دیر آمدم... دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیأت، میان «وای مادر» داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاهتر: آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیأت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
#حسن_بیاتانی
#شعر_فاطمی
#شعر_دفاع_مقدس
@ghalamhaye_bidar
#شور_عدالت
سبز هماره غايب، سرخ هميشه پنهان
عطر اقاقی عشق، در پشت شيشه پنهان
از هُرم هر جوانه، مهر تو میتراود
تو باغ آفتابی، در روح ريشه پنهان
نور هدايت تو، در خواب سنگ پيدا
شور عدالت تو، در آب بيشه پنهان
از انتظار ديدار، گوش است هر سپيدار
آواز گامهايت، درعمق بيشه پنهان
حرفی كه بال دارد، بوی وصال دارد
بر بسته نامه تو، در اين كليشه پنهان
پايان قصه رنج، ماييم و تيغ و نارنج
ای دست غيب تا كی، در گنج بيشه پنهان
گيتی است از تو لبريز، خورشيد داد برخيز
با هرچه دل گلاويز، در هر چه بيشه پنهان
صبريم صبر ايوب، میآيي آخر ای خوب
سبز هماره غايب، سرخ هميشه پنهان
#استاد_خسرو_احتشامی
#انتظار
@ghalamhaye_bidar
...یا علی درویش و صوفی نیستم
فاش می گویم که کوفی نیستم
لیک می دانم که جز دندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو
یا علی لعل عقیقی جز تو نیست
هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست
لنگ لنگان طریقت را ببین
مردم دور از حقیقت را ببین
مست مینای ولایت نیستند
سر خوش از شهد هدایت نیستند
خیل درویشان دکان آراستند
کام خود را تحت نامت خواستند
خلق را در اشتباه انداختند
یوسف ما را به چاه انداختند
کیستند اینان رفیق نیمه راه
وقت جانبازی به کنج خانقاه
وقت جنگ آمد تماشاگر شدند
صلح آمد لاله ی پرپر شدند
دل به کشکول و تبرزین بسته اند
بهر قتلت تیغ زرین بسته اند
موج ها از بس تلاطم کرده اند
راه اقیانوس را گم کرده اند
موج ها را می شناسی مو به مو
شرحی از زلف پریشانت بگو
باز کن دیباچه ی توحید را
تا بشوید ذره ای خورشید را
یا علی بار دگر اعجاز کن
مشت های کوفیان را باز کن
کیست آن کس کز علی یادی کند
بر یتیمان من امدادی کند
دست گیرد کودکان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
هر چه هستی جان مولا مرد باش
گر قلندر نیستی شب گرد باش
شد زمین لبریز مسکین و یتیم
ما گرفتار کدامین هیئتیم...
#محمدرضا_آقاسی
#صوفیگری
@ghalamhaye_bidar
🇮🇷سرودی که همه ی واژگان آن به زبان پارسی است
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان
ای … دشمن ار تو سنگ خارهای من آهنم
جان من فدای خاک پاک میهنم
مهر تو چون شد پیشهام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت دُر و گوهر است
خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کی برون کنم
برگو بی مهر تو چون کنم
تا … گردش جهان و دور آسمان بپاست
نور ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست، اندیشه ام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرم بهشت من
روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم
جز مهرت بر دل نپرورم
از … آب و خاک و مهر تو سرشته شد دلم
مهرت ار برون رود چه می شود دلم
مهر تو چون شد پیشه ام
دور از تو نیست اندیشه ام
در راه تو، کی ارزشی دارد این جان ما
پاینده باد خاک ایران ما
#سرودهای_انقلابی
@ghalamhaye_bidar
#از_این_پیرهن_ها…
سر آورده اند و صدا می فروشند
چه بازار شامی چها می فروشند
شلوغ است بازار و نزدیک افطار…
دکان دارها ربنا می فروشند
جلوتر بساطی ست از بت تراشی
و خدام کعبه خدا می فروشند
حراج است کفر و حراج است ایمان
نکاح و جهاد و دعا می فروشند
عزیزی ولی حیف قدر تو این نیست
تو را می خرند و تو را می فروشند
سرم گرم بود و نمازم قضا شد
چقدر این دکانها ادا می فروشند
::
تو ای زخم کهنه که در بوریایی
تو ای زخم تازه که در بوریایی
از این پیرهن ها کجا می فروشند؟
#حسن_بیاتانی
@ghalamhaye_bidar
ببینم؛
کسی یادش هست امشب
سالگرد «والفجر ۸» است؟!
وای بر ما
که فراموش کردیم
«روضهی اروند» را!
و غواص تشنهلبی به نام «عباس» را!
و قاسم و مجتبی و محمد را!
شهدای شط را!
شط رنج را!
شیران بهمنشیر را!
نخلهای نجیب سرجدا را!
بلم نینوا را!
بادگیر آبی اصحاب علقمه را!
لبهای خشک لحظاتی قبل از شهادت را!
رزمندگان بیادعایی که «عمار» بودند
آنهم وقتی که هنوز
عماربودن مد نبود!
و خبری از عمارنمایی نبود!
و موبایل نبود!
و تلگرام نبود!
و اینستا نبود!
و تبلیغ سامسونگ نبود!
الان ستارهها
مبلغ ماست شدهاند!
در بیلبوردهای شهری به نام «تهران»!
و صدا و سیما
حتی امشب هم
برند کرهای را نشان داد؛ «فراتر برو»!
چشم اما کجا؟!
قربان رسانهی ملی؟!
که نام هیچ کانالش «کمیل» نیست؟!
که «جشنوارهی فیلم فجر» را میبیند
اما
«جشنوارهی واقعیت والفجر» را نه؟!
که «هفت» دارد
اما
«هشت» نه؟!
«والفجر ۸» نه؟!
آه!
دلم «ساحل اروند» میخواهد...
و صدای بیسیم بسیجیانی که سیمشان وصل بود؛
میثم، میثم، عمار!
دلم «شب حنابندان» میخواهد...
و سیمای سپاهیانی که منبع نور بود؛
«اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلک»!
بس است این همه رفتن به سَبیل کدخدا!
این همه دروغ!
لغو بالمرهی همهی تحریمها در همان روز اجرای توافق!
من که ۲۲ بهمن
گوشم را میگیرم
هنگام سخنان شیخحسن!
و چشمم را
هنگام دیدن چندشغلهها!
اما بال خواهم درآورد
وقتی
در سیل مواج جمعیت
عباس و قاسم و مجتبی و محمد را ببینم!
آری! چشم ما به جمال شهدا روشن است...
به جمال همین شهدای معمولی...
که در هیچ همایشی
حتی همایشهای شهدایی
یادشان گرامی داشته نمیشود!
و راهشان پر رهرو خوانده نمیشود!
سلام!
سلام بر تو ای مادر شهید بیکوچه!
سلام بر تو ای دختر شهید گمنام!
سلام بر تو ای شهیدی که پیکرت را «اروند نامرد» پس نداد!
حق داشت رود بیچاره...
چرا که خود را «صدف» میدید
و تو را «دُر»!
۲۲ بهمن اما
تو را به ما قرض میدهد
تا در تقاطع انقلاب و وصال
باز هم بوی پیراهن تو
پر کند تمام مساحت چادر همسرت را...
سلام بر همسران شهدای اروند
والله «فجر» نمیماند
اگر «والفجر» نبود!
و ما به دعوت شهدا میآییم راهپیمایی!
نه زیرنویس تلویزیون!
بگذار فاش بگویم؛
ما خمینی و خامنهای را
هنوز و هر روز
در وصیتنامهی شهدا میبینیم؛
نه در قاب مخدوش کالای چشمبادامیها!
نه به دعوتنامهی سازمانها!
القصه!
امشب، شب «والفجر ۸» است!
شب امضای شهادتنامهی عشاق...
بلند بگو؛
سلام بر حسین!
#حسین_قدیانی
#متن_ادبی
#عملیات_والفجر_هشت
@ghalamhaye_bidar
🔹میرسیم آخر...🔹
نتوان گفت كه این قافله وامیماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
این رَهی نیست كه از خاطرهاش یاد كنی
این سفر همرَهِ تاریخ بهجا میماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغِ دل سیر زِ هر دام رها میماند
میرسیم آخر و افسانهٔ واماندنِ ما
همچو داغی به دلِ حادثهها میماند
بیصداتر زِ سكوتیم، ولی گاهِ خروش
نعرهٔ ماست كه در گوشِ شما میماند
بِروید ای دلتان نیمه كه در شیوهٔ ما
مرد تا مرگ ستم، مرگ بلا میماند
#محمدعلی_بهمنی
#غزل_حماسی
@ghalamhaye_bidar
سراپا اگر زرد پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
گواهی بخواهید، اینک گواه؛
همین زخمهایی که نشمردهایم
#قیصر_امین_پور
#22_بهمن_تماشایی
@ghalamhaye_bidar
تقدیم به
#سردار_مقتدر_مظلوم حاج قاسم سلیمانی
با احترام به فیلم "به وقت شام" ساخته ی #ابراهیم_بت_شکن
تشهّد سحر شاهدان کرب و بلایی
شهود هرشبهی آیههای سرخ خدایی
شهادت آینه و بازتاب آینههایی
شهید را خودت آیینهی تمامنمایی
خلاصه اینکه دلاور خلاصهی شهدایی
در این میانه بنازم مدافعان حرم را
شناختند چه رندانه خاندان کرم را
که جای پای شهیدان گذاشتند قدم را
به دست خوب کسانی سپردهاند علم را
مدافع حرم عشق با تمام قوایی
بدا به سالک عرفان اگر فساد بگیرد
و سبک زندگیاش بوی انجماد بگیرد
خوشا کسی که سر دار اجتهاد بگیرد
رسد به رتبهی حلاج و از تو یاد بگیرد
به حاج همّت و چمران قسم، تو از عرفایی
بتاز تا صف آل ذلیل را بشکافی
سر قبایلی از این قبیل را بشکافی
سپاه ابرهه و فرق فیل را بشکافی
و قدس منتظر توست، نیل را بشکافی
برای حضرت موسای این زمانه عصایی
***
در آن طرف حججیها خراب چشم سیاهش
در این طرف دل جاماندههاست چشم به راهش
و قاسمان سلیمانیاند خیل سپاهش
درآبهای کف دست کیست چهرهی ماهش
پس ای بهار، پس ای برق ذوالفقار کجایی؟
#مهدی_جهاندار
@ghalamhaye_bidar
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
نسل شلمچه، فکه، نسل کربلا هستیم
نسلی که می گویند پایان یافت، ما هستیم
هان ای اتاق فکرها! هان ای تریبون ها!
ما خط بطلانی بر آمال شما هستیم
سی سال و اندی...؟ نه! هزاران سال خورشیدیست
با زخم خنجرخوردن از پشت آشنا هستیم
رفتن؛ نبودن؛ سرنوشت شوم تاریکیست
ما بوده ایم از ابتدا، تا انتها هستیم
ما از شما...آری سریم؛ آری "سر" یم، آری
حتی اگر بر نیزه ها از تن جدا هستیم
در قیل و قال جیغهای رنگی عالم
با حنجر سرخ شهیدان همصدا هستیم
دست از جناب عشق هرگز بر نمی داریم
مدیون ایشانیم اگر ما و شما هستیم
.
#سعید_تاج_محمدی
#انقلاب_اسلامی
@ghalamhaye_bidar
#وحدت_اسلامی
🔹مسیر روشن🔹
حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی
نمیماند به پشت ابرهای تیره زندانی
حقیقت کشتی امنیست در بین تلاطمها
که ما را میبرد تا ساحل از دریای توفانی
حقیقت برکهٔ آبیست در گرمای تابستان
میان یک کویر تشنهٔ خشک و بیابانی
حقیقت شوق پیغمبر به سلمان است تا آخر
نه سلمانی که دارد با خودش آیات شیطانی
اگر آیینهای از شرح حال ما سخن گوید
بگوید آه! حیرانی! بگوید آه! حیرانی
بیا دلسوز هم باشیم نه پاسوز یکدیگر
«خدارا یک نفس بنشین گره وا کن ز پیشانی»
برادر! با جدل؛ با تفرقه؛ بازندهٔ جنگیم
به قحطی میرسیم اینگونه در اوج فراوانی
شنیدم از روایات صحاح و متن مُسندها
میان درسهای خارج آیات ربانی
من از احوالتان غافل نبودم لحظهای حتی
و از اقوالتان، هر چند میدانم که میدانی
برای اتحاد ما همان صبر علی کافیست
که با صبر است اگر ماندهست نامی از مسلمانی
سپید از گریه شد چشمان پیغمبر، برادرها!
که پشت میلههای ظلم، یوسف مانده زندانی...
سرانجام مسیر سید قطب است همراهی
مسیر روشنی که نیست فرجامش پریشانی
به شوقت «یاء وحدت» هم کنار قافیه آمد
همینکه هدیه آوردم گلی در دست گلدانی
الهی که بهار از کوچههای دور برگردد
که دنیا یخ زده در بین این عصر زمستانی
#رضا_خورشیدی_فرد
@ghalamhaye_bidar
#سانحه_هوایی
مرا ببخش اگر واژههای معصومم
خبررسان خبرهای ناگوار شدند
خبر درشت، خبر سنگدل، خبر اين بود:
پرندهها همه در آسمان غبار شدند...
#سعید_بیابانکی
@ghalamhaye_bidar
رباخواری در اصفهان خانه ای داشت با آجرهای سرخ
مردم آن را #کاخ_خون نامیدند
گریخت و اکنون کتابخانه شده است...
بچشان کاسهی زهری به تلنگر ساقی
که هم از توبره خوردیم و هم آخور ساقی!
از چه در کوچهی میخانه دکان واکرده است
شیخ طرّار ریاکار رباخور ساقی!
کر و کوری که مکرّر دم از انکار تو زد
بده جامی که بیفتد به تکرّر ساقی(:
آجر خانهاش از مرمر سرخ است و دریغ
خادم میکده نانش شده آجر ساقی
روی هم چیدن مستانه فروریختنی است
واگذارش که نشیند به تکاثر ساقی
#مهدی_جهاندار
@ghalamhaye_bidar
#سال_حمایت_از_کالای_ایرانی
سحر می روید از تاریکی شبهای ایرانی
تنفس می کند صبح از دل فردای ایرانی
تمام قیس ها مجنون تر از فرهاد می گردند
اگر لب تر کند شیرینی لیلای ایرانی
خیال زعفران گل کرد در خرمای خوزستان
نبات اصفهان خندان شده در چای ایرانی
عرب لر بختیاری کرد قشقایی بلوچ و ترک
خلیج فارس یعنی جوشش دریای ایرانی
نه از رومم نه از زنگم، همان یک رنگ بی رنگم
که دل دادم به رنگارنگی زیبای ایرانی
زمین یک روز می فهمد جهان یکسر نمی ارزد
بدون عشق آری عشق_این کالای ایرانی
#حامد_صافی
@ghalamhaye_bidar
تبریک به برگزیدگان #اصفهانی هفتمین جشنواره بین المللی #شعر_انقلاب:
بخش تک اثر شعر کهن:
اول: اکرم هاشمی سجزئی از اصفهان
دوم: یاسین نجارزاده از اصفهان
سوم: ابوالفضل محمدزاده آقایی از اصفهان
بخش تک اثر شعر نو:
دوم: فهیمه قائدی برای شعر از اصفهان
سوم: علیرضا رجبعلیزاده کاشانی از اصفهان
بخش مجموعه شعر کهن:
سوم: به طور مشترک حسنا محمدزاده از اصفهان و علی فردوسی از اصفهان
@ghalamhaye_bidar
غزلی از #سجاد_طحان_پور
با موضوع #عدالت_خواهی
خوانده شده در #انجمن_نارنج
محو در رفت و آمد مردم، در شلوغ پیادهرو گم بود
پیرمردی که در نفسهایش، ردی از گرد پای مردم بود
خیره بر کفشهای براق و کفشهایی که خاک میخوردند
با زبان سیاه و ساکت واکس با همه گرم در تکلم بود
کفشهای دهنگشاد مدام خیره بر دستهای او بودند
کفشهایی که وصله میخوردند روی لبهایشان تبسم بود
او ولی با نگاه غمگینش در نخ دخل و خرج خود میرفت
هر زمان رفت وام بستاند حق یک عده در تقدم بود
پای درس و کتاب فرزندش همهی دسترنج خود را داد
گاه باید به او کمک میداد پسرش که کلاسِ... چندم بود؟
دم هر سازمان و ارگانی دستگاهیست جای او حالا
پیرمردی که کل عمرش را خیره بر کفشهای مردم بود
@ghalamhaye_bidar
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
منتخبی از آرشیو کانال #قلم_های_بیدار در تلگرام
با قریب به 50 موضوع متنوع شعری
@ghalamhaye_bidar
🚩انجمن شعر نارنج
🌻سهشنبهها
📖 #شاهنامه_خوانی و #نقد_شعر
⏰ از 6 عصر تا اذان مغرب
🏠 #سها
جنب پایانه بابلدشت،کوچه شهید مقارزاده،نبش کوچه شهید جلوخانیان،پلاک 18
@ghalamhaye_bidar
#مرتضی_حیدری_آل_کثیر
با سراب وعده ها رؤیایمان را ساختی
هر چه همت داشتیم از آب و تاب انداختی
با کلیدت بافتی زنجیر بر فردای ما
ای عمو! خورشیدمان را پشت کوه انداختی
با چه امیدی معاش مردمت را کوختی؟
با چه تدبیری نمای منزلت را کاختی؟
«دوش از میخانه آمد سوی مسجد شیخ ما»
شیخ! بر منبر فقط بر اهل تقوا تاختی
دشمنت را دوست خواندی، دوستت را ناسپاس
خویش را در آینه دیدی ولی نشناختی…
#غزل_اعتراض
https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar
🚩انجمن شعر نارنج
🌻سهشنبهها
📖 #شاهنامه_خوانی و #نقد_شعر
💡کارشناسی و اجرای امروز با مهدی جهاندار و صادق میرصالحیان
⏰ از 6 عصر تا اذان مغرب
🏠 #سها
جنب پایانه بابلدشت،کوچه شهید مقارزاده،نبش کوچه شهید جلوخانیان، پ 18
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar
https://sapp.ir/ghalamhaye_bidar
#یعنی_ترامپ
مردكِ بي آبروي بي حيا يعني ترامپ
گيج و گنگ و ابله و بي دست و پا يعني ترامپ
دلقكِ سيركِ فضاحت، شومنِ دنياي جهل
زنگِ تفريحِ جهانِ پر جفا يعني ترامپ
كارتر و ريگان و بوشِين و كلينتون خر شدند
خرتر از خر در تمام آمريكا يعني ترامپ
با خليج فارس شوخي كارِ هر مغضوب نيست
ميخورد درياي ما فرعون را يعني ترامپ
خشم بر ايران چو بازي با دُم شير است، هِي!
هِي مزن لاف تهاجم اي دغا يعني ترامپ!
كدخدائي كه معطل مانده در كار خودش
حيفِ نان در دهخداي شهر ما يعني ترامپ
با سپاه آنكه در افتد، وَر بيفتد بي گمان
قهرمانِ خود زني در ماجرا يعني ترامپ
تاجرِ پوشك فروشِ غرب، با موشك چكار
پِرزيدنتِ احمقِ پر مدعا يعني ترامپ
وارثِ جنگ و جدال و هرج و مرج و شوروشر
معنيِ امروزِ اشقي الاشقيا يعني ترامپ
خندهٔ شيطان كوچك بين به شيطان بزرگ
خرسِ بي غيرت تر از خوكِ شما يعني ترامپ
سرزده، بايد به گورستانِ داعش سر زند
تا ببيند خصم، گورِ خويش را يعني ترامپ
هيچ جا حرفِ سبك مغزان ندارد اعتبار
سنگِ ديوانه به چاهِ مافيا يعني ترامپ
پارس كم كن اي سگِ زردِ برادر با شغال
گرگِ افتاده به دام گرگها يعني ترامپ
با نهنگِ زير دريائيِ ما شوخي مكن
طعمهٔ يك لحظهٔ پهباد ما يعني ترامپ
احتياجي نيست نابودش كني، با ظلمِ خود
ميگذارد دولتش را زير پا يعني ترامپ
عاقبت جايش زباله دانِ تاريخ است و بس
آشغالِ مانده از پسماندها يعني ترامپ
#محمود_ژولیده
کانال شعر قلم های بیدار👇👇👇
https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar
https://sapp.ir/ghalamhaye_bidar
تبریک به شاعران اصفهانی برگزیده #هفتمین_دوره_آموزشی_شعر_جوان مؤسسه شهرستان ادب
آقایان:
مسعود پایمرد
علی سلیمیان
علی شریف الحسینی
امیر مؤمنی
محمدصادق میرصالحیان
امیر حسین نیکویی منش
و خانم ها:
زینب زمانی
نسرین عسکری فروشانی
مریم کریم آبادی
بتول محمدی
#انجمن_شعر_شهرستان_ادب_اصفهان (نارنج)
https://eitaa.com/ghalamhaye_bidar
https://sapp.ir/ghalamhaye_bidar
@ghalamhaye_bidar
گرامی باد روز بزرگداشت حماسه سرای بلندآوازه ی شیعی و ایرانی #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی و همچنین روز پاسداشت زبان و ادب پارسی
🚩انجمن شعر نارنج
🌻سهشنبهها
📖 #شاهنامه_خوانی و #نقد_شعر
💡کارشناسی و اجرای امروز با مهدی جهاندار و محمد خادم
⏰ از 6 عصر تا اذان مغرب
🏠 #سها
جنب پایانه بابلدشت،کوچه شهید مقارزاده،نبش کوچه شهید جلوخانیان، پ 18
@ghalamhaye_bidar
ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﭖﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﻌﺮ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺑﻤﺐ ﺑﭙﯿﭽﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻌﺮ
ﺑﺎﯾﺪ ﻗﻠﻢ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺟﻨﻮﻥ ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺑﺸﻮﺩ « ﻓﺘﺢ ﺧﻮﻥ » ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺯﻡ ﺑﭙﻮﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻦ
ﺑﺎﯾﺪ ﺳﭙﺎﻩ ﻗﺪﺱ ﺷﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩﻫﺎﯼ ﻣﻦ
ﭘﯿﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﺷﻌﺮ ﺍﮔﺮ ﻧﻌﺮﻩﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ
ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺟﺎﻫﻠﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﻋﺼﺮ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺣﺮﻑ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ ...
ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺷﺎﺧﻪﯼ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻧﻤﯽﺯﺩﻧﺪ
ﺍﺯ ﺑﺲ ﺧﯿﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﻢ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﯾﺎﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻗﺒﻠﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻮﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ناموس زخم خورده ای از بس که بی کسی
از بس که طعنه خورده و بیت المقدسی
ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﮔﺮﮒ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﺷﺪ
ﯾﻮﺳﻒ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻌﺮﮐﻪﻫﺎ ﺭﯾﺰﺭﯾﺰ ﺷﺪ
ﺍﯾﻦﮔﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺳﻮﺧﺖ
بر عکس معجزات خدا، « الخلیل» ﺳﻮﺧﺖ
از خون گرمتان، عرق سرد می زنند
در مسجد شکسته یتان، نرد می زنند
آری شما حماسه ولی ما جنازه ایم
ما خواب مانده ایم کجا انتفاضه ایم؟
تنها برای منفعت خود برادریم
امروز روز نکبت ما بود بگذریم
آه ای برادر عربم روزه ات قبول
فانظر الی تظلمنا ایها الرسول
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#فلسطین
@ghalamhaye_bidar
🌙 رمضان مبارک
🚩انجمن شعر نارنج
🌻سهشنبهها
📖 #شعر_خوانی و #نقد_شعر
💡کارشناسی و اجرای امروز با مهدی جهاندار و رضا سهرابی
⏰ از 18:30 تا افطار
🏠 سپهر هنر و اندیشه #سها
@ghalamhaye_bidar