#تمرین_دیالوگ
_ خیلی درد داره مامانی؟
- نه قربونت برم. فقط یادت باشه چی گفتما.
_ می دونم به بابا هیچی نمی گم.
- ناراحت نمی شی یه چیزی بپرسم؟
- بپرس.
- خیلی بد شد قدم نرسید جلوش وایستم؟
_ نه عزیزکم، نه فدات بشم، نه دورت بگردم.
حالا دیگه بغضت رو جمع کن. مرد شدی دیگه ماشالله.
- میگما. برم بگردم ببینم میتونم گوشوارهتو پیدا کنم یا نه؟
_ نمی خواد. فدای سرت. بگیر دستمو.
- پس یه کم صبر کن برم زود برگردم.
- کجا؟
- شاید بتونم رو پنجه ی پا بلندشم یکی بخوابونم زیر گوشش نامردو.
#زهرا_صفایی
#هنرجوی_قلمدار
#غریب_کوچه
#شهادت_امامحسن
#مظلوم_بقیع
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید
سلام ما هم از بچگی از پدرمون هراس داشتیم؛ هیچوقت نمی زد ولی خیلی بداخلاق بود و زهره ترک میشدیم؛ الانم وقتی خونه میاد انگار روی سینه مون سنگین میشه و یک انرژی منفی از وجودش تو خونه منعکس میشه؛ اذیتی نبود که سر مادرم درنیاره ولی خدا مادرم رو که تجسم همه ی مهربانی ها، گذشت ها و سخاوت های دنیا بود برامون، از ما گرفت.
بعد رفتنش که خودم تو خونه موندم و بابام، میفهمم که رنج ما در برابر رنج مادرم خیلی ناچیز بوده
سرکردن با یک فرد بداخلاق، خسیس، کینه ای، بی گذشت ؛ سوختن و ساختن چون نگران بچه هاتی، با سیلی صورت رو سرخ نگه داشتن چون شوهرت حاجی هست و پولدار ولی آب از دستش نمیچکه و نگران آسیب بچه هات از این قضیه ای... آخ که هر وقت یادم میاد میسوزم ولی میگم مادرجان خوش به حالت که عزیز رفتی و راحت شدی
#دایگو
امشب رو مود اینم پیامها و درددل های شما رو بگذارم کانال..
با اینکه زیاد حالم خوش نیست ، سردرد دارم ولی دلم میخواد بشینیم با هم حرف بزنیم. درددل کنیم.
بیا از دردات بگو
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید
دیشب که پیامتون درباره پدرتون رو خوندم دلم گرفت. یاد اون ناشناسی افتادم که هفته پیش درباره ترسش از پدرش گفته بود. دلم برای دخترایی مثل خودم که پدرهاشون معتادند و کارشون به جایی میرسه که جلو بچهها بساط میکنند سوخت. من و خواهرام خیلی مسجدی بودیم ولی مسجدیها ما رو دوست نداشتند چون بداخلاقی و اعتیاد بابامون سر زبون بود. تو مدرسه شاگرد اول بودیم ولی پیش همکلاسیها عزیز نبودیم چون حرف زندگیمون زودتر از خودمون به مدرسه رسیده بود.
البته خوب که فکر میکنم خیلیهای دیگه هم بابای پایه نداشتند نمونهاش شوهر خودم. پدرش معتاد نبود. کشاورز بود و بیسواد و همیشه خسته...
الان دلم برا بچههام میسوزه منم معتادم البته به فضای مجازی. منم حوصله بچههام رو ندارم براشون وقت نمیذارم. منم مامان خوبی نیستم.
#دایگو
مجله قلمــداران
📪 پیام جدید دیشب که پیامتون درباره پدرتون رو خوندم دلم گرفت. یاد اون ناشناسی افتادم که هفته پیش درب
نه.. تو مامان بدی نیستی ..
تو فقط خستهای!
تو فقط هنوز جایی رو پیدا نکردی تا درونیاتت رو خالی کنی.
امشب بیا وحرفهات رو بنویس برای امامزمان..
مجله قلمــداران
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک وقتایی از خدا میپرسم:چرا انقدر باید منتظر بمونم؟
و اون در جواب میگه:
یا به دردت نمیخوره،
یا دارم قشنگترش میکنم،
یا دارم بهترش رو برات آماده میکنم!
به زمان بندی من اعتماد کن!
صبر داشته باش🌱
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید
عزیزی که در مورد پدرتون ناراحتید پدر شما وصبرو سکوت شما ودعا براشون به نظرم امتحان خداست.
راستش پدر برای من واژه ی مقدسی هست .پدر من مرد خیلی خوبی بود.....گرچه من پدرم رو از دست دادم.گاهی دعا میکنم.فقط ازین دنیا برم پیش بابام.خیلی دلتنگشم...هنوزم فقط عاشق پدرم هستم.
#دایگو
هدایت شده از پیام ناشناس من
📪 پیام جدید
سلام
منم چند ساله که مثل ...... توی گل گیر کردم
هم میفهمم مشکلم چیه هم نمیتونم درمونش کنم.خیلی دارم به خاطرش ضرر میکنم ولی جسارت ندارم
احساس میکنم از چشم خدا و امام زمان افتادم........
#دایگو