یا هو
میوزد، همنفس باد، هوایی که تویی
آشنا میزند این نی، به نوایی که تویی
چارده قرن، تو را قافله جُستیم ولی
میرسم روزی از این راه به جایی که تویی
چارده قرن گذشته است ولی گوش دلم
باز هم میتپد از حزن صدایی که تویی
گوش تاریخ کر است ای همه فریادِ سکوت
از رسیدن به لبِ بانگ رسایی که تویی
تو همان کشتهی اشکی که دو گوش ملکوت
مانده در حسرت داغِ شنوایی که تویی
دل من، حسّ ِ سوالی است به پهنای فرات
تشنهی پاسخ بیچون و چرایی که تویی
راهمانده است و کمی شهد بلا میخواهد
زایر قافلهی کرب و بلایی که تویی
نفسم خاک گرفته است و پناه آوردم
از نفستنگیِ اینک، به هوایی که تویی
#محمد_مرادی
#محرم
https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو
میان کوچه نشستهام، نفسبریده و بیشکیب
به یاد مسلم و هانیام، غریب و... پشتِ سرش... غریب
شبیه مسجد کوفهام، خزانِ بعدِ شکوفهام
نه از عراق مرا خبر، نه از دمشق مرا نصیب
هزار بغض مکررم، هزار داغ، برابرم
مگر تو چارهی من شوی، مگر تو... ای نفست طبیب!
در این تکثر سایهها، در ازدحام گلایهها
کجاست باد که کرده باز، دلم هوای تو را عجیب؟
به پای ِ بسته توان بده، کجاست راه؟ نشان بده!
بگو چگونه به سر برم، در این دیار پر از فریب؟
بگو که عزم سفر کنم، از این کویر گذر کنم
که دلشکسته و خستهام، از این جماعت نانجیب
تو جای دعوت این و آن، به سوی خویش مرا بخوان!
به شوق نامهای از تو ام: من الغریب الی الحبیب
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر_عاشورایی /4"
در تاریخچهی شعر عاشورایی فارسی، بهویژه از میانهی سدهی پنجم، اشعاری دیده میشود که عمدتا در قالبهای کوتاه سروده شده و در آنها به واقعهی عاشورا نیز اشاره شده است.
هرچند از منظر نسخهشناسی و سبکی، قاعدتا این اشعار متعلق به سدههای بعد است، جزوی از کارنامهی شعر عاشورایی محسوب میشود. اهمیتِ دیگر این اشعار، در پیوند آشکار آنها با ادبیات عامه و فرهنگ محلی است و از این منظر، در مقایسه با اشعار شاعران دیگر، از منظر سنتهای محلی سوگ عاشورایی اهمیت دارد.
از این دست ابیات متعلق به سدهی پنجم، یکی رباعیای است منسوب به ابوسعید ابوالخیر که سعید نفیسی، به استناد مآخذ متاخر آن را در مجموعه اشعار شیخ گنجانده است:
ای باد به خاک مصطفایت سوگند
باران به علی مرتضایت سوگند
افتاده به گریه خلق، بس کن بس کن
دریا، به شهید کربلایت سوگند
سخنان منظوم ابوسعید
بسیار محتمل است که این بیان ساده و نوع ردیف، متعلق به زمان حیات بوسعید(ف440) نباشد؛ با این حال این شعر بر اساس متون موجود(تا آنجا که دیدهام) تنها به ابوسعید نسبت داده شده است. البته باید به این نکته اشاره کرد که تا سدهی ششم، سوگند خوردن به بزرگان شیعی در شعر فارسی، چندان معمول نبوده و جز ابیات ابوسعید و همچنین ابیاتی از باباطاهر و غضایری، این نوع سوگندها را در شعر شیعی متقدم نمیتوان دید. در قطعهای دیگر از ابوسعید نیز توسل جستن به امام حسین(ع) در کنار دیگر امامان علیهمالسلام، نمود دارد.
