین یا دهد این خبر تشنگان را حسین ای همه تشنگان گشته سقا فدا آه و واویلتا آه و واویلتا نور چشم نبی زاده ی مرتضی بی برادر رود جانب خیمه ها دست خود بر کمر دارد آن مقتدا دیده داغ گران آن شَه کربلا آه و واویلتا آه و واویلتا ** محمود تاری «یاسر»
هدایت شده از شب تاسوعا
ای حیدر کرببلا ، سردار بی همتا ، یا حضرت سقا یا کاشف الکرب الحسین، ماه بنی الزهرا ، یا حضرت سقا این دست و دلبازی تو ، باشد تماشایی ، امّید دنیایی هر ساله غوغا می کنی ، در روز تاسوعا ، یا حضرت سقا الله اکبر از تو و ، این زور بازویت ، نازم به نیرویت صاحب لوا ، شیر حرم ، پا تا به سر مولا ، یا حضرت سقا جای برادر بر حسین ، گفتی فقط مولا ، قربان تو آقا از این ادب حیران شده ، چشم همه دنیا ، یا حضرت سقا ما رو سیاهان را فقط ، تو ضامنی فردا ، با حضرت زهرا دستت قیامت می کند ، در محشر کبری ، یا حضرت سقا بر شیر پاک حضرت ام البنین رحمت ، جانم به این غیرت تو با لب تشنه فدا ، گشتی لب دریا ، یا حضرت سقا از داغ سنگینت شده ، قامت کمان آقا ، بر سر زند زهرا خوردی تو با صورت زمین، واویلا واویلا ، یا حضرت سقا رفتی و روی حرمله ، بر کاروان وا شد ، در خیمه غوغا شد زنده غم دیوار و در ، شد عصر عاشورا ، یا حضرت سقا
هدایت شده از شب تاسوعا
کنار اشکِ دریا روضه ی ماست غمش امروز و فردا روضه ی ماست قیامت هم ، دو تا دست بریده به روی دست زهرا روضه ی ماست
هدایت شده از شب تاسوعا
دریا دل سپاه محرم بلند شو باب الحوائج همه عالم بلند شو نقش زمین، میانه ی صحرا چه می کنی لب تشنه در میان دو دریا چه می کنی ای تکیه گاه خیمه ی خواهر بلند شو ای کاشف الکروب برادر بلند شو دارد مصیبت از همه جا می رسد اخا بعد از تو ناله ام به کجا می رسد اخا باور نمی کنم که سرت را شکسته اند ای مرغ عشق، بال و پرت را شکسته اند پشت و پناه اهل حرم پا نمی شوی؟ با این حساب بین عبا جا نمی شوی پرچم به دوش لشکر زهرا بلند شو پشت و پناه زینب کبری بلند شو دارد سپاه حرمله لبخند می زند بر دست های خواهر تو بند می زند دستی که نیست تا که مرا یاری ام کنی فکری به حال زخم دل کاری ام کنی پشت و پناه خیمه ی ما اینچنین نرو صد پاره می شود دل ام البنین نرو دستی بگیر زیر پر خواهرت، بمان نامحرم است همسفر خواهرت، بمان باشی کسی برای اسارت نمی رود دار و ندار خیمه به غارت نمی رود باشی کسی که دست به چیزی نمی زند باشی کسی که حرف کنیزی نمی زند ای غیرت همیشه ی حیدر بلند شو پشت و پناه غربت خواهر بلند شو
هدایت شده از شب تاسوعا
باز در معرکه‌ها نوبت جولان شده است شیر از بیشه سر آورده رجز خوان شده است کیست این مرد که هنگامه‌ی تیرش پیداست تک سواری که فقط ردِ مسیرش پیداست موج برخاسته و کوه تلاطُم کرده سر بِدُزدید که یک شیر تبسم کرده آمده تا بخرد آبروی میدان را آمده تا که بگیرد نفسِ طوفان را مِیل کرده قدمی دور و بر خویش زَنَد دست بر قبضه‌ی تیغِ دو دَم خویش زَنَد مَشک بر دوش هوای دل دریا دارد پسرِ سومِ زهرا چه تماشا دارد تند باد است که می‌چرخد و جانکاه بوَد اَشهدُ اَنَّ علیاً ولی الله بوَد چشمها مات علی باز به خیبر رفته این جوان کیست که اینقدر به حیدر رفته گره‌ای زد به دو اَبرو و نفس بند آمد کعبه و