#کوچ_اختیاری
گاهی شرایط آدمی را ناچار میکند تا از آنجا که دوست دارد دل بکند و مکان و فضای تازه را تجربه کند. کوچ کردن از جایی که 16 سال متوالی در آن کار کرده باشی و ساعات زیادی از زندگی را در آن گذرانده باشی، کار آسانی نیست. آن هم وقتی بدون اغراق آن جا را سالمترین و بدون حاشیهترین و بیسروصداترین جای ممکن بدانی...
16 سال خاطره از مجموعهای که پر از دغدغههای مشترک، حرفهای مشترک، دردهای مشترک و هدفهای مشترک بوده است. باید همهی اینها را بگذاری و بگذری چون زندگی تو را به سمت و سوی تازهای برده است.
امید دارم و دعا میکنم که شرایط تازه همانقدر خالی از شائبه و حاشیه باشد و همانقدر سرشار از هدفگذاری و دغدغههای خوب... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#خوش_به_حال_دنیای_معنادارشان
"من مومنین واقعی را خیلی دوست دارم، زمان و مکان را یک عنصر زنده میدانند و با آن رابطه و ارتباط دارند.
برایشان فرق میکند الآن #رجب است یا #جمادی الاول ، #رمضان است یا #محرم
یا برایشان فرق میکند الآن کجای ماه است ؟
جمعه است که باید دعای سمات بخوانند یا یک روز دیگر ...
مکان هم برایشان همین طور است.
مثلا مادر من، شمال و جنوب و شرق و غرب اش با رو به قبله و پشت به قبله و
رو به امام رضا و پشت به امام رضا معلوم میشود.
فرق مسجد و خانه و حرم و صحن را میفهمد.
زمان ومکان برایش زنده است.
آن قدر زنده که می تواند خدا را به حق این وقت و ساعت یا به حق این ماه عزیز یا این جای عزیز قسم بدهد....
حسرت میخورم بهشان که دنیایشان این قدر معنیدار است.
مرده و یک رنگ و جامد نیست ...
زندگی کردن توی دنیایی که پر از نشانه و راز است ، لابد خیلی کیف دارد.
دست کمِ کم اش اینکه هیجانانگیزتر از نفسکشیدن در یک دنیای صامت بیجان و بیرنگ است که مثل یک چهارچوب بیرونِ تو ایستاده و ربطی به تو ندارد.
خوش به حال مومنین واقعی ...."
نویسنده متن را نمیشناسم، اما آنقدر به جانم نشست که دلم خواست با دیگران به اشتراک بگذارم. آنان که دنیایشان همینقدر معنادار و پر از نشانه و راز است، لطفا این روزها و شبها دعایمان کنند... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#استندآپ_کمدی #نابلدی
به عنوان مدرس استنداپ کمدی معرفی شده، خانمی که تبلیغات کارش همه جا دیده میشود. دوستان معرفی میکنند و اصرار دارند که کارش خوب است. از محتوایش میپرسم میگویند خوب است، درخواست میکنم محتوا را ارسال کند، میگوید نمیشود.
نگرانیام همچنان برقرار است. تجربه قبلی هم داریم، گروهی که شهره هستند و روحانی هم هستند دعوت شدند و چون محتوا را نمیدانستیم، با شوخیهای نامناسب مواجه شدیم. حالا بیشتر نگرانم. همه میگویند خوب است و به فرزنداوری قرار است بپردازد.
روز مراسم فرا میرسد. ایشان که وارد میشود علیرغم مشغله روی سن، میروم سراغش و میگویم محتوا را بگویید. میگوید من مربی و مدرس این موضوع هستم و همه کارم را میدانند. میگویم بگویید بهتر است اینجا همه گروه های سنی را داریم و میخواهم خیالم راحت باشد. گویی که ناراحت شده باشد، میگوید خیالتان راحت من سالهاست که فلان جا و فلان جا اجرا میکنم و... و باز فقط به موضوع فرزنداوری اشاره میکند.
وقت اجرایش میرسد، از اواسط کار شوخیهای نامناسب شروع میشود، چندبار تذکر میدهم که تمامش کند، ادامه میدهد، با یک شوخی پشت میکروفون که فلانی آمده دنبالتان و منتظرتان است، مجبورش میکنم که تمام کند. ناراحت است و به دوستان گله کرده که نگذاشتند تمام کنم و من ناراحتم که چرا راضی شدم بدون اطلاع، کسی بیاید و اجرا کند.
#طنز حساسیت بالایی دارد، تاثیرگذار است، هر شوخی کردنی اسمش طنز نیست. ورطه مهم و عمیقی است که آثارش میمانند. غیرمذهبیها که تکلیفشان روشن است، اما استدعا میکنم دوستان مذهبی اگر وارد این حوزه میشوند، حد ومرزش را بدانند. مقدسات حریم دارند، نمیشود با هر چیزی شوخی کرد. به خصوص وقتی مخاطب شما کودک و نوجوان باشند. طنز اصلا و ابدا آن فضای ساده و بیدر و پیکری نیست که هرکسی فکر کند میتواند واردش بشود.
#چشم و #گوش دریچههای #قلب هستند و دلیل سلامت و بیماریاش، ما اجازه نداریم ورودیهای نامناسب تحویلشان بدهیم.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#فرشته_مهربون
بعضیها را خداوند برای مهرورزی آفریده است،
وجودشان محبت میپراکند،
خداوند بر تعدادشان بیفزاید🌱
(وقتی در هوای سرد از خانهاش
برایت چای و فلاسک و لیوان و آبنبات بهشتی میآورد... ✨)
@ghalamzann
یک قاب دوستداشتنی و زیبا:
بلورهای یخ شبنم صبحگاهی
روی شیشه ماشین ❄️
و خانهای که متعلق به شهید است...🌱
@ghalamzann
#لیله_الرغائب
شبی که شب آرزوها نیست
شب میلها و رغبتهای من است
شبی که دوستداشتنیهایم محک میخورند
شبی که حرکتها بسته به رغبتهایم
شکل میگیرند
امشب از خدا بخواهیم
که میلهایمان را خودش بسازد
و رغبتهایمان را بیافریند
و حرکتهایمان را شکل بدهد
امشب وقت بازنگریهاست
وقت اینکه ببینم چه میخواهم
تا او مقدر کند که کدام سو بروم
برای یکدیگر دعا کنیم... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#دعوتنامه
🔰 آغاز ثبت نام مراسم معنوی اعتکاف رجبیه
🔸 ویژه دو گروه نوجوانان و بزرگسالان
🔸 با صدور گواهی غیبت برای دانشآموزان
🔸سخنرانان: حجج الاسلام ایزدخواه و حسینزاده
آقای دکتر علما(کارگاه سواد رسانه)
🔸مداحان: آقایان دشتبیاض و میثمی
🔸راوی: آقای میرشجاع
📆 مهلت ثبت نام تا سهشنبه ١١ بهمن ۱۴۰۱
🕌 مسجد حضرت قائم(عج)
شهرک نوفللوشاتو، کوچه ١٢
🔸 شماره تماس جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:
آقایان: 09155183315
بانوان: 09369783934
مجموعه فرهنگی مسجد حضرت قائم(عج)
#رفیق_گمنام
شده است دستاویز همه
یک دستاویز خوب
که همه امید دارند به وسیله او متصل شوند
در بدو ورود سراغش میروند آدمها
نجوا میکنند
مدد میگیرند
واسطهاش قرار میدهند
و کارشان را آغاز میکنند
این رفیق و همسایه گمنام
عجیب از همه دل برده است... 🌱
@ghalamzann
#بروید_توبه_کنید
از آن بچههاییست که وقتی در جمع قرار میگیرد همه چیز را به هم میریزد و به هیچ چیزی معتقد نیست. با این حال حتی وقت تماشای مسابقه فوتبال تیم ملی گفتم که بیاید و در جمع بچهها باشد. با اینکه سعی میکرد به آنچه بچهها دوست دارند و افتخار میکنند، اهانت کند، اما جمع غالب بود و تلاشش بین باورهای محکم بچهها شکست میخورد.
