#باید_به_خون_نوشت_وصیت
این مرگ سرخ چیست که اصل حیات هاست؟
شیرین تر از تمامی شاخ نبات هاست
شاه و وزیر را به سیاست حواله کن
سرباز عشق، خسته از این کیش و مات هاست
دیروز اهل فتنه و امروز مرد صلح
گاهی ثبات، دغدغه ی بی ثبات هاست
دژخیم اهل بیت و هوادار ذلّتند
عزّی نشان عزّت این گنده لات هاست
دنیا چه بی تفاوت از این صحنه ها گذشت
باید قبول کرد که عصر ربات هاست
باید به خون نوشت وصیت؛ همین و بس
جایی که سرخ، رنگ تمام دوات هاست
ما در حرم به اصل حقیقت رسیده ایم
این صحنه ی نبرد غرض ها و ذات هاست
مردان صبح قافیه ها را نباختند
شام و عراق فارغ از این احتیاط هاست
با دوست زنده باش و پی عافیت مرو
خون شهید دشمن اهل وفات هاست
از ما به ناز روی مگردان و می بیار
دیدار دوست ناب ترین التفات هاست
بدرود ای گل همدانی که رفتنت
مثل سلام دار، به عین القضات هاست
#دادیار_حامدی
#سالگرد_شهید_حسین_همدانی
@ghalamhaye_bidar
#حدیث_واقعه_را_از_شهید_عشق_بپرس
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
دلی که طعم محبت چشیده میداند
«بلا» چه رابطهای تنگ با «وَلا» دارد
دلی که طور تجلّی شدهست سینهٔ او
چه التفات به جام جهاننما دارد
کسی که خاک سر کوی اوست منزل او
چه اعتنا به طلا و به کیمیا دارد
به عجز و زاری و خواری سخن نیالاید
کسی که درک درستی ز کربلا دارد
حسین گفت که ذلتپذیر نیست ولی
هنوز شاعر از این گفتهها اِبا دارد
حدیث واقعه را از شهید عشق بپرس
که جاودانه حضوری به نینوا دارد
به نیزهها نظر انداخت هر که، با خود گفت:
خدا چه آینههایی خدانما دارد
بیا که از بدن پاره پارهاش پیداست
که شوق دیدن یاران جدا جدا دارد
به ناامیدی از این در نرفته است کسی
عزیز فاطمه دستی گرهگشا دارد
به جز خرابهنشین خمار چشم شما
خبر ز حال خراباتیان کجا دارد
جمیل دیدن سیر جلالی است گواه
که از کمال تو زینب چه بهرهها دارد
همیشه شمع مزار شماست «پروانه»
که هر چه شعله به دل دارد از شما دارد
#محمدعلی_مجاهدی
@ghalamhaye_bidar
رو، آبی صلح است ،به زیر آتش جنگ است
این خاک ، طلا نیست ، پر از پوکه فشنگ است
جز پوچ نیاورده به هر دستی و امروز
یک دست گل آورده و یک دست تفنگ است
هشدار که لبخند زند اشک بگیرد
تردید مکن آنچه گناه است درنگ است
سجیل به دست آر ، اگر ارتش فیل است
در دست تو موم است ، اگر اسلحه سنگ است
با دامن عبری عربی در چه نمازند؟
وقتی که نجس گشته ی آن لکّه ننگ است
روزی فرجی می رسد از بیت مقدّس
زود است که دیگر دل بی حوصله تنگ است
#صادق_میرصالحیان
#استکبار_ستیزی
@ghalamhaye_bidar
«نیویورک»
او میمکد طراوتِ گلها و بوتههای افریقا را،
او میمکد تمامِ شهدِ گلهای آسیا را،
شهری که مثلِ لانهی زنبورِ انگبین،
تا آسمان کشیده
و شهدِ آن: دلار
یک روز،
در هُرمِ آفتابِ کدامین تموز،
مومِ تو آب خواهد گردید،
ای روسپی عجوز ؟
#دکتر_محمدرضا_شفیعی_کدکنی
#شعر_ضد_آمریکایی
@ghalamhaye_bidar
همیشه در دل تاریخ این گواهی ماند
برای دشمن تو تا ابد تباهی ماند
گذشت فصل زمستان ولی برای زغال
هنوز هم که هنوز است روسیاهی ماند
هزار تاج به تاراج برده شد اما
همیشه بر سر تو تاج پادشاهی ماند
چه خواب ها که یکایک شدند نقش بر آب
چه نقشه ها که سر برگه های کاهی ماند
کسی که خواست سر ما کلاه بگذارد
برای او نه سری ماند و نه کلاهی ماند
شکوه نام تو مانند کوه پابرجاست
نه مثل موج که گاهی نماند و گاهی ماند
به رغم مدعیان ! ای خلیج میهن من
تو #فارس بودی و هستی و فارس خواهی ماند
.
#مجتبی_خرسندی
#خلیج_همیشه_فارس
@ghalamhaye_bidar
خر خود را سمند می گویی؟
مال ما را به چند می گویی؟
مادرت هرچه فحش یادت داد
با زبانی لوند می گویی
فکر کوتاه و ذوق ناقص را
با صدای بلند می گویی
چرت بافی و نشئه ی علفی
گنده نایی و گند می گویی
تازه لب باز کرده ای به سخن!
عیب پازند و زند می گویی؟
به خلیج همیشه فارس عبث
تهمت ناپسند می گویی
تن برجام از تو رنجور است
با روانی نژند می گویی
خرمگس خان! به جای خود بنشین
چند تهمت به قند می گویی؟
با عقابان آسمان شرف
ای مگس از چه پند می گویی؟
نیستی آشنای این بازی
کرنر است این که هند می گویی
پنج بعلاوه ی یکت این بود؟
فحش ششلول بند می گویی؟
هم پلیس بدی و هم دزدی
از بگیر و ببند می گویی؟
گفته ات یاوه ی نتانیابوست
هر چه یادت دهند می گویی
رقص شمشیر کرده ای با گاو
گرگ را گوسفند می گویی؟
این همه زرت و پرت ها بس نیست؟
باز داری چرند می گویی؟
#علیرضا_قزوه
#شعر_ضد_آمریکایی
#شعر_طنز
@ghalamhaye_bidar
باز میبلعد ...
همچنان سنگین وسرسخت و مهیب و کور
آن شب افسون جنون آیین
آن پلشتی زاده ی دلقک
شهوت آواز ستم مسلک.
میچکد از پوزه ی ذهنش
بافههای مرگ
دارهایی از عطش سرشار
- وحشی و خونخوار-
از تعفن می رسد
از ماورای باتلاق شب
بوی زرد توطئه میآید از افکار نامردش
چشم شهوت سیرتش سرریز سرمستی ست
تاجر عریانی عشق است
تاجر سکس و سکوت و سُکر!
در نگاهش عشق ماسیده
گیسوان او پلاسیده
هرزه گرد کوچههای جسم .
¤
باز میبلعد...
هشت پای قرن نافرجام
قرن اختاپوس!
از هراس سایهها میآید انگاری
چشمهایش نبش قبر صبح
مومیایی گشته ی ظلمت
بی خبر از بعثت باران
مثل خواب مُرده ی مرداب،
در بلاهت غوطه ور یکسر
¤
ای تمدن زار بی حاصل!
زادگاه صنعت افیون
نشئه ی شب ، ظلمت شیّاد!
قتلگاه فطرت خورشید
حیف، حرفم را نمیفهمی
شیشه ی حرف مرا سنگی
چون بدآهنگی.
¤
ای غرور پوک، آمریکا!
ای توحش، ای شب اعظم
ای تو ابلیس بزرگ قرن
از نگاه شاخه های خویش
این غرور کاغذی را کاش می چیدی
چون جهان گرم طلوعی سبز و خورشیدی ست.
شب نمی ماند
ظلم زیبا نیست.
کاش می فهمیدی ای خفاش!
ای توهُم
سلطه ی مغبون
روزی از این روزها، تنها
در غروبی زرد
می میری.
بعد تو، اما :
آسمان این جهان آبی است
باغ می روید
آب می جوشد
چشمه ها جاری است.
باز شبنم هست
روی برگ گل
زندگی زیباست
عشق ،
مهتابی است.
¤
ای غرور پوک، آمریکا!
حرف هایم را
کاش می فهمیدی، اما حیف
تو نمی فهمی!
چون که فهم زندگی هرگز،
نیست در وسُع تو ای مرداب.
¤
ای ُگراز ابله پروار
گرگ آدمخوار
از نژاد آدمی بیزار
مرگ، نوشت باد
مرگ، نوشت باد
#رضا_اسماعیلی
#شعر_ضد_آمریکایی
@ghalamhaye_bidar
بیا که در دل طوفان شن روان باشیم
برای خستگی خویش، سایبان باشیم
بیا بلند بگوییم: «ما نمیخواهیم
نماز را بگذاریم و فکر نان باشیم»
همین خلاصۀ آیین آسمانی ماست
که حجم فرصت پرواز- آسمان- باشیم
چه خوب میشد اگر نام ما کبوتر بود
که روز و شب یله در اوج آسمان باشیم
نکردهایم گناهی جز این که میخواهیم
عمیق و آبی باشیم، بیکران باشیم
چگونه رایت را اهتراز ممنوع است؟
چگونه در گذر باد بیتکان باشیم؟
تو حرفهای صمیمانه را نمیفهمی
بیا که با لب شمشیر همزبان باشیم
#قیصر_امین_پور
#شعر_ضد_آمریکایی
@ghalamhaye_bidar
فارغ از بحث علم جغرافی
سخنت بود جمله حرّافی
غالباً موجبات شأن خودت
بوده در شٵن دیگران نافی
تاجری فاجری چه میدانی
که سیاست کجا و صرّافی
فیالمثل بزچران چه میداند
که چه شد سرنوشت قذّافی
تازه باور نمیکنم،حتّی
فرق گز را بدانی از تافی
نبرندت به کارگاه حریر
تو چه داری به جز به هم بافی
چون کتابی ورق ورق شدهای
که نیرزد به خرج صحّافی
تو نداری به جز دلی نا صاف
پشت این صورت بدان صافی
صافی از جُرم من نمیگذرد
گر تو را بگذرانم از صافی
در خلیجی که فارس بوده و هست
پارس کردی به مدّت کافی
هیچ سودی نمیبری به خدا
چون نیاکان خود ز علّافی
بس که چپ میزنی به گاه سخن
شده زیبندهات تری گافی
بر دهانت لگد زدن سهل است
مشت اگر نیست کافی و وافی
با همین چند مُشتِ تقدیمی
بعد از این تا ابد نمیلافی!
#ناصر_فیض
#شعر_ضد_آمریکایی
@ghalamhaye_bidar
مدح الترامپ
ای خنده زنان عقل تو شيرين به شکر بر
وی طنز کنان مدح تو بر شير سماور
اي كله هويجي كه هويج از غم تشبيه
رفته است فرو تا يقه در اگزوز خاور
در مدح صفات تو به تفضيل فتادم
چون تيپ تو خوب «است» ولي عقل تو استر!
هر شكوه ز لب هاي تو خارج شود از ما
چون باد كه دارد چُغُلي جات كبوتر!
قربان، قد و بالاي تو رفته است دمادم
مدحي كند اين گونه تو را خواهر و مادر!
گويند خوشش آمده سلمان ز تو خوشكل!
ديوانه ي ديوانگي! آغوش بگستر!
بي صورت بي صوي تو عالم همه سو، رت
بي مدح تو ابله، شده اشعار من ابتر
حرف تو چنان خرفه كه گاوي بجود خوب!
از فضل تو لبريز شده فضله ي كفتر
اي آن كه لباس تو طلادوخت و فاخر
اي صوت تو آن دم كه بخواند نُت فا خر!
اين شعر تمام است و پس از مدح تو حالا
مدحي ز گوريل گويم و شامپانزه و عنتر
#حكيم_سنايي:
ای خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر
وی طنز کنان نوش تو بر رنگ گهر بر
#امین_شفیعی
#هجو_ضد_آمریکایی
@ghalamhaye_bidar
فتنه نوازندهاش یکی است جماعت
مطرب و خوانندهاش یکی است جماعت
حرمله یا شمر؟ یا سَنان؟ چه تفاوت
نیزۀ درّندهاش یکی است جماعت
ناو مسافرکُش و مسلسل داعش
شرکت سازندهاش یکی است جماعت
متن سخنرانی شغال و سگ زرد
هردو نویسندهاش یکی است جماعت
خندۀ روباه عین گریۀ تمساح
گریهاش و خندهاش یکی است جماعت
چندم سپتامبر بود بازی ایّام
بازی و بازندهاش یکی است جماعت
هرکه در این عرصه ظلم دید و نجنگید
مردهاش و زندهاش یکی است جماعت
شعر اگر زینبی نبود، یزیدی است
کفر، سُرایندهاش یکی است جماعت
صیحۀ واحد* شنیده ای؟ دَم مولاست
نعرۀ کوبندهاش یکی است جماعت
ماه زیاد است، آن که کربوبلایی است
ماه درخشندهاش یکی است، جماعت
* "ما یَنظُرونَ الّا صَیحةً واحدةً تأخُذهُم وَ هُم یَخِصّمون"
(یس-29)
#مهدی_جهاندار
#شعر_ضد_آمریکایی
@ghalamhaye_bidar