خیبر و دریا همه را کَند آورد لحظه‌ی سختِ نبرد است گُلِ لبخندش نامِ زهرا و علی نقش به بازو بندش رقصِ تیغش چه عجیب است هنر می‌خواهد دیدنِ حضرت عباس جگر می‌خواهد هو هویِ تیغه‌ی او وَه چه شتابی دارد پسِ هر ضربه به جا ردِّ شهابی دارد بعد هر ضربه‌ی او تازه همه می‌فهمند که دو نیمند و یا اینکه به مویی بندند چند وقتی است که بی پا و سر و دست شده‌اند چند وقتی است دو نیم اند ولی بی خبراند لرزه می‌افکَنَد آن دَم که قدم می‌کوبد سرِ زینب به سلامت که علَم می‌کوبد پای او ریخته هر‌کس که سری داشته است چه خیالیست حرم را عَلم افراشته است باز می‌آید و مَشکش پُرِ آبست هنوز وقتِ لالایی آرام رُباب است هنوز آه از آن روز که می‌دید که لبها خشک است مَشک‌های حرمش بینِ دو دریا خُشک است رفت یک بارِ دگر شاد کند دلها را تا به خیمه بکشاند یقه‌ی دریا را دختری گفت فرات از لب او می‌آید دلتان قرص بخوابید عمو می‌آید ولی ای وای نیامد نَفَسِ گلها حیف چقدر منتظرش بود رُباب اما حیف به کمین چند هزاری دلِ نخلستانند شیر می‌آید و از ترس همه پنهانند دست را بس که کریم است همانجا بخشید حاجتِ هر‌چه که تیر است به یکجا بخشید تیر از چار طرف خورده ولی جان دارد پدرِ مشک ببین مشک به دندان دارد گرچه هر تیر خودش را به تنِ او جا کرد باز هم حرمله اینجا گره‌اش را وا کرد تیری انداخت که غم را به دلِ زهرا دوخت مَشک را تیر درید و به تنِ سقا دوخت تیر دوم که رها شد دلِ زهرا خون شد چشم را بوسه زد از پشتِ سرش بیرون شد
هدایت شده از شب تاسوعا
عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد یک عشیره منتظر بودند اما بیشتر... رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد دیدی آخر خواهری بی‌تاب را بیچاره کرد  هرکه او را دید از دشمن  فقط میگفت وای کوه بود و سینه‌اش سیلاب را بیچاره کرد دستهایش بر زمین  دستِ مردی بَر کمر این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت یک حرامی نیزه‌اش را بِینِ پهلو جاگذاشت - - - از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت تشنه‌ای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید کاش میشُد تیر را بیرون  نمی‌آورد او با خودش تیرِ سه‌شعبه وای مژگان را کشید تیرها از پشتِ‌سر بر قامتِ او خورده‌اند پس چرا از سینه‌اش صد تیرِ سوزان را کشید با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم..‌. در میانِ شعله‌ها شامِ غریبان را کشید هلهله می‌آمد و دیدند آقا داد زد مَشک را از رویِ  سینه کَند آقا داد زد - - - در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد زود آمد بر سرش اما سرش را جمع کرد خوب شد اُم‌البَنین هم حال و روزش را ندید جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت سمتِ او  زینب دوید و اصغرش را جمع کرد تا پدر را دید  رویش را سکینه زخم کرد با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد بسکه سر وا بود می‌اُفتاد هِی از نیزه‌ها خواهرش با کُهنه معجر هی سرش را جمع کرد هیچ‌کس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد* در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی  از دهانه افسار  مرکب آویزان بود.