این دوسه ساله با مدارا حرکت کردهایم و هرگز مانع حضورش در جمع مسجد و بچهها نبودهایم. حالا برای اعتکاف نوجوانان، خودش و پدرش و مادرش پیگیر شدند که شرکت کند. به دلیل اینکه قانونناپذیر است، از ثبت نام پرهیز کردیم و اعلام شد که دیر اقدام کرده است. حتی چنددقیقهای برای مادرش وقت گذاشتم و برایش شرح دادم که باید زودتر اقدام میکردند و مواردی ازین دست تا ذرهای احساس نکند که پذیرفته نشده است و عزت و حرمتش حفظ شود.
اما مثل پتک روی سرم فرود آمد وقتی خبر رسید که به خودش و مادرش گفتهاند که چون مساله داری جایت در مسجد و اعتکاف نیست!
آیا نباید سر این جماعت فریاد کشید؟! نباید مواخذه شوند دوستان از دشمن خطرناکتری که میتوانند عامل از دست رفتن یک نوجوان باشند؟! هنوز "قبض" ناشی از این خرابی مانده است و "بسط"ی اتفاق نخواهد افتاد تا لحظهای که بشود جبرانش کرد... آنقدر که شاید ناچار شوم برایش وقتهای اختصاصی بگذارم و بشود یکی از برنامههای ثابت معاشرتم...
کاش آدمها خودشان را دانای کل نمیدانستند!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
شب تاریک و بیم موج و
گردابی چنان هایل
کجا دانند حال ما
سبکبالان ساحلها... 🌱
@ghalamzann
#چراغهای_روشن_سرزمینم
وقتی قرار شد #اعتکاف برای نوجوانان هم اعلام شود تصور این استقبال و جمعیت نبود. گمان میکردیم چند نوجوان از محله میآیند و کنار بزرگترها معتکف میشوند. اما اینطور نگذشت.
آنقدر آمدند و آنقدر متقاضی شدند که بزرگترها به حاشیه رفتند و شبستان شد ویژه نوجوانان،
ظرفیت تکمیل شد و هنوز متقاضی میآمد و زنگ میزد و اصرار میکرد که اسمش را بنویسند.
و مساجد دیگر شهر هم همین حال و هوا را دارند.
اینها قرار است سه روز معتکف شوند، سه روز بدون تلفن همراه و دنیای مجازی دور از خانواده زندگی کنند، سه روز روزه بگیرند و از همه برنامه ها و مهمانی ها و تفریحات بگذرند، اما انتخاب کردند که معتکف باشند.
این جمعیت #نوجوان و #جوان، همان چراغ امیدی هستند که در دل این سرزمین روشن ماندهاند و روشن میمانند و هر روز بالندهتر و استوارتر میشوند تا خودشان را به سلامت به محضر و رکاب #منجی_عالم برسانند.
خوش به حال ما که مجاور این بچههاییم...🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#خدا_مهربانشان_کرد
از همان ساعتهای اول گله و شکایت کردنشان شروع شد. تا یکی از بزرگترها صدایم میکرد حدس میزدم که باز شکایتی در کار است. چند خانم کنار هشتاد و اندی دختر نوجوان معتکف شده بودند. بقول خودشان آمده بودند #اعتکاف، نه اردوی دانش آموزی، آمده بودند خلوت کنند، نه اینکه سروصدای شبانه روزی این همه نوجوان را تحمل کنند. آمده بودند دعا و نماز بخوانند نه اینکه شاهد حلقه و گعده و گفتگوهای نوجوانانه باشند.
با هرکدامشان باید مینشستی و تک به تک حرف میزدی تا کمی آرامتر شوند. اما دلشان گرم نمیشد و مدام احساس خسران داشتند که گویی چیزی را از دست دادهاند.
شب نیمه رجب که بچهها در روضه غوغا کردند و وقتی پرچم کربلا رسید، از خود بیخود شدند و تا پاسی از شب گذشته اشک میریختند و منقلب بودند، چندتایشان آمدند و عذرخواهی که زود قضاوت کردیم و بچههای خوبی هستند.
