کجائید یا کجایید؟
نگارش واژهی «کجایید» به صورت کجائید غلط است.
نشانهی همزه روی کلمههای فارسی قرار نمیگیرد. «ء» از الفبای فارسی نیست.
✅ کجایید ای شهیدان خدایی
#درست_نویسی
#ویرایش
عضو شوید👇
🌱
@ghalamdar
بوی سیب
سیب را گاز بزن، بجو، قورتش بده، ولی قبل از آن بویش کن تا اول مغزت حظ ببرد بعد معدهات.
✍
#سعیداحمدی
🌱
@ghalamdar
محرم
✍
#سعیداحمدی
... درست است که محرم ماه نخست سال قمری است و بر خلاف فروردین، ماه آه و عزاست؛ ولی چه آهی؟ آهی که دم دارد، نفس دارد، حیات و حرکت دارد. محرم ماه شمس و قمر است. آن هم چه شمس و قمری! خورشید و مهتاب آسمان بر لیل و نهار ما میتابند؛ ولی آن دو بر تاریخ ما، زندگی ما، روح ما و جاودانگی ما نور میافشانند... .
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.
🌱
@ghalamdar
May 11
او
هر قدر یادش را آتش میزنم و دودش میکنم در وسعت بیانتهای آسمان باز هم شعله میکشد؛ مانند بشکههای نفتی که روی آتش میریزند
✍
#سعیداحمدی
دستش را محکم گرفته بودم تا در ازدحام جمعیت هزار رنگ و رو گم و گور نشود. دلمان نمیخواست حتی لحظهای از هم دور بیفتیم؛ ولی گم شد؛ دور شد؛ رفت و دیگر نیامد که نیامد. من ماندم و یک انبار خاطرهی هولآور. من ماندم با غصهای ناتمام. شیشهی دلم ماند با ترکهای مشجر بیزوال. چشمم ماند با گونههای همیشه خیس. گوشم ماند با هر صدای پایی که میشنود و دستم همچنان باز. شاید دوباره گرمی لطیف دستش را حس کنم. شاید دوباره حلقهآویز گردن اکنون شکستهام بشود. آه! چقدر شایدها کشندهاند، شکنندهاند، شلاق میزنند این روح نژند و دلخستهی مرا. او که نباشد همه برایم هفت پشت غریبهاند. خودم را هم نمیشناسم. هر قدر یادش را آتش میزنم و دودش میکنم در وسعت بیانتهای آسمان باز هم شعله میکشد؛ مانند بشکههای نفتی که روی آتش میریزند. من مثل زمین سردم که از درون میگدازم و میسوزم بیآنکه آتشفشان وجودم را کسی ببیند. مگر نه اینکه دستت در دستم بود پس چطور محو شدی؟ چطور نیست شدم؟ چگونه تنها شدم؟ خواب بود همه چیز. از همان خوابهای شیرین لحظهای که یک عمر با آن نفس میکشی، میخندی و شادی؛ ولی طناب دار بیداری خفه میکند همهی آن را. همصندلی خوب این مسافر تنها، فقط فراموشی است. شاید پر کند جای خالی خناقآور تو را؛ ولی هرگز نمینشیند. میآید، سرک میکشد، بو میکند جایت را، اینپا_آنپا میکند، چند لحظه بعد مانند جن بسمالله زده غیب میشود. هر چیز دیگری هم که بخواهد جایت را بگیرد راحت نیست برای نشستن در کنار من. مانند گربهای وحشی، پلنگوار میگریزد. خودت نیستی، خودم نیستم. من در غروب همهی بودنهای این و آن غرق نشدم؛ ولی چرا اعماق وجودم، هستی و حیاتم داستان تو را میخواند و تکراری که تکه تکهام میکند؛ مثل ضربههای ساطور قصاب روی گوشت و استخوان یک گاو پیر، بیرحمانه و قدرتمند. گمان نمیکردم نبودن تو اینقدر مرا بکشد؛ به اندازهی تکانهای آرام و مدام ریههایم مرگ را بو کنم، بچشم و هی بمیرم و بمیرم و بمیرم. گورستانی پر از قبرهایی که جسدی ندارند جز من. سنگگورهایی که خرد میشوند و ترمیم میشوند. قبرهایی که نبش میشوند و جنازههای کهنه و تازه بیرون میدهند. مردهشورخانه تنها جایی است که به جبر و ضرورت باید در آن کار کنم. نعش میآورند مانند تنههای درخت. پرت میکنند داخل حوضچهها. تنههایی بریده، پوستکنده، چرک، بیشاخ و برگ، بیریشه، بیاراده. هرچه روی آنها تند و تند کیسهی زبر میکشم تا صاف و تمیز و براق شوند باز هم لکه دارند. اثر داغهای پیاپی یک عمر وارفته. بیشتر از همهجا روی قلب، روی سر، روی گلو. رفتگان پر خاطره. نیهای بریده در تابوت غربت، با سکوتی پر از نفیرهای نالهآور. بشنوید از من. هم داستان شوید با من. بخوانید با من. دردهایم را رنجهایم را. سالهای درازی است که کسی به نام «خودم» را در فهرست مفقودالأثرها ثبت کردهام. خود خود خودم را در تار و پود روزها و سالها و میان نگاههای خواب و بیدارم گم کردهام. قلبم گواهی میدهد آن خودم عزیزتر از جانم پس از این ناشادیهای غمبار عمرم پیدایش میشود. میآید. میچسبیم به هم. دست در گردن هم میاندازیم و در آن لحظهی بینهایت شاد و شیرین وقتی «خدا» دارد عکسمان را میگیرد به تماشای ابدی «او» مینشینیم.
🌱
@ghalamdar
سوئد در فارنهایت۴۵۱
«انجیل» تنها کتاب مقدسی بود که در کتابشهر خیالی ری داگلاس میسوخت؛ ولی این روزها کتاب مقدس «قرآن» در کشور مادری او چنین سرنوشتی دارد
✍ #سعیداحمدی
دانیل گابریل فارنهایت (فیزیکدان آلمانی) مقیاسی از درجهی جوش اشیا را به جامعه علمی ارائه داد که به نام خود او شهرت یافت. بعدها ری داگلاس برادبری (نویسنده آمریکایی) اثر مشهور خود را «فارنهایت ۴۵۱» نام گذاشت. درجهحرارتی که به گمان او نقطهی شعلهوری کاغذ است. سوژه اصلی این اثر «کتابسوزی» است. داشتن و خواندن کتاب در داستان بلند او جرمی نابخشودنی از سوی حاکمیتی جاهلپرور است. سیاستمداران به سازمان آتشنشانی چنین دستور دادهاند که کتابها را با صاحبانشان بسوزانند. آتشنشانها در این مأموریت به هیچ رو ارتباط مادی و معنوی با کتاب را بر نمیتابند و به «آتشفشانها» تغییر وضعیت میدهند. هیچ چیز در شهر برادبری نمیسوزد مگر کتاب و هر کس که کمترین انسی با آن دارد؛ برای همین آتشافروزان کاری ندارند جز اینکه همهی زیرکی و زور خود را بگذارند برای یافتن و احتراق صحیفههایی که مردم پنهان کردهاند. بن و مایهی سخن در این متن ادبی، تقبیح هر گونه سلب آزادی سازمانیافته و دولتمدارانه برای فهمیدن و آگاهی است و البته زشتشمردن هر گونه عقیمسازی تفکر؛ هرچند که خلق آن در جامعهی آزاد و مدرن آمریکایی نیز بیدردسر نبود. نشستن تیغ سانسور بر گلوی آن تا حدی بود که جیغ نویسنده را در میآورد: «من به تازگی فهمیدم که چند ویراستار در انتشارات بالانتین، از ترس آلودهشدن جوانان، ذره ذره، هفتاد و پنج قسمت مختلف کتاب فارنهایت ۴۵۱ را سانسور کردهاند». به باور او «هر اقلیتی فکر میکند که حق، اجازه و وظیفه دارد روی هر چه نمیپسندد نفت بریزد و کبریت بکشد». کتابسوزی رویداد تازهای در جهان بشری نیست؛ اما اینکه نویسندهی آثاری همچون «داستانهای مریخی» چگونه آن را سوژه رماننویسی کرده، شاید از این جهت باشد که مادری سوئدیتبار داشته است. گویا مادر او در قصههای شبانه و لالاییهایی که برای فرزندش میخواند از این واقعیت پرده بر میداشت که طیفی از مردم این سرزمین سرد اسکاندیناوی علاقهی ذاتی به آتشی دارند که از تن و جان کتابها برمیخیزد؛ بهویژه کتب آسمانی. «انجیل» تنها کتاب مقدسی بود که در کتابشهر خیالی ری داگلاس میسوخت؛ ولی این روزها کتاب مقدس «قرآن» در کشور مادری او چنین سرنوشتی دارد. سوئد در قرن آزادی بیان و عقیده، دارد نمونهی عینی و واقعی فارنهایت ۴۵۱ میشود. بر آن بیفزاییم که این کشور در روزگار معاصر مجری طرح اجباری «عقیمسازی نژادی» نیز بوده است. طی این سیاست عجیب و مخوف، افراد پرشماری به بهانههای گوناگون از بقا و استمرار نسل خود محروم گشتهاند. به نظر میرسد حمایت قانونی حاکمیت سوئد از «قرآنسوزی»، این کشور را از روزگار «عقیمسازی نژادی» به دوران «عقیمسازی فکری» و «بارورسازی نفرت» رسانده است.
#قرآن_سوزی
#سوئد
👇عضو شوید
🌱
@ghalamdar
انتشار یادداشت سعید احمدی (عضو تحریریه نویسندگان حوزوی) در مدرسه علوم انسانی و اسلامی فکرت
http://fekrat.net/?p=14941
... من ماندم و یک انبار خاطرهی هولآور. من ماندم با غصهای ناتمام. شیشهی دلم ماند با ترکهای مشجر بیزوال. چشمم ماند با گونههای همیشه خیس. گوشم ماند با هر صدای پایی که میشنود و دستم همچنان باز. شاید دوباره گرمی لطیف دستش را حس کنم. شاید دوباره حلقهآویز گردن اکنون شکستهام بشود. آه! چقدر شایدها کشندهاند، شکنندهاند، شلاق میزنند این روح نژند و دلخستهی مرا. او که نباشد همه برایم هفت پشت غریبهاند. خودم را هم نمیشناسم. هر قدر یادش را آتش میزنم و دودش میکنم در وسعت بیانتهای آسمان باز هم شعله میکشد؛ مانند بشکههای نفتی که روی آتش میریزند. من مثل زمین سردم که از درون میگدازم و میسوزم بیآنکه آتشفشان وجودم را کسی ببیند... .
یادداشت ادبی «او»
از تازهترین نوشتههای سعید احمدی
در کانال قلمدار
🌱
@ghalamdar
https://eitaa.com/ghalamdar/298
سری نوشتههای اربعینی
سعید احمدی
در راه است.
آنها را در کانال تخصصی قلمدار بخوانید.
#اربعین
🌱
@ghalamdar
نگین سرخ
از سری نوشتههای اربعینی
✍سعید احمدی
فکر آدمی به اندازهی نگرش او قد میکشد. بینش ما از نوک بینی شروع میشود و تا بینهایت امتداد مییابد. طریقالحسین برای هر کس به اندازهی عمق نگاه او وسعت دارد. فقط وقتی امتداد این راه برای دارندگان خرد به بیکرانگی میرسد که راه را از زاویههای کور و درهای بسته و دالانهای تاریک شروع نکنند؛ وگرنه بیشتر از نوک بینی خود را نمیبینند. افق بینهایت طریقالحسین تنها از زاویهی «بابالعلم» به چشم میآید. چقدر هم در تکرار همین جمله لطفی بیاندازه میدرخشد: افق بینهایت طریقالحسین تنها از زاویهی بابالعلم به چشم میآید. همانگونه که رؤیت هلال «ماه خدا» رسم و مقیاس میخواهد، چشم گشودن بر حقیقت «خون خدا» و مشارب و مجاری آن به چارچوب و پاشنهی دری بستگی دارد که به شهر علم و حکمت باز میشود.
آغاز راه حسینیشدن، علویبودن است. علی همهی معنای حسین و کربلای اوست. رازی که حسین با خود از مدینه تا کربلا آورد و نشانههای آن را زبان به زبان در گوش زمان نجوا کرد: علی اکبر، علی اوسط و علی اصغر. کربلا تکثیر نام علی است. اکبر و اوسط و اصغر به اجبار تکثر تنهاست؛ وگرنه سه پسر حسین یک نام بیشتر ندارند: علی.
حسین نگین سرخ آن انگشتری است که با نام علی ساختهاند. پدر علی و پسر علی.
#اربعین
#اربعینیات
🌱
@ghalamdar
سری نوشتههای اربعینی سعید احمدی را در کانال تخصصی قلمدار دنبال کنید.
🌱
... کربلا تکثیر نام علی است. اکبر و اوسط و اصغر به اجبار تکثر تنهاست؛ وگرنه سه پسر حسین یک نام بیشتر ندارند: علی.
حسین نگین سرخ آن انگشتری است که با نام علی ساختهاند. پدر علی و پسر علی.
عضو شوید و بخوانید👇
🌱
@ghalamdar
هلبیکم یا زوار!
از سری نوشتههای اربعینی سعید احمدی
تو از مغز سربی و پای گِلی نخواه بر بال فرشتگانی دست ببرد که زیر پای زائران خون خدا را جارو میکشند. تو از چشمهای مسخ شدهی مبهوت، از بینیهای چرکین، از گوشهای سنگین، از دستهای ننگین و از سینههای سنگی نخواه و نطلب که برای زائر بهشت پای بکوبند و دست بیفشانند.
گنگترین و نارساترین معادلهی دنیا برای آنها واژه «هلبیکم یا زوار!» است. بهخیال اینان بیچارهترین و بیکارترین موجود دنیا پروانهای است که با سوختهمرگی جان میسپارد؛ طفلکی بیچاره!
«کربلا» «حسین» «زائر» و «اربعین» مردن پیش از مرگ و شهودگاه راز مگوی شمع و پروانه است. کربلا و حسین و زائر، یک کلیدواژه سهل و ممتنع دارد: حضرت عشق عشق عشق... .
#اربعین
#اربعینیات
#زائر
🌱
@ghalamdar
Nazar Ghatari - Halabikom (320).mp3
5.5M
هلبیکم یا زوار الحسین!
نزار قطری
صوت
🌱
@ghalamdar
صفات نوشتهی خوب۱
✍جواد محدثی
میتوان ویژگیها و اوصافی را برای هر نوشتهی خوب برشمرد که وجود آنها برای هر نوشته، امتیاز محسوب میشود. این ویژگیها عبارت است از:
1️⃣ سادگی و کوتاهی جملات
جملات طولانی، خستهکننده است و گاهی مطلب و پیام نوشته را نامفهوم میسازد.
تعبیرات دشوار و جملات سنگین و اصطلاحات نامأنوس و دور از ذهن هم همان اشکال را دارد و «نقض غرض» میشود. با این حساب، روشن است که کوتاهی و سادگی جملات، بر جاذبه و لطف نوشته میافزاید.
این ویژگی در برخی از آثار جلال آل احمد مثل خسی در میقات دیده میشود.
2️⃣ درستی و صحت
دستور زبان، عهدهدار درستنویسی است. شناخت قواعد جملهسازی و ترکیب کلمات و به کار بردن آنها، آبروی هر نوشته است؛ پس نویسنده باید با قواعد دستوری هم آشنا باشد و درست بنویسد؛ مثلاً مباحثی همچون «نهاد و گزاره، حروف ربط، تناسب فعل و فاعل، ضمایر و اشارات، جملات شرطی و استفهامی و خبری، پسوندها و پیشوندها، ترکیبها و اضافات و زمان».
آنچه در اصلاح یک متن به اسم «ویرایش» یا تصحیح انجام میگیرد ناظر به ضعفهای عبارتی، غلطهای املایی، کاربرد علایم نگارشی، غلطهای دستوری یا رسمالخطی و کاربردی در واژههاست.
در کتابهای تفصیلی به بیان انواع این غلطها پرداختهاند و در اینجا مجالی برای بسط سخن نیست.
3️⃣ مشخص بودن پیام و موضوع
هدف و مقصود نویسنده باید واضح باشد تا خواننده به نوایی برسد. سردرگمی و ابهام و پیچیدگی مفاهیم مطرح شده، ضعف نوشته است و میان خواننده و نویسنده، ارتباط متفاهم را برقرار نمیسازد.
همچنان که بیان ثقیل و پیچیده، در «گفتار» هم عیب به شمار میآید.
4️⃣ محتوای زیاد و حجم کم
از صفات خوب هر نوشته، پرهیز از پرگویی و اضافهگویی است.
نوشته باید پربار و غنی باشد؛ در حداقل عبارات و صفحات ممکن.حالت اسفنجی داشتن، ضعف یک نوشته است که هر چه آن را بفشاری، از حجم زیاد آن چیزی به دست نمیآید و عصارهاش اندک است؛ البته نه به حدی خلاصهگویی و رمزنویسی که اصل مطلب، هدر رود و تباه شود.
به تعبیر ادبی باید از «اِطْنابِ مُمِلّ» و «ایجار مُخِلّ» پرهیز کرد. آثار شهید مطهری، در پرباری و پرمحتوایی و پرهیز از لفاظیهای بیهوده، الگوی خوبی است.
🔹برگرفته از کتاب با اهل قلم نوشتهی استاد جواد محدثی
🔻
#نویسندگی #جواد_محدثی #کتاب_با_اهل_قلم
#کانون_نویسندگان_قم
@kanoonnevisandeganqom
🔻
🍃کانال برگ و بار...
مروری بر زندگی و آثار جواد محدثی
@javadmohadesi
🌱
@ghalamdar
فرار روحها
نخبهی انسانی مغز خالص نیست روح مخلص است
سعید احمدی: انسان زمینی و زمین انسان پرتو پیام نبی و کشفالأسرار نخبگان جوامع بشری است. نخبگی بشر در برابر پخمگی او دربارهی اطوار و عوالم هستی خود اوست؛ در برابر نافهمی او از زیروبم دنیای محسوساتی که در خور و خواب و خشم و شهوت با موجودات خاکی همسفر و همسفره است. نخبه یعنی برگزیده؛ یعنی ممتاز؛ یعنی آن که قدرت رسیدن به نادیدنیها و ناشنیدنیها را داشته باشد. بتواند به افق اعلای ورزیدگی و برگزیدگی در اخلاق و پاکی از دامن طبیعت خونآلود عروج کند. نخبهی انسانی مغز خالص نیست؛ روح مخلص است. روح فراریافته و کوچنده؛ روح رفته و بازآمده؛ همان انسان ملکوت که پا در زمین دارد و سر در آسمان؛ نه انسان زمینی که سرش جلوتر از پایش در گل فرو رفته باشد؛ با مغزی پر از خاک و باد و فولاد و پلاستیک.
کربلا همان زمین انسان است. خبر از جایی میدهد که شأن و شخصیت آدمیت را بالا و بالاتر میبرد. جایی که بشر پا میگذارد تا نماند؛ از آمدن برای رفتن و از رفتن برای ماندن؛ از سکویی که باید پرید. اوج گرفت. پرواز کرد در بینهایت. کربلا قبلهی روحهای خالص و برگزیدگان انسانی است. نخبگان حقیقی عالم برای فرار جایی جز کربلا ندارند. پیادهروی اربعین فرار نخبگانی بشر از زمین حیوان به سوی زمین انسان است.
#اربعین
#کربلا
#زائر
🌱
@ghalamdar
برابرهای فارسی
بیوگرافی
این کلمه فرانسوی است.
برابر فارسی آن سرگذشت یا زندگینامه است.
#درست_نویسی
#برابر_فارسی
#بیوگرافی
🌱
@ghalamdar
نخبگی بشر در برابر پخمگی او دربارهی اطوار و عوالم هستی خود اوست. نخبهی انسانی مغز خالص نیست؛ روح مخلص است.
سعید احمدی
🌱
@ghalamdar
زمین انسان پرتو پیام نبی و کشفالأسرار نخبگان جوامع بشری است. کربلا همان زمین انسان است. انسان ملکوت که پا در زمین دارد و سر در آسمان. پیادهروی اربعین فرار نخبگانی بشر از زمین حیوان به سوی زمین انسان است.
سعید احمدی
🌱
@ghalamdar
صفات نوشته خوب ۲
✍جواد محدثی
5️⃣ فصاحت و بلاغت
درستی کلمه و کلام و ترکیب الفاظ و سهولت تلفظ تعابیر و رعایت قواعد، «فصاحت» است. شناخت مقتضای حال، تناسب زمانی و مکانی، شرایط جامعه، روحیات خواننده و نیازهای فکری و پسند ذوقی او و... به «بلاغت» مربوط میشود.
نوشته هم باید صحیح و فصیح باشد، هم رسا و بلیغ.
6️⃣ نوآوری
نوشتهای که از ابتکار و نوآوری برخوردار باشد، امتیاز دارد. این ابداع، هم در مضمون و دیدگاه و پیام، مطرح است، هم در زاویهی دید و نوع نگاه به موضوع و هم در شکل جملات و قالبهای جدید در سبک نویسندگی.
تکرار مکررات و نداشتن حرف نو و نگاه نو، نوشته را از گیرایی دور میکند. «سخن نو آر، که نو را حلاوتی دگر است».
یا باید حرفی تازه داشت یا نگاهی تازه یا سبکی جدید. یافتن «قالب نو» برای «مفاهیم کهن»، آنها را از کهنگی نجات میدهد و کارآمد میسازد.
اگر تنها به استواری محتوا و صحت مضمون و آسمانی بودن پیام اعتماد کنیم و به عرضهی آن مفاهیم با روشهای جدید نیندیشیم، شاید قشر عظیمی از علاقهمندان به مبانی دینی و ارزشی را از دست بدهیم.
7️⃣ رعایت علائم نگارشی
علامتهای نگارشی، در نوشته، مانند تابلوهای راهنمایی و رانندگی در جاده است. نبودنش، خطاآفرین است و کاربرد و نصب غلط آنها هم حادثهآفرین. علائم، به درست خواندن و درست فهمیدن نوشته کمک میکند و خواندن را هم آسانتر میسازد.
کاربرد صحیح علائمی همچون نقطه، ویرگول، علامت سؤال، نقل قول، دو نقطه، گیومه، پرانتز و... از محسنات نوشته است. در یادداشتهای کوتاه هم باید مقید بود آنها را درست به کار برد؛ البته افراط در علامتگذاری در نوشته، از سوی دیگر عامل خستگی و مانع سرعت در مطالعه است.
📎ادامه دارد...
📌برگرفته از کتاب با اهل قلم اثر استاد جواد محدثی
🔻
#نویسندگی #جواد_محدثی #صفات_نوشته_خوب #کتاب_با_اهل_قلم
#کانون_نویسندگان_قم
@kanoonnevisandeganqom
🔻
🍃کانال برگ و بار...
مروری بر زندگی و آثار جواد محدثی
@javadmohadesi
🌱
@ghalamdar
چگونه ننویسیم
خطا است اگر گمان کنیم که نویسنده در ذهن میاندیشد و با قلم مینویسد؛ بلکه او در ذهن مینویسد و با قلم میاندیشد
رضا بابایی: توانایی و دانایی قلم در سبکباری آن است. قلم راه خود را میداند. کافی است که ما بارهای اضافی را از دوش او برداریم و دست و پای او را از قیدها و بندها آزاد بگذاریم. ما نباید به او بیاموزیم که چگونه بنویسد؛ بلکه ما باید نوشتن را از مهارتهای بالقوهی قلم بیاموزیم. همین قدر که بدانیم چگونه نباید بنویسیم و قلم را گرانبار از چه قیدهای بیهوده و کلیشهها و عادتها نکنیم، کافی است. قلم، کلمات را بر روی کاغذ میآورد. کلمات همدیگر را احضار میکنند و اندیشه میآفرینند و پیش میروند.
خطا است اگر گمان کنیم که نویسنده در ذهن میاندیشد و با قلم مینویسد؛ بلکه او در ذهن مینویسد و با قلم میاندیشد. یعنی آنگاه که شروع میکند به نوشتن، کلمات و جملهها و روابط پنهان و پیدای الفاظ، نویسنده را به جهان هزارتوی معانی میبرند؛ جهانی که پیشتر در ذهن او نبود و اندک اندک بر روی کاغذ شکل میگیرد. هر کلمه تا نوشته نشده است، چند حرف بههمپیوسته است؛ ولی وقتی بر روی کاغذ میآید، از طریق پیوندها و خویشاوندها و تداعیها، کلمات دیگر را فرامیخواند و همراه آنها معانی نو خلق میشود. از این رو است که متنها و داستانها و شعرها تا پا به دنیای کاغذ نگذاشتهاند، به بلوغ نمیرسند. بهواقع اندیشه محصول پیوند و دیدار قلم با کاغذ است.
نویسندگان نباید قلم را مجبور به راه و روشی کنند که پیشتر اندیشیدهاند. رهایی و آزادی قلم بر روی کاغذ، پیشاندیشیدههای پراکنده را به اندیشههای بارور و پروار و همگرا تبدیل میکند. ما باید یاد بگیریم که قلم را چگونه آزاد بگذاریم؛ نه اینکه او را چگونه در بند عادتهای فردی و کلیشههای جمعی بکشیم. ما باید بیاموزیم که چگونه ننویسیم و قلم را چگونه به بند نکشیم؛ چگونه نوشتن را او خود میداند. قلم بهمثابهی موجودی زنده و اندیشنده نه ابزاری برای تبدیل تصدیقات ذهنی به گزارههای لفظی، جهانی نامکشوف است که تنها نویسندگان حرفهای به آن راهی دارند. در این جهان، قلم ذهن بیرونی نویسنده است؛ چنانکه ذهن، قلم درونی او است.
بخشی از«نشست شبی با اهل قلم»
۱۴۰۲/۰۶/۱۹
#نویسندگی
#کانون_نویسندگان_قم
@kanoonnevisandeganqom
🌱
@ghalamdar