eitaa logo
خط مقدم رسانه دفاع مقدس
589 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
47 فایل
بسم‌رب‌‌الشهدا🌱 ‍ ‍‍ گروه‌ پژوهشی فرهنگی‌ خط‌ مقدم ‍ ‍ شهید‌آوینی؛ ای‌شهید‌!ای‌آنکه‌بر‌کرانه‌ی‌ازلی‌و‌ابدی‌وجود‌برنشسته‌ ای‌،دستی‌برار،و‌ما‌قبرستان‌نشینان‌‌عادات‌سخیف‌را‌نیز؛از‌این‌منجلاب‌بیرون‌کش!🌷 ارتباط‌ با‌ ادمین‌کانال👇🏻 @geniuspro7 @aslani70
مشاهده در ایتا
دانلود
✍حاجی! ما شبهای زیادی آرام خوابیدیم شبهایی که خواب بر چشمان تو حرام شده بود و کوچه به کوچه، شهر به شهر ، بیابان به بیابان می دویدی..‌.نمی دانم تو دنبال شهادت بودی یا شهادت به دنبال تو؟😔 تو را برگهای🌱 تاریخ کشورم از گردان کرمان، از لشکر ثارالله از جزایر مجنون تا فاو، تا شلمچه از خیبر تا والفجر و نصر وکربلای ۴ به یاد دارند راستی حاج قاسم کربلای ۵ را یادت می آید؟ سیل سیل تیر و ترکش بود که روی سر بچه ها می بارید و فوج فوج رزمنده که راهی آسمان می شد اما تو ماندی❤ آن روزها شاید ندانستی که چرا شهادت سهم دل شجاع و روح بزرگت نشد اما حاجی بعدها ما فهمیدیم تاریخ به ما فهماند تو ذخیره خدا برای روز مبادا بودی کوه مقاومت برای امت اسلام که اگر نبود دلاوریها و شب زنده داریها و بیابان گردی ها و رشادتهای تو در جنگ با داعش و سردمداران کفر و ضلالت خواب شبانگاهی ما نیز کابوسی میشد که رعشه بر تن ما و بر اندام ایرانمان می انداخت حاجی تو که علی وار پیشتاز همه صحنه های نبرد بودی حالا سهمت را از زندگی خوش گرفتی. شهادت برازنده قامت استوارت باد حالا که تو سوار بر بالهای سبز فرشتگان پرواز کرده ای ما تمام قد در مقابل ظلم و کفر و جنایت می ایستیم. چرا که ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم. 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
رسم جمعه هایم کاش این بشود تعطیل کنم کارو بار دنیا را آب و جارو کنم حیات دل را دانه دانه قربانت بروم هایم را همچون اناری رسیده که ترک برداشته بریزم در مسیر آمدنت و‌ رواست اگر از شوقت بمیرم... مجنون ترین آقای دنیایم... قدم به چشمانم کی میگذاری؟ هدیه ۱۴ صلوات برای مسیر ظهور باباترین مهدی.. ؟ 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
شنیده ای که عاقبت, عاشق ❤جلوه ای از جلوگاه معشوق میشود? به رسم عاشقی آنچنان غرق وجود و حقیقت معشوق میشود که کلامش، نگاهش و اصلا تمام زندگی اش نشانی از وجود معشوق است.... شاید حکایت سردار هم حکایت عشق بود...💔 آن مدافع حریم حرم همان سرداری که دشمن کوردل درنهایت بزدلی او را به شهادت رساند 🥺و بر طبل 🥁ناجوانمردی خود چنان کوبید که یک دنیا صدایش را شنید...📢📢 و نفهمید که این بزدلی در صحنه آخر حضور دنیایی سردار تکه ی آخر پازل عاشقی را اینگونه عاشقانه چید... یک دست یک انگشتر و سرداری که سردار دل ها شد...❤ از طرف یک "من" برای حاج قاسم 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
«سلام ای یوسفِ خوش‌نام ما💫، ای دلبر و مقصود ما💫، ای دولتِ منصور ما💫، ای لشکر جانانِ ما💫. ای امیر لشکر، ای سردار دل‌ها!❤ آغوش تو پناه🛡 طوفان🌪 من بود. چشمان من👀 کنار عقیق پیشانی‌ات جان می‌گرفت و صدای بارانی‌ام🌧 کنار صدای خاک‌ریز آزادی بهاری می‌شد🌸🌺. ای سردار لشکر عشق، ستاره‌ی🌟 زندگی ملت، بدون سردار نوری ندارد، چون تو نور خاک مظلوم دمشق بودی😔. خاک مظلوم دمشق از غم فراق، سیاهی زندگی را به رُخ پروانه‌های🦋 آتشین می‌کشد. فرزندان مظلوم فلسطین بی ‌تو دست‌هایشان سرد و قلبشان گرفته است💔. ای پدر ایران، ای روشنایی💫 خانه‌ی امید، چشم ستارگان فلک از تو روشن است. سردار دل‌ها❤تو سعادتی هستی که زیر نگاه مستقیم خداوند زندگی کرده‌ای. ای مدافع دشت گُل سرخ🥀، در ظلمت این مسیر غوغا کردی، ابرها☁️ در برابر این مسیر اشک ریختند 🌧و هوایی شدند. ای امیر دل‌ها، دلِ کبوتران زخمی را🕊 بی‌جان کردی. ای سردار به روح بلند و کبریائی‌ات سوگند که پای ما محکم بر این جاده است💪 و بر خاک‌پای تو سجده می‌کنم. جانم را فدای راه بی‌پایانت می‌کنم✊. جانانه بر مسیر راه جهادی‌ات می‌روم🚶‍♂️ و پیشبند یا زینب را بر پیشانی‌ام می‌بندم و پلاک خاک خورده‌ام را از دل زمین بیرون می‌آورم و چنان پا بر زمین می‌کوبم و فریاد بلند سر می‌دهم🔊🔊 که حاج قاسمی دیگر، آماده است تا در این راه پیکار کند تا دست در دست🤝 روح کبریائی پروانگان🦋 شود.» 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