از دیگر شاعران این دوران، در دوبیتیهای منسوب به باباطاهر(زنده تا حدود 450) نیز چندبار به حادثهی عاشورا اشاره شده است:
عاشق اون بی که دایم در بلا بی
ایوب آسا به کرمون مبتلا بی
حسن آسا بنوشه کاسه ی زهر
حسین آسا شهید کربلا بی
یا:
در این ویرانه جز دلخون ندیدم
نه دل گویی که دشت کربلا بی
البته ابیات عاشورایی منسوب به باباطاهر در نسخههای قدیمی اشعارش دیده نمیشود و بعید نیست از اشعار دیگر شاعران بومی به آثار او راه یافته باشد. با این حال باتوجه به محدودهی زندگی بابا و تاثیر حکومت آل بویه بر فرهنگ و مذهب آن دیار و همچنین پیشینهی مذهبی آن منطقه، گرایش شیعی باباطاهر کاملا محتمل به نظر میرسد.
#شعر_شیعی
#شعر_عاشورایی
#بابا_طاهر
#ابوسعید
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو
تو شعر جاری تاریخی، زبان ملول و قلم: خاموش
تو راز زندهی ایجادی، وجود: هیچ و عدم: خاموش
دو دست را به کرم وا کن، "نمی" ببخش و تماشا کن
که بر نمِ تو سخا عطشان که با کم تو کرم: خاموش
به یاد حنجر معصومت، اصول: سست و جدل: ویران
به سوگ سینهی مظلومت، "حدوث" مات و "قدم" خاموش
تو آن تلاطم آرامی که رو به ساحل توصیفت
سوار موج بلا باید، فقط قدم بزنم: خاموش
تو اوج قلهی ادراکی که پیش دامنهی مدحت
نفس به سکسکه میافتد: زبان گرفته و دم خاموش
به لحن وحی لبی تر کن، به روی منبر نی تا باز
گزند لب به سکوت اعراب، شوند خیل عجم خاموش
*
دوباره گوش به تاریخم، میان همهمهی میدان
دلم به سوی تو میآید: قدم قدم به قدم: خاموش
زهیر آمده از سویی، حبیب پر زده از کویی
یکی به دیدن تو خندان، یکی به هیبت غم: خاموش
یکی شتافته شبهنگام، به سمت خیمهی تو آرام
یکی به جذبهی آغوشت، سپرده دل به علم: خاموش
*
درست آن طرف میدان، از آن همه لب قرآنخوان
یکی به دشنهی زر بسته است، یکی به مهر درم: خاموش
یکی به ذکر و سماع نی، سپرده دل به خراج ری
یکی به فکر زن و فرزند، کشیده چهره به هم: خاموش
*
غم تو میکشدم اینسو، خیال میبردم آنسو
به شوق بال دلم عطشان، به ذوق مال لبم خاموش
*
جهان سکوتِ سراسر شد، غروب شد... شب آخر شد
من از سپاه تو خواهم رفت؟ [چراغهای حرم خاموش...]
#شعر_عاشورا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"غزلی برای تو"
در خود تکیدهام من، خسته... غریب... تنها
چون "نی" پر از سکوتم، در دل ولی سخنها...
آشفته و پریشان، در جمعِ مردگانم
باید چهکرد بیتو؟ تنها میانِ تنها
پروانه باش یکشب، ای دوست! تا بفهمی
این شمع را چه حال است؟ از داغِ سوختنها
این کوهِ استخوان را در پیرهن نظر کن
تا یاد کرده باشی، از درد کوهکنها
ای غنچهلب! نگاهی بر این گلِ خمیده
اینک که پاره کرده، در عشق پیرهنها
گیسو ببند و بگذار، دیوانگان نبینند
رقص نسیم را باز، در دشتی از گونها
من: بیتو هیچِ هیچم، من: بیتو گنگ و گیجم
باید "تو" بود وقتی، مِنهایِ "تو"ست، "من"ها
*
دیشب به یاد چشمت، "تنها" نماز خواندم
من، تو، خدا... چه حالی! "انّ الصلاهَ تنهی..."
#محمد_مرادی
#غزل
#عاشقانه
https://eitaa.com/mmparvizan
"تفاوت تعزیه و شعر"
تعریف شعر دشوار است و از آن دشوارتر رسیدن به تعریف #شعر_ناب است. بیشک نمی توان ادعا کرد که شاعری، اثری سروده که فقط شعر است و با دیگر هنرهای زبانی شباهت ندارد؛ اما شعر قاعدتا با دیگر آفرینشهای زبانی تفاوت دارد و هر اثر ادبی، تا آن زمان شعر است که مرز آن با دیگر گونه پها محسوس باشد.
از آسیبهای اصلی شعر معاصر، آمیختگی آن با دیگر گونههای ادبی است. از جمله، بسیاری از اشعار مذهبی، بیش از آنکه شعر باشند، نوحه یا تعزیهاند و همین نکته سببشده؛ متصلان به این گونهها که از طریق هنر نوحهگویی یا تعزیهخوانی و نقالی به شهرت رسیدهاند، در شاعری نیز خود را صاحب سبک و جایگاه بدانند.
این دست از سخنوران، بسیار شبیه منقبتگویان و شاعران دینی عصرهای صفوی و قاجارند که با وجود جایگاهی که از زاویهی تاریخ ادبیات می توان برای آنان قایل شد، به دلیل ضعف ادبی و زبانی، با گذشت زمان و بهمرور، فراموش میشوند.
بسیاری از آثار مذهبی که در دههی اخیر به نام شعر مذهبی شهرت یافته، از این دسته است. شاید بتوان این آثار را به تعزیهها شبیه دانست؛ اما باید در نظر گرفت که بین تعزیه و شعر، در تعریف خاص آن دو، تفاوتهایی بسیار است. تعزیه از سه رکن اصلی تشکیل شده است؛ نخست وزن، دوم روایت و سوم عنصر عاطفهی مذهبی برای تحریک مخاطب؛ چیزی که آن را تاحدودی با کاثارسیس(تزکیه) ارسطویی همانند میکند.
عاطفه در تعزیه و برخی نوحههای مذهبی، عمدتا به وسیلهی اغراق و مبالغههای وصفی و احساسی تقویت میشود و بر مخاطب تاثیر میگذارد. در کنار این موارد، توانایی شاعر یا راوی در نقالی نیز، عنصری برای جذب مخاطبان است. در روزگار ما نیز، شگرد این دست شاعران، شبیه روضهخوانان و مداحان مذهبی است و در سرودههای آنان، تلاش برای جلب مخاطب عام، بیشترین جایگاه را در استفاده از کلام دارد.
حال مرز تعزیه و شعر در چیست؟ پاسخ مشخص است: اتفاق زبانی، تخیل شاعرانه و حفظ فرم زبانی ( و نه روایی).
اگر از این زاویه به شعرهای مذهبی شاخص روزگارمان (منظور در بین تودهی مردم است)، بنگریم، بسیاری از آثار را تعزیه یا نوحه خواهیم دید و نه شعر(بسیاری از کتابهای نشر #آرام_دل را قطعا در این دسته میتوان قرار داد). اغلب شعرهایی که در #شب_شعرها و محفلهای مذهبی خوانده می شوند یا از #صدا_و_سیما پخش میشود، با وجود برخی کارکردهای زیباشناسانه، بیشتر برای برانگیختن مخاطب تنظیم شده اند. این گونه نگریستن به شعر دینی، در روزگار ما به اندازه ای فراگیر شده که صدها تن از شاعران زمان ما را متمرکز بر خلق آثاری با این ویژگیها کرده است.
در نگاهی کلی میتوان گفت، کلیشهزدگی، اطناب غیرشاعرانه، حشوها و دودستگیهای زبانی و در کنار آن فقر اندیشه و نبود عاطفهی عمیق فردی، از آسیبهای بسیاری از این اشعار است.
#شعر_دینی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"ایستگاه"
به زیر سایهی کدام، آشنا بایستم؟
تو نیستی رفیقِ من! بگو کجا بایستم؟
یگانه تکیهگاه من، عصای شانههای توست
بگو چگونه بیتوکلّ ِ عصا، بایستم؟
چقدر پابهپا کنم به شوق خندههای تو؟
چقدر در مسیر تو، به روی پا بایستم؟
صدا بزن مرا دوباره، ای حضور ِ پشتِ سر!
که لحظهای به جستجوی آن صدا، بایستم
*
منم درخت گردویی که عاشق هوای توست
چطور بیتو در هوایِ بیهوا بایستم؟
قرارمان درست در همان زمانِ عاشقی
بیا که پای آن قرارِ آشنا، بایستم
تو میرسی از آنطرف، من اینطرف نشستهام
به پاسخ سلام من بایست تا بایستم
#قرار
#عاشقانه
#غزل
#محمد_مرادی
"ابتهاج و سنت انتخاب وزن غزل"
برخی منتقدان، هوشنگ ابتهاج را بزرگترین غزلسرای دوران معاصر میدانند. زاویهی نگاه این پژوهشگران، محتملا با تکیه بر پیوند غزلهای او و سنتهای شعر فارسی شکل گرفته است.
غزلهای ابتهاج از سویی متاثر از فضا و زبان و ساختار شعر حافظ و سعدی و مولوی است و از دیگرسو، اندکی از ویژگیهای شعر رمانتیک معاصر را در خود جای داده است.
اینکه ابتهاج شاعری ساختارشکن نبوده، بر هیچ منتقد شعرشناسی پوشیده نیست. او چندان توجهی به نوآوری در غزل ندارد؛ به همین دلیل است که خلاف شاعرانی چون: منزوی و سیمین و همسو با شهریار و رهی معیری، حتی در وزنهای غزل خویش هم به کلیشههای ادب کهن پایبند بوده است.
در غزلهای او، جمعا از ۲۶ وزن استفاده شده که برآمده از تنوع نسبی اوزان شعر اوست. نزدیک به ۸۳ درصد این غزلها در اوزانی سروده شده که خانلری، آنها را در الگوی وزن شعر سنتی گنجانده و این اصرار، نشاندهندهی سازگاری زیباشناسی شعر سایه با ادبیات عراقی و غزلهای بازگشتی است.
بیش از ۵۶ غزل او در سه وزن سروده شده؛ ویژگیای که الگوپذیری او را در وزن غزل نشان میدهد؛ این اوزان عبارت است از "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" در ۲۶ درصد غزلها و "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" و "فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن" هر یک در بیش از ۱۵ درصد غزلها.
اوزان غزلهای او ۱۴ یا ۱۵ هجایی است؛ شکلهایی که خانلری آنها را در محدودهی وزنهای متوسط قرار داده و "سایه" در کاربرد آنها تابع الگوی وزن عراقی، بهویژه اشعار حافظ و سعدی بوده است.
#وزن_غزل
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"کدام مخاطب؟"
یکی از مباحث اصلی در نقد شعر و تاریخ ادبیات، مسئلهی مخاطبشناسی و رابطهی شاعر با مخاطبان آثار است.
نسبت شاعر با سنت و نوآوری، مسئلهی شاعر و زمان و همچنین مقبولیت، از زوایایی است که پیوندی مستقیم با مخاطب دارد.
نکتهی مهم در هنر شاعری، شناخت نوع مخاطب و تعیین رابطهی موثر خالق ادبی با هر دسته از مخاطبان است. اگر مخاطبان را به سهدستهی خاص(فعال و آشنا با شعر)، میانه(شعرخوان و علاقهمند) و عام(مخاطبان شعر با انگیزههای محتوایی و غیر ادیبانه) تقسیم کنیم، چنین میتوان ادعا کرد که آنچه شعر شاعر را فراتر از زمان مقبول میکند، پذیرش مخاطبان خاص است.
برای مثال نسیم شمال از مقبولترین شاعران چندسدهی اخیر است؛ شاعری که سرودههایش در زمان مشروطه زبانزد بوده؛ حال آنکه در اواخر حیاتش کمتر به شعر او توجه شده و اینک جز شانی عمدتا تاریخ ادبیاتی_اجتماعی، کمتر(بهندرت) میتوان برای او اهمیت شاعرانه قائل شد.
مخاطب نسیم شمال در اواخر دوران قاجار، در شعر او به دنبال بازتاب مشکلات اجتماعیاش چون فقر و گرسنگی و استبداد و...، بوده و پس از افت هیجانات عصر خود، دیگر تمایلی به بازخوانی شعر او نداشته است.
کارکردی نظیر این نگاه عام را در موجههی مخاطبان عصر پهلوی با شعر امثال "کارو" و "زهری" و "سهیلی" و بسیاری از شاعران رمانتیک میتوان دید. شاعرانی که در سالهایی از امثال "اخوان" نیز مقبولتر بودهاند؛ اما دلیل پذیرش آنان عناصر شاعرانه و اصالت شعر آنان نبوده است.
مخاطبان عام عمدتا از طریق رسانهها و فضای مجازی و محافل و نشستها و گاه از مسیر پیوند اشعارشان با دیگر هنرها چون: موسیقی و دکلمه و مجلسکردانی یا سوار بر امواج رویدادهای سیاسی و اجتماعی، با شعر پیوند میگیرند و با فروکاستن نیروی پیشران آن موقعیت، شعر مورد نظر را نیز فراموش میکنند.
حال آنکه مخاطبان خاص، با نگاهی کنشگر و در زمان گسترده و منطبق با قابلیتهای گوناگون شعر چون: سنت ادبی، کشف و نوآوری، عاطفه و اندیشهی فردی و زیست شاعرانه، به شاعر و اثر مکتوب او مینگرد. مخاطب خاص هرچند به عدد محدودتر از مخاطب عام است، در مقبولیت شاعر تاثیری بلندمدت دارد.
حال شاعر است که در سلوک خود ناگزیر است، دستهای از این مخاطبان را بر دستهای دیگر ترجیح دهد؛ هرچند شاعر آشنا به تاریخ ادبیات، با نگاهی کلیتر به وضعیت نقد و مواجهه با مخاطبان شعر مینگرد و میکوشد، تمام نیروی خود را بر یکی از این دسته متمرکز نکند و گزارههای شاعرانهی خود را بر سلیقهی ادبی ترکیبی از مخاطبان خاص و عام قرار دهد؛ هرچند همواره عقربههای تمایل او متوجه مخاطبان خاص شعر خواهد بود.
#نقد_شعر
#مد_زدگی
#مخاطب_عام
#عوام_زدگی
#مخاطب_خاص
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"از چهلّهی سوگ تا اربعین سلوک/بخش دوم"
به دلیل اهمیت چهل، در سلوک عرفانی است که کتابهای متعدد اربعین و چهلحدیث در فرهنگ اسلامی نوشته شده است. این جایگاه نمادین بهاندازهای پذیرفته شده که نظامی در سلوک اسکندر و جستجوی چشمهی حیات میسراید:
چهل روز در جستن چشمه راند
بر او سایه نفکند در سایه ماند
( شرفنامه)
یا میگوید:
جسمت را پاکتر از جان کنی
چون که چهل روز به زندان کنی
(مخزنالاسرار)
کمالالدین اسماعیل نیز از تاثیر چهل روز ریاضت بر کشف حجابهای عالم سخن گفته است:
گفتهاند آنکه چهل روز ریاضت بکشد
حجب عالم علوی شود او را مکشوف
(دیوان)
بر این اساس باید گفت که عدد اربعین در مناسک عاشورایی، بیش از آنکه نماد کمال سوگواری بر امام حسین(ع) باشد؛ معرّف اوج سلوک عرفانی آن حضرت و یاران ایشان در مقام "الهی رضا برضائک" و "ما رایت الا جمیلا"ست؛ معنایی عمیق که در تاویل این شعر حافظ میتوان خواند:
سحرگه رهروی در سرزمینی
چه خوش گفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی
#ادبیات_عرفانی
#ادبیات_دینی
#اربعین
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"از چهلّهی سوگ تا اربعین سلوک/بخش اول"
در فرهنگ و ادبیات بشری، اعداد معانی متکثر و متنوعی دارند. این واژهها، خلاف ظاهر مادیشان گاه بسیار نمادیناند و معانیای پنهان دارند. از جمع اعداد شاید ۱ و ۷و ۱۰ و ۴۰ و ۷۰ و ۱۰۰ و ۱۰۰۰، بیش از دیگر اعداد جلوهی نمادین و تفسیرپذیر یافته باشند.
عدد چهل/ اربعین، به عقیدهی برخی مفسران دینی_ اسلامی، حتی متمایز با دیگر اعداد شاخص است و این تشخّص و تمایز را در ادبیات فارسی نیز میبینیم؛ چنانکه نجمالدین رازی در باب سیم مرصادالعباد میگوید:
و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست.
پس عدد چهل، نمادی از کمال و غایت و نهایت امور است؛ با این توضیح که در ادبیات، گاه نماد کمال ظاهری و اغلب نشاندهندهی کمال باطنی بوده است.
در شاهنامهی فردوسی و متون خراسانی و حماسی، بیش از همه به استکمال مادی و بیرونی این عدد توجه شده است؛ چنانکه حکیم توس، در بیان اغراق جنگ و نبرد از این عدد بارها استفاده کرده؛ مضمونی که به دیگر منظومهها چون گرشاسبنامه و فرامرزنامه و کوشنامه نیز راه یافته است.
در شاهنامه، چهل عدد کمال نیایش بر درگاه الهی نیز هست؛ چنانکه حکیم در داستان "رزم کاووس و شاه هاماوران" سروده است:
چهل روز بر پیشِ یزدان بهپای
بپیمود خاک و بپرداخت جای
همیریخت از دیدگان آبِ زرد
همی از جهانآفرین یاد کرد
این عدد، همچنین نشاندهندهی اوج و کمال سوگواری بر بزرگان است؛ چنانکه بارها به این آیین در شاهنامه توجه شده است:
چهل روز بُد سوگوار و نژند
پر از گرد و بیکار تخت بلند
(بخش پادشاهی اورمزد)
چهل روز سوگش همیداشتند
سرِ گاه او خوار بگذاشتند
( بخش پادشاه اورمزد نرسی)
بر این اساس، سوگ چهلروزه و چهلم داشتن بر درگذشتگان، در آیینهای ایرانی فراگیری داشته است:
چو بهرام در سوگ بهرامشاه
چهل روز ننهاد بر سر کلاه
برفتند گردان بسیارهوش
پر از درد با ناله و با خروش
نشستند با او بهسوگ و بهدرد
دو رخ زرد و لبها شده لاژورد
(بخش پادشاهی بهرام)
در متون ادبی سدههای ششم به بعد به دلیل قوّتیافتن مباحث دینی و عرفانی، ابعاد معنوی و باطنی عدد چهل/ اربعین، بیشتر در ادبیات رسمی فارسی جلوهگر شده؛ هرچند این اهمیت، ریشه در تعالیم مذهبی بهویژه قرآن کریم دارد و واژهی قرآنی اربعین از این مسیر، به تفاسیر و متون عرفانی و دیوانهای شاعران نیز راه یافته است. اربعین از منظر دینی، نماد کمال خلقت و اوج عبادت و نهایت ایمان است؛ چنانکه گلِ آدم، پیش از آفرینش در چهل سال یا چهل روز یا چهل دوره تخمیر یافته است:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم: پس آن را در تخمیر تکوین آورد که خمر طینت آدم بیده اربعین صباحا.
(کشفالاسرار میبدی، سورهی طاها)
همچنین از این عدد در جایگاه کمال پیامبران برای پذیرش نبوت، عدد مومنانِ نوح و تعداد سالهای ساخت کشتی و مهمتر از آن، تعداد روزهای داستان میقات موسی و خداوند یادشده است. این مفاهیم را در اشعار هم میتوان دید؛ خاقانی:
تا زاربعین بروجش، زینت نیافت آدم
در اربعین صباحش طینت نشد مخمّر
نزاری:
به اربعین گِل آدم سرشته گشت و نشد
تراب عشق مخمّر به شش هزار صباح
اوج کارکرد چهل/ اربعین در ادبیات را در کارکرد کمال سلوک عرفانی و اوج روحانی آن میبینیم؛ مسالهای که در مناسک اربعین سیدالشهدا(ع) بیش از همه تجلی مییابد؛ از این منظر اربعین، نماد انسان کامل در تمدّن ایرانی_ اسلامی است. این دیدگاه را در غالب متون عرفانی میتوان دید:
و چون خواهند که کلام خداوند عزّ و جلّ به سر بشنوند، چهل روز گرسنه باشند... و چهار طبع را چهل روز نفی مشرب و غذا باید تا مقهور گردند.
(کشفالمحجوب هجویری، فی الصوم)
هیچ بنده نبود که چهل روز اخلاص به جای آرد اندر عبادت، الا که چشمهی حکمت از دل وی بر زبان وی گشاده شود.
(ترجمهی رسالهی قشیریه، باب چهارم، در اخلاص)
گفت: هرکه چهل روز به اخلاص بود در دنیا زاهد گردد و اورا کرامت پدید آید.
(تذکرهالاولیا، ذکر سهل تستری)
ادامه دارد...
#ادبیات_عرفانی
#ادبیات_دینی
#اربعین
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
«اخوان و سمبولیسم آرمانی اسطورهگرا»
یکی از عناصری که جریان شعر نمادگرای آرمانی را رنگی ایرانی بخشیده، تجلی مضامین و جلوههای کهن ایرانی در آن است. مهمترین شاعری که در دوران پهلوی کوشیده است، با بهرهگیری از اسطورهها و داستانهای حماسی، جهانی آرمانی را به مخاطب القا کند، مهدی اخوان ثالث است. آرمانشهر او در این دسته از سرودهها نه در جهان واقعیت شکل میگیرد و نه در ذهن او؛ بلکه شهر آرمانی او پیش از این در جهان اسطورهها و در گذشتهی فرهنگ فارسی وجود داشته است. این جهان آرمانی_ اسطورهای را در اشعاری چون: «آخر شاهنامه»، «میراث»، «قصهی شهر سنگستان» و «شوش» بهوضوح میتوان دید. ویژگیهای اصلی این دسته از اشعار مهدی اخوان ثالث از این قرار است:
-تلاش برای بازسازی جهان آرمانی با بازخوانی داستانها و اسطورههای کهن بدون برقراری مشابهت مشخص با وضعیت جامعهی عصر شاعر.
- حس افتخار به گذشتهی ملی و حسرت بر از دست رفتن داشتههای گذشته.
-توجه به باستانگراییهای واژگانی، آوایی و نحوی و نزدیکی به زبان حماسی سبک خراسانی.
-فراوانی ترکیبهای مقلوب و استفاده از سکونهای فراوان به شیوهی شعر سدههای ۴ و ۵.
-بلند و کوتاهی سطرها و تمایل به استفاده از قافیه در طول شعر .
-ارائهی آمیزهای از سمبولیسم اجتماعی حماسی و سمبولیسم آرمانی اسطوره گرا.
میراث
پوستینی کهنه دارم من.
یادگاری ژندهپیر از روزگارانی غبارآلود.
سالخوردی جاودانمانند.
مانده میراث از نیاکانم مرا این روزگار آلود
جز پدرم آیا کسی را میشناسم من؟
کز نیاکانم سخن گفتم.
نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانهي خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیت، تنگ
خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، که من گفتم.
… این دبیر گیج و گول و کور دل: تاریخ،
تا مذَّهب دفترش را گاهگه میخواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید؛
رعشه میافتادش اندر دست... .
#اخوان_ثالث
#شعر_نمادگرا
#شعر_معاصر
#کتاب_نیما_و_پیروانش
#محمد_مرادی
#ایران_ستایی
https://eitaa.com/mmparvizan