گل که میگرید غمِ عریانیاش را میخورد
پیچ و تاب زخم سرگردانیاش را میخورد
خاک اگر باران نمیبیند گناهِ ابر چیست؟
نامسلمان چوب بیایمانیاش را میخورد
عشق را از دستبرد بیوفایی دور کن
گرگ، بیشک برّهی قربانیاش را میخورد
راستی! بارِ کج خود را به منزل میبرد
آن که دارد نان بیوجدانیاش را میخورد؟
وامصیبت! شیخ راه قبله را گم کرده است
غصهی معشوقهی پنهانیاش را میخورد!
اشک بند آمد ولی این سدّ بیجان نیمهشب
بیگمان دیوارهی سیمانیاش را میخورد...
#ناصر_حامدی
شب شعر «دلتنگی ما و تنگِ چشمه»
⚪🔸با حضور شاعران مطرح «استان و شهرستان»
▪️دکتر غلامرضا کافی
▪️دکتر عبدالرضا قیصری
▪️یدالله محمودی
▪️حسن داناپور
▪️علی فروزانفر
▪️محمدحسن کریمیان
▪️رضا لرپور
▪️شهدخت روستا
▪️فریده عربی
▪️منصور خدامی
▪️مرتضا خواجه
▪️علیرضا حسینی
▪️سارا خلیفه
▪️محبوبه مهبودی
▪️فاطمه شجاعی
▪️ملیحه خدامی
🔸با اجرایَ:
▪️علیرضا طیبی
▪️عاطفه خدامی
⚪️زمان: دوشنبه ۳ دی ماه
⚪️ساعت: ۱۷:۳٠ عصر
⚪️مکان: سالن اجتماعات فرهنگسرای سرو
⚪️شهرداری و شورای اسلامی شهر زرقان
⚪️فرهنگسرای سرو
⚪️انجمن ادبی مهرورزان
۴ دی زادروز رودکی
(زاده ۴ دی ۲۵۰ سمرقند -- درگذشته سال ۳۱۹ پنجکنت) نخستین شاعر پارسیگوی
او که در رودک سمرقند چشم به جهان گشود، در هشت سالگی قرآن آموخت و آن را از بر کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.
وی که از شعرا و سخن سرایان بزرگ و نامدار است از نعمت بینایی بیبهره بود، اما روحی با عظمت و اندیشهای بلند و طبعی عالی داشت.
چنـگ را نــیز نیکو مینواخت، نوایی گرم داشت و قصیده و غزل و مثنوی شیوا میسرود و بــه سبـک خراسانی مدیحه سرایی میکرد.
او شاعر دربار نصربن احمد سامانی بود که در اثر جلب رضایت او صاحب مکنت فراوان شد، ولی پـایان عمر را به تنگدستی گذراند.
وی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترینها نیز بشمار میرود.
تعداد سرودههای رودکی را از صدهزار تا یک میلیون بیت دانستهاند؛ ولی آنچه اکنون بجامانده، بیش از هزار بیت نیست که مجموعهای از قصیده، مثنوی، قطعه و رباعی را در بر میگیرد.
از دیگر آثارش و مهمترینش منظومه کلیله و دمنه است که محمد بلعمی آن را از عربی به فارسی برگرداند. او به خواسته امیرنصر و ابوالفضل بلعمی آن را به نظم فارسی نیز در آورده است ، اما متاسفانه این اثر گرانبها مانند سایر آثار و مثنویهای وی گم شده است و از آن جز ابیاتی پراکنده در دست نیست.
در شعر او قوه تخیل، قدرت بیان، استحکام و انسجام کلام همه با هم جمع است و به همین دلیل در دربار سامانیان، قدر و مرتبهای داشت که شاعران بعد از او همیشه آرزوی روزگار او را داشتند.
آرامگاه رودکی
روستای پنج کنت/ دوشنبه/تاجیکستان
با یک کلیک وارد اشعار «رودکی» شوید👇
<http://ganjoor.net/roodaki/>
۴ دی ماه، زادروز استاد شاعران و تثبیت کننده شعر فارسی؛ #رودکی
نگاهی به رودکی به مناسبت ۴دی ماه زاد روزپدر شعر فارسی
غزل رودکی وارنیکوبود
غزلهای من رودکی وارنیست
عنصری
رودکی چهار دی ۲۴۴ متولدشد
او استاد شاعران وپدر شعرفارسی است.
شعراو ملموس ،واقعی وامروزی است
دردهای رودکی بخصوص نالیدنش ازدرد پیری امروز گویا سخنی از زبان ماست.
مرا بسودوفروریخت هرچه دندان بود
نبود دندان لابل چراغ تابان بود
نهال درخت برومندوسایه گستر ادب پارسی را رودکی وهم عصران اوکاشتند
وبا پرورش وخلاقیت وشوق فردوسی سعدی .حافظ. مولوی. نظامی .خیام
به بارنشست وبرجهان معنویت وادب
جهان سایه گسترد.
.
رودکی از اقران خودبرتربود
سبک اوسهل وممتنع است چنانکه
به قول نظامی عروضی تا زمان نظامی
هرچه شاعران خواستند
شعری همترازشعرمعروف
بوی جوی مولیان آید همی
بوی یار مهربان آیدهمی
بسرایند نتوانستد
ابوعلی بلعمی وزیر معتقد بود که :رودکی درهمه ی عرب وعجم بی نظیر است.
وقتی امیر بخارا چندسالی بود که درهرات مانده بود وبه بخارا نمی رفت .
اطرافیان به رودکی پناه بردند
تا امیر را برای حرکت به بخارا تشویق کند.
رودکی باسرودن و چنگ نوازی آنچنان امیررا منفعل کرد که به قول نظامی عروضی (از تخت فرودآمدوبی موزه پای دررکاب خنگ نوبتی نهاد) وبه طرف بخارا حرکت کرد
منظور نظامی از اوردن این حکایت
تاثیر شعراست برروان آدمیزاد
شعررودکی. به تعبیر خوداو(لفظ همه خوب وبه معنی همه آسان)
تشبیهات لطیف ومحسوس از مظاهرطبیعت بی نظیراست استادشاعران آن شاعر تیره چشم روشن بین
دانش را اندر دل چراغ روشن می داند
وصف اواز عشق زیبا رویان .از بزم وشادی از دوران پیری از افسوس بر گذشتن ایام جوانی همه چون قطرات روشن باران دلپذیر ومروارید گونه است
شاعران قرن چهارم به خرد.شادی. وصف طبیعت .مدح اهمیت می داده اندکه رودکی هم این همه را دارد
رودکی لذتها ورامشهایی را که درکنار سیه چشمان بخارادرمی یافت قدر می شناخت
شادی زی باسیاه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه وباد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکردباید یاد
باد وابراست این جهان فسوس
باده پیش آر،هرچه باداباد
این نفس گرم رودکی است که تا درخت شعر فارسی پرباراست. برمیوه های مروارید گونه شعر دری می دمد.
ل.بهرامیان
هی میرویم و جاده به جایی نمیرسد
قولی که عشق داده به جایی نمیرسد
چون کوه، روی حرف خودم ایستادهام
کوهی که ایستاده به جایی نمیرسد
دریا هنوز هست، ولی ماندهام چرا
این رودِ بی اراده به جایی نمیرسد
دنیا همیشه عرصهی پیچیده بودن است
آدم که صاف و ساده به جایی نمیرسد
«راهیست راه عشق» که در روزگار ما
هر کس که پا نهاده به جایی نمیرسد
عمری فقط قدم زدم و مطمئن شدم
هرگز کسی پیاده به جایی نمیرسد
من حاضرم قسم بخورم مست نیستم
این چند جرعه باده به جایی نمیرسد...
#حسین_طاهری
"یادی از رودکی/ به بهانهی چهارم دی و انتساب آن به پدر شعر فارسی"
اگر در نظري كلي اشعار رودكي(ف.۳۲۹) را از زاویهی انواع ادبي واكاوي كنيم، خواهيم ديد كه وصف و اندرز و مدحهاي ساده (غير اغراقي و باورپذير) و تغزل ومرثيه و شكوه و داستانهاي منظوم و در كنار آن خمریه، زيرشاخههاي اصلي شعر رودكي را تشكيل ميدهد.
رودكي همانگونه كه ويژگي ديگر شاعران اين دوره نيز هست، به خردورزي و عقلگرايي در اشعارش توجهي ويژه دارد و چون اين جهان را گذرا و فاني ميداند، مخاطب را به بهرهگيري از لذت حيات تا پيش از رسيدن زمان مرگ دعوت ميكند و ميكوشد با استمداد از آموختههاي ايراني و اسلامي، اين مفهوم را به نحوی نیکو به مخاطب منتقل کند. نگاه رودكي را به جهان، ميتوان از سويي مقدمهي دیدگاه دهري و دمغنیمتشمار خيام دانست؛ و از سویی دیگر مقدمهای بر خردگرايي شاعراني چون ناصرخسرو به شمار آورد؛ شايد همين تفاوت نگرش رودكي به جهان در مقايسه با خيام و وجه نيمهمذهبي شعر او باشد که او را با دیگر شاعران بزرگ کهن متمایز کرده است:
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرو کردند
(رودكي، 498:1341)
نگاه اندرزي و اخلاقي رودكي و همچنين ديدگاه خاصي كه دربارهي جهان دارد، يكي از زمينههاي روي آوردن او را به مفاهيم و اشارات ديني و حكمي فراهم ساخته است. انديشهي اندرزمدار او را بهوضوح در رعايت زمينههاي معتدل مدحها ميبينيم. او همچنين در توجهي كه به نظم حكايتهاي اخلاقي به¬ويژه در «كليله و دمنه» دارد، اين تمايل را آشکارا نشان داده است.
رودكي خلاف ديگر شاعران عصر ساماني كه هجو را يكي از ويژگيهاي سبكي در اشعار خود میدانند، به اين نوع ادبي بيتوجه بوده است (دست کم بر اساس ابیات باقی مانده) و اين نكته نيز با زمينههاي اخلاقي و شايد ديني در شعر او سازگار است.
اخلاقي بودن او به اندازهاي واضح است كه شاعران خردگرا و عرفانمدار بيش از ديگران از مفاهيم اشعار او بهره بردهاند و تاثير شعر او را در سدههاي بعد بر اشعار فردوسي،كسايي، ناصر خسرو، سنايي، سعدي و مولوي ميبينيم. حتي ناصرخسرو كه با شاعران مداح ميانهای ندارد، شايد به سبب همين پيوند اخلاقي و خردمندانه، از او به نيكي ياد ميكند و او را شاعر روشنبين ميخواند:
اشعار پند و زهد بسي گفته است
اين تيرهچشم شاعر روشنبين
(ناصر خسرو،90:1368)
احتمالا گرايش نزديك به شيعيان اسماعيلي يكي از زمينههاي بهرهگيري رودكي از مفاهيم ديني را فراهم ساخته و اين نكته را در برخی از ابيات منسوب به او ميتوان ديد. گويي در دیوان رودكي پيش از دوران تعصبهاي ديني، آنقدر ابيات شيعي و ديني بوده كه ناصرخسرو او را شاعري منقبگو دانسته و با حسّان مقایسه کرده است:
جان را ز بهر مدحت آل رسول
گه رودكي و گاهي حسّان كنم
(همان:372)
#چهارم_دی
#رودکی
#شعر_کهن
https://eitaa.com/mmparvizan
وفاداری میز 😂😂😂
از سعید سلیمانپور ارومی
یکی از بزرگان، به شکلی تمیز
شنیدم که چسبید عمری به میز!
چو گیسوی مَهطلعتانِ طراز
مدیریت و عمر او شد دراز
به هنگام نَزعش، ز خویشان کسی
بر آن میز زد زور بیجا بسی
نشد کنده میز از برِ محتضر
مگر شد از آن محتضر را خبر
بزد شیشهی میز را بر سرش
که میزش نگردد جدا از برش
همه در عجب، چون پس از مرگ نیز
نداد از کفِ خویش، دامان میز!
نگو: میز بر کس ندارد وفا
تو بنگر وفاداری میز را!
شده میّت و میز با هم کفن
در این کار، حیران شده گورکن
جدا کردنش چون نه مقدور شد
به همراه آن میز، در گور شد!
😂🌺😂🌺
به نقل از مجلهی اینترنتی ستاره، ۲۸ تیر ۱۴۰۲.
#شعرطنز
#وفاداریمیز
#سعیدسلیمانپورارومی
🦋🦋🦋
بوی کباب
خفْاش ها، بوی آفتاب شنیدند
کور دلان حرفی از سراب شنیدند
مَستٰ ظریفانِ خامِ ظرف شکسته
باز بوی مستیِ شراب شنیدند
دُور نشینان ِمیزِ خالی برجام
بار دگر بویی از کباب شنیدند!!
#حسین کیوانی
#جهاد تبیین ۳
#احمق ها بوی کباب شنیدند!!؟
خطاب رهبر انقلاب به
دشمنان داخلی و
خارجی در
جمع مداحان وشاعران آیینی
زندهیاد دکتر باستانی پاریزی، در چنین روزی به دنیا آمد. خواندن این بخش از کتاب «از پاریز تا پاریس) ایشان جذاب است.
معادلهای دلنواز #زبان_فارسی در پاکستان
✅در پاکستان نام های خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دوطرفه را #شاهراه مینامند، همان که ما امروز #اتوبان میگوییم! بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار میبرند و واقعا برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر می کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است؛ در ایران ادارۀ راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: #عبور_ممنوع و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ #راه_بند!
تاکسی که مرا به کنسولگری ایران در کراچی میبرد کمی از کنسولگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان میداد. در چنین مواقعی ما میگوییم: #عقب_عقب، عقب، خوب!؛ اما آن پاکستانی میگفت: #واپس، واپس، بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به #شاهراه_ایران موسوم است.
این مغازههایی را که ما قنادی می گوییم، و معلوم نیست چگونه کلمۀ قند صیغۀ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟ آری این دکان ها را در آنجا #شیرین_کده نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت #اسباب_و_اثاثیه میخوانیم، در آنجا #سامان گویند. سلام البته در هر دو کشور سلام است. اما وقتی کسی به ما لطف می کند و چیزی می دهد یا محبتی ابراز می دارد، ما اگر خودمانی باشیم میگوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی مآب باشیم میگوییم #مرسی اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی می گویند: #مهربانی!
آنچه ما #شلوار گوییم در آنجا #پاجامه خوانده می شود. قطار #سریع_السیر را در آنجا #«تیز_خرام» میخوانند!
جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادرزن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آوردهایم #خوش_دامن گفتهاند. واقعا چقدر دلپذیر و زیباست. (ص133)
#علیرضا_حیدری
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در بِه ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
#رودکی
۴ دی روز بزرگداشت رودکی
(پدر شعر و ادب پارسی)
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل میریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
سر بدامان منت بود و ز شاخ گل سرخ
بر رخ چون گلت، آهسته صبا گل میریخت
خاطرت هست که آنشب همه شب تا دم صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا، گل میریخت
نسترن خم شده لعل تو نوازش میداد
خضر، گوئی به لب آب بقا گل میریخت
زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من
میزدم دست بدان زلف دو تا گل میریخت
تو به مه خیره چو خوبان بهشتی و صبا
چون عروس چمنت بر سر و پا گل میریخت
گیتی آنشب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل میریخت؟
شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود
که بپای من و تو از همه جا گل میریخت
#محمدابراهیم_باستانی_پاریزی
#۳دی / #زادروز
"چند رباعی از مسیح کاشی به بهانهی میلاد مسیح"
دور از تو می نشاط در جامم نیست
جز تلخی جام هجر در کامم نیست
گفتی که به هجر خویش رامت کردم
رامم کردی چنانکه آرامم نیست
*
مردُم که ز یکدگر جگرریشترند
جمعی پستر، جماعتی پیشترند
در غربت مرگ بیم تنهایی نیست
یاران عزیز آنطرف بیشترند
*
ای دل من و تو عجب نوایی داریم
با گمراهی، رهی به جایی داریم
هرچند که ناخوشی کند دهر به ما
خوش باش که ما نیز خدایی داریم
*
آنانکه ز عشق خود خرابم کردند
گفتند فسانه تا به خوابم کردند
از زندگی، العطشزنان، میرفتم
سیراب ز چشمهی سرابم کردند
دیوان مسیح، نسخهی شمارهی ۷۷۶۲ دانشگاه تهران
https://eitaa.com/mmparvizan
من باشم و وِی باشد و مِی باشد و نِی
کِی باشد و کِی باشد و کِی باشد و کِی
من گَه لب وِی بوسم وِی گَه لب مِی
من مست زِ وِی باشم و وِی مست زِ مِی
#مولانا
#شعر_بخوانیم ؛ 📖
سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟
افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟
من شور و شر موجو تو سرسختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی ؟
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودمو دیدم تو چه کردی ؟
مغرور ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدمو طعنه شنیدم ، تو چه کردی ؟
تنهاییو رسوایی ، بی مهریو آزار
ایعشق ببین من چه کشیدم ، تو چه کردی ؟
#فاضل_نظری
🎧
قسمتِ شاعر همیشه در اسارت بودن است
یا اسیر قافیه
یا وزن
یا چشمانِ تو!
#محمدعلی_زنجانی
زیباست همیشه رنگ خواب دم صبح
گیسوی قشنگ آفتاب دم صبح
دمنوش امید و خنده و شادی را
هر روز بنوش از کتاب دم صبح
#مجتبی_باقی
هَشَل در هفت...
الا فوج مدیرانی که چای دبش می نوشید
سبیل و ریشتان زیبا،کت و شلوار می پوشید
زمانی با جلیقه ، گاهگاهی هم پلیور پوش
گهی با کاپشن مشکی به مردم فخر بفروشید
لواسان تا لواسان خانه های لاکچری دارید
درون خانه هاتان از صفا مستید و مدهوشید
در این کمبود برق و آه و وای ِ قحطی ِ مازوت
شما هم مثل ما در درد می نالید و مغشوشید؟
شما هم مثل ما آیا گرانی گیجتان کرده
و یا با درد در دفع گرانی سخت می کوشید؟!
رئیس دولت ما صحبت از تعدیل مصرف کرد
شما هم داخل خانه لباس گرم می پوشید؟
شما لامپ اضافی را چه موقع می کنید خاموش
سحر یا شام یا وقتی که با همسر هم آغوشید؟
شبی همسر مرا با آش و شلغم کرد مهمانی
دلم چون شلغم در آش ِ همسر ، سخت می جوشید
نمی گویم چه شد وقتی که برق منزل ما رفت
نمی گویم که چون همسایگان پرگوی و پر رو شید
فقط این را بگویم که زدم بیرون و شد غوغا
در این غوغا ظریفی داشت شیر گاو می دوشید
به او گفتم ظریفا ، گاو بیچاره ندارد شیر
مروت نیست این موقع شما آویزه ی او شید
به لبخندی همی دوشید و ما را مرده می پنداشت
بگفتا مر شما ای مردم بیچاره با هوشید؟
شما رفتید از هوش و شده کشور هشل در هفت
از این رو حقتان باشد که چون زامبی و لولو شید
دلم افسرد و خوشدل را به آوایی صدا کردم
همانکه گفت در شعرش،وطنخواه و خدا جو شید
چو آمد خواستم از او دلیلش را و من را گفت؛
چرا باید چنین چون کودکان تسخیر مومو شید؟؟!
#محمد_جعفر_زارع_خوشدل ۱۰۱۲
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3838312753Cd75444eef6
تلگرام
https://t.me/khoshdeltanzjedi
#گرانی #خاموشی_برق #مازوت #زمستان_سرما #وجدان #طنز_تعهد_تامل_خنده_شوخی_جدی
از حوصلۀ روسریاش باد که سر رفت
اوضاع جهان باز لب مرز خطر رفت
او آمد و در کوچۀ ما ولوله افتاد
او در زد و یک آن نفَس ِکوبۀ در رفت
چشمش، سر زلفش که نشسته است بر ابروش
بسیار ستم بر من از این چند نفر رفت
چون ماهی بیتابی از تُنگ برون جَست
آن راز که از زیر زبان همه در رفت
تکثیر جنون مسالۀ اصلی ما شد
وقتی که از این خانه به آن خانه خبر رفت
رقصید گلی در وسط معرکۀ باد
لرزید درختی و در آغوش تبر رفت
شهر از نفسش گرم شد آن صبح که آمد
مست از قدمش جاده شد آن شب که سفر رفت
برگشت به سوی من و در را پس از آن بست
نطق قلمم کور شد و واژه هدر رفت
#آرش_شفاعی
#سه_گانی:
نیشهای نغز میزند؛
عشق، سادگی نمیکند،
اولش به مغز میزند.
#دکتر_علیرضا_فولادی
#نکته_های_آرایه_ی_ی
#فرق_تمثیل_و_نماد
✳️ نماد و تمثیل از این نظر که هر دو تصویرگر حقایق نامرءی هستند مشترکند و میان جهان مرءی و نامرءی پیوند برقرار میکنند؛ امّا نماد، قلمرو معنایی گسترده و گاه متناقضی دارد.
به سختی میتوان تمثیل را به عنوان یک مفهوم یا ایدهی مبدل واحد در نظر گرفت.
تمثیل، ساختاری از تصویرهاست که معانی متعدّد را بیان میکند.
قلمرو معنی در تمثیل محدودتر از نماد است.
در تمثیل تاکید بر تصویر برای صرف تصویر نیست امّا در نماد چنین است.
❇️ فرق دیگر تمثیل با نماد آن است که تمثیل در یک کلمه شکل نمیگیرد، بلکه مجموعهای از حوادث و عوامل و اشخاص در قالب یک روایت (ولو در حدّ یک جمله) نقش بازی میکنند.
بنابراین تمثیل ترکیبی است از عوامل و عناصر مختلف که روایت به آنها فرم میدهد.
این روایت، تصویری است از یک اندیشه، یک وضعیت، یک پیام یا یک مفهوم انتزاعی که در قالب اعمال و خصلتهای انسانی و حیوانی یا نباتی و یا حتّی جمادات شکل داده میشود.
❇️ فتوحی، محمود. (۱۳۸۵) بلاغت تصویر. تهران.