«به نام خدای مهربان ترین مهربانان» او یک رزمنده‌ای بود که کسی نمی‌توانست مثل او باشد.😍😍 او سرداری شکست ناپذیر بود💪💪 که از کشور سربلند مان و عزیزمان «ایران🇮🇷» محافظت می کرد🛡. پس ما باید راه این شهید بزرگوار را ادامه بدهیم.✊ «حرفی با حاج قاسم این شهید عزیز» «حاج قاسم شما سردار دلها❤ بودی و حالا هم هستی. و همیشه شما در قلب من هستید» سه صلوات برای شادی روح این شهید بزرگوار. آرزوی سردار دلها: او آرزو داشت که شهید شود.💔 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
✍نمی توانستی به راحتی قدم بزنی راه که می رفتی می لرزیدی رعب و وحشت سایه شومش را بر سر هر کوچه و بازاری انداخته بود راه بسته بود😱😔.کاظمین دیگر حرم امنی نبود که تو با خیال راحت بروی و امامت را زیارت کنی😭 می دانستی هر آن احتمال دارد دستی از گوشه و کناری بیرون بیاید و به ناموس تو تعرض کند یا خنجری 🗡که زیر گلوی تو ناقوس مرگ را به صدا در بیاورد.🔊🔊 شاید ما که در ایرانمان آزادانه در کوچه ها و خیابان ها قدم می زدیم و درد دلمان را برای امام رئوفمان می بردیم معنی دلهره و ترس و اضطراب اهالی کاظمین و سوریه و سامرا را نمی فهمیدیم.😶😶 ما آرام بودیم 😌و معنی تن و بدن لرزان پدر و مادران فداکار فرزند سپرده به جنگ با خونخواران داعشی را نمی فهمیدیم.😏 ما می خندیدیم😄 و بی توجه از کنار گریه کودک دو ساله پدر از دست داده رد می شدیم.😒 ما آرام بودیم و بی خیالِ ناآرامی پشت مرزها زندگی می کردیم.😁 ما سی و اندی سال بود که روزهای تلخ و سخت و نفس گیر جنگ را فراموش کرده بودیم و از ما یک انگشت اشاره مانده بود به سوی مدافعین حرم و یک دنیا ناسپاسی که همه را در سبوی تهمت و بی تفاوتی می ریختیم و روانه جوانمردان روزگار می کردیم و می گفتیم: " مدافع حرم پولش را می گیرد"😔😔 حاج قاسم از روی تو و سربازانت شرمنده ایم😓😓.چرا یادمان رفته بود از خودمان بپرسیم قیمت خون جوانان چند؟ قیمت چاقوی زیر گلوی هموطن چند؟😐 قیمت اشک مادر بر جنازه فرزند چند😐 قیمت از دنیا و پول و زن و بچه گذشتن چند؟😐 قیمت پوتین های ده ها کیلومتر زیر بارش تیر و گلوله دویده چند؟😐 قیمت امنیت چند؟😐 قیمت... آه که ناشکر بودیم ما.😞 اما حاجی امروز که تو برنده اسکار شهادت شده ای و روبروی حرم امامین عاشق در کاظمین برایت فرش قرمز پهن کرده اند💔 هم ما و هم آنان معنی رشادتها و جانفشانی های شما را می فهمیم و بر ماست که زین پس پشتیبان قاسم سلیمانی ها و محسن حججی هایی باشیم که ادامه دهنده راه همت ها و باکری ها و صیادها و مهدی زین الدین هایی بودند که نامشان چهار ستون بدن دشمن را می لرزاند. ما سر ستون 💫خط مقدم 💫جبهه امروز می ایستیم و به یاری خداوند قادر پله پله تا ظهور با اقتدار پیش می رویم. ؟ 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
┄┄┅┅🍃🌸🍃┅┅┅┄ ☘رفیق! یادت هست چند تا از ماه رمضون عمرمون گذشته؟ مگه چقدر فرصت داریم؟ حالا که به خواست خدا به این ماه رمضون رسیدیم. وقتشه قدرشو بدونیم و تمرین بندگی کنیم. فقط یه اراده قوی می خواد. 💎 خدا هم که در این ماه مدام دنبال بهونه برای بخشش هست پس بیا شروع کنیم. با کمک شهید هادی موفق می شیم! خدا خودش فرمود صد بار اگر توبه شکستی بازآ پس یادت نره نا امیدی ممنوع. 🌙 حلول ماه رمضان مبارڪ 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
•°🌱 از آیت الله بهجت پرسيدند: آيا آدم هم مـےتواند امام زمانــش را ببيند؟؟ جواب‌دادند: شمر هم امام زمانش را ديد!! اما نشناخت اللهم عرفنی حجــتڪ!! 🇮🇷 🇮🇷@frontlineIR🇮🇷
📚برای احمد ما و من💖 🔆پیشترها وقتی از یک نظامی رده بالا آن هم در کسوت فرماندهی حرفی به میان می آمد، انسان عصا قورت داده ای بود که حتی از دور دیدنش نیز مو به تن دیگران سیخ می کرد اما نسلی آمده بودند تا بر دل ها فرماندهی کنند و حاج احمد کاظمی از همان نسل بود.  🔆بعضی ها از همان ابتدایی که قرار است به این دنیا بیایند نشانه هایی با خود دارند که انگار آنها را از دیگران متمایز می کند، احمد هم از همان دسته آدم ها بود، اینکه اینطور بی تکلف می گویم احمد چون دلم می خواهد او را مانند رفیق گرمابه و گلستانش "حاج قاسم" صدا کنم وگرنه کیست که نداند او شهیدی گرانقدر است که باید محترمانه گفت: شهید حاج احمد کاظمی یا سردار احمد کاظمی. 🔆حاج احمد و حاج حسین خرازی  نقاط مشترک بسیاری داشتند. اصلا همین که شهادت آنها را برای خود انتخاب کرد یعنی نقطه مشترک های فراوان اما یکی از این نقاط، طور دیگری چشم نوازی و دل ربایی می کند و خود را به رخ می کشاند، آن هم لبخندی همیشگی است که مهمان چهره زیبای این دو بود، شاید وقتی اسم فرمانده لشکر به گوش کسی می خورد، باید آدمی با دیسیپلین نظامی و عصا قورت داده ای را مجسم کنی که خدم و حشم بسیاری دور و بر او را گرفته اند اما وقتی به این دو می رسی، همه آنچه در ذهنت از یک فرمانده نظامی ساخته ای شسته می شود و می رود. 🔆حالا از حاج حسین و شباهت هایش به حاج احمد می گذرم. از او در فرصتی دیگر باید گفت. اینک آسمانی شدن حاج احمد وارد هفدهمین سالروز خود شده است و می خواهم چند خطی به یاد او بنویسم، از اویی که مادر در چهار سالگی اش، سه ماهی را در خواب دیده بود که در رودخانه ای به سمت دریا می روند. یکی از ماهی ها هلال ماهی به کمرش داشت، انگار اصلا خود ماه بود، طوری که نوری زیبا از سمتش به آسمان روانه می شد. مادر می دانست که آن سه ماهی پسرهایش هستند ولی اینکه کدامشان چون ماه درخشنده بود، الله اعلم. بعدها زمانی که احمد فرماندهی لشکر ۸ نجف اشرف را عهده دار شد، دیگر مادر هم می دانست که آن ماه، احمد است. 🔆همین مادر، همین مادری که دست و دلش برای احمد می لرزید جنگ که شد و حتی قبل از آن، غائله کردستان که پیش آمد، او را از زیر قرآن رد کرد و گفت برو خدا پشت و پناهت. 🔆قصه مادر با هر عملیاتی که پیش می آمد همین بود، هر بار که احمد برای دستبوسی اش می آمد، او را به بی بی دو عالم می سپرد. 🔆 احمد می گفت: "ما اهل اینجا نیستیم !ما اهل اینجا نیستیم ما اهل جای دیگه هستیم باید برای اونجا خیلی ما تلاش بکنیم، ما یک صف بزرگی جلومون وایسادن ماها رو تحویل می‌گیرن اون صف رو ما کاری نکنیم رو برگردونه از ما، دلها رو بسپارید به خدای متعال متوسل بشید به ائمه اطهار در راس اونها امام حسین شهید عزیز، پرچم دار این حرکت ما و افتخار بکنیم که ما سربازان فرزند او حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم."   🔆جنگ که تمام شد، او حیران نرفتنش مانده بود، بی قرار و دلتنگ دوستانش بود، حاج همت، حاج احمد متوسلیان، حسین خرازی، عباس کریمی، ... همه رفته بودند، او مانده بود و قاسم اما آنها هم ماندنی نبودند، مگر می شد خدا اینهمه سال خلوص را بی پاداش بگذارد، اصلا آنها نیامده بودند که در بستر، مرگ را در آغوش گیرند که خونبهایشان شهادت بود و بس.   🔆صبح روز نوزدهم دی ماه سال ۸۴ بود که خبری تلخ سرخط خبر رسانه ها شد با این مضمون:  "هواپیمای نظامی فالکون سپاه پاسداران که به منظور اعزام یازده تن از فرماندهان و افسران عالی رتبه این نهاد به سمت ارومیه حرکت می کرد، دچار نقض فنی شد و در حدود ده کیلومتری فرودگاه ارومیه به زمین خورد.".   🔆احمد به آرزویش رسیده بود و دلتنگی هایش به اتمام و حالا این قاسم بود که تنهای تنها شده بود. احمد در بخشی از وصیت نامه اش نوشته بود: "خداوندا فقط می‌ خواهم شهید شوم شهید در راه تو. خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌ خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت. ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده.". منصوره جاسبی کارگروه نویسندگان ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس 🆔️ @frontlineIR 🆔️ @frontlineIR
_____مادرم ______❣ مادرم مدرک پزشکی ندارد ، ولی دست هایش کاری می کنند که هزار قرص مداوا نمیکند... شماره نظام مهندسی ندارد، ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد..‌. نقاش نیست، ولی با یک کلام، لبخندی روی لب هایم می کشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند... ندیده ام توی استودیو بر ضبط صدا وقت بگذراد، ولی آهنگ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است... مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست ، ولی عطر و طعم غذاهایش هوش از سر می پراند... بهشت را زیر پایش ندیدم، ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست... 💗بهشت نعمت وجودش است💗 ✅ ارسالی از مخاطبان دوست عزیز ۹ ساله، نازنین زهرا دولت آبادی (س) (س) (س) (س) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس 🆔️@frontlineIR 🆔️@frontlineIR
عکس ارسالی از مخاطب عزیز 🌸نازنین زهرا دولت آبادی 🌸 (س) (س) (س) (س) ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس 🆔️@frontlineIR 🆔️@frontlineIR
763764482_648669841.mp3
1.48M
عیدتون مباااارک 🌸🌷💐 با گویندگی بانو عبدالوند (ع) (ع) کارگروه نویسندگان ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
روزی از روزگاران قدیم ، پسری را خدا به احمد داد . گرچه نامش حسین بوده و هست ، اما، رسم و مرامش همیشه علی ولی الله است . خلق و خوی اش به عطر زهرا گلگون . که حسین همان حسن ِ کوچک آل عباست . حسین نور و چراغ خانه آنها شد ، حسین نور چشم زهرا شد . حسین منی و انا من حسین را محمد (ص) گفت ، حسین بازوی علی مرتضی شد . ..... حال این حسین میوه دل رسول خدا ، همراه و همراز حسن در تمام سالها ، سید جوانان اهل بهشت است اکنون ، ناخدای سفینه النجات است اکنون ، های ای شیعیان دست به دامنش بشویم . که راه بهشت از کربلای حسین است اکنون به قلم فهیمه حسنی (ع) کارگروه نویسندگان ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
975445760_-847374244_1.m4a
1.4M
برای امام سجاد (ع) 😍 ✍با نویسندگی خانم شفیعی نژاد 🎙با گویندگی خانم عبدالوند ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 نیازی به تقویم و روز شمار نداشتند. سبز شدن علفهای نورس کنار سنگرها و نسیم خنک و ملایمی که لابه لای کانال می پیچید؛ صدای قدم های بهار را زودتر از خودش به گوش می رساند. اسفند که نفس های آخرش را می کشید، بچه ها به تکاپو می افتادند و شروع به سنگر تکانی می کردند، سنگری تنگ و کوچک اما به اندازه دلهای بزرگشان پر از خاطرات تلخ و شیرین. بعثی ها شلیک می کردند و بیکار نمی نشستند و رزمنده ها در حین جنگ، زنده نگه داشتن آیین را ارج می نهادند و هفت سین می چیدند‌ سین اول سفره بود، چفیه ای همه کاره که گاه با آن زخم هایشان را می بستند و گاه سجاده ای می شد که رویش نماز عشق می خواندند. سین دوم سربند بود، سربندهایی مزین به نام ائمه اطهار(ع) که همچون اکسیری توانمندشان می ساخت و به آنها قوت قلب می داد. سیم خاردار و سیمینوف و سیم بر و سمبه و سنگ سینهای دیگر هفت سینشان بود. گوششان با صدای توپ آشنا بود، خیلی آشنا.... صدای شلیک توپ که از رادیو پخش می شد، احسن الاحوال دلشان را به یاد دوستان شهیدشان گره می زدند و دعای فرج را زمزمه حال خوششان می کردند. جنگ بود اما دلشان بهاری و ایمانشان آسمانی بود. لبخندشان انگار شکوفه ای بود که بر درخت گیلاس روییده، همانقدر زیبا، لطیف و فرح بخش بهار می رسید و آنها خیلی وقت بود که خانه دلشان را از غبار دنیا زدوده بودند و بذر ایمان و معرفت در آن کاشته بودند. به قلم لیلا رستم خانی کارگروه نویسندگان ─━━━━⊱✿⊰━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
با شهدا🌷 نیازی به تقویم و روز شمار نداشتند. سبز شدن علفهای نورس کنار سنگرها و نسیم خنک و ملایمی که لابه لای کانال می پیچید؛ صدای قدم های بهار را زودتر از خودش به گوش می رساند. اسفند که نفس های آخرش را می کشید، بچه ها به تکاپو می افتادند و شروع به سنگر تکانی می کردند، سنگری تنگ و کوچک اما به اندازه دلهای بزرگشان پر از خاطرات تلخ و شیرین. بعثی ها شلیک می کردند و بیکار نمی نشستند و رزمنده ها در حین جنگ، زنده نگه داشتن آیین را ارج می نهادند و هفت سین می چیدند‌. سین اول سفره بود، چفیه ای همه کاره که گاه با آن زخم هایشان را می بستند و گاه سجاده ای می شد که رویش نماز عشق می خواندند. سین دوم سربند بود، سربندهایی مزین به نام ائمه اطهار(ع) که همچون اکسیری توانمندشان می ساخت و به آنها قوت قلب می داد. سیم خاردار و سیمینوف و سیم بر و سمبه و سنگ سینهای دیگر هفت سینشان بود. گوششان با صدای توپ آشنا بود، خیلی آشنا.... صدای شلیک توپ که از رادیو پخش می شد، احسن الاحوال دلشان را به یاد دوستان شهیدشان گره می زدند و دعای فرج را زمزمه حال خوششان می کردند. جنگ بود اما دلشان بهاری و ایمانشان آسمانی بود. لبخندشان انگار شکوفه ای بود که بر درخت گیلاس روییده، همانقدر زیبا، لطیف و فرح بخش بهار می رسید و آنها خیلی وقت بود که خانه دلشان را از غبار دنیا زدوده بودند و بذر ایمان و معرفت در آن کاشته بودند. سرکار خانم رستم خانی♡ ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
روایت جذاب و شنیدنی منصوره جاسبی نویسنده گروه خط مقدم از جلسه و مراسم افطار دیروز ✍ بعد از چند روزی سیاه پوشیدن برای اول مظلوم عالم علی علیه السلام، امروز به شوق حضور در جمعی که دوستش دارم، قرمزپوش شده ام. شاید خنده دار باشد، اما مثل بچه کلاس اولی ها که کتاب و دفترشان را از شب قبل آماده می کنند، من هم بار و بنه ام را بسته ام تا خودم را به مهمانی افطاری شهدا برسانم. یک ساعتی از اداره زودتر می زنم بیرون و سر راه چند بسته نان قندی به رسم مشارکت در مراسم می خرم. قول داده ام که حدود پنج خودم را به جلسه شان می رسانم. مدیر کارگروه من را معاون خود کرده است و حالا اگر خلف وعده کنم، نه خود را که او را زیر پرسش های سهمگین قرار داده ام، بالاخره دختر است و قولش، سرش برود قولش نباید برود. پنج دقیقه ای به پنج مانده که به قولم وفا کرده ام. کفش های جلوی در خودنمایی می کند، هفت و هشت جفتی می شود. ندید بدیدم دیگر، دوستانم را که می بینم یادم می رود که احساساتم را بگذارم برای بعد از برگزاری جلسه، یکی نیست بگوید دختر خجالت هم چیز خوبی است دست کم جلوی مدیریت که آقاست ترمز احساست را بکش. همه به پایم بلند شده اند نه اینکه قصد شرمنده کردنم را داشته باشند، نه قصدشان محبتی است که از دلشان سرچشمه می گیرد. تقریبا بحث کارگروه های دیگر تمام شده است، نوبتی هم که باشد نوبت من است که بالای منبر بروم و از فعالیت بچه های گروهمان بگویم. بحث ها بالا می رود، حرف هایشان را منتقل می کنم و مخالفتشان را با ده درصدی که مدیر گروه خط مقدم اعلام کرده است. مرغش یک پا که نه حتی نیمچه پا هم ندارد، بیشتر چک و چانه بزنیم ده درصد را تا پنجاه درصد هم اعلام می کند. نه استدلال های منطقی را می پذیرد نه اینکه بچه ها جهادی در خدمتند. قصه گروهمان به درازا می کشد، حالا من مانده ام و یک لشکر که فقط گاهی یکی دو نفر ندای هل من ناصرم را می شنوند. خدا چه کارت کند زهرا خانم گل که اگر خودت بودی من مجبور نبودم این همه صغرا و کبرا بچینم و آقای مرادیان رابه یاری بطلبم که از حق نگذرم ایشان منطقم را پذیرفت. دیگر باید بساط جلسه را جمع کرد، از هر سخنی بگذریم سخن افطاری خوشتر است. سفره پهن می شود، هر کس گوشه کاری را عهده دار می شود، ساده است و صمیمی و بی ریا، خرما و پنیر و سبزی و نان سنگک و... تزئینش کرده است، خانم مدیر هم حلیم بادمجان درست کرده است. تا می آییم حرفی بزنیم می گوید ده درصدی ها. وسط های افطارش است که یکی از خانم ها با هندوانه ای بزرگ سر می رسد، خانم مدیر با تلاش بسیار، ده درصد را روی بدنه هندوانه حک می کند، عکس ها گرفته می شود، آقایان در سکوت مشغول خوردنند. صدا از دیوار در می آید اما از آنها نه. این طرف دیوار اما بر سر سفره خانم ها بساط خنده و شوخی بر پاست. شهدا هم به نظاره خنده هایمان نشسته اند، از حاج همت بگیر تا شهید رستگار و موحد دانش. ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
و اما روایت دلنشین دیگر از خانم رستم خانی به نام خدای شهدا برای پیدا کردن حال خوش گاه بهانه های کوچک لازم است و از دل همین بهانه هاست که شادی های عظیم نصیب آدم می شود. بچه ها از چند روز قبل برنامه افطاری را چیده بودند. دلم می خواست بروم و افطاری را در کنار شهدا نفس بکشم. یک ساعت زودتر از اذان به دفتر گنجینه آثار شهدای شهرک شهید جنگروی رسیدم. اعضای تیم مدیریت جلسه داشتند و با گرمی از من استقبال و مرا به جلسه دعوت کردند. از قضا جلسه مربوط به نویسنده ها بود، بحثی کاملا جدی در رابطه با درصدی که نویسنده ها از قراردادشان باید به گروه پرداخت کنند. نویسنده ها نظرشان بر ۵ درصد بود و تیم مدیریت ۱۰ درصد.گاه در مباحثه شرکت می کردم و گاه چشم میچرخاندم و به تصاویر شهدا که زینت بخش دیوارها شده بود نگاه می کردم. دفتر گنجینه پر است از فیلم ها و نوارهای به جا مانده از دوران دفاع مقدس. شهدا صدایمان را می شنیدند و ما برای بهتر شدن روند کار با هم صحبت می کردیم، مثل وقتهایی که آنها دور هم جمع می شدند و برای شرکت در عملیات مباحثه می کردند و در پس همه اختلاف نظرهاشان، هدفی واحد نهفته بود. سرانجام با استدلالهای مختلف جلسه  ما نیز به نفع ۱۰ درصدیها به پایان رسید و همین مساله سوژه ای شد برای شوخی های پس از جلسه. با نزدیک تر شدن به لحظات افطار کم کم دیگر اعضای گروه خط مقدم نیز سر رسیدند.‌هر کسی در هر حدی که توانسته بود گوشه ای از کار را بر عهده گرفته و بانی رزقی از سفره پر روزی افطار شهدایی شده بود. سفره چیده شد: نان سنگک تازه پنیر و گردو و سبزی، خرما و بامیه و گوش فیل، نان قندی، و حلیم بادمجان خوش طعم و عطری که سردسته ی همه ۱۰ درصدیها یعنی خانم مدیریت زحمت پختش را کشیده بود و از همه مهمتر نوشابه آن هم در سه رنگ. وقتی ۱۰ درصدی اعظم نگاه متعجب مرا به بطریهای نوشابه در دستش دید، گفت: با حلیم بادمجون خیلی می چسبه!! فکر می کردم شوخی می کند اما این جدی ترین حرف آن شب بود! سر سفره نقل تمام حرفها به ۱۰ درصدی ها ختم می شد و کل کل بین نویسنده ها و تیم مدیریت داغ بود و وقتی به اوج خود رسید که خانم مدیر با چاقو روی هندوانه ی چاقی که مهمان ناخوانده سفره شد، حک کرد ۱۰ درصد و همگی با آن عکسی به یادگار انداختیم. آن شب بهترین و خوش عطرترین افطاری عمرم را خوردم در کنار صمیمی ترین و بی ریاترین رفقای شهدایی. لیلا رستم خانی ۲۶ فرودین ۱۴۰۱ ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
همه آنچه بر تاریخ پر فرار و نشیب شیعه گذشت یک طرف .... و همه آنچه از شیعه ، فکرش ، کلامش و راهش امروز به ما رسید یک طرف دیگر . آیا همه محبین اهل بیت در تمام عالم مدیون قال صادق (ع) های شما نیستند ؟..... شاید عمیق تر که بنگریم حتی چشم انتظاری امروز مان برای ظهور منجی عالم و برای روز موعود که دوباره شما و همه معصومین رو ملاقات کنیم هم از آموزه ها ی شما داریم که سینه به سینه این وعده و امانت الهی را به ما رساندی ، با همه رنجها و مشقتها هزاران بچه شیعه تربیت کردی و به راه آینده رهسپار کردی که هر کدامشان مثل یک بذری در خاک ریشه بدواند بزرگ شود تنومن شود برگ و بار بنشاند میوه بدهد و ثمرش بشود فوج فوج محبی که امروز در ایران لبنان سوریه عراق قطیف عمان کابل سومالی نیجریه و .... برای همچون امروزی سیاه تن بکنند و در سوگ امام عزیزشان صادق آل محمد (ص) سوگواری بکنند باشد که ماهم برای تداوم نسل شیعه هرچه در توان داریم بگذاریم درخت سربرآورده اسلام و تشیع هنوز نیاز به آبیاری دارد به سبز تر شدن به پربار تر شدن ..... دعایمان کن تا حتی اگر شده قطره ای بشویم و پای این درخت بچکیم و بر تنومند شدنش اثری بگذاریم ما بیش از اینها مدیون شماییم غریب بقیع 🏴 به قلم فهیمه حسنی (ع) ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═════ ࿇ ═════╗ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ╚═════ ࿇ ═════╝
ای برای امام خمینی (ره) 14 خرداد فقط برای دوستداران و دلداران امام عزیز بار غم ندارد ، برای من و خیلی دیگر از جوانان امروز این مرز و بوم که امام عزیز را ندیدم هم همین بار غم ناک را دارد ما ندیده عاشق امام شدیم ما عطر حضورش را نچشیده عاشق ماندیم ما امام را ندیده انقلابش را با جان و دل پذیرفتیم ما بهمن 57 را ندیده تا امروز با همه کم و کاستی هایمان پای انقلاب ماندیم ما سختی روزهای جنگ را نچیده دل به دلداری شهدا دادیم و برایمان شدن ستاره راه ما روزهای زیادی را درک نکردیم ولی ........ ولی روزهای سخت دیگری بود که امام نبود و ندید ولی ما دیدیم و تجربه کردیم تلاش کردیم پشت رهبر باشیم خون دل خوردیم که تنهایی روح الله را سید علی تجربه نکند نمی دانیم چقدر موفق بودیم نمی دانیم کجا کج رفتیم و کجا راست را درست تشخیص دادیم با همه اینها خرداد 68 گذشت و ما امروز در خرداد 1402 هستیم و من مطمئنم نگاه امام عزیز از آن دنیای ابدی به این روزهای ماست و نظاره گر است آری امروز روز یادها ست ، یاد مرد بزرگی که مردان بزرگی تربیت کرد و برای این انقلاب بزرگی کرد ، پدری کرد، دلسوزی کرد و دست ما سپرد . یاد امام دلها روح خدا ، روح الله عزیز برای ما دعا بفرما دعا کن ما فرزندان خوبی برایت باشیم و پرچمی که با جان و دل به ما سپردی به سادگی زمین نگذاریم و پای آن بمانیم ما هم امید داریم و ایمان داریم به آنچه به ما وعده دادی و آینده ای که برای ما ترسیم کردی امید و ایمان داریم به سربلندی و پیروزی این پرچم و این انقلاب ان شاالله به قلم فهیمه حسنی کارگروه نویسندگان (ره) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
هُوالرحیم و الودود آن زَمان که چِشمهایمان را به این دُنیا گُشودیم، قصه های کودکی مان ( نوباوگی مان) عَجین بود با قَدم زدَنِ مردی از رَدایِ تاریخ به سان آن نقطه اَز قَلبِ قرآن  " وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ"   مَردی دوان دوان به سویِ اَهالی شَهر آمد و آنها را به پیروی از فرستادگان خداوند دعوت گردانید. با قَدم زدن مردی از رَدای تاریخ که درِ خانه ها را کوبید، و قَلب ها را بیدار و واقِف کرد. با قَدم زدن مردی از ردایِ تاریخ که نور را از پس ظلمات آورد، نوری از نَهایتِ سیاهیِ وَقتِ بَهمن پَنجاه و هفت.. و ما چشم گشودیم خُود را وارِثِ آنچه روح اللهِ عَزیز برایمان به آورده بود دیدیم... ما نَسلِ شنیده ها هستیم....... نسلِ شنیده ها، از دفاع مقدسی که انسان ساز بود.. نَسلِ شنیده ها اَز تمامِ قَهرمان آفرینی هایِ فرزندانِ روح الله.... وَ حال در میانِ تمامیِ هیاهوهایِ موجود، روزی از سال ۹۷، حَبیبِ ما گفت "بنویسید اَز این کارزارِ عَزیز، از تمام آنچه که بایست نوشت، بنویسید تا جای شما ننویسند، آنچه که حق است بیان کنید تا باطل جای حق ننشیند..." از آن جمله تا به این روز، به یاری خداوند مهربان، جمعی از دختران این اقلیم، شبیه آنچه در روضه ها یاد گرفتند و زیستند؛ از خدیجه کبری، از فاطمه زهرا، از زینب عقلیه بنی هاشم، عزم هایشان را استوار، نیت هایشان را خالص کردند و در راستای همین جمله برای بیان آنچه که حَق است از دفاع مقدس، از نوشتن زندگی نامه شهدا و رزمندگان، تا ترجمه متون، تا احیای منابع تاریخ جنگ، تا تلاش برای بحث خانواده منتهایِ تلاش و کوششان را به میدان آوردند.... و جمع مان نامِ" خطِّ مقدَّم" به خود گرفت، که در خاطره مان باشد در تمامی شرایط زندگی، خود را در خطِّ مقدمی ببینیم که احیا و حقانیتش به دست قلم های ماست... و امّآ اینک روح و جان مان تمنای دیدار با کسی را دارد که جمیعِ همه شنیده های ما در او جمع شُده است. ما تقاضای دیدار شما را داریم شبیهِ دیدار های خمینی عزیز با رزمندگانش در جماران... برای عطش بیشتر، برای دیوانه وار در تلاش بودن، برای شنیدن دعای عاقبت بخیری از زبان شما، برای گلایه گذاری از کسانی که سر قول هایشان با دخترانتان نمی مانند.برای تمام نامهربانی ها از وعده های خالی بزرگان در سمت نشسته، برای دیدار فرمانده با نیروهایش، برای دیدار پدر با دخترانش.... به قلم زهرا شفیعی نژاد کارگروه نویسندگان (ره) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
چه کسی گفته این را که از دل برود هر آنکه از دیده برفت؟! مگر غیر از این است که تو رفتی و حسرت یک بار دیدنت به دلم ماند !🥺 که تو رفتی و من دلم ماند درست درصبح جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸ 😔💔 تو رفتی اما دوست داشتنت هنوز هست ... هنوز هم خیابان ها بوی اخلاص تو را میدهد ✨ هنوز هم چشمان نافذت از آن بالا نظاره‌گر است ، نظاره گر اوضاع جهاد اصغر این روزها... ! هنوز هم صدایت در گوشم است گرچه ریزد خون من آن دوست رو*پای کوبان جان برافشانم بر او*رقص جولان بر سر میدان کنند*رقص اندر خون خود مردان کنند تو رفتی اما هنوز هم آمریکا از واژه انتقام سخت👊 می ترسد مگر غیر از این است که محبوب تر شدی و لقبت شد ! حال و هوای تهران را در روز تشعیت فراموش نمیکنم‌ ... مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر شهر چسبیده به تو‌، خون تو چسبید به شهر از دیده رفتی ولی از دلها هرگز سردارم !❤ تا جان در بدن داریم ایستاده ایم ...💪💪 ایستاده‌ایم برای پیروزی حق برای فتح قدس و برای ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
سلام امروز بعد از مدتها قسمت شد که به زیارت شهدا بریم😍 اولش با ساعت غروب مشکل داشتم و گفتم نمیرم ولی عجیب دلم هوای شهدا رو داشت آنقدر دلتنگ بودم که روحم به سمتشون کشیده شده بود دیگه دل و زدم به دریا و تصمیم گرفتم که برم. از طرفی سرماخوردگی و اثر داروهای خواب آور داشت من و برای رفتن سست میکردن🥴 ولی یه دوست خوب و همیشه همراهم دوباره من و بلند کرد و عزمم و جزم کردم و با دوستان راهی بهشت شدیم 😄 یک کمی توی زمان بندی اشتباه کردیم و دیر به مقصد رسیدیم🙈 ولی بالاخره رسیدیم☺️ نمیدونم چه سری هست هر وقت به بهشت میام، قطعه مدافعان حرم حتی اگر هم نخوام برم من و به سمت خودشون میکشونه🥺 دوباره قطعه ۵۰ و دوباره مزار شهدای مدافع حرم🥺 داشتم یکی یکی شهدا رو زیارت میکردم که مادر شهید عزیزمان شهید ارمان علی وردی رو دیدم خیلی از زیارت ایشون خوشحال شدم😍 باید بگم واقعا به وجود ایشون با این صلابت بالیدم و افتخار کردم که مانند یک کوه صبور و با استقامت بودن و دخترانی دور تا دورشان حلقه زده بودن و ایشان را مادر خطاب میکردن❤️ مادر شهید زبرجدی عزیز را دیدم با اینکه زبان گویا نداشت ولی با ایما و اشاره به زائران حرم پسرش خوش آمد میگفت و به پسرش افتخار می‌کرد❤️ خانمی را دیدم که شاید اگر به ظاهرش توجه می‌کردید تعجب می‌کردید که او برای چه به اینجا آمده ولی وقتی پای صحبتش نشستم دیدم چقدر عاشق شهدا هست و از شهدا برای مشکلاتش مدد میگیرد❤️ از اینها که گذشتم چهره آشنا و را دیدم خانم اصلانی عزیز 😍😍 به همراه خانم اصلانی و خانم ترکاشوند و خانم نژادمحمد به سمت دیده بان محترم و پدر بزرگوار گروه، حاج آقای مرادیان رفتیم و از بیانات ایشان بهره بردیم🌺 مخصوصا دخترم که حسابی با حاج آقا هم کلام شده بود و کلی مطالب خوب رو یاد گرفت😍 کم کم به غروب آفتاب نزدیک شدیم که سر مزار شهید دادو رفتیم که با توجه به روایتی که از این شهید شنیدم شهیدی بود که با توجه به تحصیلات عالی و امکاناتی که در اختیار داشت بازهم راضی نشد و با خدا معامله کرد و به شهادت رسید.🌹 دیگه موقع اذان شد و نماز جماعت در وسط بهشت😍 شاید اگر خونه مونده بودم حالم آنقدر خوب نمیشد که بعد از این بهشت گردی حالم دگرگون و خوب شد😍😍😍 به قلم خانم باغی ─━━━━⊱✿⊰━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─━━━━⊱✿⊰━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
36.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─━━━━⊱✿⊰━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