eitaa logo
قلمزن
502 دنبال‌کننده
720 عکس
127 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(جمله‌ای از استوری کرده و زیرش هشتگ زده ) -راستی دخی یه سوال، سلطانِ چیه آقای تتلو؟ -سلطان موزیک😎سلطان حقیقت 😎 سلطان همه چی😎 غیر ی چی -اون یه چی چیه😄 -دیگه دیگه😎 -موزیکشو متوجه شدم، حقیقتشو نفهمیدم، آقا درست توضیح بده،معلم خوبی باش😉 -خب حقیقت یعنی تمام حرف‌هاش غیر یک سری بی‌ادبی‌هایی که میکنه تمام حرف‌هایی که راجب مردم یا هرچیز دیگه ای میزنه حقیقته😎👍 -نمیدونم شاید، باید بیشتر فکر کرد بهش البته🤔 مواردی که من ازش شنیدم خیلی به حقیقت نزدیک نبوده بازم بیشتر بررسی میکنم -چمیدونم خانوم‌ بیخیالش -بیخیالش که نمیشم، یعنی عادت ندارم به چیزی که برام سواله بیخیال بشم😉 -ای بابا خب اینطوری که موضوع خیلی پیچیده میشه😕😕👍 -چکار به کار من داری اصولا پیچیدگی رو دوست دارم🤪 -خانوم همونطور که سلطان میفرماین شرط اول انسانیت احترام گذاشتنه پس من به سلیقه ی همه احترام میزارم 😎 -خوش بحال سلطان چه حرف گوش‌کن هایی داره😀 -معلومه گوش می‌کنم به حرفاش، میدونین هر کسی که با آدم عین آدم حرف بزنه و با دلیل بگه تو چرا باید اینکارو انجام بدی من نوکرشم هستم انجام میدم -ای جااان منم همینجوری ام البته😍 -چه خووب😍😍❤️ -حالا سلطان واقعا با دلیل حرف میزنه و عین آدم؟یعنی قانع میشی از حرفاش؟ -اره ی جورایی از همه ی کسایی که سعی میکنن آدم رو به طرف ی چیزی بکشونن بهتره😍 -چه جالب🤔 -بلی اندکی جالب هس😎😂 -من میرم تحقیق و بررسی و فکر کردن، ولی آرزو میکنم خدا آدمای باحال سرراه زندگیمون قرار بده، باحال و باصفا و اونقدر خوب که مزه سلطان واقعی رو بچشیم😉 -بسیار ممنون از مهربونیتون☺️❤️❤️ فقط خانوم جونم ی چیزی! -باز چی شده؟🙈😄 -نه نه چیز خاصی نی فقط میخواستم بگم به مامانم نگین سلطان کیه‌ها چون همینجوریش اون آدمایی که درک سلطان رو ندارن ازش بد میگن نمیخوام مامانم فکر بدی بکنه 💋💋 -من به هیچ مامانی اینارو نگفتم و نمیگم😊 -ممنون از لطف شما 😎👍❤️ -ولی چقدر خوبه با مامانت راحت باشی و صمیمی، بعدشم وقتی میذاری استوری خب مامانتم می بینند 🤪 -نه خب مامان من کار به این کارا نداره... (استوری با هشتگ روال هرروزه‌ی این دخترک 13 ساله است) ف. حاجی وثوق @ghalamzann
تو را نصب‌العین می‌کنیم جایی مقابل چشمانمان به قدر همه‌ی روزها و شب‌هایی که دویدی به قدر همه‌ی سالهایی که نخوابیدی و به قدر همه‌ی امیدهایت که ناامید نشدند چه کرده‌ای "جهان‌مرد" و چگونه زیسته‌ای که هر بار نگریستن به چهره‌ات شرمساری می‌آورد و دیگر نمی‌برد... می‌دانستی که به دعایت چقدر محتاجیم؟!... @ghalamzann
دعوت جمعی از فعالان فرهنگی و اجتماعی مشهد از دکتر جهت ثبت‌نام در انتخابات شورای شهر @ghalamzann
«بازخوانی یک خاطره ناب» (نگارنده قصد ندارد دلی را بسوزاند اما اگر دلی سوخت حکما روزی‌اش همین سوختن بوده است...) شب میلاد آقا ابوالفضل است ریسه و چراغی‌ست که شب بین الحرمین را مثل روز روشن کرده، جمعیت آن قدرزیاد است که همه ناخودآگاه هروله می کنند، یکی نشسته و یک کیک تولد جلویش گذاشته و رویش شمع روشن کرده است یکی نشسته و جلویش یک سینی گذاشته تا دستت را تویش بزنی و با حنای نذری دستانت را رنگی کنی یکی هم نشسته و جلویش یک طبق گذاشته و تویش شیرینی و شکلات و انواع خوردنی هاست یکی هم سینی‌اش را پراز آجیل کرده است، یکی هم ایستاده و با یک پاکت شکلات همه را مهمان می‌کند یکی ایستاده و دست می زند یکی ایستاده و هلهله می کند یکی فریاد می کشد یکی گیج و حیران گاهی سینه می زند و گاهی کف می کوبد یکی رو به حرم آقا ایستاده و دارد به زبان خودش فریاد می کشد و حرف می‌زند از یک طرف یک گروه جوان ایرانی وارد بین الحرمین می شوند، دست می زنند و با شور می خوانند : آقام ابوالفضله...آقام ابوالفضله... از یک طرف دیگر یک گروه جوان عراقی هلهله کنان وارد می‌شوند: یا عباس! حلال المشاکل یاعباس! حلال المشاکل... نمی دانی کدام طرفی بروی نمی دانی کدام طرف بایستی همه یکدل و یکصدا هستند ضربان همه ی دلها یک ریتم دارد بچه ها کلاه تولد روی سرشان است و فشفشه ها در آسمان رقص کنان بالا و پایین میروند خودت را به ضریح آقا میرسانی خانم‌ها کِل می‌کشند! فکر کن دور ضریح حضرت ابوالفضل کل می کشند و می خوانند "عالم سنه گورباندی"... دوباره به بین الحرمین برمی‌گردی باران شکلات است که روی سرت می‌ریزد کیلو کیلو...فرصت جمع کردن نیست باران شکلات قطع نمی‌شود می بارد و حس می کنی دارد طوفان می‌شود حالا دیگر جمعیت از خود بیخود شده ایرانی و عرب، دستهارا بالا گرفته‌اند و انگار می‌رقصند نه رقص نیست...سماع است و سماع نیست عاشقانه ترین تصویر عالم است و کسی نمی‌‌پرسد روز چهارم شعبان، روز ولادت حضرت عمو، میان بین‌الحرمین چرا همه ی آنهایی که می خوانند و همه ی آنهایی که دست می زنند و همه ی آنهایی که می رقصند و همه ی آنهایی که شکلات می‌بارند همه و همه صورت‌هایشان خیس است... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
... به او توصیه می‌کند که در محضر استاد همچون کسی باشد که زیر درختی نشسته و بدون تکان دادن درخت، منتظر افتادن میوه آن است! اگر استاد سخنی نگفت، او نیز ساکت باشد و جریان فیض را به عهده استاد بگذارد... @ghalamzann
خدای اعتماد به نفس است این بچه 10 ساله و مهارت عجیبی در برقراری ارتباط و اقناع بزرگترها دارد، مادرش را که اصلا نمی‌دیدیم وارد فعالیت‌ها و جمع‌ها کرده است و چون غالب اوقات تنهاست زندگی‌اش را به قدر یک آدم‌بزرگ‌ مدیریت می‌کند، روزی که خانم‌های محله می‌خولستند محصولاتشان را برای فروش بگذارند، دیدم یک میز چوبی کوچک زیربغلش زده و دارد می‌آید، حدس میزدم کارش را کرده است، میز را باهم سوار کردیم یک رومیزی هم آورده بود که رویش کشیدیم بعد کوله اش را باز کرد و گفت کمکم میکنید محصولاتم را بچینم؟! و کمکش کردم چند برگه نقاشی زیبا چند جامدادی دست‌دوز، دستبندهایی که لازم نداشته چند کاردستی کاغذی کوچک و چندتکه ظرف اسباب‌بازی مینیاتوری که با گل درست کرده بود، در نگاه مردم همه‌چیز خنده‌آور بود حتی از نگاه دوستانش، اما برایش مهم نبود محصولاتش را چیدیم، معمولا نقاشی‌های خوبی می‌کشد، یکی را برداشتم و گفتم چند؟ خیلی قاطع گفت 10 تومن، پولش را دادم، باورش نمیشد! یکی از پسرهای همسن وسالش که ایستاده بود گفت این دوتومن هم نمی‌ارزد، گفتم بیشتر ازینها می‌ارزد هنر دست است و برایش زحمت کشیده، با خوشحالی 10 تومانی را گوشه کوله‌اش گذاشت، نقاشی‌اش را در گروه دخترها گذاشتم و نوشتم که از فلانی خریده‌ام فردایش بچه‌ها هرچه داشتند بار زدند و آوردند برای فروش، هرکدامشان 30 تا 40 تومان درآمد کسب کرده بودند و عجیب خوشحال بودند... ف. حاجی‌وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزتان را نمی‌گویم مبارک که این مبارک‌گفتن‌ها فقط برایمان غفلت و فراموشی آورده است، خدا کند فراموش نکنیم رنجی که می‌کشید و آسایشی که سالهاست ندارید اما ما به صدقه‌سری شما داریم و حواسمان نیست. @ghalamzann
قلبم را زخانه تكاني معاف كن! بگذار روي شيشه بماند غبار تو...  @ghalamzann
از آن مدل بچه‌هاست که با بچه‌های دیگر ارتباط نمی‌گیرد و با بزرگترها هم... به جهت مادی و اجتماعی با بقیه فاصله زیادی دارد که قابل محاسبه نیست و شاید همین فاصله و البته دلایل فرهنگی و تربیتی هم باعث شده خیلی کسی را آدم حساب نکند، بعضی از روزهای بازی و کتاب فقط میامد که بقول خودش دیداری تازه کند کنارم می‌نشست و تکان نمی‌خورد شکایت هم داشت که دوتایی باشیم اگر بیرون میرویم فقط دونفره باشد اگر حرف میزنیم فقط دونفره باشد و همه چیز را در حد دونفره می‌خواست... روز آخر که آمد باز هم کناری نشست و طبق عادت هر دودقیقه صدایم می‌کرد! که مثلا حواسم پرت دیگران نباشد، اصولا حال تکان خوردن هم ندارد شاید هم در شأن خودش نمی‌بیند، علی ای حال آن روز وادارش کردم آن قدر مقاومت کرد و آنقدر دستش را کشیدم و بلندش کردم و به سختی کشاندمش وسط میدان که تسلیم شد تا به بازی دونفره تن بدهد اولش گفت بلد نیستم و مدتهاست بازی نکرده ام میدانستم که این مقاومت هم برای همان شأن کاذبی‌ست که دارد نمی‌خواهد اشتباهش را کسی ببیند یا کم بیاورد گفتم امکان ندارد بلد نباشی، اصلا بدمینتون را همه بلدند راکت را به زور دستش دادم اولش نمیتوانست بزند، سرویس را اگرچه بیشتر بچه ها بلد نیستند اما جواب هم نمیتوانست بدهد و البته بیشتر این بود که نمیخواست هر پاسخ اشتباه را به گردن ابر و باد و مه وخورشید و فلک می‌انداختم "این تقصیر سقف بود این تقصیر چراغ بود این تقصیر راکت این تقصیر توپ اصلا زمین کج است اصلا دیوارهای مسجد زیادی نزدیک است، جاذبه زمین زیادی دارد دخالت میکند و و و ..." مدام عذرخواهی میکرد اما میدید که به شوخی میگذرانم، راحت تر شد اولین ضربه‌ی درست را که زد آنقدر برایش جیغ و هورا کشیدم که باورش نمیشد دومی و سومی را هم زد و راه افتاد دیگر مجال نمیداد که استراحت کنیم چندلحظه‌ای راکت‌ها را به دونفر دیگر دادم بازی کنند، هی غر زد که پس کی نوبت ما می‌شود! حالا وقت بهره‌برداری بود یک بچه کلاس اولی که شش سال از خودش کوچکتر بود خواست بازی کند بلد هم نبود بردمش و سپردم دستش گفتم با این بازی کن و راهش بنداز در شرایط عادی امکان نداشت حاضر شود با کوچکتر از خودش همبازی شود اما حس خوبی که پیدا کرده بود کار خودش را کرد، با خوشحالی پذیرفت و به مثابه‌ی یک مربی با بچه همبازی شد، دخترک کلاس هفتمی ما آخر بازی کلی خانوم‌تر شده بود! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
پیرو پیگیری دوستان برای انجام قربانی، به امید خداوند قرار است در روز بزرگ نیمه شعبان، قربانی گوسفند به نیابت از جمع انجام شود، بزرگوارانی که قصد مشارکت دارند به هر اندازه که می‌توانند، مساعدت کنند، (لطفا در صورت هر نوع واریزی به خادمین خیریه اطلاع دهید) @kheiriyehnofel
"زن‌ها هرکاری بخواهند،می‌توانند انجام دهند" این شعار پر سروصدا و پرطمطراقی‌ست که طیف‌های مختلف در لباس دفاع از حقوق زنان علم کردند و زن‌ها هم با احساس نجات‌یافتگی به هر کاری دست زدند تا حقانیتش را اثبات کنند، یکی راننده تریلی شد، یکی کارگر ذوب آهن، یکی از برج آزادی تهران بالا رفت یکی لباس نینجا پوشید تا کسی حقش را نخورد، یکی موهایش را تراشید، یکی عریان شد و یکی‌های دیگری که عملکردشان بیشتر گشودن گره‌هایی بود که طی سالها در نتیجه افراط‌ها یا ظلم‌ها به وجود آمده بودند و نه تنها راه نجاتی ایجاد نکردند که اتفاقا زن را بیشتر از همیشه از فطرت واقعی‌‌اش دور کردند و ظلم بزرگ‌تر را رقم زدند، زن‌ها قوی‌تر و توانمندتر از آن چیزی هستند که بشود تصور کرد، بسیار قوی‌تر از "قوی‌ترین زنان جهان" که در حمل گوی‌های سنگین با هم رقابت می‌کنند، اما ازین ظرفیت عجیب هم خودشان غافل هستند هم اجتماعی که در طول قرن‌ها موجبات افراط و تفریط را برای آنان به مثابه جنسی متمایز فراهم کرده است، *زن می‌تواند دلیل سعادت یا‌ شقاوت خانواده باشد* به نظر می‌رسد همه‌ی قدرت بی‌نظیر زن در همین عبارت نهفته است، اینکه پیشرفت یا پسرفت خانواده به واقع با تو جابجا می‌شود و رشد تو مایه رشد آنها و افول تو مایه افول آنهاست! نمی‌دانم قدرتی بالاتر ازین را می‌توان در دنیا تعریف کرد و آیا بانویی هست که این قدرت را باور نداشته باشد؟! آری، زن هر کاری که بخواهد می‌تواند انجام دهد، تا آنجا که برای خانواده‌اش سبک زندگی تعریف کند و چندنفر بر اساس تعریف و تعبیر او از زندگی، مسیرشان را انتخاب کنند، زن یک قدرتمندِ بی‌نظیر است، این ادعا در ادامه مطلب اثبات خواهد شد اگر خدا بخواهد... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
قلمزن
#قدرت_زن_بودن1 "زن‌ها هرکاری بخواهند،می‌توانند انجام دهند" این شعار پر سروصدا و پرطمطراقی‌ست که طی
تو می‌توانی صاحب سبک زندگی خانواده‌ات باشی، می‌توانی بهترین و سالم‌ترین شکل زندگی را برای این چندنفری که حول تو شده‌اند یک خانواده، تعریف کنی، تو میتوانی زیبایی را خودت در شمایل زندگی خانواده تبیین کنی، اصلا تعریف علاقه‌مندی‌های اهل خانه و شکل‌گیری آنها دقیقا به دست تو انجام می‌گیرد، باورش سخت است اما بدون آنکه بدانی این‌هارا رقم زده‌ای حتی اگر حواست نبوده باشد، عجیب است اما حتی اینکه فرزندت چه بخورد و چه نخورد توسط تو شکل می‌گیرد، اینکه همسرت چگونه بپوشد چگونه زندگی کند و چه چیز را زیبا بداند و چه چیز را زشت، اینها همه به واسطه تو معنا پیدا میکند، اینکه ویترین تحمیلی ظروف کریستال را کتابخانه می‌کنی، مانیفست زندگی‌ات را تعریف کرده‌ای، اینکه دکور خانه‌ات را فارغ از جلوه‌گری بچینی و با حداقل ها صفایش دهی، اینکه در تهیه غذا به سلامتش توجه کنی، اینکه در بارداری و شیردهی به لقمه‌هایی که بیرون از خانه میخوری اهمیت بدهی، اینکه نوزادت را در فضای پاک و دور از آلودگی پرورش دهی، اینکه اتاق فرزندت را پر از اسباب‌بازی‌های رنگارنگ نکنی، اینکه وقتی شیره جانت را به فرزندت می‌دهی وضو بگیری و افکار منفی و تاریک را از خودت دور کنی و ذکر خداوند را بگویی، اینکه رفت و آمدت را با کسانی تنظیم کنی که پاکی و طهارت را به خانه‌ات می‌آورند، اینکه همزمان با تربیت فرزندت خودت را تربیت کنی، اینکه اهل خواندن باشی و اهل تلمذ و اهل توجه به سلامت جسم و روانت، اینکه اهل چشم و همچشمی‌های زنانه نباشی، اینکه اتمسفر خانه‌ات، اتمسفر بدجنسی و بدخواهی و بدگویی نباشد، اینکه خانواده تو را مأمن خویش بدانند و مایه‌ی سکینت آنها باشی، و ده ها مورد دیگر که وقتی باشند، تو می‌شوی دلیل سعادت نه تنها یک خانواده، که صدها و هزاران خانواده که به تو وصل می‌شوند و می‌شوی مادر نسل‌هایی که برکاتشان به توصیف نمی‌آید، آری زن‌ها هرکاری که بخواهند، می‌توانند انجام دهند، این میان چیستیِ آنچه می‌خواهند، جهانی را تغییر خواهد داد... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای استاندار! شاید نتوانید تصور کنید که مکالمه شما با آن بخشدار بخت‌برگشته تا چه حد تاثر که نه، خشم آدم‌هارا برانگیخته است،میدانید چرا؟؟ چون آدمها تشنه عدالت هستند و جویای روزی که حکومت عدل الهی حاکم شود و برای رسیدن به آن، بهترین‌هایشان را از دست داده‌اند، دسته‌گل های این سرزمین جان سر دست گرفتند و به خاک افتادند تا نیاید روزی که کسی مانند شما این‌چنین دهانی را ببندد و بابت هیچ، به گوشه قبای ریاستش بربخورد، و تفاوتی هم ندارد که این مسئول به کدام جناح و حزب و طیف متعلق باشد! آقای استاندار، اگر یکبار نهج‌البلاغه را خوانده بودید و خودتان را جای کارگزاران حضرت قرار می‌دادید، شاید همانجا ازینکه بر کرسی کارگزاری بنشینید انصراف می‌دادید، چون درباره نرمخویی با مردم فرموده‌اند و انصاف و پرهیز از خشم و هم‌سطح شدن با زیردست و همه‌ی آن درّ و گوهرهایی که احتمالا به چشمتان نیامده است، ناراحت شدید که چرا خدمات مدیران را زیر سوال برده‌اند، ظاهرا مانیفست فکری شما باید به تنظیمات کارخانه برگردد تا یادتان بیاید که هیچ مسئولی هیچ منتی بر سر مردمش ندارد، مردمی که قرار بوده ولی‌نعمتان شما باشند! آقای استاندار حال که حیثیت حاکمان اسلامی را برده‌اید، واجب است نمانید! شنیدیم به جای شما بخشدار کدکن استعفا کرده است، نگذارید کار دنیا برعکس باشد، برشماست که عذرخواهی کنید خاک کف پای زیردست را ببوسید و به استغفار از خطای بزرگی که کرده‌اید، کرسی کارگزاری را به اهلش واگذار کنید، و البته این حداقل کاریست که می‌توانید انجام دهید!... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بچه که بودم، دروغ چرا... از آمدنتان می‌ترسیدم، آن‌قدر که در یواشکی‌هایم دلم نمی‌خواست بیایید، اصلا چه کاری بود آمدن شما، داشتیم زندگی می‌کردیم و خوش بودیم و بازی و سرخوشی و سرگرمی، چرا باید دلم میخواست که شما بیایید و خون راه بیاندازید و جنگ شود؟! و کاش کودکی‌ام با این توهم تلخ نمی‌گذشت و کاش کودکیِ هیچ کودکی با این توهم تلخ نگذرد! بزرگتر که شدم دانستم اصلا ماجرا این نیست، اشتباه به عرض ملت رسانده بودند، ما قربانی غلط‌فهمیدن‌های دیگران بودیم قربانی نقل‌قول‌های اشتباه همه‌ی بزرگترهایی که احتمالا تصورشان از آمدن شما همین بود، و نمی‌دانستیم که بی‌قراری هزاران ساله بشر فقط با همین آمدن است که قرار می‌گیرد، و این غربتی که شب و روزش را ناآرام کرده است، فقط با این ظهور سامان می‌یابد، قصه عجیبی‌ست، چرا درست نمی‌گوییم‌اش، چرا خوب روایتش نمی‌کنیم چرا حق مطلبِ آمدنتان را ادا نمیکنیم؟! می‌شود آدمی بداند که پایان همه رنج‌هایش شما هستید و باز منتظرتان نماند؟! می‌شود بداند که دنیایش با ظهورتان به منتهای کمال و رشد می‌رسد، و باز برای آمدنتان بال و پر نزند؟! می‌شود بداند که سکینتِ عالم به بودن شماست و بی‌اذن شما نه حیاتی محقق می‌شود و نه مماتی رخ می‌دهد و باز چشم‌انتظار شما نباشد؟! می‌شود شمارا کمال همه آرزوها و خواستن‌ها و دویدن‌هایش بداند و باز برای آمدنتان خون به جگر نماند؟! شما برای فهمیدن‌هایمان دعا کنید برای اینکه عطش دیدارتان مارا بِدواند برای اینکه طعم انتظارتان را بچشیم -نه اینکه فقط بگوییم- برای اینکه جانمان به محبتتان بند باشد برای اینکه هر سنگی که سرراهتان هست، برداریم شما دعا کنید و بخواهید گرگ‌ها امانمان را بریده‌اند آقا، نپسندید این رمه بی‌چوپان بماند... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
آدم‌ها را ریز می‌بیند مدلش این است و صدالبته جایگاه خانوادگی و شرایط زندگی‌اش بی‌تاثیر نبوده است، با کسی ارتباط نمی‌گیرد و هربار که وارد گروهش میکنم چندساعت نمی‌کشد که به نشانه اعتراض به چیزی گروه را ترک می‌کند، اسمش را گذاشته‌ام "لفت"وک خانوم، خودش هم انگار ازین صفت متفاوت بدش نمی‌آید! اول ارتباطمان برایش از ارزشمندی آدمها گفتم اما زیربار نرفت آخرش گفت "باشه فکر میکنم..." و فکر نکرد! همیشه در ارتباط با بچه ها تحقیرآمیز برخورد می‌کند و نه فقط بچه‌ها که همه‌ی آدم بزرگهای دوروبرش، غیر از یک اینفلوئنسر مشهور کسی را در دنیا آدم حساب نمی‌کند و عجیب است خیلی... یعنی شبیه‌ش را ندیده‌ام، خودش می‌گوید که شما هم حساب هستید اما خدا می‌داند راست میگوید یا تعارف می‌کند و من ازینکه به قدر آن اینفلوئنسر به غایت نابهنجار آدم حساب میشوم باید خوشحال باشم یا نه...! علی ای حال امروز هم تمام مسیری که پیاده میرفتم برای هم صوت فرستادیم، برایش گفتم اینکه آدمها ارزشی نداشته باشند خودت را اذیت می‌کند و به حال آنها فرقی ندارد، گفت اتفاقا راحتم و رفتارشان دیگر اذیتم نمی‌کند، گفتم مثل تو نوجوان که بودم یک آقای دکتری در فامیل نصیحتم کرد و گفت برای اینکه راحت زندگی کنی فکر کن دنیا یک طویله است و همه گاو و گوسفند هستند و با رسم شکل در دفترم اینهارا برایم توضیح داد، اول به دلم نشست و دیدم چه فکر خوبی، اما کم کم که آدم‌های بزرگ زندگی ام را دیدم فهمیدم آدمها هرکدامشان چشمه‌ای از خیر و خوبی هستند، اگر نمی‌بینیم اشکال از ماست نه آنها... اینهارا که میگفتم جوابهایش فقط "چمیدونم" بود گفتم اینطوری جواب نده فکر کن و نظرت را بگو گقت اون روزهای اول هم در این مورد با هم حرف زده بودیم اما من نتوانستم فکرم را عوض کنم چون فکرم شکل گرفته! برایش از شدت امکان تغییر در نوجوانی گفتم و حسرتی که بعدترها به دل آدم‌بزرگها برای تغییر می‌ماند، و این بار قول داده که برود و فکر کند، و خدا کمکش کند که بتواند... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
ماه مبارک در راه است برای اغلب ما داشتن یک سفره افطار و یک وعده سحری دشوار نیست اما همه می‌دانیم که خیلی‌ها حداقل‌ها را برای رفع گرسنگی خود و فرزندانشان ندارند، (سال گذشته برای دیدن مادر پیری رفته بودیم که تنها زندگی می‌کرد، فقط یک کیسه نان خشک در خانه داشت و افطار همان را با چای می‌خورد) اگر هر کدام از ما بخشی از آذوقه ماه مبارک نیازمندی را تهیه کنیم، سفره‌های آنان نیز خالی نخواهد ماند، هریک از اقلام زیر را به هر مقدار که می‌توانید تهیه کنید لطفا اطلاع دهید: لوبیا، نخود، عدس روغن رب نبات، قند، شکر سویا پنیر چای برنج بلغور گندم یا جو کمک‌های نقدی شما هم برای خرید همین اقلام پذیرفته می‌شود. @ghalamzann
‏رنج ها را تحلیل کن که از کجا برخاسته‌اند. آیا خودت به وجود آورده‌ای؟ پس بگذار آیا دیگران برایت ساخته‌اند؟ پس خراب کن و اگر از این هر دو نیست پس بکوش که بهره اش را بگیری و درسش را بخوانی! "استاد علی صفایی حائری" @ghalamzann
اپیزود اول: 🔹بگذاریم میدان بیان و قلم باز باشد(اسفند 92) 🔹ذره ای از حق آزادی بیان کوتاه نخواهم آمد(آبان 96) اپیزود دوم: فصل دو سریال ، بعد از چندقسمت، با تاخیرهای معنادار پخش می‌شود، جملاتش سانسور می‌شوند، و فشارها آنقدر واضح هستند که همه مردم متوجه می‌شوند که گاندو پایش را از گلیمش درازتر کرده است. اپیزود سوم: دورهمی کلاب هاوس(00/1/12) " از اول تا آخر دروغ است...درباره شکایت از گاندوساز ها باید بگویم، ما به اندازه کافی گرفتاری داریم که وارد کاری که نتیجه ندارد، نشویم" اپیزود چهارم: پخش سریال متوقف می‌شود(00/1/13) @ghalamzann
قلمزن
#آزادی_بیان #گاندو اپیزود اول: 🔹بگذاریم میدان بیان و قلم باز باشد(اسفند 92) 🔹ذره ای از حق آزادی بیا
"خودم و شمارا به تقوای الهی دعوت میکنم..." سه اپیزود مطلب قبلی عین واقعیت است اما اپیزود چهارم یعنی "توقف" گاندو یا به "پایان رسیدن" واقعی این فصل آن، در هاله‌ای از ابهام است که بهتر است قضاوتی نداشته باشیم، تهیه‌کننده می‌گوید این فصل تمام شده، موسسه شهیدآوینی هم توییت کرده که سریال برای 13 قسمت تولید شده بوده و به پایان رسیده است، اینکه اینها راست هستند یا نه، به عهده خودشان، ما مراقب باشیم ذره ذره های ایمانمان را که اصلا معلوم هم نیست مقبول باشد به آتش نکشیم، در بازی‌های آخرالزمان که در بستر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهند، پناه ببریم به خداوند، تا بازی نخوریم و دامن نزنیم... عاجزانه تقاضا دارم دوستانی که مطلب را ارسال کردند این توضیح را سنجاق بفرمايند، عذرخواه و تشکر @ghalamzann
20 فروردین به ياد مردي كه سهامدار اين زندگي ست و سهامدار قدم‌هايي كه برداشته می‌شوند، به ياد مردي كه  صبوري‌اش، مقاومتش، اصرارش و استمرارش: در مسير رفتن در وانفساي كار   در سخت ترين شرايط در خفقان باورها در تنهاترين تنهايي‌ها در تنگ ترين محبس‌ها در شلوغ ترين خلوت‌ها در غريب ترين جلوت‌ها در بيگانه‌ترين محيط كاري در حساس‌ترين دوران‌ها چراغ راه است برای هرکه بخواهد راه رفته‌اش را برود.. هشدارنوشت: اگر تماشای فوتبال و سریال و نشستن ما پای بازی‌های کامپیوتری و همچنین مجازی‌گردی ما و رمان کیلویی خواندن ما، بیشتر از مطالعه کتب شهید آوینی است، ما زیر خط فقر فرهنگی قرار داریم!!  ف. حاجی وثوق @ghalamzann
" تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم ، من از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم ، من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده ام ، به شب‌های شعر و گالری‌های موسیقی رفته ام، موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره ی چیزهایی که نمی‌دانسته‌ام گذرانده‌ام، من هم سالها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب"انسان تک ساحتی" هربرت مارکوز" را - بی آنکه آن زمان خوانده باشمش - طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: "عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد."... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شد‌ه‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم  که "تظاهر به دانایی" هرگز جایگزین "دانایی" نمی شود ،و حتی از این بالاتر دانایی نیز با "تحصیل فلسفه" حاصل نمی آید .باید "در جست و جوی حقیقت" بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت... " پی نوشت: دوستان اگر مجموعه مستند "آقامرتضی" را این شب‌ها از شبکه 3 ندیده‌اید، بر خود واجب بدانید که از تلوبیون بگیرید و ببینید. @ghalamzann
در سال های جنگ، بنیاد شهید به تعدادی از خانواده های ایثارگران در یکی از شهرک های تازه تاسیس تهران زمین می‌داد. دوستانش که از نزدیک وضع مالی او را می‌دانستند، از رئیس بنیاد شهید خواستند به فرمانده نیروی زمینی که جانباز هم بود، قطعه زمینی اختصاص بدهند. رییس بنیاد هم که از زندگی او بی اطلاع نبود، موافقت کرد. دوستان برای این که او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست به کار ساختمان‌سازی شدند. تا این که در نیمه کار فهمید. چنان عصبانی شد که حتی صدایش می لرزید. شاهدان ماجرا اذعان می‌کنند که هرگز او ر ا چنین ندیده بودند. او حتی برای نخستین بار بر سر دوست قدیمی‌اش داد زده بود که: «شما چطور توانستید بدون اجازه من دست به چنین کاری بزنید؟» عصبانیتش که فروکش کرد، از آنان عذرخواست. گفت می داند آنان قصد خدمت به او و خانواده اش را داشته اند، اما او چنین استحقاقی ندارد. بعد برای رییس بنیاد شهید نامه ای نوشت به این مضمون:«اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس می کنم به ازای رسیدن به مسکن، بهای گرانی را دارم می پردازم، آن هم ثمره همه مجاهدت هایی‌ست که برای خدا کرده‌ام (که اگر خداوند آن را تایید فرماید)و قلبم رضایت نمی‌دهد چنین شود. لذا با توجه به این که خدا می‌داند، نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمی‌دانم بلکه هم چنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم، عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم. قاطعانه اقدام فرمایید که ساختمان نیمه کاره مسکن این جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را که اضافه بر وام واگذاری (مبلغ چهارصد هزار تومان) هزینه شده است، به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم» 🔹چقدر تفاوت است بین آنها که در اوج خدمت شبانه‌روزی همواره خودشان را بدهکار می‌دانستند و هرگز چیزی برای خود نخواستند، با کسانی که همیشه طلبکارند... 21 فروردین روز @ghalamzann
در گفتگوی صمیمانه و شوخی خودمانی برای دختر 24 ساله اش آرزوی دوتاشدن میکنم، سریع موضع می‌گیرد که خیر هنوز زود است و اول باید یک شغل مناسب پیدا کند!! شوخی را ادامه می‌دهم که مگر پسر است که شرط ازدواجش شغل باشد، میگوید ازدواج دیر نمی‌شود دختر باید دستش در جیب خودش باشد... جمله‌ای که این سالها ورد زبان آدمها شده، زن و مرد هم ندارد، دخترها دلشان می‌خواهد استقلال مالی داشته باشند و پسرها وقیحانه دلشان نمی‌خواهد به تنهایی بار مالی زندگی را به دوش بکشند، و دخترها حواسشان نیست که چه کلاهی قرار است سرشان برود، عهده‌داری اقتصاد خانواده توسط زنان ظلم بزرگی‌ست که خودشان هم در شکل‌گرفتنش بی‌تقصیر نیستند، از وقتی برای زنان سخت شد وابستگی مالی داشته باشند و البته زیاده‌خواهی هم به این سختی اضافه شد و از وقتی شاغل بودن زن شد کلاس و شد مزیت و شد حسرت برای زنان خانه‌دار، تلاش‌های فردی و اجتماعی برای کسب جایگاه‌های شغلی توسط دختران شکل گرفت، و شاغل بودن زن به ذائقه مرد خوش آمد و دیگر نتوانست خودش سلطان تامین معیشت خانواده باشد، بضاعت زن که باید صرف تکالیف خودش میشد صرف کسب درآمد شد رخدادی که هیچ تناسبی با قدوقواره توانایی زن نداشت! به میزانی که زنان بار را برداشتند مردان شانه‌هایشان را خالی‌تر کردند، غافل از آنکه اصلا شانه‌های زن برای چنین باری آفریده نشده است، امروز در کمال حیرت وقتی مادری به دنبال عروس و پسری به دنبال همسر می‌گردد، روی شاغل بودنش تاکید می‌کند و برخی پارا فراتر گذاشته به معلم بودن و دندانپزشک بودن و مشاغلی که تضمینی هستند تاکید می‌کنند! و این مردان نمی‌دانند که "مرد" بودنشان به برداشتن همین بار است که اگر واگذارش کنند، در نگاه زن کوچک و کوچکتر می‌شوند، درست همان اتفاقی که مرد از آن بیزار است و بخشی از حیاتِ ابهت و اقتدارش در حفظ همین مسئولیت و تکلیف است، آقای محترم بگذارید زن به شما وابسته بماند اما این وابستگی را برایش شیرین کنید و دلیل و سبب تمایل او به شاغل شدن نباشید، خانم محترم والله این مشاغل سنگین و دائمی برای توان شما ساخته نشده است نه متناسب با روح و روان شماست نه متناسب با کشش جسمانی شما، تأمین معیشت را به مرد بسپارید و طعم شیرین زندگی را بچشید، این نه شعار است و نه نگاه دگم و متعصبانه، هیچ ربطی هم به مذهب ندارد، صرفا صحبت از مصلحت و سعادت شماست. توجه کنیم در این بازی دوسرباخت، کسی که بیش از همه متضرر میشود کانون مقدسی به نام "خانواده" است. ف. حاجی وثوق @ghalamzann
ماهِ خوبِ این فراز عجیب و دلنشین که بنده را آب می‌کند از شرم حضور، و کرامتی که از جانب او بر وجود بنده سایه می‌افکند تا همینقدر راحت و بی تکلف و بی‌ملاحظه در محضر مهربان او رجز بخواند: وَ إِنْ كانَ قَدْ دَنا أَجَلِى وَلَمْ يُدْنِنِى مِنْكَ عَمَلِى فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِى!!  و اگر مرگم نزدیک شده باشد و عملم مرا به تو نزدیک نکرده باشد پس اعترافم را به گناه، وسیله خویش به بارگاهت قرار دادم!! یعنی بنده من اگر توفیق عمل نداشتی همین که بدانی گناهکاری تو را به خودم نزدیک میکنم!! مگر می‌شود با این مناجات وداع کرد! مناجات که روز و ماه و مناسبت نمی‌خواهد، تا بنده بنده است، می‌تواند بخواند و بنالد و از خدایش نوازش بگیرد، او از من و ما شکستگی می‌خواهد، و فقط همین... @ghalamzann