eitaa logo
مجله قلمــداران
5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
315 ویدیو
10 فایل
این کانال متعلق به چهار یار هم‌قلم است! کپی یا اشتراک‌گذاری آثار، شرعا حرام‌ است. #به‌جان‌او به قلم ف_مقیمی راه ارتباطی @moghimstory ادمین تبادل و‌تبلیغ @Gh_mmm
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم داشتند طلا جمع می‌کردند. دست بردم سمت گردنم. پلاکم را لمس کردم که موج داشت و من را یاد صدف‌های لب ساحل می‌انداخت و گفتم این جور کارها را نباید احساسی انجام داد. برگشتم خانه همان روز، همسرم پیام داد: برو طلاهایت را وزن کن ببین چقدر می‌شود. رفتم طلا فروشی و از همان جا برایش پیام فرستادم. با خودم گفتم: خب برای همسرت که بی‌چون و چرا طلاهایت را می‌دهی! برای مق/اومت چه؟ به همسرم گفتم: می‌خواهم طلا برای جبهه بدهم گفت: روی اینها که رقم به من دادی حساب نکن! به دوستم پیام دادم؛ هنوز طلا جمع می‌کنید؟ و پاک کردم. با خودم گفتم همسرم راضی نیست و شاید لازم دارد. همان شب از گردنم باز کردم و دیگر دوست نداشتم به گردنم باشد اما هنوز توی کمد بود. با خودم گفتم: نه! یک تکه دیگر نمی‌شود. باید دقیقا همین را که همان روز توی گردنت بود ببخشی. و مگر علامه طباطبایی نگفت اراده‌های قوی بر باقی اراده‌ها فائق می‌آیند؟ پس من می‌توانم اراده خودم را بر اراده‌ی همسرم غلبه بدهم. داشتم می‌رفتم خانه‌ی دوستم به همسرم گفتم: من باید طلا بدم برای مق/اومت خندید و گفت خانم بفروش پولش رو بده. گفتم: نه! نفس بخشیدن طلا برای زن مهمه و إلا پول دادن راحته و بالاخره تو‌گردنی‌ام را رد کردم. اما با تمام سبکبالی بعدش با اندوه وحشتناکی دم‌خور شدم. به پیشتازی به ظاهر عوام در ادراک موقعیت فکر می‌کردم و مصلحت اندیشی به ظاهر خواص و فهمیدم که چطور حسین در فاصله بین و آدم‌هایی شبیه من کشته شد. و مگر سلیمان صرد کم کسی بود؟ و مگر کش/ته نشد؟اما بین تردید او تا تصمیمش امامی را سر بریدند. و آیا دفعه بعد من فرصت تردید دارم؟ مق/اومت دقیقا از همین نقطه آغاز می‌شود. تشخیص، تصمیم و انجام... پ‌ن: امام علی (ع): الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ، وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ. إِنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِكُمْ... عمل عمل سپس عاقبت عاقبت پايدارى پايدارى آن گاه صبر صبر پاكدامنى پاكدامنى قطعا براى شما پايانى است، خود را به آن برسانيد... معصومه امیرزاده @rozhaye_khob
1_14755348983.mp3
3.5M
این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه
📪 پیام جدید مقیمی از بس ادامه رمان به جان او رو ننوشتید ما دیگه از انتظار کشیدن برای ادامه رمان به جان او خسته شدیم.... برا همین پیشنهاد می‌دم از امشب ادامه رمان برگزیده رو ننویسید تا ما منتظر ادامه رمان برگزیده باشیم ولی شما ننویسید ما برای برگزیده نق بزنیم
فاطمیه‌ی امسال با فاطمیه‌ی همه‌ی سال‌های قبل فرق می‌کند. مثل فاطمیه‌ی سال نود وهشت که با همه‌ی سال‌های قبل‌ترش فرق داشت. فاطمیه‌ی آن سال همه چیز انگار آتش گرفته بود. وسط زمستان، هوا بوی دود می‌داد و در و دیوار هایمان جوری سوخته بود که همه توی کالبدهایمان چکه چکه فرو می‌ریختیم! آسمان خشک و خاکستری بود. درد یتیمی جوری آوار شده بود روی سرمان که از هر کوچه که می‌گذشتیم، ردِ سیلی روی صورتمان جا می‌گذاشت. فاطمیه‌ی سال نود وهشت، شبیه هیچ‌وقت نبود. شعله‌های آتش، از پشتِ درِ بهشتی‌ترین خانه‌ی عالَم تا فرودگاه بغداد کشیده شده بود! آن وسط ما ماتم‌زده‌های مبهوت، مانده بودیم بی‌مادر و بی سردار که برای مظلومیت علی می‌مردیم و زنده می‌شدیم! فاطمیه‌ی امسال با همه‌ی سال‌ها فرق دارد. با فاطمیه‌ی نود و هشت حتی! امسال پُریم از خاطره‌های ممتد و شب‌های بی‌تاب و هزار هزار عاشقانه‌ی بی‌پایان زیر خاک. همه چیز را به چشم دیده‌ایم و با دل چشیده‌ایم! امسال تازه فهمیدیم تشییع پنهانیِ کسی که دوستش داری چه دردِ غریب و جان‌کاهی می‌تواند باشد! اصلاً کار از آتش و دود و فرو ریختن گذشته! دستمان به هیچ کجا بند نیست امسال! همه‌ی بغض‌هایمان را قورت داده‌ بودیم تا فاطمیه‌ی امسال از راه برسد و دلمان قرار بگیرد. داغ روی داغ نشانده بودیم روی قلبمان تا برویم وسط روضه و دردمان را بند بزنیم به درِ سوخته‌ی خانه‌ی مادر. همین هم شد! این روزها، پای هر روضه‌ای که می‌رویم، حرف از سکوتِ عاشقانه‌ی دو جفت چشم بی‌تاب است. آن وسط، دردِ پهلوی مادر و قلب پدر که به اوج می‌رسد، آستین‌ها را می‌چپانیم توی دهان. داغ دلمان تازه می‌شود و آتش، از مدینه‌ی سالِ یازدهِ هجری تا دیِ نودوهشت کش می‌آید و توی فروردین و اردیبهشت و مرداد و مهرِ چهارصدوسه، شعله می‌کشد! آن وقت می‌فهمیم که دستمان به هیچ کجا بند نیست! چشم باز می‌کنیم و از پشت پرده‌ی تار و خیس، دنبال کسی می‌گردیم که دیگر باید کم کم پیدایش شود! این روزها وسط روضه‌، هی چشممان دو دو می‌زند تا او از راه برسد و انتقامِ تمامِ عاشقانه‌های بی‌پایان و دل‌های مدفونِ زیر آوار و جان‌های سوخته را بگیرد! @pichakeghalam
اصلا آدم باید حرف‌های مهمش را توی خستگی و خلسه‌ی خواب و بیداری بنویسد! تا مغز خوابیده باشد و دل به دریا زده باشد و آخرسر کلمه‌ها با اراده‌ی خودشان بیایند روی صفحه! قرار بود امشب از عشق بنویسم فقط! از حرف‌های رازآلودِ عاشقانه‌ی آن دو جفت چشم بی‌تاب... اما قصه، خودش رسید به جایی که باید! الهی شکر🌱 @pichakeghalam
سلام پیام یکی از مخاطبین ناشناس رو می ذارم هرچند تلخه اما لطفاً با دقت بخونید. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📪 پیام جدید سلام من مطمئنم اون دنیا سگ محشور میشم🥺😭خدا بهم چندتا بچه داده که لیاقت هیچ کدومشون رو ندارم باهاشون بد رفتاری میکنم. دیروز از صبح روز من نبود پسرم روپوش مدرسش رو تو مدرسه جاگذاشته بود من دِ بگرد و پیدانکن آخرش بعد از نیم ساعت یادش افتاده جا گذاشته مدرسه. با لباسای کهنه ی پارسالش فرستادمش مدرسه کلی بهش سپردم رفتی پیدا کن بپوشا... خونه و زندگی رو جمع کردم ناهار پختم خسته و کوفته نشستم کانالای ایتا رو چک کردم بعد رفتم دیدم پسر کوچیکم یکسالشه روغن سه لیتری رو خالی کرده آشپزخونه و تمام گلیم آشپزخونه و یکم از فرش پذیرایی رو روغنی کرده عین بچه ها یک ساعت گریه کردم و جمع کردم. خودم رو زدمو جمع کردم داد کشیدم و جمع کردم. شوهرم رسیده خونه نماز خونده و یکم کمک کرد و پسر بزرگم از مدرسه اومد روپوشش رو پیدا نکرده بود منم که از صبح داغون دیواری کوتاه تر از اون بدبخت پیدا نکردم تا میخورد زدمش بعد از چندتا زنگ فهمیدم روپوشش دفتر مدرسس. برگردوندمش رفته گرفته بدون اینکه کسی ناهار بخوره فرش و انداختم حیاط گوشش رو شسستم گلیم و روفرشی هم شستم. ساعت۵خواهرم اومد دید تو چه وضعیم کمک کرد آشپزخونه رو هم شستم بعد تازه به اون بدبختا ناهار دادم. مرده بودن از گرسنگی اومدم سر درس پسرم دیدم معلمش تو دفترش پیغام نوشنه که شیطنت کرده و تکلیفاش رو تو کلاس ننوشته دوباره مثل سگ اون بدبخت رو زدم چرا من تمام خستگی هام رو سر اون بدبخت خالی میکنم من چه مادریم مگه پسربزرگم چه گناهی کرده من مادرشم چیککار کنم دخترم اینقدر ازم ترسیده بود پسر کوچکم اینقدر گریه کرد😭😭😭😭😭 ترخدا بگو من چیکار کنم بخدا من روانی ام
معمولا یک جمله مشترک بعد از فروکش کردن خشم به هم میگیم. «دست خودم نبود!» این حس رو همه درک کردیم. به شرایطی رسیدیم که واقعا انگار کسی غیر از خودمون ، درون ما رفتار می کنه... اما واقعا دست خودمون نیست؟ امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: «از خشم برحذر باش؛ زيرا از لشكريان بزرگ شيطان است.» به جملهٔ اول دقت کردی؟ از خشم برحذر باش! یعنی این نیست دست خودت نباشه! میشه کنترلش کرد... با چی؟ شاید با خصلت‌ها و قدرت هایی که خدا در اختیارمون گذاشته. نیروهایی که اگر در خودمون پرورشش بدیم میشن بازوهای قدرتمند کنترل خشم. وقتشه که به جای شونه خالی کردن از بار مسئولیت‌، به فکر قوی کردن اراده‌مون باشیم. حالا چطور میشه اراده رو قوی کرد؟ آیا میشه افسار این نفس رو به دست گرفت و شعله خشم رو کشید پایین؟ فکر کنم به امتحانش بی ارزه. فقط یک یاعلی می خواد و حرکت! یاعلی از شما... برای حرکتش هم ما برنامه داریم.... با استاد شریفی صحبت کردیم و لطف کردن زمانی رو در نظر گرفتن برای کارگاه کنترل خشم. قرار نیست خیلی پیچیده و سخت باشه. یه کارگاه جمع و جور و کاربردیه با تکنیک و تمرین و پرسش و پاسخ. امیدوارم سبب خیر باشیم برای تغییر سبک زندگی.
هدایت شده از مشاوره استاد شریفی
فقط تا جمعه شب فرصت ثبت نام هست. برای دریافت اطلاعات بیشتر به آیدی زیر پیام بدید. @Gh_mmm
سوالات شما در مورد کارگاه کنترل خشم👇👇 ✅ کارگاه چند جلسه است ؟ پنج جلسه ، همراه پرسش و پاسخ. ✅ آفلاین برگزار میشه یا آنلاین ؟ آفلاین به این صورت که صوت ها در روزهای مشخص توی گروه قرار می گیره ، شما هر زمان فرصت داشتید گوش می کنید. ✅ پرسش و پاسخ به چه صورته ؟ جلسه آخر گروه باز میشه و هرکس سوالی داره توی گروه می‌پرسه و استاد شریفی پاسخ میدن. ✅ تا چه زمانی فرصت واریز داریم ؟‌ ثبت نام جمعه شب بسته میشه. اما اگر فعلا شرایط پرداخت ندارید ، می تونید با ادمین هماهنگ کنید و حداکثر یک ماه فرصت تسویه داده میشه.
❌❌❌❌ با توجه به اینکه روز دوشنبه برای شروع کارگاه کنترل خشم تعیین شد، ثبت نام تا یکشنبه شب تمدید میشه. @Gh_mmm ❌❌❌❌❌❌