eitaa logo
موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی
3.7هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
60 ویدیو
49 فایل
─━━━━━━ا﷽ا━━━━━━─ ⭕️موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی (فتوت) 💢با مدیریت حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فلاح شیروانی 📍قم، میدان سپاه، بلوار شهید اخلاقی، پلاک۱۲ 📩درگاه ارتباطی و تبادل: @Admin_fotovat 🔺نشر مطالب همراه با آدرس
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ یادداشت شماره 9️⃣ ⚪️ 🔘استفاده از بحث های هستی شناسی در بحث های شناخت شناسی 🔘 این که معرفت‌شناسی بر هستی‌شناسی مقدم است بحث مفصلی دارد، نیاز به تبیین دارد. تقدم هست ولی نه تقدم تولیدی و در بافت معرفت. شهید مطهری به این تقدم گرایش دارد و مکرر آن را بیان کرده و بر آن اصرار دارد. هرچند دیدگاهشان در جزئیّات این تقدّم و ترتّب خرد نمی‌شود. 🔘اگر معرفت‌شناسی بر فلسفه و طبعاً همۀ علوم و شناخت‌ها مقدم باشد طبعاً نباید از هیچ گزارۀ فلسفی یا علمی در مباحثات خود استفاده کند؛ یعنی بحثهای معرفت‌شناختی باید از بدیهیات استفاده کند و جنبۀ تنبّهی داشته باشد. واقعاً این طور نیست. 🔘اساساً هر تفکری به یک تودۀ اندیشه و ذخیرۀ شناختی تکیه دارد. تنها کاری که می‌توان کرد پالایش دائمی این اندیشۀ پشتیبان تفکر است. در این اندیشه نگاه‌های هستی‌شناختی حضور دارد. 🔘وقتی شما تبیینات مفصل فلسفۀ اسلامی را دربارۀ علم و حقیقت وجودشناختی آن و مکانیزم حصول آن و نسبت عالِم و عالَم و ... می‌شنوید اساساً در مباحث معرفت‌شناختی و در تحلیل پدیده‌های شناختی ایده‌های متفاوتی به ذهنتان می‌رسد. به حل گره «ارزش ادرکات عقلی» امیدوار می‌شوید، روی راه حلّ اصرار می‌ورزید. 🔘نتیجه این است که در صورت رشد فلسفۀ اسلامی می‌توان امید داشت که تحلیلهای «معرفت‌شناختی» نیز با اقتدارات بیشتری صورت بگیرد. 🔵 مقرر: / تهیه پست: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی http://eitaa.com/fvtt_ir
☑️ یادداشت شماره🔟 ⚪️ ▫️موطن تعقّل (1) 🔘در باب ادراک عقلی تحلیلهای رو به رشدی در تاریخ فلسفۀ اسلامی داشته‌ایم. به نظر می‌رسید که ادراک مفاهیم ماهوی با حواس است(قوای ادارکی حسّی)، اما ادراک مفاهیم فلسفی(معقولات ثانیۀ فلسفی) چطور؟ فلاسفۀ ما موقعی که واقع‌بینانه نگاه می‌کردند می دیدند که مثلاً «وجود» مشهود حسّی ما نیست، ما هنگامی که به امر محسوسی نگاه می‌کنیم وجود را توسط این حواس به دست نمی‌آوریم. امر محسوس را موجود می‌یابیم. این وجود در پس حسّ دریافت می‌شود. عنوان معقول ثانی از همین‌جا پدید آمد. 🔘یک مبنای فلسفی بسیار مهم نیز به این تحلیل از شناخت معقولات فلسفی کمک می‌کرد و آن این که تعقّل در ذهن اتفاق می‌افتد. تعقّل در مرتبۀ عقل اتفاق می‌افتد. شما تعقّل را نمی‌توانید به دل این محسوسات و در مرتبۀ محسوس ببرید. اساساً عقل با مادون فاصله دارد. این فاصله با خواست کسی طی شدنی نیست. به همین جهت باید با درک اولیّۀ «الشیء» ـ که لاجرم ادراک ماهوی است ـ «الشیء» را به ساحت ذهن بکشید و عقل در این مرتبه از آن وجود انتزاع کند. منشأ انتزاع وجود «مفهوم الشیء» است؛ یعنی شیء در موطن ذهن. 🔘شما «سیب» را می‌فهمید. ـ («سیب» را) اینجا سیب فهم همۀ این واقعیّت خارجی به نظر می‌رسید. ما هنوز هم وقتی که سیب می‌فهمیم احساسمان این است که این «واقعیّت خارجی را فهمیدیم» نه یک حیثیّت آن را. نباید این ادراک را دست کم گرفت. با القائات می‌شود به سهولت از کنار همه چیز گذشت، ولی واقع‌بینانه اگر نگاه کنیم دریافت ما هم این است که درک کاملی از شیء به دست آوردیم. به همین جهت ماهیّت اصیل به نظر می‌آمد. این تحلیل که سیب حیثیّت نفادیّۀ «الوجود»(وجود سیبی) است تحلیلی متأخر است. ـ این واقعیّت را که با حواسّ شکارش کرده‌اید در صفحۀ ذهن از آن وجود را انتزاع می‌کنید. مفهوم وجود در ذهن و از فهم «الواقعیّة» یعنی شیء خارجی به دست آمده است. یعنی مفهوم وجود در ذهن عارض بر ماهیّت می‌شود. عروض در ذهن است یعنی همین که بیان شد؛ آنچه از خارج دریافتیم در ذهن از آن وجود را انتزاع می‌کنیم. وجود در خارج عارض بر شیء نمی‌شود. همین باعث شده آن را «عقلیٌّ صرف» بخوانند. 🔘حال که وجود در ذهن از این شیء انتزاع شد، ما چه چیزی را متصف به وجود می‌کنیم؛ موجود خارجی را یا آنچه از آن وجود را دریافته‌ایم؟ در ابتدا می‌گفتند که وجودی که عروضش در ذهن است در همین ذهن هم بر «الشیء» متصف می‌شود؛ یعنی عروض ذهنی است، اتصافش هم ذهنی است. 🔘مقداری جلوتر که آمدیم همان‌ها که عروض وجود را در ذهن می‌دانستند(قائلین به اصالت ماهیّت) گفتند ولی واقعا اتصاف در خارج است. معلوم است که «این خارج به گونه‌ای است» که ما در ذهن وجود را از آن انتزاع می‌کنیم به همین جهت واقع‌بینانه آن است که شیء خارجی را متصف به وجود کنیم و اگر دقت بشود ما عملاً همین کار را داریم می‌کنیم. عروض در ذهن و اتصاف در خارج. ادامه دارد ... 🔵 مقرر: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
☑️ یادداشت شماره 1⃣1⃣ ⚪️ ◽️موطن تعقّل (2) 🔘صدرا به خاطر تغییر در دسته‌ای نگاه‌های انسان‌شناختی به نتیجه‌ای دیگر رسید. از نظر او عقل انسانی به واسطۀ نحوۀ وجود نفس انسانی مفهوم وجود را (و جمیع مفاهیم فلسفی را) در متن محسوس ـ ولو محسوس به حسّ ظاهر ـ می‌یابد. تعقل و طبعاً تفلسف در متن واقعیّت خارجی اتفاق می‌افتد. عقل می‌تواند بیاید و با امر محسوس مواجهه بکند، این مواجهه البته عقلی است لذا چیزی که اتفاق می‌افتد شهود عقلی است. 🔘این سخن ساده‌ای نیست. از نظر او مشهود عقل همان است که تلاش می‌کردید آن را در قالب هویّت مفهومی به ذهن ببرید تا دست عقل به آن برسد. ایشان می‌گوید قبول داریم که فهم وجود کار عقل است و چشم و حواس نمی‌توانند بفهمند، ولی عقل می‌آید همین بیرون و وجود الشیء را شناسایی می‌کند. هر فاعل شناسایی بدنی دارد در نگاه نخست می‌توان گفت بدن فاعل شناسا به او قابلیت این را که عقل او در حس بیاید به او می‌دهد. ولی این توضیح اصلاً کافی نیست. باید این را با یک مبنای مهم و دقیق صدرا دربارۀ نحوۀ وجود نفس انسانی توضیح داد. 🔘از نظر فلسفۀ اسلامی ما در جهان هستی سه مرتبۀ خلقی عقل، مثال و ماده داریم. عقل در طاق عالم خلق است بعد از آن تازه عالم مثال است. عالم ماده ذیل این دو عالم است. عقل انسان به عالم عقل تعلق دارد(عقل منفصل). خیال و مثال انسان نیز به عالم مثال تعلق دارد(مثال منفصل). تنها بدن انسان است که به عالم ماده تعلق دارد و در آن حضور دارد و با تمام عالم ماده در تعامل می‌تواند باشد. 🔘شناخت ما دربارۀ عالم عقل و مثال می‌گوید که عقل و مثال از مرتبۀ خود پایین‌تر نمی‌تواند بیاید، هر چند هریک از آنها منشأ مرتبۀ مادون هم باشد. 🔘تنها یک پدیده داریم که آن پدیده وضع عجیبی دارد، و اساساً هویّت جدیدی را در عالم رقم زده و ظرفیّت‌های تازه‌ای را برای هستی درست کرده است و آن نفس انسانی است. به خاطر همین آقایان عرفا به او «کون جامع» یا «وجود جامع» می‌گویند. 🔘اینجا البته دربارۀ عقل، مثال، ماده و نفس یک وجود انسانی سخن می‌گوییم نه مطلق هستی. نفس یک حقیقت کشدار بین عقل، مثال و ماده دارد. هر یک از عقل و مثال و حتی ماده جزء شؤون نفس به شمار می‌روند. به همین جهت می‌تواند در هر یک از این سه مرتبه حاضر شود. هر یک از آنها شأن وجودی خود اوست. به واسطۀ همین نوع از حضور، عقل که در سقف وجود او قرار دارد می‌تواند به توفیق نفس و این نحوۀ وجود انسانی خود را به عالم مثال و ماده برساند و همان‌جا به درک عقلی از آنها بپردازد. عقل نه می‌تواند تخیّل کند و نه کار حواسّ را انجام بدهد، بلکه همان تعقّل را در این موطن سامان می‌دهد. نام آن را می‌توان شهود عقلی خواند. در این صورت مانعی برای درک وجود در موطن امر مادی نیست و به این بهانه نمی‌توان آن را به ذهن محدود کرد و «عقلیٌّ صرف» خواند. ادامه دارد ... 🔵 مقرر: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
📝چکیده تقریرات درس 💠 ☑️ یادداشت شماره 2️⃣1️⃣ ⚪️ ◽️موطن تعقّل (3) 🔘این که عقل به توفیق نفس انسانی می‌تواند خود را تا ساحت بدن و عالم محسوسات بکشد و به تعقل در این موطن نیز مشغول شود، دریافت مهمی است. 🔘نتیجه این شده که صدرا در متن واقع می‌اندیشد. شاید این جمله عجیب باشد یا برخی نتوانند با آن ارتباط بگیرند که صدرا تفلسف را در متن واقع ـ بیرون از ذهن ـ انجام می‌دهد، ولی این جمله واقعی است و دارای آثار متفاوت ملموسی است. 🔘در فضای فکری مشاء این جا افتاده است که شما هنگام تفلسف مفاهیمی را در ذهن می‌پرورید و می‌سازید و به خارج نسبت می‌دهید. اشراق با باور داشتن رهیافتهای شهودی و حکمت واقعی دانستن مشهودات و افزودن ذوق به روش بحثی در کار فلسفی، حرکت خوبی به سمت عینی و متنی کردن تفلسف نموده است، ولی با «عقلی صرف» دانستن همۀ مفاهیم فلسفی عملاً تأملات فلسفی را کاملاً ذهنی شمرده است و طبیعتاً به آن تن داده است؛ یعنی هنگام «تفکر فلسفی» خود را در چمبرۀ ذهن ـ فضایی منفصل از واقعیّت ـ می‌دیده و همانجا اندیشه را سامان می بخشیده است. 🔘اما این دریافت صدرا و این دیدگاه معرفت‌شناختی یک حادثۀ بزرگ است. این مبنا درک ما را از فلسفه نیز جابجا می‌کند و توقع ما را از آن خیلی خیلی بیشتر می‌کند. یکی از ذهنیّتهایی که در بحث امتداد فلسفه به کمک ما می‌آید و تحلیلهای «فلسفۀ فلسفی» ما را دچار تحول می‌کند همین مبناست. این مبنا در روشهای تفلسف هم تأثیر می‌گذارد. یک نکتۀ مثبت در جهان علمی غربی این است که حرص و عطش کاربردی کردن رهیافت‌های بنیادی در آنجا خیلی زیاد است. به همین خاطر تا مبنای جدیدی دریافت می‌شود یا حتی یک مبنا تقریر نوتری پیدا می‌کند پس از چندی آثار آن را می‌توان در لایه‌های زیرین علم و دانش و فن‌آوری مشاهده نمود. 🔘ما مبانی مصرف نشدۀ فوق العاده فراوانی داریم. علت آن هم این است که ساحت «کاربرد» و «علوم کاربردی» از فلسفۀ خودمان تغذیه نمی‌کند، مطالبه و عطشی را متوجه این حوزۀ معرفتی نمی‌کند، اساساً آدرس این منطقۀ علمی را ندارد. انواع گسست‌ها در زندگی چندپارۀ علمی ما وجود دارد که مانع شکل‌گیری یک ارتباط مستمر و منسجم و درست بین بنیادهای نظری و ساحت‌های کاربردی می‌شود. 🔘به یک معنی می‌توان گفت کل فلسفۀ اسلامی امروز در صف کاربرد قرار دارد و ندارد. با این حساب شاید خیلی جای هیجان نشان دادن دربارۀ یک مبنای مهم مثل این مبنا نیست که چرا آثار خود را نشان نمی‌دهد. 🔘ما واقعاً به یک حال و هوای جدید، انسان‌های جدید و روال‌های متفاوتی احتیاج داریم که در آن با حرص شدید کاربردی و حرص نسبت به امتداد رهیافت‌های پژوهشی بنیادین ضمن آشنایی عمیق، سلیس و روان از تراث معرفتی حکمی‌مان، به سرعت و با جدیّت مشتق‌های کاربردی آن گرفته شود و خط تولید فعالی برای این امتدادها پدید بیاید. ادامه دارد ... 🔵 مقرر: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
📝چکیده تقریرات درس 💠 ☑️ یادداشت شماره 3️⃣1️⃣ ⚪️ ☑️ چند نکته کلی در مقوله شناخت 1️⃣ استفاده از بنیادهای نظری فلسفه اسلامی در مسئله شناخت 🔺 در بحث های شناخت اگر گزاره هایی را که به کار می گیرند را هم یک مقدار به ما نشان بدهند تا متوجه بشویم که نقطه های آغاز بحث کجا است و از کجاها دارند بحث می کنند. متوجه می شویم که در این بحث ها از بنیادهای نظری فلسفه اسلامی استفاده می شود. برای تحلیل شناخت عملا از بحث های هستی شناسی و بحث های خاص هستی شناسی استفاده می شود. تحلیل را که آدم می شنود احساس می کند که این توان توصیف دارد، احساس می کند که این تئوری داده هایی که من با آن مواجه شدم را می تواند جمع بکند. انسان یک رکونی پیدا می کند. 2️⃣ عدم اتکا به سخن کسانی که این عقبه های تئوریک را ندارند 🔺 یک نکته دیگر اینکه کسی که این عقبه های تئوریک را ندارد موقعی که می خواهد یک چیزی را تحلیل بکند یک جاهای خاصی سر می زند و یک طوری تئوری می زند که برای ما ها سرگردانی آفرین است. می بینی رفته در زیر و بم زبان دارد آنجا یک مبدا برای تحلیل پدیده ی شناخت پیدا می کند. آدم اولش می گوید که چقدر دانشمندانه حالا با آن ها برویم! 🔺نمی دانم تذکرش منصفانه یا عالمانه هست یا نه. موقعی که دنبال بحث های غربی ها راه می افتدی حواستان باشد که مشکل او چیست مشکلش این است که هیچ نقبی به باطن این پدیده نمی تواند بزند می خواهد برود در زبان درست بکند. مثل اینکه کل آن چه که در روح می گوییم می خواهد در فیزیولوژی درست بکند و تحلیل کامل بکند؛ 🔺لذا عرض من این است که این را توجه داشته باشید. حالا ببینید موافق هستید که یک آدمی که توان ندارد تحلیل بکند ما دنبالش برویم، مدام مسئله درست می کند. می گوید برویم خانه همسایه را هم بزنیم، شاید به این ربطی داشته باشد! یک چیزهایی را منتفی کرده مدام دارد اینجا می گردد. 🔺مثل برخوردی که با عرفان اسلامی می کنند. فکر کنم گوستاولوبون است که این را می گوید که من تعجب می کنم که در جامعه اسلامی برخی ها به عنوان مبدا هندی برای عرفان می گردند. مثل این است که یک کسی آمده در ساحل دریا و تا زانو در آب است و یک لیوان آب در دستش است، بعد می گویی این لیوان از کجا آمده است؟ می گویی احتمالا باران آمده است، یا از بیرون یکی به او داده. هر چه گوش میکنم این گزینه را نمی گویید که این لیوان خالی در دستش بوده است آن را زده در آبی که تا زانو در آن بود و برداشته است. بعد آیات متعدد را می آورد. می گوید شما چرا این را نمی بینید که این پر از عرفان است. یک طوفانی از معانی عرفانی است . اگر یک کسی قرآن خوانده باشد اینطوری شده باشد آدم می گوید تو کدام مرتاض هندی را دیدی اینطوری شدی؟!! 🔺گاهی اینطوری می شود که برای تحلیل مدام می رود این طرف آن طرف، و چون من به مقوله مدیریت تفکر حساس هستم بعضی گول خوردن ها برایم مهم است که مراقب باشید گول نخورید و بچه نشوید! —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
📝چکیده تقریرات درس 💠 ☑️ یادداشت شماره 4️⃣1️⃣ ⚪️ ☑️ دو نکته ذیل نحوه شکل گیری مفاهیم کلی 🔺 حضرت علامه در این مقاله به نحوه شکل گیری مفاهیم کلی و متوقف و مسبوق بودن مفاهیم کلی به مفاهیم جزئی می پردازند و دو بیان برای این بحث می آورند. مجموعه آثار شهيد مطهري (اصول فلسفه و روش رئاليسم(1 - 5))، ج‏6، ص: 199-201 ☑️ ذیل این بحث دو نکته در مورد شکل گیری مفاهیم کلی توسط استاد فلاح بیان گردید: 1️⃣ چرا وقتی یک گربه می بینیم و گربه دوم را که می بینیم چرا این گربه را در پوشه گربه ها گذاشتیم؛ چرا انگار نه اینکه یک چیز جدید دیدی؟ گربه دوم چرا مثل تصویر برگ نیست؟ ما خلو از مقوله فرایند توسعه شناخت که از بچگی بچگی است تا سنینی که عقل هم دارد؛ و خلو از بحث زبان در اندیشه یک بحثی داریم، الان یک پدیده جدید به من بده مثلا یک جوجه ای که منقارش یک طور خاصی است و سه بال دارد یک جوجه دیگر که همینطوری است به من بدهند به آن ملحق می کنم. این دومی آن است. نمی توانی بگویی من را اینطوری بار آوردند. می گویی من در یک محیط شناختی هستم که معمولا این را ملحق به آن می کنند؟ بابا این بازی ها نیست من دارم این را به آن ملحق می کنم. 2️⃣ تفاوت گذاشتن بین مهارت شناختی و مکانیسم شناخت و مواظبت بر عدم خلط این دو 🔺 مکانیسم با مهارت فرق می کند، این دو تا را نباید با هم قاتی کرد. من به یک تصویر نگاه می کنم دقت که می کنم نسبت من متفاوت می شود. (یک مدتی این کار را می کردم و سعی کردم دقتم را زیاد بکنم راهش را هم فهمیده بودم که دقت بکنی دقتت زیاد می شود. اعمال دقت بکنی دقتت زیاد می شود) 🔺بچه وضعیتش اینطوری است، به خاطر حدث بودن یک سری مهارت های شناسایی را ندارد. بحث مکانیسم نیست. یکی از چیزهایی که در مدارس ما یاد نمی دهند یادگیری است به بچه های ما یاد می دهند ولی یادگیری را یاد نمی دهند. بچه یاد می گیرد که به او یاد بدهید، نه اینکه یاد بگیرد. یادگیری را یاد نمی دهد. منفعلانه بایست، الان شمردم شده 5 تو الان به حافظه بسپر. به او یاد نمی دهد که خودت برو تک تک این ها را بشمار. 🔺آن بچه فسقلی هم همینطور است او دارد یاد می گیرد، یعنی دارد می فهمد؛ بعد فهمیدن را دارد یاد می گیرد، یعنی بحث این است که این مکانیسم باز است، سرش باز است این راننده بی تجربه است. این بچه در مقوله ی شناخت خیلی بی تجربه است. می تواند استفاده بکند و نمی کند. و بعضی بچه ها بی حال هستند. در بچه ها نگاه بکنید بچه ها با هم فرق دارند، برخی ها حال ندارند برای شناخت و یا هر چیز دیگر. 🔺زود قضاوت نکنیم، اینکه فکر کنیم از اینجا مکانیسم شناخت را در آوردم؛ دو چیز داریم مکانیسم شناخت مهارت شناخت. مکانیسم همین است، این مهارت نداشت، موقعی که مهارت ایجاد شد نگو مکانیسم ایجاد شد. مکانیسم برای او هم بود ولی مهارت نداشت. خود ما اگر همین الان میدان و زمینه ی شناخت را برای ما فراهم بکنند همین نکته را از خودمان نشان می دهیم در فرد فرا فرد را می فهمیم. 🔺در بحث رشد یادگیری مهارت شناختی و مکانیسم را تفاوت قائل بشویم. 🔺در بحث زبان هم به خاطر ارتباط عمیقی که زبان با اندیشه پیدا کرده است انگار یک سری عادت های ثانوی درست شده است. همین الان الگوی جستجوی ما ریموت است، یک چیزی می زنیم صدایش در می آید، الگوی جستجوی ما دارد عوض می شود. اینطوری نیست که طبیعت جستجو این است. قدیم این بود که فکر می کرد که کجا گذاشتم؟ الگوی جستجو یک چیز دیگری بود، الگو عوض شده ما فکر می کنیم که جستجو یعنی این. بحث این است که در فرایند شناخت ما زبان وارد شده است کلا آدم لَم می دهد. اینقدر آمده جلو پیوند زبان و اندیشه خیلی جدی شده است. یک طوری که واژه به ذهن او نیاید مفهومش را نمی آورد. این را باز مواظب باشید. این قصاب ها دیدی که چاقو می اندازند موقع جدا کردن پوست، با دقت می زنند که نه گوشت روی پوست می ماند نه پوست پاره بشود. کار علمی اینطوری است می گفتند شق الشعر، مو شکافی. اگر اینطور نباشد دو شبهه می اندازند جیب آدم را خالی می کنند! —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
