eitaa logo
فکر شنبه
44 دنبال‌کننده
28 عکس
21 ویدیو
0 فایل
صائب تبریزی: «فکر شنبه» تلخ دارد جمعهٔ اطفال را عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است می‌خوانم و می‌نویسم؛ شنبه زنگ حساب داریم! ادمین: @SafirAD
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹با دیدن این کلیپ بی اختیار یاد این جمله امام خمینی(ره) افتادم. در سال های پیش از انقلاب از ایشان پرسیده بودند با کدام نیرو می خواهید به جنگ طواغیت بروید؟ایشان در پاسخ فرموده بودند:« نیروهای من در گهواره های مادرانشان هستند» چه روزها بیاید که همین کودکان پا روی گردن مستکبرین عالم بگذارند و نفس کشیدن را برای آنها سخت کنند. @fekreshanbe
🔹با آشفتگی موهای "جایا" ذهن کودکمان را آشفته نکنیم! 🔸چند روز پیش کتابی به دستم رسید، که برای رده سنی خردسالان نوشته شده بود. شخصیت اول داستان دختر کوچولویی بود نام «جایا». او از مادرش پرسیده بود؛ چرا با این که قبل از خواب موهایم را شانه می کنم؛ اما آنها بعد از خواب ژولیده و بهم ریخته می‌شوند. مادر دختر کوچولو، برای این که او را آرام کرده و آشفتگی موهایش را توجیه کند، به او می گوید: «وقتی بچه‌ها خواب هستند، یک پری سراغشان می ‌آید و موهایشان را نامرتب می کند». جایا این کار پری را بر نمی‌تابد و تصمیم می‌گیرد با او صحبت کند تا به موهایش دست نزند. اما پری در جواب جایا می‌گوید: برای یک اژدهای دیوانه کار می کند. اژدهایی بد اخلاق و عصبانی که دندان هایش از هر دندانی که جایا دیده تیز تر است. او پری را مجبور می کند تا موهای جایا را ژولیده کند! صبح روز بعد دختر کوچولوی قصه از خواب بیدار می شود و دوباره موهایش را نامرتب می بیند. سراغ پری می رود تا ببیند پری این دفعه به چه بهانه ای این کار را کرده است. پری این بار در پاسخ می گوید: « برای یک جادوگر زشتِ حسود که دندان های بد ترکیب دارد، کار می کند. این جادوگر گربه ها و سگ ها را می ترساند و عاشق این است که شاهزاده خانم ها را به قورباغه تبدیل کند! تصویرگر هم این‌جا سنگ تمام گذاشته و یک جادوگر با ویژگی گفته شده کشیده است. 🔸القصه داستان به همین روند ادامه پیدا می کند و نویسنده برای این که دل دختر قصه داستان را خوش کند، آسمان و ریسمان را به‌هم می بافد و چند دلیل دیگر مانند غول شاخدار و جادوگر زشت برای بهم ریختگی موهای این طفل معصوم می تراشد. در آخر داستان هم پری اعتراف می کند که به دختر کوچولو دروغ گفته و فقط برای تفریح و بازیگوشی و از آنجایی که دوست داشته یک کار احمقانه بکند، موهای جایا را بهم می ریخته است. این داستان، بیش از هر چیزی، دوستی خاله خرسه را در ذهن تداعی می کند. نویسنده به خیال خود برای بهم ریختگی موهای دختر کوچولو دلیل تراشی کرده؛ اما خبر نداشته که با این کار، طفل معصوم را از چاله در آورده و به چاه انداخته است. اژدهای شاخدار و ترسناکی که نویسنده برای کودک ساخته است را چگونه می توان از دنیای خیالی کودک پاک کرد؟ آیا مخاطب خردسال کتاب بعد از شنیدن داستان، هر شب کابوس یک جادوگر پیر و زشت و حسود نمی بیند؟! از این ها که بگذریم چه توجیهی می توان برای دروغ و کار احمقانه پری -که یک مفهوم مثبت در دنیای کودکان است- بیان کرد؟ سوگمندانه باید گفت: تعداد قابل توجهی از آثار منتشر شده در زمینه ادبیات کودک و نوجوان، مانند موهای جایا آشفته است. بسیاری از نویسندگان این عرصه بدون آشنایی به روانشناسی کودک و امور تربیتی، دست به قلم شده و سیاهه های خود را به راحتی راهی چاپخانه ها می کنند. دردمندانه تر این که بسیاری از این آثار از زبان های دیگر به فارسی ترجمه شده اند و بدون توجه به محتوای آنها بارها به تجدید چاپ می رسند. هر چند انتظار می رود مسئولان در سامان دهی ادبیات کودک و نوجوان قدم های جدی تری بردارند؛ اما با توجه به شرایط کنونی، عملی ترین نسخه، این است که پدر و مادر در خرید محصولات برای فرزندان خود توجه بیشتری داشته و با مشورت از آگاهان فضای کودک و نوجوان، اقدام به خرید این گونه محصولات کنند. @fekreshanbe
🔹شما هم از این عمه ها دارید؟! 🔹پدرم، عمه‌ی پیری دارد که سالی یکی دو بار به او سر می زنم. بچه ندارد و به قول قدیمی‌ترها اجاقش کور است. شوهرش هم به رحمت خدا رفته و یکه و تنها زندگی می کند. امسال عید، فرصتی شد تا دوباره به خانه او رفته و حالی از او بپرسم. خانه‌اش از آن خانه های قدیمی است که آدم را می برد به دوران کودکی. با این که سال ها از ساخت آن می‌گذرد؛ اما هنوز صفایش را حفظ کرده و به خلاف بسیاری از خانه های امروزی، بوی شهر نشینی نمی دهد. دیوار حیاطش کم و بیش خراب شده؛ اما اتاق‌هایش همچنان پا برجاست با همان سقف‌های چوبی و درهای رنگی. پله‌های سیمانی بزرگی دارد که هر کدام به اندازه نصف بالکن خانه‌های شهری است و نرده‌های آهنی که آهنگر، با ذوق، شکل‌های موزونی را روی آن ایجاد کرده است. سال‌های پیش، در دالان ورودی حیاط، چند« چان» وجود داشت که زمان زیادی از آخرین استفاده آن می‌گذشت. چان وسیله ای بود که پشت الاغ می‌بستند و با آن دانه گندم و جو را از کاه جدا می‌کردند. یادم هست مشهدی عزت، شوهر عمه پدرم، چان را آماده می کرد و به خرمن می‌برد. وقتی وارد حیاط شدم، تمام آن صحنه ها از جلوی چشمانم رگباری رد می‌شد. امسال هر چه نگاه کردم خبری از چان ها نبود. انگار کسی آنها را از بیخ جارو کرده و با خود برده بود. وقتی چان ها را نیافتم احساس کردم چیزی مانند جارو برقی به جان خاطرات کودکی ام افتاده و می‌خواهد آن‌ها را ببلعد. 🔹عمه‌ی پدرم که ما او را عمه صدا می کنیم، پیرزن خوش صحبتی است. به صورت خدادادی وقتی ماجرایی را تعریف می کند، مانند یک قصه گوی آموزش دیده، زبان بدن، لحن، سرعت و فرصت، اوج و فرود و ... را رعایت می کند. از قضا چند ماه پیش به کرونا مبتلا شده بود. با ورود ما نطقش باز شد و شروع کرد به شرح ماجرای بستری شدنش در بیمارستان. ما هم مسحور کلامش شده بودیم و گاهی بلند بلند به جریاناتی که برایش اتفاق افتاده بود، می خندیدیم. او گفت، وقتی یکی از خواهر زاده هایش او را به بیمارستان برده بود، داد می زدم که من کرونا ندارم. من سالمم؛ اما خانم پرستاری جلو آمد و گفت: « آدم‌هایی که به این جا می آیند دو دسته اند: یا کرونا دارند یا در بیمارستان کرونا می‌گیرند... شما هم تا الان کرونا گرفته ای! پس در هر حال باید بستری شوی!» عمه با خنده ادامه داد، خواهر زاده اش تا این جمله را شنید فلنگ را بست و آخرین امیدهای او برای خلاص شدن از بیمارستان دود شد و به هوا رفت. 🔹عمه چهار برادر دارد و چهار خواهر. البته سنی از آنها گذشته و همه فرزندانی دارند. اما با این حال، همه به یک اندازه جویای حال او نیستند و به قول خودش حاج عشقعلی بیش از همه هوای او را دارد. عمه هم در عوض، دعا از زبانش نمی افتاد و دائم برای او دعا می کرد. می‌گفت به حاج عشقعلی گفتم:« به اون کعبه ای که به زیارت آن رفته ای، رسیدگی به من کم از حج ندارد!» جالب این جاست که همین برادری که بیش از دیگران به عمه رسیدگی می کند، توفیقاتش در عبادت و زیارت و تفریح بیشتر است و از مال دنیا کم ندارد. پیش خودم گفتم شاید دعای این پیرزنِ تنها، باعث گشایش در زندگی حاج عشقعلی می شود. 🔹عمه یک خصلت دیگر هم دارد که من همیشه دوست داشتم آن را داشته باشم و آن این که، او گنجینه ای از ضرب المثل های قدیمی است. گاهی از زبان او مَثَل هایی می شنوم که کمتر به گوشم خورده است. مثلا این که« اگر درِ آهنی هم باشی، یک بار هم که شده رویت به درِ چوبی می افتد». در آهنی کنایه از یک انسان محکم و استواری است که ظاهرا بی نیاز از دیگری است و در چوبی کنایه از یک انسان ضعیف. خلاصه‌ی معنا این که، هر قدر هم که انسان توانمند و توانگری باشی بالاخره یک بار هم که شده محتاج یک انسان ضعیف خواهی شد؛ پس مبادا باد غرور تو را بگیرد! @fekreshanbe
🔹زندگی هر انسانی پر است از سازه هایی که خودش بنا می کند؛ چه سازه هایی که ماهیتشان با ماده گرده خورده و چه ساختار هایی که جنسشان با عالم ماده غریبه است. به عنوان نمونه، خانه بنایی است که از ماسه، سیمان، آهن و ... ساخته شده است و یا مثلاً اعتقاد به یک شخص، تفکر، ایدوئولوژی و... هر کدام بناهایی هستند که با اطلاعاتی که فرد درباره آنها به ذهن خود وارد می کند، آنها را شکل می دهد. در این بین، توجه به برخی این سازه ها ضرورتی دو چندان دارد؛ چرا که سعادت و شقاوت اخروی در گرو آنهاست. باورهای دینی از این قبیل هستند. 🔹دیروز و امروز در بیشتر مناطق کشور، باد شدیدی می وزید به طوری که خسارت هایی را به برخی ساختمان ها وارد کرد. البته وزش باد یک پدیده طبیعی است که اثرات آن با چشم دیده می شود؛ از همین رو بسیاری از افراد در برابر آن تمهیدات لازم را به کار می گیرند. عالم ذهن نیز طوفان‌ها و آسیب هایی متناسب با جنس خود را دارد. امروزه فضای مجازی پر است از شبهاتی که هر کدام می توانند طوفانی به پا کنند که قطعا غلفت از آن، خسارت و تباهی به دنبال دارد. با وجود این، چند درصد مردم به این خطرات و آسیب ها توجه دارند و در برابر آن چاره اندیشی می کنند؟ آیا این باورها که همان سازهای ذهنی هستند آنقدر ریشه دارند که با پفی فرو نریزند؟ 🔹 با این حال، دیروز گذشت و امروز نیز هم؛ ولی باید به فکر سازهای فردا بود که به قول سعدی:« ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر خفتی مُردی وگر رفتی بُردی» @fekreshanbe
🔹تک بیتی که تحسین حاضران در جلسه را بر انگیخت! جلسه حال و هوای خاصی دارد. همه شاعران با دست پر آمده اند تا سروده های خود را نزد مقام معظم رهبری ارائه کنند. شاعران به ترتیب شعر خود را می خوانند و از حاضران به به و آفرین می گیرند. نوبت به یکی دیگر از شاعران می رسد تا آنچه را در چنته دارد رو کند. همه نگاه ها به سمت اوست. سکوت همه جا را فرا گرفته است. او می گوید: من یک بیت بیشتر به این جلسه نیاوردم!...سکوت محفل با خنده آرام حضار می شکند. شاعر ادامه می دهد: تازه یک مصرع آن از حافظ است! تعجب و خنده حضار بیشتر می شود. اشتیاق شنیدن تک بیت او گوش ها را تیز کرده است. زمان به کندی می گذرد. حاضران خبر ندارند که « تک مصرع»او قرار است تحسین همگان را بر انگیزد. شاعر نفس عمیقی می کشد و می خواند: ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام هستی زهرا، نصیب نرگس شد ...صدای تکبیر و صلوات فضای جلسه را پر می کند... . پ.ن:اصل خاطره از شاعر و پیر غلام اهل بیت ع استاد غلامرضا سازگار(میثم) است که باز نویسی شده است. @fekreshanbe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حتما تا آخر ببینید... 🔹 واقعیت تلخ دنیای امروز این است که رسانه ها ذهن طیف گسترده ای از مردم و اطلاعات ورودی آن را مدیریت می کنند. اصلا این کارکرد رسانه است که می تواند جای جلاد و قربانی را به راحتی عوض کند. درمندانه برخی چقدر زود بازی می خورند! 🔹کلیپ های این گونه یادآور حکایت زیر است: « یکی گفت: خسن و خسین هر سه دختران مغاویه بودند که در مدینه آنان را گرگ خورد. گفتند: خسن و خسین نبود، حسن و حسین بود. هر سه نبود، هر دو بود. دختر نبود، پسر بود. مغاویه نبود معاویه بود. معاویه هم نبود علی(ع) بود. در مدینه گرگ آنها را پاره نکرد بلکه امام حسن را زنش زهر داد، امام حسین را هم شمر ملعون تو صحرای کربلا شهید کرد. آن کسی را هم که گرگ خورد حضرت یوسف بود آن هم در مدینه نبود در راه کنعان به مصر بود آن هم نخورد بلکه برادرهایش گفتند خورد که از اصل دروغ بود!» @fekreshanbe
چشمانِ در سفید شد اما نیامدی امسال هم که عید شد اما نیامدی لبخندهای روی لب غنچه های یاس در غصه ناپدید شد اما نیامدی "پروانه سوخت ، شمع فرو ریخت " در دلم امّید ناامید شد اما نیامدی از این و آن شنیده زمستان نمی رود هر چه که او شنید شد اما نیامدی قدم خمیده تر شد و رویم سیاهتر موی سرم سفید شد اما نیامدی . لبخندهای دوست من خاطرت که هست من ماندم او شد اما نیامدی آغاز یک هزار و صد و اند سال هجر امسال هم جدید شد اما نیامدی 🌷
🔹از گم شدن کیسه برنج تا سرمایه‌ گذاری در بورس! 🔹چند ماه قبل یک گونی برنج فرد اعلای ایرانی خریدم و گذاشتم توی بالکن. خیالم راحت بود اگر مهمان بیاید، برنج داریم. دو هفته بعد رفتیم سراغ آن گونی برنج. خانه را زیر و رو کردیم؛ اما اثری از کیسه ده کیلویی برنج نبود. چند مرتبه مانند مادران فرزند گم کرده، در جستجوی گونی برنج، بین آشپزخانه و بالکن هروله کردیم؛ نبود که نبود! یعنی کیسه برنج کجا می‌توانست رفته باشد؟ من و خانم مثل کارآگاه‌های کارکشته تمام احتمالات را ریختیم توی گود و شروع کردیم به بررسی. پای ده کیلو برنج دانه بلند ایرانی در میان بود و چشم‌پوشی از آن غیر ممکن. مطمئن بودیم گم شدن گونی برنج بی‌ارتباط با مسافرت چند روزه ما نیست. احتمال دزدی منتفی بود. مگر ممکن بود دزد به بالکن طبقه پنجم بزند! فقط دزدی با اوصاف مرد عنکبوتی می‌توانست به آنجا سرک کشیده باشد. گفتم شاید آن را هنگام مسافرت همراه خودم برده باشم؛ اما نه، این یک قلم هم با مرور« آنچه در سفر گذشت» از احتمال افتاد. 🔹حس ششمم من را به سوی بالکن هل می‌داد. می‌دانستم که آن را آخرین بار در بالکن دیده‌ام. بنابراین به بالکن رفتم تا شاید سرنخی از آن طلای سفید پیدا کنم. بله حدسم درست بود. پیکر بی‌جان گونی برنج در گوشه بالکن افتاده بود؛ اما استرس و عجله و توقع یک گونی پر از برنج باعث شده بود کیسه خالی را نبینیم. گونی سالم و سالم بود. فقط ته آن یک سوراخ به اندازه بند انگشت ایجاد شده بود. اگر گونی را به دست کسی می‌دادی متوجه نمی‌شد که قبلا داخل این گونی برنج بوده است. در عوض بالکن پر بود از فضله‌ی پرنده و غیر پرنده. با دیدن این صحنه یاد داستان قلعه حیوانات افتادم. گویی این جا نیز دست به یکی کرده و در غیبت ما دلی از عزا در آورده بودند. پرنده‌ها و مورچه‌ها و موش‌ها و...هر کدام سهمی از دانه ها برده بودند. 🔹حکایت کیسه برنج ما بی‌شباهت به سرمایه‌گذاری در بورس نیست. بسیاری از مردم رنج دیده پول‌های خود را در بورس سرمایه‌گذاری کردند تا به قول خودشان با سود آن خندقی از خندق‌های زندگیشان را پر کنند؛ اما در چند ماه گذشته نمایشگر بورس رنگ خون به خود گرفته و خون به دل مردم کرده. این روزها بورس پای ثابت گعده‌های خانوادگی و دوستانه است. مردم در این گعده‌ها که بی‌شباهت به مراسم ختم نیست، دنبال یک دلیل قانع کننده برای مال باختگی خود هستند؛ این که چه کسی این بلا را سرشان آورد؟ چه کسی آنها را در این چاه ویل انداخته که راه گریزی آن نیست؟ البته درست تر این است که بگویم آنها می‌دانند چه کسی در باغ سبز به آنها نشان داد و آخر سر هم این آش را برای آنها پخت. هر چند یک دانه برنج هم ته کیسه برنج نمانده اما فضله ها و پرهای ریخته شده ردی از آنهاست. چندی پیش یکی از مسئولان گفته بود که دولت از بورس سود چند ده هزار میلیاردی به دست آورده است! چگونه این اتفاق ممکن است در حالی که اصل سرمایه مردم دود شده و به هوا رفته؟! آیا این سود همان سرمایه مردم نیست؟ 🔸بگذریم...نباید در قضیه گونی برنج کسی جز خودم را مذمت کنم. این من بودم که سرمایه زبان بسته‌ام را در بالکن قرار دادم. بعد‌ها جریانم را به اهل‌دلی بازگو کرده و طلب توصیه کردم. در پاسخ گفت:«گذشته ها گذشته!» گفتم پس با موش‌ها و پرنده‌هایی که برنجم را خوردند چه کنم؟ گفت:«موش نگرفته پادشاه است!» @fekreshanbe
🔔زنگ عبرت🔔 سمت چپ: پارسال؛ امحاء جوجه‌ها به بهانه تنظیم بازار سمت راست: امسال؛ صف مرغ در اوج کرونا "وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ".سوره ابراهیم، آیه۷ «اگر شکرگزاری کنید، بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است». امام علی(علیه‌السلام): "کُفْرانُ النِّعَمِ یُزِلُّ الْقَدَمَ وَ یَسْلُبُ النِّعَمِ". کفران نعمت، سبب لغزش قدم ها (و به زمین خوردن در زندگى) و موجب سلب نعمت ها خواهد شد. غررالحکم، ص۶۳۰ ✍ http://eitaa.com/joinchat/1664679936C1666571b75
👆👆👆 🔹برای دعوت مردم به سوی خوبی‌ها راه‌های زیادی وجود دارد؛ اما بی‌شک هیچ چیز مانند عمل بر دل و جان مخاطب نمی‌نشیند. این روش، سیره اهل بیت(ع) بوده و به دیگران نیز توصیه می‌کردند که مردم را با رفتار به دین دعوت کنید:« کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم.» 🔹در کلیپ بالا حضور یک مداح را در یک اردوی جهادی آن هم در مناطق اهل سنت مشاهده می‌کنید. هر چند امروزه این گونه رفتار‌ها برای ما عجیب و غریب می‌نماید؛ اما نباید فراموش کرد که محبت و مهربانی به دیگران، ریشه و اساس مذهب جعفری است: 🔹معلی بن خنیس نقل می‌کند: امام جعفر صادق (ع) در شبی بارانی به قصد رفتن به محله بنی ساعده از خانه بیرون آمد و من پشت سر او رفتم. در میان راه چیزی از دست او افتاد، گفت: «بسم الله، خداوندا آنچه افتاد بازگردان.» من نزدیک رفتم و سلام کردم. فرمود: «معلایی؟» گفتم: «آری، فدایت گردم.» گفت: «با دست خود بگرد و هرچه یافتی به من بده.» چون دست بردم دیدم مقداری نان روی زمین ریخته است. آنها را بر می داشتم به ایشان می دادم. در ضمن متوجه شدم که انبانی پر از نان همراه امام است. گفتم: «فدایت شوم، اجازه می دهی آن را من بردارم؟» گفت: «نه، خودم باید آن را ببرم؛ لیکن تو با من بیا.» «رفتیم تا محله بنی ساعده، دیدم جمعی در آنجا خوابیده اند. امام صادق(ع) پیش رفت، و زیر بار و بنه هر کدام، یک قرص و دو قرص نان، به آرامی، می گذاشت (تا بیدار نشوند). برای همه آنان نان گذاشت، آنگاه بازگشتیم و در راه از او پرسیدم: «`آیا اینان همه اهل مذهب حق بودند؟» فرمود: «اگر اهل مذهب حق بودند که در همه چیز آنان را شریک می ساختیم حتی در نمک.»(اصول کافی ج۴ص۹) @fekreshanbe
✍️ دومین گعده مدادالفضلاء به میزبانی خبرگزاری حوزه برگزار شد 🔹محمد صدرایی عارف، سردبیر خبرگزاری حوزه با ابراز خرسندی از حرکت‌های جدید حوزویان در مسیر نویسندگی رسانه‌ای، بر تداوم این گونه محافل تأکید کرد. 🔅 نویسندگان حوزوی در این محفل صمیمی به یادداشت‌خوانی پرداختند. 🔖 نقد ادبی و محتوایی یادداشت حوزویان از برنامه‌های محوری این گعده است. 📌گعده مدادالفضلاء به صورت ماهانه و با حضور کارشناسان ادبیات و رسانه در قم برگزار می‌شود. ✔️ محفل دوم، به همت خبرگزاری حوزه، کانون فرهنگی تبلیغی مدادالفضلاء و مؤسسه فرهنگ و تمدن برگزار شد. https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹جلسه سخنرانان مشهور کشور با حجت الاسلام محسنی اژه ای(معاون قوه قضائیه) 🔹صف مرغ، ترکیه، کیش‌، انگلیس و امارات بازه اما کربلا تعطیل است. ◽️ آقای رییس جمهور، اسمی از ترکیه نمی آورد.... @fekreshanbe
غوره‌های مویز نشده! 🔹دیروز بعد از نماز ظهر و عصر همراه یکی از دوستان به تپه‌های اطراف خانه رفتیم تا هم خودمان گفت‌و‌گو کنیم و هم اینکه بچه‌ها کمی بازی کنند. هوا خیلی گرم بود و ناچار به زیر سایه درخت کاجی پناه بردیم. کمی که گذشت صدای موتور سیکلتی سکوت تپه را شکست. موتور زوزه می‌کشید و به سختی از تپه بالا می‌آمد. انگار التماس می‌کرد که تا همین جا کافی است. کنجکاو بودیم ببینیم این مهمان ناخوانده کیست که خلوت ما را خراب کرده است. موتور بالاخره نزدیک شد. دو نوجوان که هنوز پشت لبشان سبز نشده بود سوار بر موتور بودند. سنشان از دوازده سیزده سال تجاوز نمی‌کرد. آمدند و خیلی راحت در چند قدمی ما نشستند و اندکی بعد با موبایل خود یک موسیقی آن هم با صدای بلند گذاشتند. انگار نه انگار که ما اینجا نشسته‌ایم. با این که تپه جای خالی زیادی برای نشستن داشت از این که کنار ما نشسته بودند خیلی متعجب بودیم... 🔹دم‌دمای غروب برای خرید نان به بازارچه رفتم. بازارچه خیلی شلوغ بود. مردم در رفت و آمد بودند تا برای افطار چیزی بخرند. وقتی از جلوی خودپرداز عبور می‌کردم بوی تند سیگار به مشامم خورد. در ابتدا توجهی نکردم اما چند قدم که رفتم یادم افتاد که ماه رمضان است و مردم روزه دار. به عقب برگشتم چند نفر توی صف خودپرداز ایستاده بودند. نوجوان لاغر اندامی که کوله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پشتی به پشت داشت در انتهای صف در انتظار بود. قدش حدود یک‌ و نیم متر و وزنش هم در حد یک کیسه آرد. سیگاری میان انگشتانش گرفته بود و با ولع به آن پک می‌‌زد. به او نزدیک شدم تا او را مشفقانه نصحیت کنم. بازویش را به مهربانی فشردم و او را توصیه کردم که حرمت و ادب ماه مبارک را حفظ کند. در برابر حرف‌هایم فقط سری تکان داد. بعد کمی از صف دور شد و پکی دیگر... 🔹شاید شما هم کم و بیش با صحنه‌های این گونه روبرو شده باشید. براستی چرا نوجوانان امروزی این همه جسور شده‌اند؟ سیگار کشیدن و گوش‌دادن به موسیقی‌های آنچنانی آسیب‌های هستند که نمی‌توان از آن چشم پوشید؛ ولی اکنون روی سخن در این است که ریشه این پرده‌‌دری‌ها کجاست؟ چرا طیفی از نوجوانان مانند آب خوردن آن هم در مقابل چشمان دیگران این امور را مرتکب می‌شوند؟ شاید رفتار‌هایی از این دست، در خلوت‌‌ها و گروه‌‌های دوستانه تا حدی قابل پیش بینی و دور از انتظار نباشد؛ اما قطعا در ملا عام پذیرفتنی نیست. برای این سوال مهم می‌توان پاسخ های گوناگونی یافت؛ اما بدون تردید فضای مجازی از جمله عواملی است که در تنور این گونه اعمال می‌دمد. در این زمینه و به طور مشخص می‌توان به«چالش»ها اشاره کرد. چند مدت پیش در فضای مجازی چالشی ایجاد شده بوده که نوجوانان و جوانان باید در برابر پدر خود سیگار روشن می‌کردند و فیلم آن را با دیگران به اشتراک می‌گذاشتند. پدر در فرهنگ دینی و ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد که روشن کردن سیگار هر چند به صورت شوخی طعنه به حرمت اوست. چالش‌هایی مانند این که متاسفانه کم هم نیستند وقتی به صورت گسترده انجام شده و در فضای مجازی منتشر می‌شوند، رفته رفته به اصطلاح روی نوجوان را باز کرده و آنها را نسبت به ارتکاب این امور جری می‌کند. وقتی عمل زشتی یک بار روی بدهد شکستن قبح آن برای بارهای بعد راحت‌تر خواهد بود. علاوه بر این، وقتی دریدن پرده حیا نزد پدر ممکن باشد حساب دیگران که جدا خواهد بود. 🔹با وجود این میوه‌های تلخ فضای مجازی، این دغدغه در ذهن شکل می‌گیرد که برنامه دیده‌بانان آتش به اختیار جامعه چیست؟ امیدی که به ساختارهای رسمی نیست ولی متولیان معنوی در برابر این شبیخون‌ها چه راهبردی دارند؟ چند کتاب، برنامه، فیلم، سریال و...در این زمینه نوشته و یا ساخته شده است؟ اگر تولید شده چند درصد مردم اطلاع دارند؟ آیا به ضرورت آشنایی با این تولیدات واقف هستند؟ از همه مهم تر چند نفر به این محصولات دسترسی دارند؟ هر چه که هست باید کاری کرد که زود دیر می‌شود. خیز شتربان که دمید آفتاب وقت رحیل است نه هنگام خواب تا نگری از همه وا مانده ای قافله رفت است و تو جا مانده ای @fekreshanbe
🔹سؤال آزار دهنده! 💬سؤالی که ذهن حقیر را می‌آزارد این است: اگر کتابی بدست ما میرسید که گفته میشد یک دانشمند برجسته و نابغه‌ای هزار سال پیش نوشته است آیا برای فهمیدن مطالب آن بیشتر تلاش می‌کردیم یا برای فهمیدن حقایق و معارف قرآن کریم؟! 🔹امیدوارم جواب سنجیده و رفتار شایسته‌ای نسبت به این سؤال داشته باشیم. @fekreshanbe
🔹پرچم نوشته ای جالب... . @fekreshanbe
🔹قدرت قارچ! 🔹گاهی دیده اید که قارچ های نرم و لطیف، آسفالت های سخت و محکم را شکافته و سر بر می آورد. آسفالت ضخیم در نبرد با این قارچ شکست می خورد. چه قدرتی است که این قارچ را بر آن آسفالت فائق و غالب می کند؟ این قدرت به خاطر«زنده بودن» قارچ است و آن شکست به خاطر مرده بودن آسفالت. این زنده به تدریج آن مرده را می شکند. 🔹در درون انسان وجدانش هر اندازه لطیف باشد از این قارچ کم قدرت تر نیست و شهوات هر چه قوی تر باشد از ضخامت آن آسفالت قوی تر نیست. وجدان زنده و بیدار، هر طور که هست از پشت این شهوات سر می زند. 🔹هر حرکتی که پایه هایش بر روی حرکت وجدانی باشد، مثل قارچ که بر آسفالت غالب می شود، بر فشار های عالم غلبه پیدا می کند. 💬تمثیلات؛آیت الله حائری شیرازی @fekreshanbe
🔹صدای فطرت چیست؟ شاید از کسی شنیده یا در کتابی خوانده باشید که شخصی به ندای فطرتش پاسخ گفت یا اینکه بر عکس، فلان شخص فطرتش را زیر تلی از معصیت اسیر کرده بود. حالا این حکایت شیرین را از زبان آیت الله حائری شیرازی (ره) بخوانید تا بیشتر با معنای صدای فطرت آشنا شوید: 🔸« شما شرورترین انسان ها را در کشور ما، ساواکی ها می دانید. دیگر از این بدتر که نیست. درست است؟ سازمان اطلاعات و امنیت شهر شیراز، من را با یک دسته اعلامیه گرفته بودند. رئیس ساواک به من فشار می آورد که بگو از چه کسی گرفتی؟ من را آوردند در یک اتاقی در اداره ی اطلاعات. یک مبلمان جالب داشت و این شعر سعدی را هم آنجا گذاشته بودند: هزار مرتبه سعدی تو را نصیحت کرد * که حرف محفل ما را به مجلسی نبری این آقای رضوان که ظاهراً الآن در حیات است گفت که دستبند را بیاور. دست‌هایم را از پشت بستند و کیسه‌ای از شن را هم به آن آویختند و مرا روی یک‌پا نگه داشتند و شکمم را نیشگون گرفتند. بعد هم شروع کرد این ماهیچه های شکم را نیشگون گرفتن. من نه به عنوان اینکه او بترسد، بلکه یک دفعه از زبانم در رفت و گفتم: «خدایا تو می بینی». به من گفت: «چی گفتی؟» گفتم: «خدایا؛ تو می بینی». یک دفعه به همکارش گفت: سطل را پایین بگذار. سطل را از دستم گرفتند. بعد به من گفت: پایت را بینداز. بعد گفت: دست بند او را باز کن. حالا ایستاده بودم آنجا. به آنها گفت: «بروید بیرون». آنها را بیرون کرد و درب را هم محکم زد. حالا من ماندم و خودِ او. یک دفعه این شلاقی که دستش بود را پرت کرد و خودش وِلُو شد روی آن مبل. بعد گفت: «ای تُف به این نانی که ما می خوریم». صدای آشنا شنید؛ صدای فطرت. دیگر نتواست کارش را بکند و خدا می داند که در این دوره ی طولانی مبارزات، هر وقت ایشان شنید که برای من مشکلی ایجاد شده، کمک می کرد.» @fekreshanbe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دیپلماسی پرتقالی ظریف 🔹تصور کنید کسی که چهل سال با این تفکر در دیپلماسی کشور حضور داشته می تواند چه خسارت های بر کشور تحمیل کرده باشد. با وجود دوست هایی این چنین، جمهوری اسلامی چه نیازی به دشمن دارد! @fekreshanbe
هدایت شده از سنگر اندیشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴واکنش متأثر کننده نمایندگان جنبش‌های اجتماعی ونزوئلا و مهمانان خارجی آنها پس از بردن نام سردار شهید حاج قاسم سلیمانی توسط رئیس مجلس ملّی ونزوئلا. رئیس مجلس ملّی ونزوئلا: ترور ناجوانمردانه سرلشگر قاسم سلیمانی توسط ایالات متحده آمریکا مصداق واقعی تروریسم است و شهید سلیمانی شهید راه عدالت است. http://eitaa.com/joinchat/1664679936C1666571b75
🔸برنامه هفتگی شیطان! 🔹دوازدهم اردیبهشت روز معلم نام‌گذاری شده است. این روز را به کسانی که به شیطان درس داده و می‌دهند تبریک عرض می کنیم! گفته شده از ابلیس پرسیدند برنامه هفتگی‌ات چیه؟ در پاسخ گفته بود از شنبه تا چهارشنبه به دنبال گمراه کردن مردم دنیا هستم، آخر هفته‌ها در نزد برخی از مسئولان زانو می زنم و درس یاد می‌گیرم! پرسیدند مثلا چه درسی یاد‌گرفتی؟ گفته بود اینکه در زنگ حساب، انشاء بخونم! 🔹گاهی برخی از مسئولان چنان از در بی تقوایی وارد می‌شوند که شیطان در برابر آنها لنگ می‌اندازد. شخصی که سال ها به بالاترین پست های این مملکت تکیه زده، این روزها به گونه ای سخن می‌گوید که انگار نامزد ریاست جمهوری است و تازه به میدان آمده است تا حریف بطلبد. او به جای این که پاسخگویی عملکرد چندین ساله خود باشد، توپ را به زمین حریف می‌اندازد و این و آن را مقصر قلمداد می‌کند. قطعا اگر پر‌رویی کنتور داشت در برابر این همه وقاحت شماره کم می‌آورد! @fekreshanbe
🔹 به این مار نگاه کنید، ببینید چقدر زیباست... 🔹امام(عليه السلام) در حکمت ۱۱۹ نهج البلاغه، تشبيه جالبی برای دنياى فريبنده بيان می‌کند. حضرت مى‌فرمايد: «دنيا مانند مار (خوش و خط و خال) است كه به هنگام لمس كردن نرم به نظر مى رسد در حالى كه سم كشنده در درون آن است (به همين دليل) مغرورِ نادان به سوى آن مى رود و خردمند عاقل از آن حذر مى‌كند» 🔹(مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّهَا، وَالسَّمُّ النَّاقِعُ فِي جَوْفِهَا، يَهْوِي إِلَيْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَيَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ). @fekreshanbe
🔸قاب عکسی در اتاق ملاقات مقام معظم رهبری 🔹 19 اردیبهشت سال‌روز درگذشت آیت الله سید عبدالحسین موسوی لاری معروف به مجتهد لاری است. او از شاگردان میرزای شیرازی صاحب فتوای مشهور بود که به در خواست تجار و مردم لار و برای مبارزه با ظلم و ستم از نجف به لار آمد. او به کمک مردم و عشایر منطقه علیه استعمار انگلیس و هم‌چنین ظلم خان‌های دست نشانده به پا خواست. در منابع تاریخی از این حرکت به« قیام و جنبش لاری» یاد می‌شود. 🔹 از مجتهد لاری تنها یک عکس باقی مانده و نکته جالب این که همین عکس در اتاق ملاقات مقام معظم رهبری نصب شده است. جالب‌تر و شنیدنی‌تر صحبت‌های رهبری در مورد این عالم وارسته است: « مرحوم آقاسید عبدالحسین در نوع خودشان، یک روحانی بی‌نظیرند؛ یعنی بنده شبیه ایشان را در بین روحانیون برجسته‌ی دوره‌های خودمان سراغ ندارم! آن جنبه‌ی علمی ایشان و آن جنبه‌ی آگاهی فکری و سیاسی ایشان است. از جنبه‌ی علمی هم ایشان جهاد و تشکیل حکومت و سکه و تمبر و از این کارها داشتند. این‌ها چیزهایی‌ است که من نظیرش را تا زمان خودمان -یعنی تا زمان امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه- واقعا در هیچ کس سراغ ندارم؛ با این عظمت مقام و شموخ آن مرتبه علمی و سیاسی و فرهنگی و آگاهی و شجاعت.» @fekreshanbe
▪️‏استخوان‌های کوروش در گور لرزید وقتی شاه مخلوع با افتخار تمام خاک وطن رو تحویل غیر داد! - 24 اردیبهشت سالروزِ عروس کردن ‎ توسط ‎ 🎨پیمان علیشاهی ✍ http://eitaa.com/joinchat/1664679936C1666571b75