"نخستین اشارات به غدیر در شعر فارسی"
ادبیات فارسی از سدهی چهارم، بستری برای انعکاس مفاهیم شیعی بوده؛ چنانکه در اشعار رودکی و کسایی و بندار رازی و بسیاری دیگر از شاعران، مضامینی در مهرورزی به امام علی(ع) یا مسالهی جانشینی ایشان گنجانده شده است.
اگر از منظر واژهی غدیر (با معنی خاص آن) بررسی کنیم، نخستین اشاره به این واقعهی تاریخی، در شعر فارسی، در بیتی از دقیقی (مقتول به ۳۶۷) نمود یافته؛ آنجا که سروده است:
کیوسوار همی بنگرد به چشمآلوس
بهسان فرخشه با امیر روز غدیر*
دیوان ص ۱۲۵
دیگر شاعر مهم در جریان شعر غدیر، منوچهري است که در خلال یکی از مسمطهای وصفیاش به ماجرای غدیر اشاره کرده و از امام علی(ع) با صفت مرد غدیر خم یاد کرده است:
آهنـــي در كف،چـــــون مرد غــــدير خــم
به كتـــــف باز فكـــــنده ســــر هر دو كـم
دیوان ص ۲۰۳
از شاعران شاخص قرن پنجم، ناصر خسرو (ف. 481) بیش از دیگران به ماجرای غدیر و جانشینی امیرمومنان(ع) اشاره کرده است. در شعر او، واژهی غدیر، هویتی ویژه یافته و بارها در خلال توصیفات شیعی دیوان، تکرار شده است:
شرف مرد به علم است، شرف نیست به سال
...علی آن یافت ز تشریف که زو روز غدیر
دیوان ص ۲۲۰
بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت
روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر
دست علی گرفت و بدو داد جای خویش
گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر
همان، ص ۱۰۵
در دیوان امیرالشعرا معزی(ف . 518 تا 521) نیز چندبار به روز یا عید غدیر اشاره شده است؛ او بیش از همه در جایگاه قافیه از این واژه بهره برده است:
نام آن دارد که از بهر بزرگی و شرف
احمد مختار کرد او را دعا روز غدیر
دیوان ص ۳۶۱
معزی پس از دقیقی و منوچهری و ناصرخسرو، چهارمین شاعری است که در دیوانش به رویداد غدیر، مطابق با نام مشهور آن اشاره کرده؛ هرچند مسألهی جانشینی امام علی(ع) در سرودههای دیگر شاعران نیز نمود داشته است:
علی ز مهر محمد همی چنان نازد
که از دعای محمد، علی به روز غدیر
همان، ص ۷۹۲
آنچه در این مجال اندک به آن اشاره شد، نخستین اشعار و ابیاتی است که در توصیف عید غدیر و ستایش جانشینی امام علی(ع) سروده شده است. پس از شاعران یادشده، هزاران شاعر فارسیزبان شیعه و سنی، دهها هزار شعر در ستایش امام مومنان(ع) و واقعهی غدیر سرودهاند.
*پ.ن: این شعر به شاهد ترکیب چشمآلوس در برخی نسخ لغت فرس ثبت شده است. در برخی نسخهها، شعر به این صورت ضبط شده:
کیوسوار بگیرد همی به چشمآلوس
به سال فرخ شبها امیر روز عزیز
#شعر_دینی
#غدیر
@mmparvizan
"نقدی بر دفتر شین/ از عاشورا تا روزگار ما"
بخش دوم
_تسامحها و ایرادهای موسیقایی:
از جنبههای شگفت این مجموعه که در دیگر دفترهای #جلیل_صفربیگی کمتر دیده میشود؛ تسامحها و بیش از آن ایرادهای موسیقایی است. مسئولیت برخی از این تسامحات را میتوان با حسن نیت، متوجه اغلاط تایپی کرد هرچند حذفنشدن این موارد در چاپهای بعدی؛ کمی سوال برانگیز است. برای مثال:
یاران همه دارند کفن می پوشند
عطشاناند و غرق بانگ نوشانوش اند (ص۳۹)
که مصرع دوم با هیچ یک از اوزان رباعی همخوانی ندارد و بخشی از آن اضافه بر وزن است. یا مصراع اول بیت زیر:
فردا اصغر نیز تاب خواهد آورد
خنده به لب رباب خواهد آورد (ص۴۱)
یا مصرع اول در بیت زیر:
هر منزل داغی بر جگر زینب ماند
تا شام چقدر کربلا شد تکرار(ص۶۵)
یا مصراع اول بیت زیر:
یک سو ماه بود و سوی دیگر خورشید
گاهی این سوی و گاه آن سوی دوید (ص۸۱)
یا نمونه زیر که احتمالا خطای تایپی است:
وقتی که سر حسین را بر سر نیزه... (ص ۳۳)
یا مصراع دوم بیت زیر که موسیقی ای ناخوشایند دارد:
مهمانی تلخ است اگر می خندیم
راهی در هرجا بود، چاهی کندیم (ص۹۰)
با توجه به اساس ایجاز در موسیقی و زبان رباعی؛ برخی رباعیها نیز برای رسیدن به موسیقی خود به تغییراتی در تلفظ نیازمندند که این تغییرات و اختیارات چندان سازگار با منطق شاعرانه نیست؛ از جمله تلفظ "و" در مصرع زیر:
فردا روز عشق و روز شادی است (ص ۴۶)
یا کشش "به" در آغاز مصرع زیر:
به شام کسی نمی رود از اینجا (همان)
یا "و" در مصرعهای زیر:
زینب زینب گفت و جان داد حسین (ص۵۹)
حمد است و برائت است و اعراف و فجر (۸۷)
در نگاهی کلی، کشش هجای کوتاه (هرچند اختیاری عروضی است) در رباعیهای صفربیگی بیش از چارچوب شاعرانه و متعادل کاربرد یافته است.
_تفنن تکرار در مصراع سوم:
نوآوری.های صفربیگی در این دفتر، جایگاهی مناسب در کارنامه ی ادب عاشورایی دارد؛ اما گاه به شگردهایی تکرارشونده و بازیهایی پیشبینی شونده تبدیل میشود. ازین جمله است تکرار یک یا دو کلمه در مصراعهای سوم برخی رباعیها از جمله مصراعهای زیر:
من من من من من تو تو تو تو تو (ص۳۰)
یادت یادت یادت یادت آمد؟ (۳۱)
وقتی وقتی وقتی وقتی وقتی (۳۳)
زینب زینب زینب زینب زینب (۵۷)
_ دو دستگیها و حشوهای زبانی:
به دلیل اختلافی که بین شگردهای نوآورانه و موضوع نمود یافته، گاه دودستگیهایی زبانی در مجموعه دیده میشود. مثلا کاربرد کلمهی "اوفتاد" در بیت زیر:
وقتی که به روی دست بابا جان داد
یک سو تنش اوفتاد و یک سو سر او (ص ۳۲)
یا زاید بودن دستوری و آوایی (که) بعد از هرچه:
از هرچه که بود و هرچه شد برگردیم (ص۳۶)
یا کاربرد سنتی فعل "گویند" در بافت زبان معاصر رباعی ۲۳(ص۴۲) یا فعل "کند" در رباعی ص ۵۰ یا حشو در ترکیب "علی اصغر کوچک ما" ص ۵۱.
_ علاوه بر موارد یادشده، در مجموعهی "شین" برخی ردیفهای طولانی چندان در خدمت فضای شاعرانه نیست.( ص۲۹، ۳۰، ۳۵ و ...) همچنین برخی مصراعها یا بیت نخست تنها به هدف مصراع پایانی و بدون رسیدن به هویتی شاعرانه خلق شده (ص ۲۵ مصرع دوم و ...)که اغلب به دلیل کوششی بودن فضای اشعار و دشواری ساحت شعر عاشورایی بوده است.
برخی تصاویر با منطق شاعرانه سازگار نیست چون استفاده از "شلیک" به جای "پرتاب" در بیت زیر و در توصیف تیر:
انگار که از سقیفه شلیک شده
هر شعبهاش آب میخورد از جایی (ص۵۶)
همچنین صفربیگی برای بازسازی کربلا و تغییردادن فضا مناسب روزگار ما، به نوآوریهایی دست زده که فضای معنوی اشعار را به بستری خلاف سنت عاشورایی (محتملالضدین) کشانده است:
تیری به گلوی حرمله خواهد خورد
سر از تن شمر هم جدا خواهد شد(۴۰)
فردا سر شمر میرود بر نیزه (۴۳)
یا مضمون خرافی "دامادی قاسم" را به شعر عاشورایی کشانده:
فردا قاسم منتظر دامادی است(ص۴۴)
همچنین در رباعیهای (ص ۷۱، ۷۴ و ۸۸) دچار غلوّهای مذهبی شده است. با وجود اشاره به همه ی این کاستیها، مجموعهی "شین" در بر دارندهی ابیات و رباعیهایی زیباست که در پایان تعدادی از آنها را از نظر میگذرانیم:
تو حُر نشدی، مگر چه کردی با خود؟
فریاد حسین هم اثر در تو نکرد
*
بیتی است فقط قصیدهی عشق و وفا
دستان تو هر دو مصرع این بیتاند
*
میخواست که خطبهای بخواند در خون
از منبر دستان پدر بالا رفت
*
ای تیر نبر حلق علی اصغر را
تو فکر کن این گلوی اسماعیل است
*
من هستم و تو مباد از اینجا برویم
هرچند چراغها همه خاموشند
*
من بودم و تو به نیزه سر را بردیم
من بودم و تو خون خدا را خوردیم
من بودم و تو خرابه و یک دختر
من بودم و تو که تشت را آوردیم
*
من بودم و تو باز مباد از یادت...
چندی است که میرود زیاد از یادت
من بودم و تو نگو که نه! میترسم
کم کم برود ابنزیاد از یادت
#نقد_شعر
#شعر_دینی
#رباعی_عاشورایی
#محمد_مرادی
@mmparvizan
"شاهداعی و قدیمترین اشاره به شاهچراغ در شعر فارسی»
بر اساس ابیات موجود در منظومهها و دیوانها، برای نخستین بار دو تن از شاعران مقیم در شیراز که گرایشهای شیعی غالب دارند، در اشعارشان به مرقد و شخصیت احمدبن موسی(ع) اشاره کردهاند: یکی سید نظامالدین شاهداعی شیرازی(ف.870ه.ق) و دیگر منصور حافظ شیرازی که گویا از مریدان و معاصران شاهداعی بوده است.
شاهداعی شیرازی که به عرفان شاه نعمتالله ولی گرایش داشته، در کتاب قدسیات، در قطعهای جداگانه که پنج بیت دارد، به ستایش «امامالمعصومین احمدبن موسی الرضا» پرداخته است:
چو خواستی که به رویت شود در دل باز
امـام احمـــد موسیالرضا وسیــلت ساز
اگر نـه احمــــد مـوسی رضـا پنـاه شدی
خـــراب بــودی احــــوال مـردم شیـراز...
امید بنـد چـو داعـی به فیــض ایـن سیـد
بـه شـرط آن کـه نهی سر برآستــان نیاز
(دیوان: 85-86)
شاید یکی از دلایل تمایل داعی به ستایش احمدبن موسی(ع)، نزدیکی محیط زندگی او به مرقد حضرت(ع) بوده؛ چنانکه محل دفن او نیز موید آن است. شاهداعی در این ستایش علاوه بر این که از توسل یافتن به آن حضرت(ع) و طلب حاجات از آستان او حکایت میکند که به تایید شیرازنامه، شدالازار و مزارات شیراز، دست کم از سدۀ هشتم در شیراز معمول بوده، از آن حضرت با لقب «سید» و همچنین «امام» یاد و به شیوۀ عیسی جنید، آن حضرت را با نام احمدبن موسیالرضا معرفی کرده است.
#شاهچراغ
#شاهداعی
#شعر_دینی
@mmparvizan
«منصور حافظ: غزلسرای گمنام مذهبی شیراز و مدح احمدبن موسی(ع) »
یکی از شاعران شاخص مذهبی در تاریخ شعر شیراز حدود ۱۰۰۰ غزل با موضوع ستایش رسول(ص) و امام علی(ع) و دیگر مضامین دینی و عرفانی سروده، منصور حافظ است. از اشعار منصور حافظ اینچنین بر میآید که محیط زندگیاش، نزدیک مرقد احمدبن موسی(ع) بوده؛ او در اشعارش از ممدوحی به نام تورانشاه نام برده که شاید قطبالدین تهمتن تورانشاه از سلاطین جزیرهی هرمز 747تا 779 ه.ق.) یا جلالالدین تورانشاه وزیر شاه شجاع(ف.786ه.ق) بوده باشد( دیوان منصور حافظ، 1378: نه تا دوازده)که از این منظر، بعید نیست برخی از اشعار منقبتی منصور حافظ پیش از شاهداعی و حتی در اواخر سدهی هشتم سروده شده باشد.
منصور حافظ، از معدود شاعرانی است که تقریباً تمام سرودههایش را با مضامین مذهبی سروده، او در این اشعار بیش از همه به ستایش حضرت رسول(ص) و پس از او علی(ع) پرداخته و بهندرت از دیگر شخصیتهای دینی یاد کرده است. او همچنین با استفاده عنوانهای «شاه/ سلطان» و همچنین اسم «چراغ» صفتهایی متعدد برای رسول(ص) و علی(ع) ساخته است؛ چون: چراغ ازل، چراغ اولوالعزم، چراغ جسم و جان، چراغ چشم عالم و...(همان:489) برای رسول(ص) و سلطان نجف، شاه لافتی، شاه ولایت، شاه مردان و... (همان: 501-502) برای علی(ع).
با این حال در حدود هزار غزل دیوان او، حتی یکبار به عنوان «شاهچراغ» اشاره نشده؛ هرچند نوع القاب دیوان او میتواند موید این باشد که بهمرور زمینههای فرهنگی، عرفانی و ادبی برای ساخته شدن لقب «شاهچراغ» در شیراز فراهم شده است. او اولین شاعری است که با استفاده از عنوان شاه از آن حضرت یاد کرده و لقبهای «شاه جهان» و «شه اولیا» را در خطاب ایشان به کار برده است:
بهشت باقی ای منصور و عمر جاودان دریاب
مزار احمد موسی رضا، شاه جهان دریاب
(همان: 56)
رو در مزار احمد موسی رضا نهد
و آنجا تضرعی به شه اولیا کند
(همان: 199)
در اشعار منصور حافظ، عنوان «احمدبن موسیالرضا» بارها تکرار شده که نشاندهندهی عمق ارادت شاعر به کرامات و آستان آن حضرت بوده است.(همان، 4، 109و378) او همچنین، بارها از حضور در مرقد مطهر حضرت و طلب استمداد و روشنی روح از آن مقام سخن گفته است(همان: 286). نکتهای که تاییدکنندهی رواج زیارت مرقد مطهر در زمان اوست:
خاندان مصطفی هست از حرم دارالسلام
روضهی رضوان مزار احمد موسی رضا
(همان:12)
همچنین شیراز را روشن از نور آن امامزادهی جلیل میداند؛ نکتهای که شاید به نوع عمارت مرقد نیز اشاره داشته باشد:
شیـراز اگـر ز ظلمت ظلـم است تیـره باز
روشـن ز نـور احمـد مـوسی رضا شود
(همان: 239)
#منصور_حافظ
#شعر_دینی
#شاه_چراغ
@mmparvizan
"امام حسن(ع) و شعر شاعران نخستین"
نخسین اشارهی موجود در شعر کهن، با موضوع امام دوم شیعیان(ع)، بیتی از دقیقی است که در آن، با عنوان "شبر" از آن حضرت یاد شده است. تا نیمهی نخست سدهی پنجم، جز یک بیت در دیوان فرخی و چند اشاره در ابیات منسوب به غضائری و بوسعید(متاخر از زمان)، نامی از آن حضرت نمیتوان دید؛ اما در اشعار و دیوانهای شاعران نیمهی دوم این قرن، از جمله منظومهی علینامه و اشعار ناصرخسرو و منظومهی یوسف و زلیخا (که قاعدتا مربوط به پس از این زمان نیست) و ابیات منسوب (محتملا متاخرتر) باباطاهر و...، اشاراتی متعدد به آن حضرت ثبت شده است.
اشارات ناصرخسرو به آن حضرت در کنار دیگر بزرگان شیعی است و او از امام دوم عمدتا با نام شبر یاد کرده است:
ای ناصبی اگر تو مقرّی بدین سخن
حیدر امام توست و شبر وآنگهی شبیر (دیوان، ص ۱۰۵)
رفتم به در آنکه بدیل است جهان را
از احمد و از حیدر و شبیر و ز شبّر
(همان، ص ۱۳۳)
حسین و حسن یادگار رسول
نبودند جز یادگار علی
(همان، ص ۱۸۶)
در مقدمهی یوسف و زلیخا نیز، از مهر پیامبر(ص) به حسنین(ع) اینگونه سخن آمده است:
حسین و حسن آن دو پور بتول
به یک جایگه در کنار رسول
بر ایشان همی بوسهدادی نبی
به دیدارشان شادمانه علی
کز ایشان همییافت آرام دل
قرار دل و رامش و کام دل
(یوسف و زلیخا، ص ۶)
مضمونی که اغلب کتابهای حدیثی اهل سنت و شیعه، آن را تایید کرده و روایاتی دربارهی آن ثبت کرده است.
از شاعران متمایز اواخر سدهی پنجم و آغاز قرن ششم در این موضوع، امیرالشعرا معزی است. شاعر نیشابوری در بخش تابید یکی از قصاید مدحیاش به سادات حسنی و حسینی، اشاره کرده است:
همیشه تا بُود از نسل حیدر کرار
میان آدمیاندر حسینی و حسنی
(دیوان، ص ۷۰۸)
او همچنین پس از ستایش امام علی(ع)، ابیاتی در شهادت حسنین(ع) سروده است. (بنگرید به همان، ص ۳۷)
شاخصترین شاعر نخستین در ستایش امام حسن(ع) سنایی غزنوی است. او در دیوان چندبار به آن حضرت تلمیح کرده؛ هرچند لقب مجتبی در دیوان او برای حضرت رسول(ص) انتخاب شده است. (بنگرید به دیوان، صص ۳۶۵ و ۴۷۰)
از شگردهای سنایی در حدیقه، افزودن بخش مستقل در ستایش حسنین(ع) در باب سوم منظومهی حدیقه است. سنتی که پس از او در آثار و منظومههای عرفانی، از جمله سرودههای عطار هم کاربرد مییابد:
بوعلی آنکه در مشام ولی
آید از گیسوانش بوی علی
قرهالعین مصطفی او بود
سیدالقوم اصفیا او بود...
(حدیقه، ص ۲۶۲)
#امام_حسن(ع)
#شعر_دینی
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«نخستین اشارات فاطمی در شعر فارسی»
به سیمای حضرت فاطمه(س) در شعر سبک خراسانی، بهندرت اشاره شده است. قدیمترین اشارهی مربوط به آن حضرت را در قصیدهای مدحی از دقیقی میتوان دید که در مقدمهی آن، به سوگواری حضرت زهرا(س) بر حسین (ع) اشاره شده است. میسری نیز در ابیات مقدمهی دانشنامه، بر آن حضرت با عنوان جفت علی و پاکیزه دختر رسول(ص) درود میفرستد. کسایی هم در بیت پایانی مرثیهای که بر امام حسین سروده، آفرین فرستادن براهل بیت زهرا(س) را کار همیشگی خود میداند. در یکی از ابیات الحاقی شاهنامه نیز اشارهای به آن حضرت با عنوان بتول ثبت شده است.
در شعر مدحی غزنوی، حضرت فاطمه(س) تقریباً حضور ندارد؛ تنها فرخی در یکی از قصایدش از رسول با عنوان «پدرفاطمه» یاد کرده؛ همچنین در قطعهای منسوب به غضائری رازی نیز که به استناد سبکی و نسخهشناسانه، انتسابش به اين عصر مورد تردید است، به شفاعت فاطمه اشاره شده است. در یکی از رباعیات منسوب به بوسعید نیز سوگندخوردن به زهرا دیده میشود.
در شعر دوران سلجوقی، کمتر از یک درصد اشارات به فاطمه(س) اختصاص دارد. جدا از بهرهگيري زیبای ازرقي از نام آن حضرت در توصیف شب و كاربرد مدحي در ديوان معزي بهویژه در ستایش ممدوحان زن، در ديوان ناصرخسرو و سنايي جلوههاي منقبتي نام و شخصیت زهرا(س)را ميتوان ديد.
ناصرخسرو بيش از همه به آل فاطمه اشاره ميكند و به همين سبب در مدحهايش از فاطميان، نام آن حضرت حضوري درخور توجه دارد.
سنايي نيز عمدتا در كنار نام حسنين و علي(ع)، از فاطمه(س) و دیگر نامهای ایشان، زهرا و بتول، ياد ميكند و بهندرت ابياتي در منقبت ايشان سروده است.
#فاطمه
#فاطمیه
#شعر_دینی
https://eitaa.com/mmparvizan
"مسیح صبا: به بهانهی میلاد عیسی (ع) "
عيساي مسيح، یکی از مهمترین پیامبران الهی است که از دیرباز در شعر فارسی حضور یافته و مضامین مربوط به زندگی و معجزاتش، در وصفها و مضمونآفرینیها، بازنمود داشته است. آن حضرت(ع)، چهارمين نام ديني پر تکرار در مجموع شعر عصر ساماني است.
اگر حكايتي را كه در ديوان رودكي با او پيوند دارد از آن شاعر بدانيم، قديمترين اشاره در شعر فارسي، تلميح به داستان عيسي و ديدن كشتهاي بر سر راه است؛ حكايتي كه در دورههاي بعد به ناصرخسرو انتساب يافته است:
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سرِ انگشت
گفتا که چرا کشتی تا کشته شدی باز؟
تا باز که اورا بکشد آنکه تورا کشت؟(رودکی، ۱۳۴۱: ۴۹۴)
پيشينهي تلميح به عيسي در شعر فارسي متاخر از زمان رودكي نيست؛ چنانكه رابعهی كعب در وصف بهار و طبيعت، جانبخشي باد را به دم عيسي مانند كرده است:
مثال چشم آدم شد مگر ابر؟
دلیل لطف عیسی شد مگر باد؟(مدبری، ۱۳۷۰: ۷۷)
خسروی سرخسی هم ابر بهاری را چون مسیح، حیاتبخش تصویر کرده است:
مرده است زمی ابر بر او دست مسیحا
بیمار جهان باد صبا داروی بیمار
تا ابر مسیحا شد و بلبل همه انجیل
بر خوانَد بر کوه پدید آید زنار
(همان، ۱۷۶)
در شعر شاعران اواخر قرن چهارم كسايي در توصيفهايش از طبيعت، نسيم نيمهشبان بهاري را به جبرئيل مانند كرده كه دختران درختان خشك را چون مريم بارور ساخته است:
نسیم نیمشبان جبرئیل گشت مگر
که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت
(کسایی، ۱۳۶۷: ۷۷)
او همچنين در شعري انتقادي، از احترام ترسايان به «سمّخر مسيحا» سخن مي گويد.
كمال عزي ديگر شاعر اواخر قرن چهارم، در مدح، به سخنگفتن مسيح در گهواره گريز زده و مخلّد گرگاني هم در قطعهاي كه پس از او به نام عنصري و عسجدي و مجلّدي و شاه علي ابورجاي غزنوي و سنايي ثبت شده، رگزن ممدوح را به مسيح مانند كرده است.
جدا از اشعار غنايي، در شاهنامهي فردوسي هم مسيح از شخصيتهاي ديني نسبتا پرکاربرد است كه حكيم در داستان اسكندر و پس از او شاپور و قباد، بارها به نام او تلميح كرده است.
از عيسي در دورهي ساماني و حتي غزنويان محمودي، بيشتر با لقب مسيح ياد ميشود و از دورهي سلجوقي غلبهی نام عيسي را ميتوان ديد.
#شعر_دینی
#مسیح
https://eitaa.com/mmparvizan
سومین رویداد فرهنگی ادبی *آیینهها*
آشنایی با شاعران قرن نهم تا
معاصر
"بررسی آراء و آثار: منصور حافظ شیرازی"
مجری: دکتر مهدی فاموری
سخنران: دکتر محمد مرادی
🕓زمان: یکشنبه 8 بهمن ماه 1402 ساعت 16
🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسهی فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا #آیینه-ها #منصور-حافظ-شیرازی #شعر #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #شاعران-دیار-
فارس
#شعر_فارس
#شعر_دینی
#شاهچراغ
#مهدی_فاموری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
سومین رویداد فرهنگی ادبی *آیینهها*
آشنایی با شاعران قرن نهم تا
معاصر
"بررسی آراء و آثار: منصور حافظ شیرازی"
مجری: دکتر مهدی فاموری
سخنران: دکتر محمد مرادی
🕓زمان: یکشنبه 8 بهمن ماه 1402 ساعت 16
🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسهی فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا #آیینه-ها #منصور-حافظ-شیرازی #شعر #اداره-کل-فرهنگ-و-ارشاد-اسلامی-فارس #شاعران-دیار-
فارس
#شعر_فارس
#شعر_دینی
#شاهچراغ
#مهدی_فاموری
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"داستان امام کاظم(ع) و توبهی بشر حافی"
بشر حافی(ف.۲۲۷) عارف نامی قرنهای دوم و سوم، از شخصیتهای مشهور معرفی شده در تذکرهالاولیای عطار است که در اغلب کتابهای شاخص عرفانی و تذکرههای عارفان از او یادشده و سخنان و داستانهای شورانگیزی به او نسبت داده شده است.