📝چکیده تقریرات درس 💠 ☑️ یادداشت شماره 5️⃣1️⃣ ⚪️ 🔘 حقیقت کشسان نفس در همه عوالم، عامل ویژه شدن پدیده شناخت 🔺ما حواس داریم، ما یک جسد داریم؛ جسد ما با جسد می تواند ارتباط بگیرد، ولی ارتباط من با این جسد مثل ارتباط جسد با من نیست ارتباط من شعوری است، این یعنی چه؟ من آن را حس می کنم، یعنی چه؟ چه کسی دارد حس می کند؟ یک پاسخ مبهم این است که روح دارد حس می کند. 🔺یک سوال این است که حس چیست؟ ما حس را به سرعت شناخت دیدیم. حس یعنی شناخت. 🔺قبلا گفتیم بین شهود قلبی و شهود عقلی فرق بگذارید. الان می شود این را پیاده کرد. اتفاقی که دارد می افتد این است که از این درخت بازتاب نور دارد در چشم من می افتد به لحاظ فیزیکال فقط این است، اما چون در محضر روح این اتفاق می افتد انگار روح به درخت می خورد و به شما اعلام می کند که به درخت خوردم. مثل اینکه دستت در آتش است می گویی شناختت را بگو، می گویی که شناخت را ولش کن دارد می سوزد. 🔺اینجا ما یک اتفاق داریم که یک اتفاق شعوری است آن هم اینکه روح به درخت خورد به واقعیت خورد. این مکانیسمی که در درون ما هست، انسان ساختی دارد نفس دارد به او اجازه می دهد که روح را تا سر انگستان و چشم بیاورد و روح را به در و دیوار بزند. این پدیده ی فوق العاده ای است. 🔺یک مقداری از این بازی های کتاب بازی در بیاید بیرون، طلبه ها تا سنوات طولانی کتاب بازی می کنند. بعد همین ها را به هم سر هم می کنند مقاله می کند بعد مسخره بازی تدریس بعد مسخره بازی های دیگر! اصلا این ها را مصرف نمی کند. وگرنهبا این ابزارهای مفهومی می شود در دنیا جنگ راه انداخت. من دعوت می کنم فلسفه را اینطوری بخوانید. این روح را بر می دارد اینطرف آن طرف می زند. می گویی آقا شناخت می گوید فعلا وایستا می رسیم به شناخت، بحث این است که روح را از آن عالم آوردیم پایین، و تنها موجودی که دارد این کار را می کند، انسان است. خود حضرت جبرئیلش هم ایستاده آن بالا، ولی انسان روح را برداشته آورده دارد می زند این طرف آن طرف. 🔺وسط این تجربه زیستی یک چیزی هم اتفاق می افتد به نام شناخت، این شهود است. اگر قلب بود و هر جایی رفته بود می گفتیم شهود قلبی اگر عقل بود می گفتیم شهود عقلی، حس است می گوییم شهود حسی، حالا نکته ای که هست این است که من هم قلب دارم و هم عقل دارم، این ها هم اینجا حضور دارند، حالا ما خط عقل را داریم دنبال می کنیم، عقل اینجا حضور دارد، دقیقا در این همین تجربه روحانی یک اتفاق می افتد آن هم اینکه یک فهم عقلی اتفاق می افتد. موقعی که وصل هستم عقل به مدد نفس و به مدد حس وصل است، دارد کار خودش را می کند. و کار خودش را هم فقط بلد است بکند. روح که اینجا دارد می سوزد، عقل همین جا دارد فهم عقلی خودش را می کند. 🔺نفرمایید حس بعد خیال بعد عقل؛ این یک خط است حرفی نیست ولی همینجا در حس الان عقل حضور دارد و الان دریافت دارد. ارتباط را قطع بکنی حالا از این دریافت تصویر دارد. اما اینجا حس را عرض کردم که سریع شناخت را نیاور وسط. حس یعنی روح را الان آوردیم اینجا زدیم به دیوار. بعد هم فقط لمس را نگویید لمس خیلی مثال محسوسی است ولی همه چیزهای دیگر هم هست همین که این چشم هست تو را می برد پیش آن درخت، روح آنجا می رود درخت را تجربه می کند. 🔺عقل موقع شهود تاثراتی دارد، قطع می کنی تصویر دارد. خیال همین است. من در ظاهر این جسم ارتباط گرفتم و خیالش کردم یا اینکه من رفتم با ظاهر و خیال و عقل آن ارتباط گرفتم؟ این ها را باید توضیحی داد. 🔺آن مبانی هستی شناختی را که وسط بیاوریم یواش یواش ادبیاتت عوض می شود، مثل اینکه خلق را هستی بخشی مید انستی خُرد خُرد تصورت در مورد علیت عوض بشوید یواش یواش خلق را ظهور و بروز می فهمی. یعنی چه هستی بخشی؟ خلق بروز است و نا خلق هم کمون است. هستی بخشی را الان راحت سر زبان داریم مبانی که می آید می بینی که یواش یواش تلقی ات در مورد خلق عوض می شود. آرام آرام احساس می کنی که من سه ساحت دارم ساحت حس و خیال و عقل، این شیء هم سه ساحت دارد. (صورتی درزیر دارد آنچه در بالاستی) من می روم با این سه ساحت او ارتباط می گیرم. این اطلاعات را که می دهند می گویی تمام شد و فرایند مرایند نداریم. برخورد که کردیم تمام شد. 🔺 تئوری هایی که وسط می آید که در برخورد ذات را یافتیم معناهای سنگین تری پیدا می کند. آدم به آن سمت غش می کند که برخورد که کردیم تمام شد. —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
☑️ یادداشت شماره 6️⃣1️⃣ ⚪️ ☑️ بحث خطای در ادراک 1️⃣ بدیهی بودن خطا! 🔺 مقوله ی خطا آنقدر بدیهی است که یک جورهایی باید بتوانیم با آن کنار بیاییم. آن چیزی که پذیرفته نیست غوطه ور شدن در شکاکیت است، یعنی زیر سؤال بردن ارزش ادراک است. امثال مرحوم علامه کاری ندارند با خطا کنار بیایند این غوطه ور شدن در شکاکیت را نمی خواهند کنار بیایند. اینکه دو سه تا طلبه دزد می بینید کلا یأس از روحانیت پیدا می کنید این صحیح نیست، از طرفی هم بگویید این دزدی نکرد این در دلش قرض گرفت یا امانت گرفت و بعد می خواهد بیاورد! هم درست نیست. بابا این واقعا دزدی کرد. 🔺ما مطلقا خطا را می خواهیم رد بکنیم یا زیر سؤال رفتن ارزش ادراک را رد بکنیم؟ باید بحث را به گونه ای سامان بدهیم که آن داستان اتفاق نیفتد. این یک مقدار گفتگو زیاد دارد ولی خیلی سریع از کنارش رد می شویم. 🔺 باید مواظب باشیم در شک غوطه ور نشویم، در شک غوطه ور بشویم به معنای اعلام انسداد که شناخت تعطیل همه داریم شعر می گوییم. ادراک می شود تخیل واقعیت هم دارد برای خودش یک مسیر دیگری می رود. این آن چیزی است که داریم از آن پرهیز می کنیم و باید حصارهایش را محکم بکنیم که به این جاها نرسد. نباید اینطوری هم شپش کشی بکنیم که خطایی وجود ندارد! 2️⃣ آبشخورهای خطا 🔺 اول: ضعف دستگاه حسی یکی از آبشخورهای خطا ضعف دستگاه حسی است. ضعف دستگاه حسی لیست مفصلی دارد که تصویر را دارد اشتباه می دهد. دستگاه حسی اشتباه دارد ارائه می کند. شما در این دفاع گسترده ای که از ادراک می کنی اینجا انصافا بایست این دستگاه حسی اش مشکل دارد و قابل دفاع نیست. کسی که کلا کور است که نمی توانی توجیه بکنی. دستگاه حسی ضعف دارد. حس اتفاق نمی افتد. 🔺 دوم: ضعف احساس آبشخور دیگر ضعف احساس است نه ضعف دستگاه حسی. از دستگاه حسی تا احساس یک فاصله ای هست آنجا یک ضعفی وجود دارد. اینجا حس اتفاق می افتد احساس اشتباه است. مثال گردون پر از زغال که به شکل دایره دیده می شود این است. یک نقطه است که دارد می چرخد اما دستگاه حسی تا گیرایی من فاصله ای دارند؛ یک احساسی خدا به من داده که تصویر را دیر ول می کنم این باعث می شود که تصویر قبلی بیاید به تصویر بعد بچسبد. حس دارد راست می گوید ولی تو دیر داری ول می کنی، مشکل در حس نیست مشکل در احساس است. 🔺 سوم: ضعف تفسیر محسوس مورد سوم ضعف تفسیر محسوس است. دومی توهم نیست همه داریم اینطوری می بینیم دستگاه حسی هم دارد نقطه ها را می رساند شما یک مکانیسمی پشت حس داری و آن هم اینکه تصویر را ول نمی کنی، اما این سومی ضعف در تفسیر محسوس است، یا توهم محسوس. مثال مداد یا خط کش شکسته زیر آب این است، تصویر اینطوری برای من آمد احساسم هم مشکل ندارد، بحث این جا است که شما داری این را بر مداد منطبق می کنی، ضعف در تفسیر محسوس است. شما اینی که برایت می آید نمی توانی متوجه بشوی که این تفسیر واقع نیست. می گویم من که راهی ندارم که متوجه بشوم. اینجا اگر شما این داستان را درست بکنی این سر شوخی را باز کردن است. بگویی این دارد به نظر می رسد، بین تصویری که آمد و واقعیت تطبیقی نیست. اگر این را جدا کردی سر شوخی را باز کردی. آن هم اینکه هیچ تصویری با واقع مطابق نیست. غربی ها از این کارها زیاد کردند خیلی از تصویرهایی که با آن ها انس داریم نشان می دهند می گویند این خطا بود. اینجا همه فلاسفه غربی کنار هم هستند دارند شواهد جمع می کنند برای بدبخت بودن ادراک. اینجا دیگر نمی شود گفت ضعف دستگاه حسی، دستگاه حسی دیگر کاری نمی توانست بکند. ضعف احساس هم نیست، ضعف در این است که این را بر مداد تطبیق دادی. 🔺 چهارم: ضعف در تعقل آبشخور چهارم ضعف در تعقل است. مثالی که می گفت شخص سیبیلو موفرفری در شب آهسته آمد حتما دزد است دیگر! این ضعف حس است؟ نه؛ احساس است؟ نه؛ تفسیر محسوس است؟ نه. این مثل مداد نیست. شما اینجا کلی مفاد داری اضافه می کنی. آنجا یک چیز شکسته دیدی گفتی این همان است. اینجا اینطوری نیست، یک آدم دماغو دیدی گفتی اصغر است در حالی که اصغر دماغو نیست؛ اینجا کلی معنا تزریق کردی، اینجا تعقل وسط آمده است. قبلی را می شد گفت توهم ولی این تعقل است. 💠 خطا هست با آبشخورهای متعددی که گفته شد آن چیزی که مهم است این است که مکانیسم تصحیح خطا هم هست که واقعا بر واقع منطبق بشود؛ اگر مکانیسمش باشد ما خطا را قبول می کنیم. 🔹 در پست بعد مکانیسم تصحیح خطا بیان خواهد شد. —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
☑️ یادداشت شماره 7️⃣1️⃣ ⚪️ ☑️ بحث خطای در ادراک 3️⃣ مکانیسم تصحیح خطا 💠 خطا هست با آبشخورهای متعددی که گفته شد آن چیزی که مهم است این است که مکانیسم تصحیح خطا هم هست که واقعا بر واقع منطبق بشود؛ اگر مکانیسمش باشد ما خطا را قبول می کنیم. برای تصحیح خطا راه های متعددی هست 🔹 اول: تجمیع حواس با تجمیع حواس خطا را به سمت صفر میل می دهیم. می بینم استشمام می کنم لمس می کنم می شنوم واقعیت محاصره می شود و خطا کم می شود. 🔹 دوم: تجمیع احساس یعنی یک دانه عکس نیست یک گونی عکس است، این ها یک کمک هایی می کند. تا اینجا مکانیسم های رفلکسی بود. 🔹 سوم: تحلیل عقل 🔹 چهارم: آراء همگنان من اینجا دو سیب می بنیم شما می گویید سه تا است و همینطوری دیگران می گویند سه تا است، بعد من روی این فرض کار می کنم، اعتماد می کنم یا حتی می توانم بفهمم، مثلا می گویند از آن زاویه شما دوتا می بینی ولی واقعیت سه تا است. غرب که شهر شکاکیت است، می گردند می گردند در دویست سال یک چیزی پیدا می کنند بعد آن را علم می کنند! 🔹 پنجم: طول زمان طول زمان یک طور شناخت طولی را پدید می آورد. عواطف شما که جا به جا می شود می بینید یواش یواش شناخت های شما تغییر می کند. این پدیده ی عجیبی است که انسان خیلی از اوقات در بازه سی سال یا چهل سال یک بار دیگر تصویر از جایی می گیرد متوجه می شود که تصویرهای قبلی چقدر آمیخته به عواطف بود. خود همین امکانات تضعیف خطای شما را زیاد می کند. حتی در شخص هم نمی گویم یک مقدار زمان را بکشید می بینید روایت عوض می شود. 🔹 ششم: نقل این را در آراء همگنان نیاوردم، همگنان هم نقل است من که نمی بینم ولی شما دارید می بینید و من اعتماد می کنم . اینجا قرآن می گوید که اینطوری است، من خواندم و صریح دارد می گوید اینطوری است. 🔹 هفتم: شهود نکته عجیب این است که ما در یک منطقه ای از اطلس ادراک بشر هستیم که این سه تا (قرآن و برهان و عرفان) با هم تجمیع کردند و دارند یک تفسیر می دهند. کسانی که می خواهند تمدن سازی بکنند اینجا باید شاخک شان حساس بشود. این یک اقتدار می آورد، بروند پشت تریبون سازمان ملل نعره بکشند که شما بروید گُم بشوید. امام می گفت پاکروان گفت که سیاست پدر سوخته بازی است من گفتم بله، بعد گفت شما باید دور باشید گفتم بله باید دور باشم. فکر کرد قبول کردم بعد آمدم قم پدرش را در آوردم. از این بحث های آکادمیک بدم می آید می آیند یک قاب جلوی چشم آدم می گذرارند که اینطوری ببین می گویم می شود خارج از این چارچوب هم دید می گوید نه باید از همینجا ببینی. می گفت بنده خدا رفته بود مهمانی خانه یکی، نمی خواست خانه اش را یاد بگیرد آدرس مغازه را داده بود، ناچار بود ببرد خانه برده بود چرخانده بود که اینجا سمت چپ آنجا سمت راست و ... بعد گفته بود خانه را یاد گرفتی که هر وقت خواستی بیای خانه؟ گفت آره دیگر آنجا مغازه ات هست اینجا هم خانه! آدم احساس می کند که این غربی ها می گویند من سر این مثال معتاد شدم اول برو تریاک و شیشه بکش بعد بیا پاسخ بدهیم. می گویم من می خواهم با عقلم حل بکنم. من با قرآن و شهود و عقل غیر مخمر می آیم حل می کنم. اول لجن مال می کنند بعد می گویند اگر توانستی حل بکن. بین خطاها فرق است. خطاهای حسی و خیالی و عقلی یک ضریبی دارند. در حس یک خطایی می بینند بعد می کشند به کل ادراکات. —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
☑️ یادداشت شماره 8️⃣1️⃣ ⚪️ ☑️ بحث خطای در ادراک 4️⃣ حساسیت بالای انسان روی خطا برای چیست؟ 🔺فطرتا انسان نسبت به خطا خیلی حساس است. انگار یک فحش ناموسی داری به او می دهی. می گویی کلا خطا! این دلالتس چیست؟ 🔺در اصول فلسفه یک طور دیگری بحث می کنیم این هم یک طور دیگر بحث است. اگر کسی علاقه داشت ادامه بدهد. 🔺فطرت می گوید اینطور خطا را داری فراگیر می کنی من قبول ندارم. یک عده می خواهند همین فطرت را خاموش بکنند یک عده نمی خواهند خاموش بکنند که حرف این چیست. می گوید اینطوری که داری خطا را توسعه می دهی من زیر بارش نمی روم. خوب که تحلیل می کنی می بینی که فطرت با این کنار نمی آید. نه اینکه اذیت می شود. شما یک قضاوت فطری داری. 🔺ورود در بحث فطرت مبانی ای دارد. ورود در یک خرقه ی دیگری کردیم. آن بغل یک سری مبانی قبول کردند اینکه ما علم بسیط به کل خلقت داریم، و ... فطرت انسان همه چیز در آن هست لذا قضاوت دارد شما بدون قضاوت نیستید. یک لیوان آب داغ داغ را در حلقومت بریز از دهان تا معده فحشت می دهد چرا؟ چون من ساخت دارم، همانطوری که خار نمی توانم بخورم آب جوش نمی توانم بخورم. هر چیزی را نمی شود این درون ریخت. این ساختی که می بینید اگر من یک دشت فلت بودم آب جوش می ریختید مسئله ای نبود. اینکه من با آب جوش جور در نمی آیم ساخت دارم. 🔺این ساخت فقط در جسم نیست در ذهن و در خیال و عقل هم هست. شما ساختی دارید که آن ساخت قضاوت می کند. شما می گویید باشد من برای قضاوت های او ارزش قائل نیستم. می گوییم من یک سری مبانی طی کردم که برای قضاوت فطرت ارزش قائل هستم و می خواهم جهان را بر اساس احکام فطرت تفسیر بکنم. با گرایش فطری درگیر نمی شویم با آن همراه می شویم. 🔺بعد شما می گویی من طرفدار احکام فطرت شدم. می گویی اگر اینطوری است فطرت صبح ها 5 دقیقه بعد از نماز صبح حرف می زند، آن 5 دقیقه خیلی مهم می شود. یک داستانی شروع می شود آن هم به نطق در آوردن فطرت است. یک علم دیگر یک بساط دیگری راه می افتد. 🔺اگر می خواهیم تمدن نوین را راه بیندازیم باید این برخورد های تقلیدی را بگذاریم کنار. شاید بساط یک علم جدید راه بیفتد آن هم ندای فطرت. به عنوان شعر که چیز خوبی است! می گوید صدای آب باید اینجا باشد وگرنه حرف نمی زنم. طرف می گویند طوطی ات در این حالت حرف می زند، همه چیز را بر این اساس ویرایش می زند یک طوطی هم درون تو هست، شرایط را به هم بریزی این فطرت می میرد. 🔺این بحث فطرت را خیلی با عجله گفتم. فطرت خودش یک کتاب بحث دارد تازه می رسیم به این نقطه ای که الان رسیدیم که فطرت می تواند حرف بزند علامه و آیت الله العظمی فطرت است؛ بعد هم همینطوری حرف نمی زند، شرایطی باید فراهم بشود تا حرف بزند. داستان این هایی که خط های میخی را کشف کردند را شنیدید، طرف 20 سال پای یک کتیبه ایستاده هر روز خوانده و خوانده یک دفعه قفل کتیبه را باز کرده. روش های تحقیق شان چقدر جالب است. رفته خانه کنار میدان را گرفته مسافر خانه را برای چندین سال گرفته 20 سال خود کتیبه را نگاه می کرده تا آخر سر کشف می کند که چه دارد می گوید. قفل باز بشود دیگر شواهد می ریزد. اگر به ما بگویند یک اسراری از هستی را با یک زبانی دارد مخابره می شود که خود زبان کشف نشده، می گوییم صوتش را بده بعد از 200 سال کشفش می کنیم. فطرت یک زبانی دارد و زبانش یک طور خاصی است. خاک بر سر ما که واقعا داریم اینطوری فکری می کنیم که چون غربی ها نگفتند اینطوری نیست. —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
☑️ یادداشت شماره 9️⃣1️⃣ ⚪️ ☑️ بحث خطای در ادراک 5️⃣ خطا کار خدا! 🔺یکی از چیزهای دیگر که یک پوشه ی دیگری است، جهان شناسی مبتنی بر مباحث کلامی است. 🔺بیا عقب یک بار به این مقوله ی خطا نگاه بکن! 🔺خلق الموت و الحیات لیبلوکم ایکم احسن عملا 🔺خطا را خدا در کاسه مان گذاشت؟ خدا. چرا؟ یک سوال الهیاتی. نگاه الهیاتی و سر القدری به مقوله ی خطا مثل درد که چرا درد؟ 🔺این هم برای خودش یک سرفصلی است یعنی اساسا شناخت یک موهبت الهی است آدم اگر در این موهبت باشد یک درک متفاوتی پیدا می کند. تا حالا خطا را از زاویه سرد تطبیق کرد یا نکرد، آخرش کرد یا نکرد، نگاه می کردم؛ حالا یک حس دیگری نسبت به بحث خطا دارم. خطا در زندگی بشر چه کاره است؟ برای چه هست؟ 🔺فلسفه ی خطا در فضای کلامی و الهیاتی بحث می شود. البته در فضای فلسفه اسلامی هم می شود بحث کرد. در فضای الهیاتی سریع بحث می شود. 🔺چرا خطا؟ نمی شد خدا خطا قرار نمی داد. فکر می کنند آخرش می فهمند بعد آخرش هم می بینند در روایت گفته بود! اساسا شناخت یک موهبت الهی است؛ آدم این را متوجه می شود، بعد آدم احساس می کند با این انسدادی که غربی ها دارند نشان می دهند من میانه ام خوب نیست، نمی سازم با آن! شناخت دارد تعطیل اعلام می شود. 🔺این باب یک درک جدید از این مسئله را باز می کند. —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac