فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے
اي اهل سماوات بریزید ستاره
میلاد محمّد شده تکرار دوباره
امشب همه ی والشمس بخوانید
از پاره ي دل گــل بفشانی
#میلاد_حضرت_علی_اکبر (ع) خجسته باد✨
#روز_جوان
《 @fotros_dokhtarane 》
°•«📓🔗»•°
°|آیینہاےسپیداسـت🍥⛓
°|نقشونگارذهنم🎀🎈
°|احساسشعروشاعر🛍🔭
°|محتاجیکاشارہاست💕🍓
#فطـࢪسدختࢪانـه
#خادم.الزهـرـا
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡ 𝙟𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨༉
┏━∪∪━━━━━━┓
@fotros_dokhtarane
┗━━━━━━━━━┛
°•🍇🎡•°
>|یکحسخوبخودشنمیاد⛲️🛍
>|بایدبر؎دنبالشوبسازیش🧘🏻♀🍭
>|پسبرووبسازش🏋🏻♀🖇
>|یادتنرهتومیتونےツ🍇🌱
#فطـࢪسدختࢪانـه
#خادم.الزهـرـا
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡ 𝙟𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨༉
┏━∪∪━━━━━━┓
@fotros_dokhtarane
┗━━━━━━━━━┛
"🍑🥕"
.
•عشـــق
•آرامشینهفته
•درچاللبخنـدِتــوست'🚚꧇)
#فطـࢪسدختࢪانـه
#خادم.الزهـرـا
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡ 𝙟𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨༉
┏━∪∪━━━━━━┓
@fotros_dokhtarane
┗━━━━━━━━━┛
:|🦋👀•••
مثلیڪمعجـزه اےعلـتایمانمنـے
همـھهانـوبلہهسـتن و شـماجـانمنـے💙🦋
#فطـࢪسدختࢪانـه
#خادم.الزهـرـا
♡ ∩_∩
(„• ֊ •„)♡ 𝙟𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨༉
┏━∪∪━━━━━━┓
@fotros_dokhtarane
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
حالا که جز به خواب زیارت نمی روم
ای چشم پر ز اشک فقط خوابم آرزوست💔
سال هزاروسیصد بی کربلا گذشت...
سالی پر از زیارت اربابم آرزوست🤲
•••🌸🌸🌸🌸🌸•••
#دختران_فطرس
╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮
@fotros_dokhtarane
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
❄️هوالوهاب❄️ #رویای_نیمه_شب🌠🌜 #قسمت_نود_یک ناهارمان ماهی بود.ام حباب ان را عالی درست می کرد.کم غذا
❤️هوالستّارالعیوب❤️
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_نود_دو
_برای من تجربهء تازهای است،اما میدانم عشق،بدون آن که اجازه ی ورود بگیرد،هجوم میآورد.هرچه هست،هیجان انگیز است.احساس خوبی دارم!🙂❤️
عبور از پل با اسب،لذتبخش بود.خوشحال شدم که کسی به ما توجهی نداشت.🤥
قنواء پرسید:(سواری را کی یاد گرفته ای؟)😉
_در نوجوانی.
_شش ساله بودم که پدرم کره اسبی به من داد.او پسر ندارد.من سعی کردم با یاد گرفتن سوارکاری و تیراندازی،جای خالیاش را در زندگی پدرم پر کنم.☺️
_پدرت ناصبی است و با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دشمنی دارد.اما تو به دو شیعه کمک کردی.خدا کند نفهمد!
_ولی مادرم نه تنها راضی نیست،بلکه به اهل بیت علاقه دارد.😄❤️
_مگر میشود چنین زن و شوهری باهم زندگی کنند؟🙃
_کار آسانی نیست.مادرم مخالف آزار دادن شیعیان است،ولی معمولا مجبور است ساکت بماند.😔
_وزیر هم ناصبی است؟
_نمیدانم فکر نمیکنم.
_در بازار،مرد نیکوکاری است به نام ابوراجح.حمام زیبایی دارد.شیعه است.من تا به حال مردی چنین خوب و درستکار ندیدهام.💥چند روز پیش به حمام رفته بودم که وزیر به آنجا آمد تا دو قوی زیبای ابوراجح را بگیرد و به پدرت هدیه بدهد.🌈✨
_شنیده ام پرنده های قشنگی اند.کاش میتوانستم آن ها را ببینم!😁
_قوها توی حوض رختکن هستند.ابوراجح و مشتری ها به این دو پرنده علاقهء زیادی دارند.ابوراجح به وزیر گفت که قوهایش را دوست دارد و آن ها باعث رونق بیشتر کسب و کارش شده اند.وزیر به بهانهای سیلی محکمی به ابوراجح زد که آن بیچاره،روی زمین افتاد و از بینی اش خون جاری شد.بعد هم تهدیدش کرد و رفت🙂🚶.این در حالی بود که ابوراجح به وزیر بی احترامی نکرده بود و حاضر شده بود قوها را به پدرت هدیه بدهد.😄❤️
پایان قسمت نود و دو
این داستان ادامه دارد...☘🍃
╔════🍭🌸═══╗
♡ @fotros_dokhtarane ♡
╚═══🌈🧚🏼♀════
😂😂😂
#شکرخند
زنگ زدم به داداشم گفتم:
برو تو سايت دانشگاه نمره هامو نگاه کن
فقط جلوي بابا تابلو نکن، اگه يک درس افتاده بودم بگو سلام عليکم
اگه دو تا درس بود بگو سلام عليکم و رحمت الله
اگه سه تا درس بود بگو سلام عليکم و رحمت الله و برکاته!!
خلاصه يه جور که بابا متوجه نشه.
خان داداش ماهم رفت چک کرد به حالت شوک زده زنگ زد بهم گفت:
السلام عليکم و رحمت الله و برکاته ان الله و ملاءکته يوصلون علي النبي يا ايهاالذين امنو سلو عليهم وسلمو تسليما !!! 😳😂🤣🤣
#طنز
😅 @fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
❤️هوالستّارالعیوب❤️ #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_نود_دو _برای من تجربهء تازهای است،اما میدانم عشق،بد
❤️هوالستّارالعیوب❤️
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_نود_سه
قنواء قبل از آنکه اسبش را به تاخت در آورد، گفت: «مذهب وزیر، مقام پرستی است. او هر کاری میکند تا همچنان وزیر بماند.😒
پسرش <<رشید >> را وا داشته تا مثل او فکر کند. وزیر دلش میخواهد مرا برای رشید بگیرد تا رابطه اش با پدرم محکم تر شود. 🤪
و حالا از این که مرا با جوان زیبا و ثروتمندی به نام هاشم میبیند، خوششان نمی آید.» 😡
-نزدیک پل از سرعتمان کم کردیم.
قنواء گفت : «حالا که خودم را به شکل پسرها در آوردهام دوست دارم بروم و قوهای ابوراجح را ببینم.» 😍
_به من فرصت نداد تصمیمش را تغییر دهم.
پاها را به پهلوی اسب کوبید و مثل تیری که از چله کمان رها شود به حرکت درآمد.🐎🐎 🐎
_خوشبختانه ابوراجح در حمام نبود.
قنواء سکه ای به طرف مسرور انداخت و گفت: «برو بیرون و مواظب اسبها باش!!»
مسرور سری تکان داد و رفت.
جز دو پیرمرد کسی در رختکن نبود.
قنواء کنار حوض نشست و با دقت به قوها نگاه کرد. 🌟
-این دو پرنده زیبا تر از آن هستند که فکرش را می کردم.😍
- بودن قنواء در آنجا کار درستی نبود.
اگر ابوراجح از راه می رسید،
قنواء را میشناخت و از اینکه او را به حمام آورده بودم آزرده خاطر می شد.
_ بهتر است برویم ما نباید به اینجا می آمدیم.🤨
قنواء ایستاد و گفت: «تو گفتی میخواهی سیاهچال را ببینی.
خودم را به خطر انداختم و همراهی ات کردم. حالا من خواستم به اینجا بیایم و قوها را ببینم و تو مرا همراهی کرده ای. اینجا که بدتر از سیاهچال نیست.» 😳
_من هم با تو به سواری رفتم. 🧐
_خوب گوش کن!! من در عوض نجات حماد و صفوان از سیاهچال این دو پرنده را می خواهم.... 😏
تو باید از ابوراجح بخری شان و برایم بیاوری.بهایشان را هرچه باشد،می پردازم.😉
_فراموش نکن که این قوها فروشی نیستند.
_هرچیزی قیمتی دارد.ابوراجح خوشحال می شود که مثلا صد دینار بگیرد و آن ها را به من بدهد.😉😄
این داستان ادامه دارد...🌸🌾
پایان قسمت نود و سه
╔════🍭🌸═══╗
♡ @fotros_dokhtarane ♡
╚═══🌈🧚🏼♀════
امشب شبِ قدرِ تمامِ عاشقان است
در قلب هایِ منتظر رنگین کمان است
پرسیدم از چرخ و فلک ،این حادثه چیست؟
گفتا:شبِ میلادِ مولایِ زمان است
ای صاحبِ عصر و زمان دلشادم امشب
از هر چه اندوه و غم ست آزادم امشب
السلام_علیڪ_یا_بقیة_الله❣️✨
میلاد_امام_زمان(عج)_مبارک_باد🎊❣️✨
#نیمه_شعبان
❤️@fotros_dokhtarane ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🌱می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
🌱 دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
🌱می نویسم که "شب تار سحر می گردد"
🌱یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد ❤️❤️❤️
#نیمه_شعبان
#میلاد_امام_زمان
🌺 @fotros_dokhtarane 🌺
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
❤️هوالستّارالعیوب❤️ #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_نود_سه قنواء قبل از آنکه اسبش را به تاخت در آورد، گفت:
🌷هوالمحمود🌷
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_نود_چهار
پرده راهرو را بالا گرفتم.🙂🚶
_نمی خواهم ابوراجح ما را با هم اینجا ببیند.می روم سری به پدربزرگم بزنم.اگر می خواهی،همینجا بمان و وقتی ابوراجح آمد با او صحبت کن👌🔥.گرچه می دانم او قوهایش را با صندوقچه ای از طلا و جواهر هم عوض نمی کند.
از حمام بیرون آمدم.مسرور مشغول نوازش اسب ها بود.قنواء هم آمد.با بی اعتنایی سوار اسبش شد و با حرکت افسار،اسبش را به چرخیدن واداشت.مسرور با وحشت خود را کنار کشید.😱
افسار اسب دیگر را به قنواء دادم و به مسرور گفتم:نام این جوان،هلال است.به دستور اربابش به اینجا آمده تا این دو اسب را بدهد و قوها را بگیرد،حالا که ابوراجح نبود، باید دست خالی برگردد.😕
مسرور به قنوا گفت:ابوراجح قوهایش را به وزیر نداد.ارباب تو که جای خود را دارد!
قنواء گفت:ساکت باش و تا چیزی نپرسیده ام،حرف نزن.🤥
رو به من گفت:ما هرچه را بخواهیم،صاحب می شویم.شما به زودی این قوهای زیبا را در حوض اربابم که با سنگ یشم ساخته شده خواهید دید.☺️
از طرف کوچه که خلوت بود،راه افتاد برود.گفتم:خواهیم دید.
من و مسرور دور شدن او را با آن دو اسب زیبا نگاه کردیم.😄♥️
به مسرور گفتم:در این باره چیزی به ابوراجح نگو.بگذار هلال خودش با او صحبت کند.🌹
_یعنی قوها این قدر ارزش دارند؟
برای کسانی که نمی دانند با ثروت فراوانشان چه کنند،بله.😊
می خواستم بروم که مسرور آستینم را گرفت.نگاه خیره ام را که دید،آستینم را رها کرد.من من کنان پرسید:موضوع مهمانی روز جمعه چیست؟🤔♥️
_از کجا باخبر شده ای؟🤥
_از ابوراجح چیزهایی شنیدم😄.
این داستان ادامه دارد...💛
💞با ما همراه باشید💞
╔════🍭🌸═══╗
♡ @fotros_dokhtarane ♡
╚═══🌈🧚🏼♀════
توصیههای امام زمان(عج) برای زندگی برتر✨🌿
💠 خودت را برای خدمت در اختیار مردم بگذار ✅
#سبک_زندگی
#مهدویت
#نیمه_شعبان 🌱
💫 @fotros_dokhtarane
امام زمان از زبان امام زمان.pdf
2.83M
🌹 عید بر شما مبارک🌹
🌼این آلبوم کوچک حاوی عبارت هایی است که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در نامههایی که برای دوستان و نوابشان فرستادهاند، در مورد خودشان فرمودهاند.
🌸امید است قدمی باشد در راه رضایت ایشان
❤️@fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🌷با نام خدا به رسم آغاز سلام
✨با عشق و تبسم و به آواز سلام
🌷از سبزترین ترانه ها سرشارید
بر روی گل تک تکتان باز سلام😍
🌷امام زمان عزیز☺️
✨صبحی که با میلاد تو
🌷آغاز شود بینظیر ترین
✨روز زندگیم خواهد بود🤩
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@fotros_dokhtarane ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
#داستان
میگفت وهابی تکفیری بودم، پای روضه ی امام حسین(ع) شیعه شدم، توی کوچه زنم رو جلو چشمم زدن، فرار کردیم، بعد از کلی وقت، زنم باردار شد، رفتیم دکتر و گفت بچه توی شکمش مرده،💔
ناراحت و مضطر برگشتیم خونه،😔
خانمم قرص خورد خوابید و منم مشغول توسل شدم🌸
بعد از یه مدت خانمم سراسیمه ازخواب پرید،گریه میکرد،😭
گفتم چی شده؟ گفت دیدمش، گفتم کیو؟ گفت یه خانم،گفت بچه ات با ما بهت برش گردوندیم.
قدش خمیده بود و چادرش خاکی، خواستم به جبران چادرشو بتکونم، نذاشت و گفت «مهدی باید بیاد و بتکونه»
#لبیک_یا_مهدی
بخشی از زندگی سلمان حدادی
طبق روایت خودش
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
#داستان میگفت وهابی تکفیری بودم، پای روضه ی امام حسین(ع) شیعه شدم، توی کوچه زنم رو جلو چشمم زدن، فر
انشاءالله سال دیگه نیمه شعبان با حضور صاحب الزمان جشن میگیریم🌱🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه گویند به امید ظهورش صلوات
کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات🌱✨
#الهمصلعلیمحمدوآلمحمد
❤️@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـه]🌼
🌷هوالمحمود🌷 #رویای_نیمه_شب 🌠🌜 #قسمت_نود_چهار پرده راهرو را بالا گرفتم.🙂🚶 _نمی خواهم ابوراجح ما را
✨هوالرّافع✨
#رویای_نیمه_شب 🌠🌜
#قسمت_نود_پنج
-به مسرور گفتم: «راست می گویی.چیزهایی شنیده ای،ولی درست نشنیده ای.کسی که پشت دیوار،گوش می ایستد،نمی تواند همه گفته ها را خوب بشنود.اگر سوالی داری،از ابوراجح بپرس.» 😉
-او چیزی را از من مخفی نمی کند.شاید تو از ریحانه خواستگاری کرده ای و آن میهمانی برای همین است.
از سادگی اش خندیدم.😂
-تو که گفتی ابوراجح چیزی را از تو مخفی نمی کند؛پس چرا می گویی شاید؟😏
آرزو کردم که کاش میهمانی روز جمعه برای خواستگاری از ریحانه بود.خواستم به مسرور بگویم که از ریحانه خواستگاری نکرده ام و میهمانی روز جمعه،ارتباطی به این موضوع ندارد تا آن بیچاره را از نگرانی دربیاورم،ولی نگفتم.😄
در آن لحظه نمی دانستم که صحبت کوتاه من با مسرور،چه فاجعه ای را به دنبال دارد.
☀️☀️☀️
قنواء و امینه مشغول بازی با دو تا میمون کوچک 🐒🐒 بودند.
دیگر می دانستم که برای کار به دارالحکومه دعوت نشده ام.🙂
-خانم ها!امروز چه برنامه ای داریم؟
مثل دفعهء قبل،از راهروی نیمه تاریک گذشتیم.در چوبی سنگینی ،بر پاشنه چرخید.به حیاط زندان رسیدیم.رییس زندان،ما را به اتاق خودش راهنمایی کرد.🚶🏻
دقیقه ای بعد،صفوان و حماد با همراهی یکی از نگهبان ها وارد اتاق شدند.
با ورود آن ها،رییس زندان برخاست و گفت:(اگر اجازه بدهید،شما را تنها می گذاریم.)🙂🖐🏻
او و نگهبان بیرون رفتند.
صفوان،مرد چهار شانه و خوش رویی بود.مرا در آغوش کشید و تشکر کرد.حماد هم همین کار را کرد و مثل پدرش با کنجکاوی به من خیره شد.معلوم بود می خواستند بدانند من کیستم و برای چه به آن ها کمک کرده ام.
روی سکوی گوشه اتاق نشستم.ظرفی از میوه و خرما کنارمان بود.صفوان آهی کشید و گفت:(از شما متشکرم که ما را از سیاه چال نجات دادید😊،اما وقتی به دوستانم فکر می کنم که در آن شرایط سخت به سر می برند،نمی توانم خوش حال باشم.کاش حداقل می توانستم این میوه و خرما را به دهان آن ها برسانم!)😄
این داستان ادامه دارد...🌼💫
╔════🍭🌸═══╗
♡ @fotros_dokhtarane ♡
╚═══🌈🧚🏼♀════
20.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ
#امام_زمان
🌺کجا نشان تو جوییم ای مهر فروزنده هدایت و نصر!
باکه گوییم حدیث تلخ هجران و انتظار؟ 🌺
شکایت فرقت یار به آفریدگار بریم، که او دانای اندوه درون ماست..
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#نماهنگ
#یاصاحب_الزمان
🌺@fotros_dokhtarane
28.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید
| از پیام شهید حاج قاسم سلیمانی تا شهید مهدی باکری
👈 نماهنگ اختصاصی سایت رهبر انقلاب درباره پیام شهیدان
🔺️ تمامی صداهای داخل کلیپ واقعی و مستند است.
─┅┅═ঊঈ🌟ঊঈ═┅┅─
@fotros_dokhtarane
─┅┅═ঊঈ🌟ঊঈ═┅┅─