یکی از روایتهای مشهور دربارهی توبهی او، ماجرای مجلس بزم بشر و رهگذری است که در برخی کتابها به نام او اشاره نشده؛ اما در کتابهایی از دانشمندان شیعه، آن شخصیت موثر در تحوّل بشر حافی، امام هفتم(ع) معرفی شده است.
ملااحمدنراقی(ف.۱۲۴۵ ق)، دانشمند دینی و مرجع عصر قاجار، در منظومهی طاقدیس که به سبک مولوی سروده، داستان توبهی بشر را اینگونه روایت کرده است:
قبلهی هفتم به راهی میگذشت
از جمالش گشته روشن، شهر و دشت
بر درِ یکخانه افتادش گذار
خانهای بسعالی و محکمحصار
دید تا چرخ نهم از آن سرای
هایوهوی رقص و بانگ نوشونای
از سماع چنگ و شور نایونوش
اندرین نُهگنبد افتاده خروش
لولیان در رقص و مطرب در سرود
بربط اندر ناله و در نغمه عود
یکطرف: فریاد دف با بانگ نی
یکطرف: شور شراب و جوش می
ساقیان در دور ساغرها به کف
بادهنوشان حلقهحلقه هر طرف
شاهدان در عشوهها و نازها
زلفشان در دست شاهدبازها
پیشکاران از برون و از درون
از شمار افزون و ز اندازه برون...
حاجبی را گفت: آن شاه زمن
از که باشد این سرای مؤتمن؟
گردنش آیا به طوق بندگیست؟
یا که آزاد است و کس را بنده نیست؟
گفت :حاجب با امام بیهمال
هی! چه میگویی؟ برو چشمی بمال!
خواجهی ما بر خداوندان خداست
بنده گفتن کی چنین کس را سزاست؟
منعم و مفلس گدای خوان اوست
جیرهخوار سفرهی احسان اوست
صاحب این خانه بشر حافی است
این سخنها کی به وصفش کافی است؟...
گفت: آن شه، راست گفتی بنده نیست
کی چنینها راه و رسم بندگیست؟
بنده باید درخور خواجه نژند
حلقه اندر گوش و در گردن کمند
بندگان را داغ باید بر جبین
گوشها بر حکم و سرها بر زمین...
بنده گر بودی کجا خودسر شدی؟
گر نه آزاد است کای کافر شدی؟
کافر و مولی مسلمان هواست
بندهی شیطان و آزاد خداست...
ظاهر او ظاهر آزادگان
لیکن از باطن به صدزندان نهان
از یکی آزاد و صدجا بنده است
درحقیقت مرده، صورت زنده است...
برق تن از برق جان اولیتر است
درد ظاهر از نهان اولیتر است
بندگان را تن به حبس بندگیست
جانشان را لیک قید حبس نیست
این گرفتاران دنیای پلید
نامشان آزاد و جانهاشان عبید
بندگان یکجا اسیر این خواجگان
در گرو هستند در سیصد دکان
بنده را از مردن آزادی رسد
خواجگان مانند در حبس ابد
بندگان را بند برپا و گل است
خواجگان را بند در قید دل است...
رفت حاجب در درون آن سرای
شمّهای با خواجه گفت آن ماجرای
خواجه را آتش فتاد اندر نهاد
میزند بر بیخ، تیشه اوستاد
تیر چون از شست قابل در روَد
سینهی آماده را برهم درد...
#ادبیات_عرفانی
#شعر_دینی
#منظومه_طاقدیس
#احمد_نراقی
#امام_کاظم
https://eitaa.com/mmparvizan
« پیامبر(ص) و ویس و رامین فخرالدين اسعد گرگاني»
فخرالدين اسعد گرگانی از نخستین منظومهسرایان ادبیات عاشقانهی فارسی است که «ویس و رامین» او، بر عاشقانههای نظامی بهویژه «خسرو و شیرین» تاثیر گذاشته است.
در ابیات نخستین این منظومه، شاعر گرگانی ابیاتی شکوهمند در ستایش نبی مکرم(ص) سروده است. او در آغاز مدح خود، به توصيف شرايط تاريك و گمراهي حاكم پيش از مبعث آن حضرت پرداخته و سپس از ایشان با القابي چون: «آفتاب راستگويان، خجسته رهنماي راهجويان، چراغ دين، ابوالقاسم محمد(ص)، رسول خاتم، ياسين، احمد، سيد فرزند آدم و رهنماي خلق عالم» ياد کرده است.
در خلال ديگر ابيات اين نعت، فخرالدین اسعد به پيوند رسول اکرم(ص) با واژههای قرآن، بدر، خيبر و ماجرای فتح مكه اشاره کرده و در پايان از شفاعت حضرت مصطفي(ص) سخن گفته است. سادگی بیان و کهنگی واژگان از ویژگیهای این شعر دینی است که حدود هزارسال از زمان سرایش آن میگذرد:
كنون گويم ثناهاي پيمبر
كه ما را سوي يزداناست رهبر
چو گمراهي ز گيتي سر برآورد
شب بيدانشي سايه بگسترد...
به فضل خويش يزدان رحمت آورد
ز رحمت نور در گيتي بگسترد
برآمد آفتاب راستگويان
خجستهرهنماي راهجويان
چراغ دين ابوالقاسم محمد(ص)
رسول خاتم و ياسين و احمد
به پاكي سيّد فرزند آدم
به نيكي رهنماي خلق عالم
خدا از آفرينش آفريدش
ز پاكان و گزينان برگزيدش
نبوّت را بدو داده دو برهان
يكي فرقان و ديگر تيغ برّان
سخنگويان ازو خيره بماندند
هنرجويان بدين جان بر فشاندند
...چو بشنيدند فرقان از پيمبر
بديدندش به جنگ بدر و خيبر؛
بدانستند كان هر دو خدايياست
پذيرفتنش جان را روشنايياست...
به نور دين زدوده گشت ظلمت
وز ابر حق فروباريد رحمت
بشد كيشِ بت، آمد دين يزدان
زمين كفر بستد تيغ ايمان
سپاس و شكر ايزد چون گزاريم؟
مگر جان را به شكر او سپاريم
بدين دين همايون كاو به ما داد
بدين رهبر كه بهر ما فرستاد
رسول آمد رسالتها رسانيد
جهاني را ز خشم او رهانيد
چه بخشاينده و مشفق خدايياست
چه نيكوكار و چه رحمتنمايیاست
كه بر بيچارگي ما ببخشود
رسولي داد و راه نيك پيمود...
اگر شمشير بارد بر سرِ ما
جز اين ديني نباشد در خور ما
نگه داريم دين تا روح داريم
به يزدان روح و دين با هم سپاريم
خدايا آنچه بر ما بود كرديم
تن و جان را به فرمانت سپرديم
ز پيغمبر پذيرفتيم دينت
بيفزوديم شكر و آفرينت
... مزن كردار ما را بر سر ما
مكن پاداش ما را درخور ما
كه ما بيچارگان تو خداييم
هميدون ز امّتان مصطفاييم
اگرچه با گناه بيشماريم
به فضل و رحمتت اميدواريم
تو را احسان و رحمت بيكران است
شفيع ما هميدون مهربان است
چو پيش رحمتت آيد محمّد
اميد ما ز فضلت كي شود رد؟
(ویس و رامین، صص ۷تا ۱۰)
#شعر_دینی
#سیمای_پیامبر
#ویس_و_رامین
https://eitaa.com/mmparvizan
"تودیع رمضان"
یکی از موضوعهای منعکس در ادبیات فارسی، بهویژه در مقدمه و متن قصاید مدحی، پایان رمضان است. در ادبیات فارسی کهن، بهویژه در سدههای نخستین، به دلیل غلبهی فضای بزمی و خوشباشی، بیشتر از منظر پایان روزهداری و تاثیر آن بر بزمها و تهنیت عید فطر، به این موضوع پراخته شده؛ چنانکه منوچهری سروده است:
ماه رمضان رفت و مرا رفتنِ او بِه
عید رمضان آمد المنه لله
مضمونی که در اغلب تهنیتسرودههای عید فطر دیده میشود و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت. اما بهندرت، در برخی اشعار، پایان رمضان دیگرگونه توصیف شده، چنانکه فرخی خلاف اغلب اشعار مدحیاش با موضوع عید فطر و پایان رمضان، کمی اندوهورزانه و اخلاقی به پایان این ماه اشاره کرده است:
رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خُنُک آنکاو رمضان را بسزا برد به سر
توصیف اندوه پایان ماه رمضان در شعر پس از سدهی ششم، بهمرور در ادبیات فارسی نمود مییابد. از شاخصترین اشعار در وداع ماه مبارک رمضان در این دوران، قصیدهی سعدی است:
برگ تحویل میکند رمضان
بارِ تودیع بر دل اخوان
یارِ نادیدهسیر، زود برفت
دیر ننشست نازنینمهمان...
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مهر فرمان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان...
پایان وداعنامههای شعر فارسی در این یادداشت، ابیات زیر از صائب است که از معدود اشعار با این مضمون در غزلسرودههای سبک هندی است؛ در افسوس پایان یافتنِ ماه مبارک:
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یکمرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سیپاره ازین ماه مبارک
از دست به یکباره چو اوراق خزان رفت
ماهِ رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گلّه شبان رفت...
#شعر_دینی
#تودیع_رمضان
@mmparvizan
ششمین رویداد فرهنگی ادبی *آیینهها*
آشنایی با شاعران قرن نهم تا
معاصر
"بررسی آراء و آثار: اهلی شیرازی"
مجری: دکتر مهدی فاموری
سخنران: دکتر غلامرضا کافی
🕓زمان: یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶
🏛مکان: شیراز – چهارراه حافظیه – سالن غزل تالار حافظ ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس
مؤسسهی فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا #آیینه_ها
#اهلی_شیرازی
#شعر #اداره_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
#شاعران_دیار_فارس
#شعر_فارس
#شعر_دینی
#شاهچراغ
#مهدی_فاموری
#غلام_رضا_کافی
https://eitaa.com/mmparvizan
"حقّ صادق"
قدیمترین اشارهی موجود در شعر فارسی، دربارهی امام ششم(ع)، بیت زیر از کسایی است که ۳۷۰ سال پس از زمان پیامبر و بیش از دو قرن پس از حیات امام صادق(ع) سروده شده است:
منبری کآلوده شد از پای مروان و یزید
حقّ صادق کی شناسد؟ وانِ زینالعابدین
این بیت سرآغاز نگاهی اجتماعی به جایگاه آن حضرت در شعر فارسی و نقد حکومتهای زمان شاعر است.
هرچند اشارات موجود دربارهی امام صادق(ع) در شعر فارسی سدههای نخستین اندک است؛ در همین ابیات اندک رویکردی انتقادی به برخی مذاهب و حکومتها و اصرار شاعران بر انتخاب مسیر آن حضرت دیده میشود. چنانکه ناصرخسرو سروده است:
علیمان اساس است و جعفر امام
نه چون تو ز دشت علیجعفریم
از دیگر شاعران شاخص، سنایی است که چه در دیوان و چه در حدیقه، چندبار به مذهب جعفری و لزوم پیروی از آن اشاره کرده است:
گر همی مومن شماری خویشتن را بایدت
مهر زرّ جعفری بر دین جعفر داشتن*
همو در قصیدهای دیگر که در سرخس انشا کرده، در نگاهی انتقادی، ثروتطلبی را متضاد با آیین امام ششم دانسته است:
گرد جعفر گرد گر دین، جعفری جویی همی
زآنکه نبوَد هر دو: هم دینار، هم دین جعفری
سنایی همچنین در حقیقه (ذیل التمثل فی اکل الربا) حکایتی را در پیوند با امام صادق(ع) نقل کرده که در اغلب نسخ حدیقه، ذکر شده است.
علاوه بر ابیات یادشده، در اشعار منسوب به ابوسعید نیز نشانههایی از آن حضرت را میتوان دید. همچنین در اشعار سدههای ششم و هفتم (بهویژه سرودههای عرفانی)، مضامین و اشارات و حکایات مربوط به امام ششم(ع) با توجهی بیش از قبل انعکاس یافته است.
*برخی منتقدان در انتساب این شعر به سنایی، تردیدهایی وارد دانستهاند؛ هرچند از منظر سبکی این شعر قاعدتا در زمان سنایی سروده شده است.
#سنایی
#کسایی
#شعر_دینی
@mmparvizan
"شاهداعی و قدیمترین اشاره به شاهچراغ در شعر فارسی»
نخستین اشارات به مرقد حضرت احمدبن موسی(ع) و جایگاه آن در شیراز را در متون سدهی هشتم میتوان دید.
رحلهی ابن بطوطه، شیرازنامه، نزههالقلوب، شدّالازار و هزارمزار، اولین کتابهایی هستند که به مزار احمدبنموسی(ع) در شیراز اشاره کردهاند؛ اما در هیچیک از متون منظوم قبل از قرن نهم، نشانهای از این مکان شریف دیده نمی شود.
بر اساس ابیات موجود در منظومهها و دیوانها، برای نخستین بار دو تن از شاعران مقیم در شیراز که گرایشهای شیعی غالب دارند، در اشعارشان به مرقد و شخصیت احمدبن موسی(ع) اشاره کردهاند: یکی سید نظامالدین شاهداعی شیرازی(ف.870ه.ق) و دیگر منصور حافظ شیرازی که گویا از مریدان و معاصران شاهداعی بوده است.
شاهداعی شیرازی که به عرفان شاه نعمتالله ولی گرایش داشته، در کتاب قدسیات، در قطعهای جداگانه که پنج بیت دارد، به ستایش «امامالمعصومین احمدبن موسی الرضا» پرداخته است:
چو خواستی که به رویت شود در دل باز
امـام احمـــد موسیالرضا وسیــلت ساز
اگر نـه احمــــد مـوسی رضـا پنـاه شدی
خـــراب بــودی احــــوال مـردم شیـراز...
امید بنـد چـو داعـی به فیــض ایـن سیـد
بـه شـرط آن کـه نهی سر برآستــان نیاز
(دیوان: 85-86)
شاید یکی از دلایل تمایل داعی به ستایش احمدبن موسی(ع)، نزدیکی محیط زندگی او به مرقد حضرت(ع) بوده؛ چنانکه محل دفن او نیز موید آن است. شاهداعی در این ستایش علاوه بر این که از توسل یافتن به آن حضرت(ع) و طلب حاجات از آستان او حکایت میکند که به تایید شیرازنامه، شدالازار و مزارات شیراز، دست کم از سدهی هشتم در شیراز معمول بوده، از آن حضرت با لقب «سید» و همچنین «امام» یاد و به شیوهی عیسی جنید، آن حضرت را با نام احمدبن موسیالرضا معرفی کرده است.
#شاهچراغ
#شاهداعی
#شعر_دینی
#تاریخ_شیراز
https://eitaa.com/mmparvizan
"از مشهد توس تا مشهد مقدس"
اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آنها اشاراتی یافت میشود که میتواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد.
چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوانهای کهن دیده میشود؛ واژهی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کردهاند.
در شعر و متون نیمهی نخست سدهی پنجم به بعد، بارها کلمهی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونهها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است:
سواد ساحت فرغانهی بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
(دیوان عمعق بخاری)
برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامهاش، به روضهی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است:
به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم
به نور روضهی سیّد به خاک مشهد حیدر
(دیوان فلکی)
خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است:
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحلجوش انسی و جان دیدهاند
(دیوان خاقانی)
در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقاتالصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامهی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادتگاهها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمهی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کردهاند.
بر اساس متون ادبی در دست، تا میانهی سدهی پنجم نویسندگان و شاعران فارسیزبان، برای مشخصشدن مراد خود از کاربرد کلمهی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزودهاند؛ ویژگیای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سدهی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) بهویژه در خراسان، برخی شاعران کلمهی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینهالنبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربردهاند؛ گویا کمکم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است.
نخستین اشارهی اینگونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است:
ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را
(دیوان معزی)
معزی در مدحی دیگر نیز به واژهی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، میتوان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژهی مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد میشناختهاند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سدهی سوم با همین تلقی متداول بوده است.
از قصیدهی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، میتوان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است:
دل را حرمی است در خراسان
دشوار تورا به محشر آسان
...از رفعت او، حریم مشهد
از هیبت او، شریف بنیان...
(دیوان سنایی)
در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکتهای که یادآور زمینههای شکلگیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست.
#شعر_دینی
#ادبیات_شیعی
#امام_رضا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"نخستین اشارات به غدیر در شعر فارسی"
ادبیات فارسی از سدهی چهارم، بستری برای انعکاس مفاهیم شیعی بوده؛ چنانکه در اشعار رودکی و کسایی و بندار رازی و بسیاری دیگر از شاعران، مضامینی در مهرورزی به امام علی(ع) یا مسالهی جانشینی ایشان گنجانده شده است.
اگر از منظر واژهی غدیر (با معنی خاص آن) بررسی کنیم، نخستین اشاره به این واقعهی تاریخی، در شعر فارسی، در بیتی از دقیقی (مقتول به ۳۶۷) نمود یافته؛ آنجا که سروده است:
کیوسوار همی بنگرد به چشمآلوس
بهسان فرخشه با امیر روز غدیر*
دیوان ص ۱۲۵
دیگر شاعر مهم در جریان شعر غدیر، منوچهري است که در خلال یکی از مسمطهای وصفیاش به ماجرای غدیر اشاره کرده و از امام علی(ع) با صفت مرد غدیر خم یاد کرده است:
آهنـــي در كف،چـــــون مرد غــــدير خــم
به كتـــــف باز فكـــــنده ســــر هر دو كـم
دیوان ص ۲۰۳
از شاعران شاخص قرن پنجم، ناصر خسرو (ف. 481) بیش از دیگران به ماجرای غدیر و جانشینی امیرمومنان(ع) اشاره کرده است. در شعر او، واژهی غدیر، هویتی ویژه یافته و بارها در خلال توصیفات شیعی دیوان، تکرار شده است:
شرف مرد به علم است، شرف نیست به سال
...علی آن یافت ز تشریف که زو روز غدیر
دیوان ص ۲۲۰
بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت
روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر
دست علی گرفت و بدو داد جای خویش
گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر
همان، ص ۱۰۵
در دیوان امیرالشعرا معزی(ف . 518 تا 521) نیز چندبار به روز یا عید غدیر اشاره شده است؛ او بیش از همه در جایگاه قافیه از این واژه بهره برده است:
نام آن دارد که از بهر بزرگی و شرف
احمد مختار کرد او را دعا روز غدیر
دیوان ص ۳۶۱
معزی پس از دقیقی و منوچهری و ناصرخسرو، چهارمین شاعری است که در دیوانش به رویداد غدیر، مطابق با نام مشهور آن اشاره کرده؛ هرچند مسألهی جانشینی امام علی(ع) در سرودههای دیگر شاعران نیز نمود داشته است:
علی ز مهر محمد همی چنان نازد
که از دعای محمد، علی به روز غدیر
همان، ص ۷۹۲
آنچه در این مجال اندک به آن اشاره شد، نخستین اشعار و ابیاتی است که در توصیف عید غدیر و ستایش جانشینی امام علی(ع) سروده شده است. پس از شاعران یادشده، هزاران شاعر فارسیزبان شیعه و سنی، دهها هزار شعر در ستایش امام مومنان(ع) و واقعهی غدیر سرودهاند.
*پ.ن: این شعر به شاهد ترکیب چشمآلوس در برخی نسخ لغت فرس ثبت شده است. در برخی نسخهها، شعر به این صورت ضبط شده:
کیوسوار بگیرد همی به چشمآلوس
به سال فرخ شبها امیر روز عزیز
#شعر_دینی
#غدیر
https://eitaa.com/mmparvizan
"تفاوت تعزیه و شعر"
تعریف شعر دشوار است و از آن دشوارتر رسیدن به تعریف #شعر_ناب است. بیشک نمی توان ادعا کرد که شاعری، اثری سروده که فقط شعر است و با دیگر هنرهای زبانی شباهت ندارد؛ اما شعر قاعدتا با دیگر آفرینشهای زبانی تفاوت دارد و هر اثر ادبی، تا آن زمان شعر است که مرز آن با دیگر گونه پها محسوس باشد.
از آسیبهای اصلی شعر معاصر، آمیختگی آن با دیگر گونههای ادبی است. از جمله، بسیاری از اشعار مذهبی، بیش از آنکه شعر باشند، نوحه یا تعزیهاند و همین نکته سببشده؛ متصلان به این گونهها که از طریق هنر نوحهگویی یا تعزیهخوانی و نقالی به شهرت رسیدهاند، در شاعری نیز خود را صاحب سبک و جایگاه بدانند.
این دست از سخنوران، بسیار شبیه منقبتگویان و شاعران دینی عصرهای صفوی و قاجارند که با وجود جایگاهی که از زاویهی تاریخ ادبیات می توان برای آنان قایل شد، به دلیل ضعف ادبی و زبانی، با گذشت زمان و بهمرور، فراموش میشوند.
بسیاری از آثار مذهبی که در دههی اخیر به نام شعر مذهبی شهرت یافته، از این دسته است. شاید بتوان این آثار را به تعزیهها شبیه دانست؛ اما باید در نظر گرفت که بین تعزیه و شعر، در تعریف خاص آن دو، تفاوتهایی بسیار است. تعزیه از سه رکن اصلی تشکیل شده است؛ نخست وزن، دوم روایت و سوم عنصر عاطفهی مذهبی برای تحریک مخاطب؛ چیزی که آن را تاحدودی با کاثارسیس(تزکیه) ارسطویی همانند میکند.
عاطفه در تعزیه و برخی نوحههای مذهبی، عمدتا به وسیلهی اغراق و مبالغههای وصفی و احساسی تقویت میشود و بر مخاطب تاثیر میگذارد. در کنار این موارد، توانایی شاعر یا راوی در نقالی نیز، عنصری برای جذب مخاطبان است. در روزگار ما نیز، شگرد این دست شاعران، شبیه روضهخوانان و مداحان مذهبی است و در سرودههای آنان، تلاش برای جلب مخاطب عام، بیشترین جایگاه را در استفاده از کلام دارد.
حال مرز تعزیه و شعر در چیست؟ پاسخ مشخص است: اتفاق زبانی، تخیل شاعرانه و حفظ فرم زبانی ( و نه روایی).
اگر از این زاویه به شعرهای مذهبی شاخص روزگارمان (منظور در بین تودهی مردم است)، بنگریم، بسیاری از آثار را تعزیه یا نوحه خواهیم دید و نه شعر(بسیاری از کتابهای نشر #آرام_دل را قطعا در این دسته میتوان قرار داد). اغلب شعرهایی که در #شب_شعرها و محفلهای مذهبی خوانده می شوند یا از #صدا_و_سیما پخش میشود، با وجود برخی کارکردهای زیباشناسانه، بیشتر برای برانگیختن مخاطب تنظیم شده اند. این گونه نگریستن به شعر دینی، در روزگار ما به اندازه ای فراگیر شده که صدها تن از شاعران زمان ما را متمرکز بر خلق آثاری با این ویژگیها کرده است.
در نگاهی کلی میتوان گفت، کلیشهزدگی، اطناب غیرشاعرانه، حشوها و دودستگیهای زبانی و در کنار آن فقر اندیشه و نبود عاطفهی عمیق فردی، از آسیبهای بسیاری از این اشعار است.
#شعر_دینی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"از مشهد توس تا مشهد مقدس"
اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آنها اشاراتی یافت میشود که میتواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد.
چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوانهای کهن دیده میشود؛ واژهی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کردهاند.
در شعر و متون نیمهی نخست سدهی پنجم به بعد، بارها کلمهی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونهها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است:
سواد ساحت فرغانهی بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
(دیوان عمعق بخاری)
برای مثال فلکی شروانی در سوگندنامهاش، به روضهی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است:
به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم
به نور روضهی سیّد به خاک مشهد حیدر
(دیوان فلکی)
خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است:
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحلجوش انسی و جان دیدهاند
(دیوان خاقانی)
در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقاتالصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامهی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادتگاهها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمهی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کردهاند.
بر اساس متون ادبی در دست، تا میانهی سدهی پنجم نویسندگان و شاعران فارسیزبان، برای مشخصشدن مراد خود از کاربرد کلمهی مشهد، پس از آن توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد نظر را افزودهاند؛ ویژگیای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سدهی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) بهویژه در خراسان، برخی شاعران کلمهی مشهد را بدون قید(چون مدینه در مدینهالنبی)، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربردهاند؛ گویا کمکم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است.
نخستین اشارهی اینگونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است:
ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را
(دیوان معزی)
معزی در مدحی دیگر نیز به واژهی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، میتوان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژهی مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد میشناختهاند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سدهی سوم با همین تلقی متداول بوده است.
از قصیدهی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، میتوان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است:
دل را حرمی است در خراسان
دشوار تورا به محشر آسان
...از رفعت او، حریم مشهد
از هیبت او، شریف بنیان...
(دیوان سنایی)
در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکتهای که یادآور زمینههای شکلگیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست.
#شعر_دینی
#ادبیات_شیعی
#امام_رضا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan