موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی
#اصول_فلسفه_و_روش_رئالیسم #استاد_فلاح ☑️ یادداشت شماره 4⃣ ⚪️ #مقاله_اول 🔷 تفاوت #عقلانیت_فلسفی و
#اصول_فلسفه_و_روش_رئالیسم
#استاد_فلاح
☑️ یادداشت شماره 5⃣
⚪️ #مقاله_دوم
🔷#فلسفه_سفسطه
🔘معمولا سفسطه و شکاکیت را از هم جدا می کنند. سوفیست کسی است که واقع را انکار می کند اما شکاک کسی است که تردید را از روی واقع برداشته و روی دانش می اندازد. البته این هم نحوه ای از انکار واقعیت است.
کسی که به کلی واقعیت را منکر شود نداریم اما در دوران یونان باستان چنین افرادی بودند. البته هستند کسانی که مرتبه ای از واقعیت را منکر شوند. آن هایی که با واقع درگیر می شوند، خوب که نگاه بکنی کارشان به شکاکیت بر می گردد. در واقع مشکلشان علم است.
علامه با بیان خیلی ساده هم اصل واقعیت را اثبات می کند هم امکان ادراک واقع برهان صدیقین با تقریر علامه بدون هیچ استدلالی و صرفا با یک تنبه ثبوت اصل واقعیت را تبیین می کند. البته درک این تنبه به سادگی ممکن نخواهد بود و نیازمند سیر فلسفی است پس از آن مشخص می شود که انسان دچار یک غفلت بزرگ بوده است.
🔘برای اثبات امکان ادراک نیز علامه از راه فطرت و امور بدیهی استفاده می کند به این نحو که رفتار فطری انسان بر اساس پذیرش واقعیت است حتی کسی که منکر شناخت است نیز ادعایش از زبان فراتر نمی رود و تمام زندگی اش مبتنی بر پذیرش امکان شناخت است
علامه ادعا می کند تمام حرکات و سکنات کسی که منکر امکان شناخت است اثبات امکان شناخت است. درست مانند کسی که منکر امتناع اجتماع نقیضین است، این ادعا صرفا یک لفظ است چرا که اثبات این ادعا خود نقیض اصل مدعاست.
اما درباره شناخت و ادراک نیز چند نظر است
◀️برخی ها می گویند خطا دانش را زیر سوال برده است و اعتبار ندارند.
◀️برخی ارزش ادراکات عقلی را زیر سوال می برند نه مطلق ادراکات
◀️برخی ها می گویند واقعیت با تو برخورد می کند و بسته به اینکه وجود تو چگونه باشد همانگونه نشان می دهد
🔘علامه با همه این ها یک برخورد دارد و همه را با همان زبان فطرت رد می کند لذا به نظر می رسد این بحث به یک بازآرایی و باز تقریر احتیاج دارد. شیوه علامه این است که در یک بحث مختصر معانی بسیاری را مطرح می کند و این مستلزم تعمیق بیشتر در مباحث است. حتی گاهی شهید مطهری هم مباحث را به سمتی برده است که مد نظر علامه نبوده.
🔘یکی از نکته هایی که در مباحث علامه آمده است این است که اگر شکاک با سیر علمی به شک رسیده پس چرا در عمل تمام اعمالش با قطع و یقین است؟ مثلا چرا هیچ گاه در وقت خستگی پیاده روی نمی کند و می خوابد!
یا اگر شک دارد چرا سراپای وجودش را غم گرفته است؟ شکاک اگر قضاوت درونی ندارد، چرا هنگامی که به این باور رسید بی آرام است، در حالی که ناآرام بودن معنا ندارد. شکاک هیچ موقع این تناقض درونی را نمی تواند حل بکند. علتش این است که در علم و دانایی غوطه ور است و انکار می کند. هویت انسان شناختی و ادراکی است. مثل این یک کسی تلقی بکند که با یک دست باید راه رفت! در افتادن با فطرت یعنی این. شکاک باید آسوده خاطرترین آدم باشد، پس چرا خود کشی می کند؟
نمونه دیگر این تناقض پراگماتیسم است، عملگرایی اگر چه مطابق فطرت انسان است اما هیچ سنخیتی با شکاکیت ندارد. شکاکیت عدم علم است و عملگرایی عین یقین! یا حقوق بشر نیز از همین دست است.
🔵 مقرر: #عقیل_رضانسب / تهیه پست: #محمدعلی_نظری
📌 موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی
https://eitaa.com/fvtt_ir