اما وقت وداع، حال این آدمبزرگها عجیب دگرگون بود. میان آن شلوغی و ازدحام که باید تک به تک خداحافظی میکردی و طلب حلالیت که اگر سخت گذشته ببخشند و حال و هوای ویژه وداع، چندتایشان آمدند و به شدت گریه میکردند، میگفتند اشتباه کردند، میگفتند اولش به خدا شاکی بودند که چرا برایشان اعتکاف را اینطور رقم زده اما بعد متوجه شدند که چه رزق خوبی نصیبشان شده و مجاورت با این تعداد نوجوان، چه توفیق بزرگی برایشان بوده است. یکی میگفت نمیدانم چه کردم که خدا این لطف را در حق من کرد و بخاطر این بچهها، برکات عجیبی نصیبم شد. میگفت و از شدت گریه بدنش میلرزید و من مبهوت این همه لطف خدا بودم به جمعی که سه روز باید بزرگترها را راضی نگه میداشت تا بتوانند با نوجوانان کنار بیایند.
توفیق معنوی همیشه #خلوت داشتن و در سکوت عبادت کردن نیست. گاهی #رزق تو این است که وسط #جلوت ها، وسط مداراکردنها، وسط دل به دل نوجوانان دادن، پل بزنی و متصل شوی.
قدر رزقهای اطرافمان را بدانیم... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#دخترهای_مهربان_من
همه مشغول کار هستند و فراغت کمتر به دست میآید. یک زیست شبانهروزی با چند گروه سنی که هر کدام بایستههای خودش را دارد.
این میان فرصتی برای عبادت دست نمیدهد و گاهی حتی نشستن، این شرایط را خادمین انتخاب کردهاند و پایش ایستادهاند.
دخترها مشغول نماز شب شدهاند. برخی کنار هم برخی دور از سایرین، راه میروم و حظ میکنم از تماشایشان، چه کسی آرزو ندارد که به این فرشتهها خدمت کند؟...
یکی از دخترها میآید و آرام میگوید چون دیدم که فرصت عبادت ندارید، نیت کردم که هرچه خواندم از طرف شما... بغضم میگیرد، چطور به ذهنش رسیده است و چقدر بزرگانه است این رفتار... دلم برایش میرود...
آنسوتر دوتایشان با هم روز آخر تبانی کردهاند که نگذارند چیزی را بردارم. آنقدر رصد کردنشان دقیق است که هیچ چیزی از چشمشان دور نمیماند. حتی در آشپزخانه خلوت هنوز دستم به فلان ظرف نرسیده چهار دست وارد میشوند و از دستم میگیرند!
برای این مهربانیها
دل که نه... جان باید داد🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#فردا_خواهیم_آمد
میآییم
و این آمدن
ربطی به فساد اقتصادی عدهای ندارد
ربطی به ناکارآمدی عدهای دیگر هم ندارد
هیچ ربطی به سیاستبازی و جناحبندی هم ندارد،
میآییم
چون باور داریم که حیات این خاک و این عقیده همواره به همین بودنها وابسته بوده است،
میآییم
چون وامدار مکتبی هستیم که
سالهاست احیایمان کرده است،
میآییم
چون ساختن، بودن لازم دارد
و تغییر و تحول نیازمند حضور است،
میآییم
برای چهل و چهارمین بار
چون انقلاب ادامه دارد
و نهضت متوقف نخواهد شد...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#استاد میفرمود خلوتها را دریابید
اگر در خلوت حالتان خوب است یعنی یاد خدا در قلب و وجودتان نشسته است اما اگر در جمع خوب هستید و در خلوت ناخوب،
به داد دلتان برسید... 🌱
@ghalamzann
#چراغهای_روشن_سرزمینم
وقتی جملات آن عالِم بزرگ را درباره چرا درس خواندنش دیدم، تبدیلش کردم به چالش و گذاشتم برای دخترها که بگویند چرا درس میخوانند... جوابهایشان آنقدر امیدوارکننده بود که تبدیل شد به یک انرژی مثبت تا حالت را برای همیشه خوب نگه دارد.
یکی که طراحی لباس میخوانَد نوشته است میخواهد لباسهایی طراحی کند که در شأن دختران محجبه باشد، یکی نوشته برای سربلندی و رشد کشورش، یکی نوشته میخواهد نیرویی آگاه برای امامش باشد، یکی از شهید مطهری گفته است و از وصیتنامه شهدا و انگیزههای درس خواندن آنها و هدفها و آرزوهایی که پر از امید بودند و هستند.
دهه هشتادیها، این نسل دوستداشتنی و مستعد، چراغهای روشن این سرزمینند...🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#یک_جفت_مرغ_عشق
بعد از مدتی وقفه که توفیق دیدارشان را نداشتم امروز خدمتشان رسیدم جهت رفع دلتنگی،
خدمت پدربزرگ و مادربزرگ مهربان و تنهایی که فرزندانشان خارج از کشور زندگی میکنند و این دو مرغ عشق تنهای تنها روزگار میگذرانند.
دلتنگشان شدم، در را که باز کردند با شوق دعوت کردند که داخل بروم، داخل خانهای دوستداشتنی که صاحبخانه توان چندانی برای رسیدگی به آن ندارد. اما ظواهرش نشان میدهد که اهل دل هستند و هر جا توانستهاند نوشتهای چسباندهاند و قاب عکسی،
عکسها خانوادههای مختلف را نشان میدهند که احتمالا عزیزان این پدرومادر باشند و نوشتهها، جملات ادبی و شعر هستند.
مادربزرگ با ذوقی کودکانه کارت تبریکی را نشان میدهد که با دخترها برایش برده بودیم، آن را روی دیوار چسبانده و بعد گریه میکند. او هر بار گریه میکند.
پدربزرگ در حالیکه همیشه میلرزد، با همان سبک همیشگیاش که مرا یاد تیمسارهای ارتشی داخل فیلمها میاندازد، میگوید دخترم از تو ممنونم که فرشتههایت را آن روز خانه ما آوردی(دخترها را میگوید)...
میگویم پدرجان روزتان مبارک، ببخشید که دیر آمدم... پیرمرد به گریه میافتد و پیرزن بغلم میکند و میگوید نیامدی نگرانت شده بودیم... و من خجالت میکشم ازینکه اینها فقط به همین دیدار دلخوشند و بقول خودشان از دنیا بینیازند و فقط چشم به در دارند که این دختر بیمعرفت بیاید و سری بزند!
پیرزن میگوید بشین برایت چای و شیرینی بیاورم، میگویم عجله دارم مادر و باز برای چندمین بار بغلم میکند و میگوید خدا در خانهات را بزند که در خانهام را میزنی... (و من عاشق همین دعاهایش هستم)، خودم را سخت گرفتهام تا لااقل من به گریه نیفتم و فقط شوخی کنم و شاد شوند و چقدر تشنه محبتند پدرها و مادرها که چشمه محبت اصلا از آنها آفریده و جوشیده است... خدا به دادمان برسد که کم نگذاریم و چشم به راهمان نمانند... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#پسرک_شیرین_من
پسرک زبل چهارسال بیشتر ندارد، با اینکه حرفهای بد هم میزند و در نگاه مادرانه اصلا مودب نیست اما عجیب دوستش دارم و دلم برایش تنگ میشود.
بقول یکی از دوستان با آن چهره مردانه و سبیلهایی که در این سن دارد، یک مرد کوچک است برای خودش...
هنوز کلمات را درست ادا نمیکند و حرف زدنش شیرین است. به مکبر شدن علاقه دارد و تا میکروفون پیدا میکند میزند زیر آواز و عجیب احساس خوشصدایی دارد. چند میکروفون را تابحال خراب کرده، نمیدانم، اما عاشق همه شیطنتهایش هستم.
در خیابان و کوچه از دور هم که میبیند با صدای بلند صدایم میکند و مثل موشها ریزریز میخندد.
از بس گفتهام پسرم، خودش را همه جا پسر من معرفی میکند و خدا نکند با این انتسابش، بیادبی کند!
