eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
347 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
550 ویدیو
110 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
"به طرّاران خیابان حقوق بشر" "تو" فقط آدمی، تمدّن را، در میان وحوش جار بزن در خیالات خویش نقشه بکش، بر سرِ این و آن هوار بزن نطق کن، توی گوش پرده و مبل، در و دیوار پیروان تو اَند زنده کن یاد "شام آخر " را... جای نوشابه زهرِ مار بزن "تو" مسیحی و "اورشلیم" اینجاست، میخ: تیر و صلیب: اسلحه‌ات بسته‌بسته فشنگ را بردار! روی فرقت دو‌دسته خار، بزن "دین فقط دین توست" غیر از آن، دیگران کافرند و ملعونند سمتِ در "قربه ً الی الشیطان" برو و جیغِ زنگدار بزن * فرض کن در "کرایست چرچ"ی تو، مسجدی کنج شهر پیدا کن "تو" سفیدی و کافیَ است؛ این را_ همه‌جا با غرور جار بزن "تو" فقط آدمی و حق با توست، حقّ ثروت، حیات، آزادی به همین حق، خشاب را پر کن، ببرش روی تیربار، "بزن!" فکر کن بازی‌ای خوشایندست، امتیازت نگاه کن چند است؟ سِنت بر سنت امتیاز بگیر، آخرین سنت: شد دلار... بزن! مثل همجنس‌هات در غزه، مثل هم نسل‌هات در بوسنی چون پدرخوانده‌هات در کابل، با ترّحم تو را چکار؟ بزن! عقده‌های "ترامپ" را بشمار: در سرت درد چین و روسیه اَست به خودت زحمت حساب نده، هی به مغزت نده فشار، بزن * اولی غرق خون! چه تصویری!... دومی را نشانه می‌گیری بچکان زود! سومی در رفت، آفرین! آن یکی؟ "چهار" بزن! به نیاکان خود تمسّک کن، دیگران برده و تو اربابی فرض کن این تفنگ، شلاق است، برده برده است: چندبار بزن تو سفیدی و کافیَ است همین، در خیالت: جهان هیروشیماست ضامن بمب را فشار بده، بر زمین مُهر انفجار بزن تروریستند این مسلمانان، یک‌به‌یک را شبیه مرغ بکُش نانجیبند آسیایی‌ها، با قدم‌های استوار... بزن! به هواداری از حقوق بشر، ته قنداقه را فشار بده نوبل صلح سهم توست، بگیر، در خودت دور افتخار بزن خویش را لحظه‌ای تصور کن، در ویتنام بین هالوها خسته از بومیان آمریکا، با مسلسل کمی سه‌تار بزن آن یکی گیجِ مهر و سجاده است، این یکی روی فرش افتاده است سعی کن تیرها هدر نرود، نکند آن یکی فرار... بزن! فیلمی از قتلِ عام خویش بگیر، پیرمردی چپیده گوشه‌ی راه گل سرخی به یاد استالین، روی پیشانی‌اش بکار! بزن! بعد از آن هم به جرم این کشتار، در سوییتی سه‌خوابه حبس بکِش چند بی‌پول آفریقایی را، در خیال خودت به دار بزن * راستی! فخر سینما و هنر! از مسلمان‌کشی بگو چه خبر؟ عوضِ این به سوگ گربه‌ی خود، دو سه شب کنج خانه زار بزن https://eitaa.com/mmparvizan
"به ساحت امام جواد علیه‌السلام" اشعار شیعی باقی‌مانده از سده‌های چهارم تا ششم، عمدتا در ستایش امام علی و امام حسین و حضرت زهرا و امام حسن و امام رضا علیهم‌السلام سروده شده و تنها به صورت تلمیحی اشاراتی به دیگر امامان شیعه(ع) چون: امام سجاد و امام باقر و امام صادق را در اشعار شاعرانی چون: کسایی و ناصر خسرو و سنایی و قوامی رازی و دیگران می توان دید. دیگر امامان شیعه در شعر فارسی این چندسده حضوری اندک دارند، به همین دلیل به دشواری می‌توان نشان نخستین ستایش‌های موجود از امام جواد(ع) را در شعر فارسی مشاهده کرد. در اشعار سده‌ی چهارم از امام نهم سخنی نرفته و قدیم‌ترین اشاره به ایشان مربوط به قطعه‌ای منسوب به ابوسعید ابوالخیر است که با توجه به تاریخ وفات شیخ ۴۴۰، متعلق به سده‌ی پنجم است؛ هرچند این ابیات از نظر سبکی قطعا در سده‌های پس از این تاریخ سروده شده و پس از آن به شیخ انتساب یافته است. در این ابیات، ابوسعید خداوند را به چهار محمد و چهار علی و دوحسن و موسی و جعفر سوگند داده که از این نظر اشاره‌ای مستقیم به امام جواد در شعر درج شده است. در ابیات منسوب به باباطاهر نیز به هشت و چهار سوگند خورده شده و در بانوگشسب‌نامه هم از یازده فرزند علی علیه‌السلام به صورت غیرمستقیم یاد شده است. در حدیقه‌ی سنایی هم بیتی وجود دارد که می‌توان آن را مربوط به امامان نهم تا یازدهم (ابناءالرضا) دانست آنجا که حکیم در ستایش امام حسین(ع) می‌گوید: هم تقی اصل و هم نقی فرع است هم زکی تخم و هم بهی زرع است (حدیقه) که بعید به نظر می‌رسد لقب امامان شیعه(ع) به صورت اتفاقی در این بیت و به صورت مرتب در کنار هم قرار گرفته باشد. نکته‌ی مهم اینکه بیت یادشده در کهن‌ترین نسخ حدیقه نیز درج شده است. جدا از این اشاره، در سده‌ی ششم و در ابیاتی منسوب به شیخ جام و در دیوان قوامی رازی اشاراتی به نام و القاب امامان دوازده‌گانه نمود یافته است. پس از این تاریخ به‌مرور در سده‌های هفتم و هشتم زمینه‌های ستایش مستقل امام جواد(ع) در شعر فارسی فراهم شده که از اولین این دست سروده‌ها ابیاتی است که خواجوی کرمانی در ترکیب‌بند خود در ستایش آن حضرت سروده است: به آب روی تقی آنک عین تقوی بود جمال صورت جان و جهان معنی بود ...مه سپهر سیادت سپهر مهر شرف که خاک‌روب درش شاه چرخ اعلی بود ...تعلق دل روح‌القدس به خاک درش چنانک میل حواری به کحل عیسی بود (دیوان خواجو) https://eitaa.com/mmparvizan
"قصیده‌ای به بهانه‌ی سال‌روز پیوند امام متقیان و بانوی پرهیزگاران" ای رو به اوجتان، نگران: ماه و آفتاب در عشقتان، اسیرِ زمان: ماه و آفتاب در جستجوی مهر شما، ای دو بی‌کران! رفتند از کران به کران، ماه و آفتاب مقصد سوی شماست اگر روز و شب به شوق هستند دوره‌گردِ جهان، ماه و آفتاب شاید چراغ کوفه و شمع مدینه‌اند: چشمک‌زنان و نورفشان، ماه و آفتاب این‌یک غلامِ خاصه و آن‌یک کنیزِ پیر درخدمتند، از دل و جان، ماه و آفتاب دارند هر شعاع، چه اسراری از شما گر واکنند لب به بیان، ماه و آفتاب از داستان عشق شما حرف می‌زدند گر داشتند نطق و زبان، ماه و آفتاب * این‌سمت: باد و ابر سواران روزِ بار آن‌سمت: چاکرانِ نهان، ماه و آفتاب این‌سمت: کوه و دشت گدازادگانِ پیر آن‌سمت: خادمان جوان، ماه و آفتاب * بنویس روی دفترِ گل: فاطمه_ علی از غیرت نسیم بخوان: ماه و آفتاب در نبض‌نبض من به تولای نامشان هرلحظه می‌زند ضربان ماه و آفتاب * یا فاطمه! ازآن لبِ والشّمس والضّحا در شام جانمان بتکان! ماه و آفتاب در کهکشان دفترم ای شورِ شعرخیز! جای ستاره‌ها بنشان ماه و آفتاب دستاس را دوباره بچرخان به سمت عرش شاید شوند قرصِ دو "نان"، ماه و آفتاب * یا مرتضی! از آن دلِ پر نورِ موج‌موج در چاه ذهنمان بچکان، ماه و آفتاب سرگیجه‌ی شکوه تو افتاده در جهان هستند اگر که در دوَران ماه و آفتاب دلوی برآر و لب به مناجات باز کن تا بشکفند از هیجان، ماه و آفتاب در لشکر زمان که محمّد امیر اوست پرچم ولای توست و نشان، ماه و آفتاب * ای آفتاب عصمت و ای ماهتاب علم از نورتان، دچار قِران ماه و آفتاب معنای روشنیّ جهان من‌اید اگر؛ شد شمع خلوت دگران، ماه و آفتاب گرمای زندگانی مایید اگرچه هست؛ دلگرمی فلان و فلان ماه و آفتاب: از "آفِلین" ملولم با دین مِهرتان تا هست دینِ اهل گمان ماه و آفتاب * امشب که شاهراهِ عروج است کهکشان از بس‌ نزول کرده به جان، ماه و آفتاب؛ دستِ علی میانه‌ی دستان فاطمه است با هم طلوع کرده چه‌سان؟ ماه و آفتاب https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو در من مگر تو منعکسی چندی است، که دشمنند آینه‌ها با تو؟ این لاشریکِ... کیست که الا من؟ این لا الهِ ... کیست که الا تو؟ زل می‌زنیم خیره به سمت هم، از پشت پرده‌ای هیجان‌انگیز هر عصر از نقاب تقاضا: من، هر صبح در حجاب تماشا: تو یک‌روز، من: منم، دوسه شب، من: تو، یک‌هفته: تو: منی که رها در باد من: تو، تو: من، هنوز نفهمیدم، این‌که منم خلاصه منم یا تو؟ * دنبال ردّ پای تو می‌گشتم یک‌عمر در تلاقی مذهب‌ها در کفر، در یهود...، نه در اسلام،  در اشک... در دعا و مناجات و - آخر تمام یافته‌های من، شد معترف به اینکه در این برزخ ما منحصر شدیم به این پایین، با بی‌شمار فاصله بالا: تو * عینک زدم تمامی قرآن را از ذرّه‌بین چشم شما خواندم هِی دست و پا زدم وسط آیات، در جستجوی حیرت و حالا تو- جای سلام و خسته نباشی باز، در روبه‌روم پرده می‌آویزی من با هزار شکّ و گمان اینجا- با صدیقین نشسته‌ای آنجا تو ای از ازل دلیل شهید و خون، ای تا ابد حدیث من و مجنون! نه می‌روی درست و نه می‌مانی، آخر بگو چکار کنم با تو؟ * عمری است یک تفاوت نامفهوم بین من و تو جنگ به پا کرده است: تو اعتماد می‌کنی اما من‌... من اشتباه می‌کنم اما تو... ۱۳۸۳ https://eitaa.com/mmparvizan
یاهو روزتان شاد و جانتان آباد عید بر شاعران مبارک باد یکی از تفاوت‌هایی که میان شعر کهن و معاصر دیده  می‌شود، توجهی است که شاعران به مضامین شاد و در کنار آن اعیاد داشته‌اند. متا‌سفانه در تاریخ شعر فارسی به‌استثنای عصر سامانی و غزنوی و تاحدودی در دوران سلجوقیان، شعر فارسی اغلب بستری برای نمود غصه‌ها و افسردگی‌ها بوده است. هرچه از سده‌های آغازین به زمان حمله‌ی مغول نزدیک می‌شویم، به دلایلی چون: جنگ،  قحطی، رواج سخت‌گیری‌های مذهبی، فراموشی جشن‌ها و اعیاد اسلامی و ایرانی، کم شدن پایگاه‌های حمایت از شاعران و عواملی از این دست، شعر فارسی به سمت سوگ و اندوه و غم پیش رفته است.با این‌حال در اوج همین دورانِ غمورزی و در شعر عرفانی، غم مورد نکوهش بسیاری شاعران بوده است؛ چنان که مولوی می‌گوید: خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام هر غمی کاو گرد ما گردید شد در خون خویش یا حافظ می سراید: کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد صد نکته در این معنی گفتیم و همین باشد با این حال نشانه‌های شعر شاد دوران محمود و مسعود غزنوی یا شاعران درباری عصر ملک‌شاه و سنجر را تقریبا در هیچ دوره‌ی دیگر از ادب فارسی نمی‌توان دید. یکی از عوامل درون‌متنی این شادی، توجه شاعران به اعیاد در سروده‌هاشان بوده است. کثرت اشعاری که در موضوع‌هایی چون: تبریک عید فطر، عید قربان، نوروز، جشن مهرگان، جشن سده و غیره سروده شده، سبب شده که شعر شاعرانی نظیر فرخی، عنصری، منوچهری، قطران تبریزی، ازرقی هروی، ابوالفرج رونی، معزی، عثمان مختاری و... اغلب شاد باشد و به.مرور در سروده های کسانی چون: ناصر خسرو، مسعود سعد و سنایی زمینه‌های غم انگیزی در شعر نمود یابد و پس از آنان در شعر خاقانی، کمال‌الدین اسماعیل و شاعران عارف و زاهد سده های ششم و هفتم، زمینه‌های تقدس غم فراهم شود و شعر شاد فارسی به سمت اندوه‌گرایی تمایل یابد. جای شگفتی است که عیدی بزرگ چون عید قربان که عبارت "و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا" بهترین وصف در جایگاه آن است، دیگر جایی در اشعار ما ندارد یا تنها نمود فردی و درونی آن را در برخی شعرها می‌بینی؛ در صورتی که همین موضوع یکی از درونمایه‌های اصلی دیوان شاعران سده‌های پنجم و ششم بوده و اشعار متعددی به‌ویژه در قالب قصیده در تبریک این عید یا به قول گذشتگان عید اضحی و عید گوسپندکشان سروده شده است. در پایان این مقال مطلع دو شعر با این موضوع از نظر خواهد گذشت؛ هرچند این بحث ادامه دارد: مسعود سعد: جشن اسلام و عید قربان است شاد از او جان هر مسلمان است جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی: بس خرم و فرخ است این اضحی بر حاکم شرع و خواجه دنیا @mmparvizan
"یا علی" ای بدایت مَدحت، "هل اتی علَی الانسان" بی‌تو در خلل خلقت، با تو بی‌بدل انسان عزمِ خیبری بنما، کاه می‌شود کیهان کامِ شکّری بگشا، کندویِ عسل: انسان مادرت که از کعبه، می‌رسید، می‌دیدم یک فرشته می‌آید، شاد و در بغل: "انسان" بر جهاز اُشترها ایستادی و گویی فتح کرده عالم را آن‌سوی قُلل: انسان ناز می‌کند تاریخ بر جهان که او دیده است روی دوش پیغمبر بشکند هُبل: انسان تیغ حیدری بردار تا جدا شود از هم این‌سوی جَمَل: شیطان، آن‌سوی جمل: انسان عاشق تو امّت‌ها، زایر تو ملت‌ها جز به‌تو نشاید کرد فخر بر ملل: انسان جُمله‌جمله نوکردی آیه‌ی بلاغت را گاه می‌کند اعجاز با همین جُمل: انسان * مدح تو میسّر نیست جز به "لافتی گفتن" ای نهایت وصفت "هل اتی علی الانسان https://eitaa.com/mmparvizan
"غزلی به پیشگاه امام دهم" چه ساده زلف می‌آویزی به قلب‌های هواداران تویی که قبله عیان‌کردی بر این قبیله‌ی عیاران بگو فُضیل عیاض اینک چراغ توبه بر افروزد که یاد چشم تو آشفته است سکوتِ خلوتِ بیداران * نه من که جامعه می‌خوانم که عاشقان پریشان هم به شوقِ جمعیتت جمعند، چه بی‌شمار و چه بسیاران بتاب و نور روایت کن، مرا به عشق هدایت کن بدَم دمی و رهامان کن ازاین گروهِ خطاکاران تویی که مست کلامت: باد، تویی که مات مرامت: عقل به سامرای تو دل‌بستند چه مست‌ها و چه هشیاران سری بزن به خیالِ من، میان شعر و ببین هر شب به نشرِ عطر تو مشغولند، گل محمدی و باران (ع) https://eitaa.com/mmparvizan
"غدیریه‌ای منظوم و پریشان، تقدیم به ساحت مولی‌الکونین امیرالمومنین علی علیه‌السلام" ای رو به وسعت تو نگون‌سار آبشار از کوثرِ نگاه تو سرشار آبشار سر را به سنگ می‌زند از شوق روز و شب تا جانبِ غدیر تو انگار آبشار لبریز از تموّجِ گل_دست‌های توست هر قطره‌ای که بُرده به جوبار آبشار تا چاه را رفیق شبِ خویش کرده‌ای از شرم می‌کشد غمِ بسیار آبشار بیداری تو را به تماشا نشسته است شب تا به صبح با دلِ تبدار آبشار آن‌سو: تو غرقِ زمزمه‌ی چاه و اشک و نخل این‌سو: به شرح آه تو بیدار آبشار احرام_بسته، رو به صفای قدوم توست_ دارد اگر به هروله اصرار آبشار یک لحظه بگذر از وسط دشت و گوش کن می‌ایستد به شوق تو از کار آبشار یا مرکز طواف دو عالم شو و ببین می‌چرخدت به گردشِ پرگار، آبشار * کوهی است کنج سینه‌ی تو صعب و چشمه‌خیز هرگوشه‌اش شکفته به گفتار آبشار قل... قل... به لافتایی تو کرده اعتراف هو... هو... به هل‌اتایی‌ات اقرار، آبشار * این نام توست یا که صدای عبور آب؟ ابرست؟ یا میانه‌ی گلزار آبشار؟ این اشک‌های توست که روییده بر زمین؟ یا تکیه داده است به دیوار، آبشار؟ این همهمه نوای مناجات توست یا مشق تو را نشسته به تکرار آبشار؟ از عشق تو که مشک به دوشت گرفته‌ای سقای دشت گشته علی‌وار آبشار در حال اقتدا به رکوع و سجود توست در باغ اگر خمیده نگون‌سار آبشار * آبی است مثل دامن پاک تو: آسمان جوشنده، مثل نام تو کرار: آبشار در سایه‌ی عبای تو در رقص کائنات در موکب ولای تو سیّار آبشار تو: حیدری و چشم به نور تو کهکشان تو: کوثری و عاشق دیدار: آبشار عشق تو را به قیمت مهتاب و مشتری خواهنده آفتاب و خریدار آبشار * این سوز قلب ماست که با حبّ تو خوش است این سیلِ اشک ماست، مپندار آبشار تمثیل آبشار اگر لایق تو نیست از تو گرفته ارزش و مقدار آبشار باران رحمت است محمد اگر، تویی_ در باغِ دینِ احمد مختار، آبشار با تو غدیر، برکه نه، آغازِ عالم است با تو مدارِ گنبد دوّار آبشار https://eitaa.com/mmparvizan
"غدیر" غدیر_ آمد و جان پر شد از ولای علی(ع) کجاست عطر دل‌انگیز آشنای علی؟ نوای اشهد انّ ... علی ولیّ الله شنیده می‌شود از عرش در ثنای علی صدای قافله‌ها از غدیر می‌آید هنوز می‌رسد از دورها صدای علی [طلوع دست علی بین دست پیغمبر ظهور جلوه‌ی والشمس والضحای علی] * چه گفت؟ گفت محمد(ص) که هرکه یار من است به مهر سر بنهد بر سرِ وفای علی چه گفت؟ گفت هرآنکس که مبتلای من است دوباره دل بسپارد به ابتلای علی چه گفت؟ گفت هرآنکس که مردِ راه من است قدم قدم برود راهِ ردّپای علی چه گفت؟ گفت که هرکس که مقتداش منم نمازِ جان بگزارد به‌اقتدای علی * شما! که اهلِ هوایید! سینه پاک کنید مگر شود ریه‌هاتان پر از هوای علی شما! که ابرو_ در هم کشیده‌اید از بغض دهید دل به نگاهِ گره‌گشای علی شما! که پشتِ در خیبرِ تن‌اید اسیر نظر کنید به بازوی لافتای علی شما که در پسِ احزاب کینه پنهانید! نمانده راهی جز_ سایه‌ی لوای علی یتیم‌های زمان! هان! فقیرهای زمین! شوید جمع همه بر درِ سرای علی که باز، روی لبِ جبرئیل باز شده است شکوفه_ غنچه‌ی آیات هل اتای علی * هزار و صدها سال از غدیر می‌گذرد کجای واقعه مانده است ماجرای علی؟ مگر مرام علی سادگی نبود؟ کجاست؟ گلیم کهنه و نعلین وصله_سای علی مرید سنت شیخین زور و میز شدیم کجاست مذهبِ از زور و زر رهای علی؟ زبیرهای زمان، طلحه‌طلحه جمع شدند جمل‌نشین شده قرآن دلربای علی چه زود بندِ امارت، چه ساده ذوق کنیز گسست مارا، از بند کفش‌های علی چه زود وارث تخت بنی‌امیّه شدیم چه شد طنین مناجات و ربنای علی؟ چه شد تقدّس لبخند بی‌ریای رسول(ص)؟ چه شد تفاخرِ کف‌پوشِ بوریای علی؟ چه شد نهیب پر از درد و داغ ابن حنیف؟ غم رثای نبی خطبه‌ی رسای علی؟ چه شد حکایت شب‌ها و شمع بیت‌المال؟ چه شد شکایت چشمان روشنای علی؟ چه شد طریقت خرما و نان و سنگ و شکم؟ کجاست سفره‌ی افطار باصفای علی؟ * پس از غدیر چه کردید با علی؟ ای‌کاش که از گناه شما بگذرد خدای علی در ابتدای علی مانده شعر من، افسوس! قصیده راه ندارد به انتهای علی غدیر: قصه‌ی مظلومی علی است، دریغ! غدیر: روضه‌ی چاه است و ناله‌های علی https://eitaa.com/mmparvizan
غم‌های پر از ادامه‌ات را بردار! وقت سفر است، جامه‌ات را بردار! باید که به چشم‌های او رای دهیم ای عشق! شناسنامه‌ات را بردار! https://eitaa.com/mmparvizan
"محمد حقوقی و شعر معاصر فارسی" محمد حقوقی (۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۶_ ۸ تیر ۱۳۸۸) از شاعران و منتقدان ادبی نام‌آور معاصر است که از دهه‌ی چهل، نقشی مهم در تبیین ویژگی‌های شعر پسانیمایی داشته است. او از جهتی، از پیروان فروغ فرخزاد است که در دهه‌ی چهل، جریان شعر زمان را معرفی و نمایندگی کرده و از دیگر سو، از اعضای جُنگ ادبی اصفهان است که بر تحولات ادبیات عصر پهلوی تاثیری شگرف گذاشته است. هرچند حقوقی در هنر شاعری کمتر مدّ نظر منتقدان و شاعران و جریان‌های ادبی بوده، در نقد شعر معاصر نامی سزامند است؛ تا آنجا که مجموعه‌ی شعر زمان ما که به کوشش او در نشر نگاه سامان یافته؛ همچنان از بهترین گزیده_اشعار و منتخب نقدها و گزاره‌های ادبی درباره‌ی نیما و فروغ و سهراب و اخوان و شاملو است. حقوقی در "شعر زمان ما"، هرچند از بوطیقای شعر نیمایی فاصله گرفته، یادداشت‌ها و نظرهایی دقیق درباره‌ی زبان و هنر شاعرانه‌ی پیروان او مطرح کرده است. او هرچند با وزن شعر نیمایی و برخی عناصر داستانی یا تزیینی آن زاویه دارد، کوشیده در نقدهایش نگاهی بی‌طرفانه به آثار منتخب داشته باشد. ارزش نقدهای حقوقی، وقتی روشن می‌شود که آن را با گزیده‌های دیگر "شعر زمان" مقایسه کنیم که پس از او به کوشش فیض شریفی منتشر شده و چه از منظر روش و چه در بر داشتن خطاهای ادبی و نقدی، با کارنامه‌ی حقوقی فاصله‌ای بعید دارد. محمد حقوقی علاوه بر "شعر زمان ما"، در کتاب "شعر نو از آغاز تا امروز" نیز کوشیده، هفت دهه از تاریخ شعر نو فارسی را بررسی کند؛ هرچند تعریف او از شعر نو، متمایز با بسیاری از منتقدان معاصر است. https://eitaa.com/mmparvizan
"از حسن تا محتشم/ بخش دوم" ۲_ بابا فغانی شیرازی (ف۹۲۵) از دیگر شاعران پیش از محتشم است که شاعر کاشان احتمالا در مرثیه و حتی در غزل‌هایش از او تاثیر پذیرفته است. نخستین شباهت‌های شعر محتشم به اثر عاشورایی بابا، یکی انتخاب قالب ترکیب‌بند و دیگر گزینش وزن مشهور "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" برای مرثیه‌ی عاشورایی است. بند اول ترکیب‌بند شاعر شیرازی به مطلع زیر است: روز قیامت است صباح عشور تو ای تا صباح روز قیامت ظهور تو دیوان چنانکه در شعر حسن کاشی و بابا و پس از آن دو در سروده‌ی دیگر شاعران نیز دیده می‌شود؛ تکیه‌ی این شاعران در مرثیه‌هاشان بر روز عاشوراست؛ حال آنکه با رسمیت یافتن مذهب تشیع در ایرانِ قرن ده و رواج مراسم و آیین‌های دهه‌ی اول محرم، زمینه‌ی توجه به مجموع ماه محرم در مرثیه‌های اواخر و پس از این قرن فراهم شده است. از دیگر شباهت‌های شعر محتشم و بابا، لحن روایی مشابه و توجه به برخی شباهت‌های لفظی است؛ برای مثال بابافغانی در بند دوم مرثیه‌اش کربلا را در جایگاه ردیف انتخاب کرده است: هر گل که بر دمید ز هامون کربلا دارد نشان تازه‌ی مدفون کربلا که قاعدتا الگوی بند دوم شعر محتشم بوده است: کشتی شکست خورده‌ی طوفان کربلا در خاک و خون تپیده‌ی میدان کربلا ۳_ اهلی شیرازی (۸۵۸_ ۹۴۰) دیگر شاعر شاخص شیعی در اوایل قرن دهم است که اشعارش بر محتشم تاثیر گذاشته است. جدا از ترکیب‌بند ۱۲ امام او در بحر رمل، بیشتر قصاید عاشورایی او در وزن مرثیه‌ی محتشم است که پیشِ چشم شاعر کاشان بوده است. شوری که او در مرثیه‌ی حسینی‌اش بیان می‌کند، بی‌شباهت به شورش شعر محتشم نیست؛ او همچنین از سوال در آغاز مرثیه‌اش استفاده کرده همان شگردی که به شعر محتشم نیز راه یافته است: آمد عشور و در همه ماتم گرفته است آه این چه ماتم است که عالم گرفته است؟ ... تنها نه در میانه‌ی ما شور این عزاست کاین شور در زمین و زمان هم گرفته است دیوان بند دوم مرثیه‌ی محتشم نیز بی‌شباهت به این قصیده‌ی عاشورایی اهلی نیست: این نقد دل نثار شهیدان کربلا چون خاک رهگذار شهیدان کربلا اهلی در قصیده‌ای دیگر هم این گونه مرثیه‌سرای امام حسین(ع) شده است: واحسرتا که دیده ز حیرت پر آب شد در ماتم حسین علی دل کباب شد که این مرثیه در وزن و ردیف و قافیه، احتمالا الگوی بند ۱۱ شعر محتشم بوده است: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانه‌ی طاقت خراب شد نکته‌ی مهم اینکه اهلی در اغلب مراثی‌اش از وزن "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" استفاده کرده؛ ویژگی‌ای که موید تثبیت این وزن پیش از محتشم برای مرثیه‌های عاشورایی است. چون قصایدی دیگر با مطلع‌های زیر: آمد عشور و خاطرم افکار کرده است درد حسین در دل ما کار کرده است و چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفت خون حسین تازه شد و دامنش گرفت نکته‌ی مهم در بیت اخیر، اشاره به نقش چرخ و حادثه‌ی عاشورا در ادبیات شیعی است؛ مضمونی که در شعر محتشم پررنگی ویژه‌ای یافته است. ۴_ وحشی بافقی: آخرین شاعر مورد بحث، وحشی بافقی(ف۹۹۱) است. او شاعر همعصر محتشم است و به صورت دقیق نمی‌توان گفت که ترکیب‌بند او مقدم بر محتشم است یا شعر محتشم؟ اما آنچه از بررسی شش‌بند او بر می‌آید شباهت‌هایی است که موید رواج‌یافتن الگویی برای سرودن مرثیه‌های عاشورایی در نیمه‌ی دوم سده‌ی دهم است. این اشتراکات را از همان بند نخست شعر وحشی می‌توان دید: روزی است اینکه حادثه کوس بلا زده است کوس بلا به معرکه‌ی کربلا زده است روزی است اینکه دست ستم، تیشه‌ی جفا بر پای گلبن چمن مصطفا زده است (دیوان ص ۲۱۸) که نشان‌دهنده‌ی ورود عنصر واژه‌های تکراری آغازین به مرثیه‌های عاشورایی است. استفاده از روایت و بهره‌گیری از سیر داستانی برای بندها، خطاب، ورود روح‌القدس و حضرت رسول و دیگر پنج‌تن به گفتگوها، تعداد ابیات یکسان برای هربند، از دیگر ویژگی‌های مشترک این مرثیه با سروده‌ی محتشم است. https://eitaa.com/mmparvizan