eitaa logo
موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی
3.7هزار دنبال‌کننده
968 عکس
54 ویدیو
48 فایل
─━━━━━━ا﷽ا━━━━━━─ ⭕️موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی (فتوت) 💢با مدیریت حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فلاح شیروانی 📍قم، میدان سپاه، بلوار شهید اخلاقی، پلاک۱۲ 📩درگاه ارتباطی و تبادل: @Admin_fotovat 🔺نشر مطالب همراه با آدرس
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ یادداشت شماره 5⃣ ⚪️ 🔷 🔘معمولا سفسطه و شکاکیت را از هم جدا می کنند. سوفیست کسی است که واقع را انکار می کند اما شکاک کسی است که تردید را از روی واقع برداشته و روی دانش می اندازد. البته این هم نحوه ای از انکار واقعیت است. کسی که به کلی واقعیت را منکر شود نداریم اما در دوران یونان باستان چنین افرادی بودند. البته هستند کسانی که مرتبه ای از واقعیت را منکر شوند. آن هایی که با واقع درگیر می شوند، خوب که نگاه بکنی کارشان به شکاکیت بر می گردد. در واقع مشکلشان علم است. علامه با بیان خیلی ساده هم اصل واقعیت را اثبات می کند هم امکان ادراک واقع برهان صدیقین با تقریر علامه بدون هیچ استدلالی و صرفا با یک تنبه ثبوت اصل واقعیت را تبیین می کند. البته درک این تنبه به سادگی ممکن نخواهد بود و نیازمند سیر فلسفی است پس از آن مشخص می شود که انسان دچار یک غفلت بزرگ بوده است. 🔘برای اثبات امکان ادراک نیز علامه از راه فطرت و امور بدیهی استفاده می کند به این نحو که رفتار فطری انسان بر اساس پذیرش واقعیت است حتی کسی که منکر شناخت است نیز ادعایش از زبان فراتر نمی رود و تمام زندگی اش مبتنی بر پذیرش امکان شناخت است علامه ادعا می کند تمام حرکات و سکنات کسی که منکر امکان شناخت است اثبات امکان شناخت است. درست مانند کسی که منکر امتناع اجتماع نقیضین است، این ادعا صرفا یک لفظ است چرا که اثبات این ادعا خود نقیض اصل مدعاست. اما درباره شناخت و ادراک نیز چند نظر است ◀️برخی ها می گویند خطا دانش را زیر سوال برده است و اعتبار ندارند. ◀️برخی ارزش ادراکات عقلی را زیر سوال می برند نه مطلق ادراکات ◀️برخی ها می گویند واقعیت با تو برخورد می کند و بسته به اینکه وجود تو چگونه باشد همانگونه نشان می دهد 🔘علامه با همه این ها یک برخورد دارد و همه را با همان زبان فطرت رد می کند لذا به نظر می رسد این بحث به یک بازآرایی و باز تقریر احتیاج دارد. شیوه علامه این است که در یک بحث مختصر معانی بسیاری را مطرح می کند و این مستلزم تعمیق بیشتر در مباحث است. حتی گاهی شهید مطهری هم مباحث را به سمتی برده است که مد نظر علامه نبوده. 🔘یکی از نکته هایی که در مباحث علامه آمده است این است که اگر شکاک با سیر علمی به شک رسیده پس چرا در عمل تمام اعمالش با قطع و یقین است؟ مثلا چرا هیچ گاه در وقت خستگی پیاده روی نمی کند و می خوابد! یا اگر شک دارد چرا سراپای وجودش را غم گرفته است؟ شکاک اگر قضاوت درونی ندارد، چرا هنگامی که به این باور رسید بی آرام است، در حالی که ناآرام بودن معنا ندارد. شکاک هیچ موقع این تناقض درونی را نمی تواند حل بکند. علتش این است که در علم و دانایی غوطه ور است و انکار می کند. هویت انسان شناختی و ادراکی است. مثل این یک کسی تلقی بکند که با یک دست باید راه رفت! در افتادن با فطرت یعنی این. شکاک باید آسوده خاطرترین آدم باشد، پس چرا خود کشی می کند؟ نمونه دیگر این تناقض پراگماتیسم است، عملگرایی اگر چه مطابق فطرت انسان است اما هیچ سنخیتی با شکاکیت ندارد. شکاکیت عدم علم است و عملگرایی عین یقین! یا حقوق بشر نیز از همین دست است. 🔵 مقرر: / تهیه پست: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی https://eitaa.com/fvtt_ir
☑️ یادداشت شماره 6⃣ ⚪️ 🔘 اگر کسی اصل ادراک عقلی را قبول نکند چگونه می خواهید با او حرف بزنید. در حالیکه شهید مطهری می گوید شما اگر معرفت شناسی نداشته باشید هستی شناسی ندارید. شما می خواهید او را به هستی شناسی دعوت بکنید که در پی کشف واقعیت است نه چیز دیگر. این هستی شناسی متهم است به شعر بافی و ایده آلیسم و جزم گرایی و افراطی گری و دگم اندیشی. 🔘 بحث از معرفت شناسی چند شکل است، این بحث از معرفت شناسی که علامه در مقاله سوم مطرح می کند، ناظر به مستشکل است. یک موقع شما می گویید اینجا یک دریاچه هست، الان نگاه می کنم می بینم نیست. یک موقع می گویی ادراک مادی است. وقتی می گوید علم مادی است هستی شناسی علم شد، خود مستشکل گزاره هستی شناسانه آورده است. وقتی مستشکل می گوید علم مادی است در واقع از هستی شناسی علم می گوید. 🔘 مرحوم علامه می گوید اگر بحث ها را اینطوری بکنی این بحث در فلسفه اسلامی در عقل و عاقل و معقول بحث می شود و آنجا اثبات می کنیم که علم مجرد است و شما دارید اشتباه می کنید. فلذا این از یک دسته از بحث های هستی شناسانه متاخر است. 🔘 این اشکال را در مقاله اول و دوم مطرح نکرد. آنجا بحث هستی شناسانه نیست، فرق است بین اینکه بگویید تصویر ذهنی آیا تصویر از خارج است یا سنخ این تصویر از چه جنسی است؟ ایشان اینجا می خواهد بگوید علم مطلقا مادی نیست، این در فلسفه اسلامی بحث قدیمی است شاید یک شبهه جدید هم این ها مطرح کرده بانشد ولی پرونده پرونده ای قدیمی است. و این هم به این معنا نیست که شناخت شناسی کلا متاخر از فلسفه است. 🔘 مباحث شناخت شناسی از مباحث هستی شناسی متاثر می شود. مثلا گاهی یک سری بحث های انسان شناختی در تحلیل های شما از شناخت تاثیر می گذارد. مستشکل واقعا اشکال شناخت شناسانه ای واقعا کرده ولی شما در مقام پاسخ از یک سری گزاره های انسان شناختی و نسبت روح با خارج استفاده می کنید مستشکل قانع می شود و می گوید عجب من این تلقی را نداشتم. شاید اگر بخواهد پافشاری بکند بتواند. ولی یک سری بحث های هستی شناسی که وسط می آوری او احساس می کند باید تحلیلش را عوض بکند. 🔘 یک دسته بحث های معرفت شناسی حتما مقدم بر هستی شناسی است. ولی این به معنای مقدم بودن مطلق شناخت شناسی بر هستی شناسی نیست؛ حتی به معانی وسیع تری می شود گفت که بحث های شناخت شناسی از هستی شناسی متاخر است. البته به این معنا که در همه جا می شود بحث معرفت شناسانه کرد و گفت این چیزی که تو ادعای شناخت می کنی را من توهم شناخت می دانم و آن را زیر سوال می برم، درست است که دسته ای از مباحث معرفت شناسی مقدم بر هستی شناسی است. در واقع اگر کسی بگوید که واقعیتی نیست بحث های هستی شناسی را شروع کرده است ولی اگر بگوید که شناخت واقعیت زیر سؤال است اینجا در بحث های معرفت شناسی است و این مقاله به همین معنای دوم از ارزش شناخت بحث می کند. 🔘 به همین دلیل مرحوم علامه به ماتریالیست ها می گوید که شما دارید بحث هستی شناسی می کنید و بحث های شما با دکارت و کانت فرق دارد. 🔘 پس می شود از زوایای مختلفی در مورد بحث شناخت بحث کرد، که حتی برخی زوایای آن بحث هستی شناسی بشود؛ خود بحث شناخت شناسی را نیز می توان از زاویه های مختلفی مورد بحث قرار داد مثلا از زاویه علم شناسی که خود علم شناسی هم پسینی و پیشینی دارد، و علم شناسی پسینی نیز چند جور است مثلا روان شناسی و جامعه شناسی رفتار عالمان. معرفت شناسی به معنای خصوص معرفت یک پویشی است که از ناحیه شناخت نباید بیرون برود، اگر شناخت را از جهت اجتماعی مورد بحث قرار دادی وارد بحث های جامعه شناسی می شود. آنجا اگر اقتدارات جامعه شناسی نداشته باشی درست نمی توانی بحث بکنی. 🔘شما می توانید شناخت را وسط بگذارید از زاویه های مختلفی بررسی بکنید، از زاویه حقوقی و تاریخی و ... و از زاویه فلسفی هم می توانید وارد بشوید، اینجا مستشکل از زاویه فلسفی وارد شده می گوید علم مادی است، مرحوم علامه می گوید جای این بحث اینجا نیست ولی شما چون گفتید مادی است و من می خواهم بگویم مجرد است می روم از فلسفه می آورم. سعی می کند فلسفه اش به چشم نیاید یک جورهایی اینجا بحث می کند که کمترین نیاز به مباحث فلسفی احساس بشود ولی این مستشکل بحث را آنتالوژیک کرده است. یک زاویه دیگر هم هست که از خود شناخت به شناخت نگاه می کنید آنجا اصل مباحث معرفت شناسی مطرح است. 🔵 مقرر: / تهیه پست: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی https://eitaa.com/fvtt_ir
☑️ یادداشت شماره 7⃣ ⚪️ 🔘 در مقاله سوم مرحوم علامه تلاششان این است که بر غیر مادی بودن ادراک استدلال بیاورند و آن را اثبات بکنند. نظر مقابل نظر ایشان کسانی هستند که ادراک را مادی می دانند. 🔘 ماتریالیست ها به تحولات مادی که هنگام شناخت در جسم انسان اتفاق می افتد استناد می کنند و آن را امری مادی می انگارند. مرحوم علامه با این فعل و انفعالات مادی مشکلی ندارند اما این سوال را مطرح می کند که ادراک چگونه واقع می شود. علامه متوسل به یک تمثیل می شود: 🔘 یک تفاوتی بین تصویر و علم و آن چیزی که ما موقعی که عکس را نگاه می کنیم وجود دارد، ما در عکس واقعا این تناسب را برقرار می کنیم، یعنی چیزی که من می بینم واقعا یک چیز کوچکی است، ولی در علم خودم آن را در واقع بزرگ می بینم، این توجه است که باعث می شود مرحوم علامه تسلیم حرف ماتریالیست ها نمی شود که می خواهند شناخت را کاملا فیزیولوژیک تحلیل بکنند؛ چیزی که ما کاسب آن هستیم با دیدن یک تصویر در این حد نیست که یک برخورد با دستگاه و جهاز دریافت (مغز) باشد، واقعا آن عکس به صورت معکوس روی شبکیه می افتد و چیزی بیشتر از آن نباید ذهن را متاثر کند، مرحوم علامه می گوید حادثه در این حد نیست، اگر نپذیریم که این شناخت مجرد است مشکل انطباع کبیر در صغیر پیش می آید. آن چیزی که ما درک می کنیم بسیار بزرگتر از آن چیزی است که مغز مادی ما درک می کند. 🔘ما در یک معلوم بزرگ غوطه ور هستیم، ابعاد شناخت را نگاه بکنید، اصلا این ابعاد در شبکیه قابل گنجایش نیست. مساله انکار انعکاس نور نیست ولی نکته ای که هست تجربه حضوری شناختی واقعا این ابعاد را دارد می بیند و در این ابعاد غوطه ور هستیم. شناخت ما شناخت یک عکس نیست خیلی مسئله جدی تر است. 🔘اگر بخواهیم مددی به این بحث علامه برسانیم، یکی از چیزهایی که باید روی آن کار بکنیم دلالت رفتار کسانی است که این مدعا را مطرح می کنند؛ تو داری این را می گویی ولی رفتارت یک چیز دیگری دارد می گوید. مثل این است یک مهاجمی چاقو کشیده و داد می زند ولی خودش دارد عقب عقب می رود. کسی که دارد شناخت را نسبی و متغیر می داند رفتار خود او دارد این ادعایش را باطل می کند، او نمی تواند منکر این نسبیت شناخت خود شود.. 🔘یک بحثی را برخی نحله های فکری مطرح می کردند که بر حسب عواطفتان یک تصویر ذهنی دارید. این نگاه خیلی خطرناک بود، یعنی شناخت دیگر ادراک واقع نیست. شناخت را شما دارید ابداع و خلق می کنید، به حسب عواطف یک صورتگری می کنید، شبیه به این که الان دوست داری این گاو باشد یا گوسفند؟ دوست دارم گوسفند باشد، پس گوسفند خواهی دید. یعنی کلا مقوله این طرفی است. شبیه تخیل. کمونیست ها همین را می گفتند. انفعال به معنای شناخت نیست، در واقع اینگونه است که شما به حسب شرایطی که در آن هستید یک بخاراتی در وجود تان شکل می گیرد و این ربطش به واقع این است که بالاخره واقع هر چه جا به جا می شود این هم جا به جا می شود، اما اینکه شما احساس بکنید نسبت به واقع شناخت پیدا کردید داستان از این قرار نیست. می گویند شما به هر طبقه اجتماعی تعلق دارید، پس قطعا افکارتان همان طوری است. برای اینکه افکار، بازتاب نحوه زندگی است، بازتاب وضع اقتصادی است. 🔘 ما پدیده ای را از آب در می آوریم که خیلی نکته ها به آن وابسته است، و آن این است که ما شناخت را به معنای نمایاندن واقع بشناسیم، نه تاثر از واقع؛ این نکته خیلی ظریف است. شما واقعا یک شناختی از واقع پیدا کردید، حالا واقع تغییر کرد مهم نیست من الان شناختی از واقع دارم. این آن چیزی است که ما دنبال آن هستیم. ما انفعال از درون را نمی توانیم شناخت بگیریم. انفعال از واقع را باید اسمش را شناخت بگذاریم. 🔘یک نظر می گوید که این تصویری که درست شده کاملا وابسته به خواست تو است. فلاسفه می گویند که حیث ما نسبت به واقع انفعال محض است. حرفی نداریم که قوه ای به نام قوه متخیله داریم ولی موقع ادراک باید قوه متخیله خاموش باشد. قوه متخیله و مدرکه بدیل هم هستند. به تعبیری آن ذوق هنری ات را باید خاموش بکنی تا فیلسوف یا عالم بشوی. فیلسوف در مقام فیلسوفی در مقام شناخت است و نمی تواند قوۂ خیالش را فعال بکند. 🔵 مقرر: / تهیه پست: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی http://eitaa.com/fvtt_ir
☑️ یادداشت شماره 8️⃣ ⚪️ 🔘 گفتیم که در تحلیل مسئله شناخت حکما می گویند که حیث ما نسبت به واقع انفعال محض است ولی برخی ها می خواهند ما را در شناخت به نحو جد وارد بکنند و بگویند که این تو هستی که به حسب عواطفت صورت گری می کنی و انفعال از خارج وجود ندارد. 🔘این گروه دوم یک مساله ای را که در شناخت وارد می کنند اراده است. اراده در شناخت اصالت دارد یا شناخت مقدم بر اراده است. برخی نحله ها نیز دچار این خلط شده اند و اراده را در شناخت اصل می دانند. اینکه مبدا حرکت نفس را شناخت بدانی یا اراده. ایشان اراده را اصل می دانند پس شناخت هم متاثر از اراده است. اینطور در واقع علم از علم بودن می افتد. علم تابع اراده ی شما است. 🔘 می گفت بادمجان را مدح کرد، پادشاه خود بدش آمد، دوباره قدح گفت پادشاه دعوایش کرد، یک گوشه کز کرد، گفت چیست. گفت من مادح بادمجان که نیستیم مادح شما هستیم. شما اگر شیطان را انتخاب بکنی جهان را یک طور دیگری می بین. یکی از بحث های فرهنگستانی ها این است که علم به درست و نادرست تقسیم نمیشود علم به حق و باطل تقسیم می شود. انطباق با واقع را بینداز دور، بحث حق و باطل است. بعد می گویی شناخت حق و باطل، شناخت تو چقدر ارزش دارد، می گوید آن چیزی که مهم است این است که الان تو چه می خواهی. یک جهان شناختی خودت درست می کنی شناخت چیزی نیست، شما باید هر آن مراتب انتخاب خودت باشی. اگر بخواهی درست و با زبان توحید و هدایت قرآن صحبت بکنی، در هر آن باید بگویی الان این تلقی من حق است یا باطل. صادق یا کاذب را ول کن این را ارسطو یادتان داده است. 🔘 این ها در حل مسئله ی اراده ماندند. حق هم دارند اصلا مسئله ساده نیست. بحث جدی ای است. حتی فلاسفه در بحث اراده چند نوع تقریر دارند. 🔘 موقعی که اینطوری شد اراده اصل است. انسان با تصور شروع نمی شود با اراده شروع می شود. شناخت هم متاثر از اراده است. به خاطر همین بحث جهت داری علوم را مطرح می کردند. می گفتند شما اگر خدا را بخواهی یک علوم دیگری بر پا می کنی. لذا علوم را به علوم مشرکانه و علوم موحدانه تقسیم می کنند. می گفتند ادبیات چون متاثر از بحث های شناختی است آن را هم باید تغییر داد. 🔘 مارکسیست ها هم دچار همین اشکال هستند که شناخت را بازتاب طبقه و روابط اجتماعی می دانند، می گویند در این طبقه امکان ندارد که تفکر دیگری داشته باشی. می گوید شناخت شناخت نیست شناخت بازتاب حالات و موقعیت تو است، من بازتاب هم که می گویم یک چیز دیگری می گویم یعنی این موقعی تو باعث می شود که شما یک تصورات دیگری داشته باشی، تصور نه به معنای تصویر بلکه تصور دیگری داری. اصلا مسئله شان صدق و کذب نیست. 🔵 مقرر: / تهیه پست: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac
☑️ یادداشت شماره 9️⃣ ⚪️ 🔘استفاده از بحث های هستی شناسی در بحث های شناخت شناسی 🔘 این که معرفت‌شناسی بر هستی‌شناسی مقدم است بحث مفصلی دارد، نیاز به تبیین دارد. تقدم هست ولی نه تقدم تولیدی و در بافت معرفت. شهید مطهری به این تقدم گرایش دارد و مکرر آن را بیان کرده و بر آن اصرار دارد. هرچند دیدگاهشان در جزئیّات این تقدّم و ترتّب خرد نمی‌شود. 🔘اگر معرفت‌شناسی بر فلسفه و طبعاً همۀ علوم و شناخت‌ها مقدم باشد طبعاً نباید از هیچ گزارۀ فلسفی یا علمی در مباحثات خود استفاده کند؛ یعنی بحثهای معرفت‌شناختی باید از بدیهیات استفاده کند و جنبۀ تنبّهی داشته باشد. واقعاً این طور نیست. 🔘اساساً هر تفکری به یک تودۀ اندیشه و ذخیرۀ شناختی تکیه دارد. تنها کاری که می‌توان کرد پالایش دائمی این اندیشۀ پشتیبان تفکر است. در این اندیشه نگاه‌های هستی‌شناختی حضور دارد. 🔘وقتی شما تبیینات مفصل فلسفۀ اسلامی را دربارۀ علم و حقیقت وجودشناختی آن و مکانیزم حصول آن و نسبت عالِم و عالَم و ... می‌شنوید اساساً در مباحث معرفت‌شناختی و در تحلیل پدیده‌های شناختی ایده‌های متفاوتی به ذهنتان می‌رسد. به حل گره «ارزش ادرکات عقلی» امیدوار می‌شوید، روی راه حلّ اصرار می‌ورزید. 🔘نتیجه این است که در صورت رشد فلسفۀ اسلامی می‌توان امید داشت که تحلیلهای «معرفت‌شناختی» نیز با اقتدارات بیشتری صورت بگیرد. 🔵 مقرر: / تهیه پست: 📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی http://eitaa.com/fvtt_ir