القصه در اعتکاف به دخترهای زبل گفتم که یک پسر دارم. شوخی و جدی پیگیر شدند که پسرم کیست و چگونه موجودیست، من هم از کمالاتش گفتم و صدای خوبش و خوبیهای دیگرش و دخترهای بلا پیگیر شده بودند و دستبردار نبودند که ناگهان پسرک مانند تیر از کمان در رفته وارد شبستان شد و با افتخار معرفیاش کردم که این هم پسرم، دخترهای شیطان توی پرشان خورد و غرولند کردند که ای بابا فلان و بهمان و من همچنان از کمالات پسرک برایشان گفتم و ریسه رفتیم.
گوش به گوش رسیده بود که فلانی پسر خانوم است و دخترها میآمدند شکایت که خانوم پسرتان به ما حرف بد زد یا لگد زد یا فلان شکایت و گلایه... و من ناچار بودم که باز توضیح دهم که حقیقتا پسرم نیست و لازم است با شیطنتهایش مدارا کنند!
فقط وقتی دیگر کاری از دستمان برنمیآمد باید او را میفرستادم طبقه پایین تا برود چند نخود سیاه پیدا کند و بیاورد و اینگونه بود که ساعتی میتوانستیم نفس بکشیم!
پسرک با همه شیطنتهایی که مردم را شاکی میکند، همچنان برایم مهم و دوستداشتنی و شیرین است و شده یکی از آدم مهمهای زندگیام، خدا حفظش کند و عاقبتش خیر باشد...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
"او نور مقدس بود که مبعوث شد..."
ما نور مقدس نیستیم اما شک ندارم که همه ما مبعوث شدهایم، از همان لحظه که حسابمان کرد و خلقمان کرد و برایمان نقشه خلیفهاللهی کشید!
ما مبعوث شدهایم، تک تک ما،
با رسالتهایی که به قدر وسعمان برایمان مقدر کرده است.
ما رسولهای الهی هستیم با کولهباری بر دوش:
🔹برخی از ما این بار را دیده و رسالتش را دریافت کرده و برنامه راهش را چیده است.
🔸برخی شانه خالی کردهایم و بار را رها کردهایم و آسایش را طلب کردهایم و سرمان به چشمکزنها گرم شده است.
بار برداشتن سختی دارد، سنگینی دارد، خواب و خوراکت را میگیرد، بالا و پایین شدن دارد، کوه و کویر و دره و دریا دارد. گرما و سرما و برف و بوران و کولاک هم دارد...
اما تا شانه زیر بار دادهای، دستش را بالای سرت گرفته است و خودش عهدهداریات میکند...
ما رسولان الهی هستیم اگر رسالت را ادراک کنیم و برایش راه بیفتیم،
تا برانگیخته شدن ما
چند صباح دیگر باقی مانده است؟!... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#دنیای_بینظیر_محبت
از مهربانی پرسیده بودی،
راستش را بخواهی تا جایی که میدانم مهربان بودن اصلا سخت نیست و نبودنش سخت است
چون حضرت خالق فطرت ما آدمها را الهی آفریده و با مهربانی سرشته است.
برای مهربان بودن کافیست تلاش کنیم که حال دیگران را خوبتر کنیم و خودت بهتر میدانی که راهش برای هر کسی میتواند متفاوت باشد.
سخت نیست، وقتی نیت میکنی، او از آن بالا دستت را میگیرد و راهش را نشانت میدهد.
حال یکی را میپرسی،
کار یکی را راه میاندازی،
جایت را میدهی یکی بنشیند،
برای یکنفر پیام مهربانی ارسال میکنی،
رنج دوستت را به حد بضاعت برطرف میکنی،
وقت حرف زدن حواست هست چیزی نگویی که کسی دلش بگیرد،
به کودکان لبخند میزنی و بالاتر برایشان وقت میگذاری و بازی میکنی،
دست پدر و مادر را هرروز میبوسی،
به اطرافیانت میگویی که دوستشان داری،
هر روز یک برنامه برای کمک به پدرومادر میگذاری،
گاهی نان که میخری یکی دوتا برای همسایه یا همسایهها میبری ،
اگر بار سنگینی کسی دارد، دستي میرسانی،
و موارد بیشماری که خودت بهتر بلدی و میدانی،
و بعد از هرکدام از اینها اول خودت سرشار میشوی، حال خوب پیدا میکنی و انرژیات افزون میشود.
اصلا وقت مهربانی کردن، دعا مستجاب میشود. چون عالم هستی به تواضع درمیآید و سر خم میکند نزد خالقش، پس لطفا هر گاه که مهربانی کردی، برای همه ما دعا کن که مهربان باشیم... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#هنوز_یک_روز_مانده_است
هنوز یک روز مانده برای آنکه از جام #رجب بنوشیم،
هنوز یک روز مانده حتی اگر همهی 29 روز گذشته را از دست داده باشیم،
هنوز یک روز مانده برای آنکه از رجبیون باشیم و شبیه آنها وارد فردا شویم...
امروز فرصت طلایی این ماه است، وعده دادهاند که گفتنِ صدبارهاش میشود یک روز روزه ماه رجب، و ماادراک روزه ماه رجب!...
امروز 100 بار بگوییم:
سُبْحانَ اللهِ الْجَلیلِ،
سُبْحانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبیحُ اِلاَّ لَهُ،
سُبْحانَ الاَْعَزِّ الاَْکْرَمِ،
سُبْحانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّةَ وَهُوَ لَهُ اَهْلٌ
امروز فرصتِ استغفار هست، فرصتِ گفتن لاالهالاالله و هر چیزی که از دست دادهایم.
فرصتِ دویدن و خود را رساندن به جماعت رجبیون که بارشان را بستهاند و دارند وارد مرحله نورانی بعدی میشوند،
این عالم، عالم رشد و حرکت است، حتی اگر دقایق آخر حرکت کنیم، مارا در شمار راهافتادگان میبینند و دستمان را میگیرند و میرسانند.
از رحمت و رأفت #او ناامید نباشیم
و امروزِ عزیز را دریابیم حتی با
لبیک گفتن به یکی از پیشنهادات طلاییاش...🌱
@ghalamzann
#اعتکاف_دخترانه
#خاطره_بازی
دیروقت بود و شب از نیمه گذشته و چندتا از دخترها نمیخوابیدند. تعارف زدم که قصه بگویم برایتان؟!... تعارف همان و قصه خواستن همان...
هرکسی در محل خواب خودش قرار بود چشمهایش را ببندد و فقط گوش کند، بسته بودند یا نه... نگاه نمیکردم و شروع کردم برایشان قصه موزون "ده شلمرود و حسنی" را خواندن... اول فکر کردند شوخی است اما کتاب را که از کودکی حفظ بودم برایشان خواندم و آنها به جای خوابیدن، ریزریز میخندیدند.
صدای حسنی و فلفلی و قلقلی باید فرق میکرد و جوجه ریزه میزه و غاز و کره الاغ و پدر حسنی...!
آن نیمهشب شیرین، وقتی دورتادورت آدمبزرگها و دختران نوجوان خوابیدهاند، قصه میگویی و شعر میخوانی و چند دختر زبل هم ریزریز میخندند!
قصه تمام شد و خوابشان نمیآمد، کوتاه نیامدم و قصه "سلیمون بابا سلیمون" هم که باز کتابی موزون است، برایشان خواندم، آن هم از ته ماندههای حافظهای که برمیگشت به دوران نوجوانیام... طبیعی بود که همچنان نخوابند و قصه دیگری طلب کنند. تازه فهمیدم که دو خانم بالای سرم هم سخت گوش میکنند و کیفشان کوک است!
سرپیچی از قانون بیش ازین مجاز نبود، این بار شببخیر گفتن کاملا جدی بود و باید خواب اتفاق میافتاد. اگرچه چیزی تا سحر نمانده بود و بیدار کردن نوجوانی که تازه خوابیده از کار در معدن هم سختتر است!
اما دخترها خیلی خوب بیدار میشدند و کافی بود برای آنهایی که اخمالو بودند شعر "سوسن که از خواب پا میشه... " را بخوانی تا سرحال شوند و خواب از سرشان بپرد.
القصه آن سه روز و سه شب حتما یکی از بهترین زمانهای زندگی همه ما بود که بیصبرانه انتظار میکشیم تا تکرار شود... 🌱
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann