eitaa logo
طب و منطق
306 دنبال‌کننده
19 عکس
6 ویدیو
1 فایل
⭕️کپی باذکر منبع بلا مانع است. ادمین: @Ad_k_e_15 کانال در تلگرام: @noskheh_teb_sonnati سایت: http://as937183.blogfa.com/ ترجمه کتاب طبی ترجمه نسخه های خطی طب سنتی تایپ نسخه های خطی طب سنتی
مشاهده در ایتا
دانلود
ماؤه أشد تقوية للمعدة و أقل حبساً للطبيعة اب میوه به ؛ بیشتر از خود میوه به ؛ تقویت معده می کند و کمتر از خود میوه به ؛ شکم را بند می اورد الصناعة الطبية، ج‏1، ص: 523
و ما كان منه حلواً فهو معتدل المزاج في الحرارة و البرودة میوه به اگر شیرین باشد در حرارت و برودت معتدل است الصناعة الطبية، ج‏1، ص: 523
‏1، ص: 210 [سفرجل‏] المؤلف سفرجل بارد فى آخر الاولى يابس فى الثانية هو و زهره قابض و هو مدر يقوى الشهوة و يسكن العطش و التنقل به على الشراب يمنع الخمار و يمنع القئ البلغمى و لعابه ملين البطن من غير قبض فينفع السعال و يلين قصبة الرية و الاكثار منه يورث القولنج السفرجل اصلح الاشياء لتقوية المعدة و البطن كله و حبس الطبيعة و انهاض الشهوة و العون على هضم الطعام و هو لا يفسد فى معدة المريض فضلا عن الصحيح الا انه بطى الانهضام و ذلك يزول عنه بالطبخ فى ماء العسل او دفنه فى الرماد الحار مع العجين و انه مع سرعة انهضامه ح يشد المعدة و يقل قبضه و الحلو منه معتدل فى الحرارة و البرودة و الطبخ انما ينبغى لما لا يكون حلوا منه فان طبخ الحلو يزيل فائدته من التقوية و هو ترياق لمن يتضرر بالقئ حتى ان رائحته ينفع له و ادراره لقبضه كسائر الادوية القابضة و عقله للبطن اذا اكل قبل الطعام و اما اذا اكل بعد الطعام لين البطن بعصر المعدة الا اذا تنوول القدر اليسير فانه يدفع الطعام عن راس المعدة و يمنع البخار عن الدماغ ذكره السمرقندى‏
مقاله سيوم در بيان قوت فاعله و مصوره اجسام مزاجيه متفاوتة الأجزاء كه اجسام آليه نيز گويند، و كيفيت تصوير و تكوين اينها. و اين مشتمل بر شش فصل است‏ فصل اوّل در بيان مذاهب مختلفه در حقيقت قوه مصوّره‏ اول بدان كه در حقيقت قوت مصوّره و در حدوث بدن از قوه مصوّره مذاهب مختلفه بسيار است. بعضى گويند قوتى از قواى نفس امّ است. و بعضى گويند قوتى از قواى نفس أب است كه در حين جماع و إنزال همراه منى به رحم مادر مى‏آيد. و بعضى گويند كه‏ قوت مصوّره، صورت نوعى روح غريزى است كه در همه اجزاى منى يا به منزله منى منبث و مخلوط است. و بعضى گويند غير اينهاست اما نمى‏دانيم چيست و كيست، چنان كه جالينوس گويد: غير اينها چيزى هست اما نمى‏دانيم چيست. و كلام محقق طوسى- رحمه اللّه- در تجريد كه: «القوّة المصوّرة عندى باطلة «1»» «2»، به اين معنى است، يعنى قوتى كه در منى أب يا امّ يا قوت مصوّره أب يا امّ باشد، باطل است. بعضى گويند كه مصوّر بدن انسان، همان كوكب مدبر بدن انسان است كه به وجهى رب النوع بدن انسان است به توسط روح غريزى عنصرى. و بعضى گويند كه مصوّر بدن هر شخص از اشخاص انسان همان نفس مثالى شخصى مبدع آن بدن عنصرى شخصى است كه متعلّق شده باشد به روح غريزى كه در همه اجزاى منى يا به‏منزله منى منبث و مخلوط است امّا به اعانت نفوس سماوى و الهام كوكب مدبره نوع و شخص انسانى؛ و مذهب حق اين است، چنان‏كه بعد از ذكر مذاهب خواهيم گفت إن شاء اللّه. و قال الشيخ فى الاشارات بتقريب [فى‏] اثبات نفس المدبّرة للبدن: «إنّ «3» المزاج واقع فيه بين الأضداد «4» متنازعة إلى الإنفكاك إنّما يجبرها على الإلتئام و الإمتزاج قوة غير ما يتبع إلتئامها من المزاج و كيف و علة إلتئامها «5» و حافظة قبل الإلتئام فكيف لا يكون قبل ما بعده. و هذه «6» الإلتئام كلّما يلحق الجامع أو «7» الحافظ و هن أو عدم يتداعى إلى الإنفكاك فاصل القوى المدركة و المحركة «8». و الحافظة للمزاج شى‏ء آخر لك أن تسميّه النفس «9» و هذا هو الجوهر الذى يتصرف فى أجزاء بدنك» «10». قال المحقق فى شرحه: «و ما يقتضيه القواعد الحكيمة التى أفادها الشيخ و غيره و «11» هو إنّ نفس الأبوين تجمع «12» بالقوة الجاذبة أجزاء غذائية ثم تجعلها «13» أخلاطا «14» و تفرز
احياى حكمت (مشتمل بر طبيعيات)، ص: 400
ﭘﻨﺠﻢ ﺍﺯ ﺟﺰﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻫﺠﺪﻫﻢ ﺩﺭ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ(کلیه) ﺳﺒﺐ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺟﻤﺎﻉ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎ ﻛﻪ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﺑﻮﻝ ﺗﻮﻟﺪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺳﻮﺀ ﺍﻟﻤﺰﺍﺝ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺧﺸﻚ ﻭ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺧﺸﻚ ♦️ﻋﻠﺎﻣﺖ‌ﻫﺎ ﻋﻠﺎﻣﺖ ﻟﺎﻏﺮﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ۱ﺷﻬﻮﺕ ﺟﻤﺎﻉ ﻧﺒﺎﺷﺪ ۲ ﭘﺸﺖ ﺿﻌﻴﻒ ﺑﻮﺩ ۳ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻫﻴچ رنج ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ۴ ﺁﺏ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ۵ﻭ ﺑﻮﻝ ﺳﭙﻴﺪ ﺑﻮﺩ ۶ﻧﻴﺰ ﻛﻪ ﺗﻦ ﻟﺎﻏﺮ ﺑﻮﺩ ﻛِﻨﺪﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﮔﺮﺩﻩ ﻟﺎﻏﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪﻙ ﺷﻮﺩ بینایی ﭼﺸﻢ ﺿﻌﻴﻒ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺻﺪﺍﻉ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﻮﻝ ﺑﺎﺯ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺸﺖ ﻭ ﻛﻤﺮﮔﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ. -ذخیره خوارزمشاهی
کلیه کتاب قانون در طب 🔰فصل في هزال الكلية قد يعرض للكلية أن تهزل و تذبل و يقل شحمها، بل ربما بطل شحمها بسوء مزاج، و كثرة جماع، و استفراغ 🔰علاماته سقوط شهوة الباه ، و بياض في البول و دروره، و ضعف، و وجع ليّن فيه، و ربما كان معه نحافة البدن.
♦️ﻋﻠﺎﺝ ﺑﻪ ﻣﻐﺰﻫﺎ ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺰ ﺑﺎﺩﺍﻡ ﻭ ﻣﻐﺰ ﻓﺴﺘﻖ ﻭ ﻣﻐﺰ ﺣﺒﺔ ﺍﻟﺨﻀﺮﺍﺀ ﻭ ﺟﻮﺯ ﻫﻨﺪﻯ ﻭ ﻓﻨﺪﻕ ﻭ ﺗﺨﻢ ﺧﺸﺨﺎﺵ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻜﺮ ﻛﻮﻓﺘﻪ ﺳﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺨﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻗﻠﻰ ﻭ ﻟﻮﺑﻴﺎ ﺩﺭ ﺳﻔﻴﺪﺑﺎﻩ‌ﻫﺎ ﭘﺨﺘﻪ ﭘﻴﻪ ﻯ ﻣﺮﻍ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﺑﻂ ﻭ ﭘﻴﻪ ﻯ ﮔﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﻥ ﭘﻴﻪ
فصل شانزدهم در احوال آبها كه در بدن تاثير آن بسيار بود يا آنكه ركنى باشد از اركان بدن آدمى اما غذاى بدن آدمى نمى‏شود چراكه آن بسيط است و بدن آدمى مركب است و آنچه غذا باشد مى‏بايد كه مشابه مغتذى باشد كه آن بدنست‏ كليات قانون ابن سينا (ترجمه)، متن‏ج‏1، ص: 12
فصل اول از تعليم چهارم در ماهيت خلط و اقسام آن‏ خلط جسم تر روانست كه مى‏گردد بسوى آن غذا اول پس بعض آن خلط نيك است و آن آنست كه ازشان آن آنست كه بگردد جزء از جوهر مغتذى تنها چون خون يا با غير خود چنانچه اخلاط ديگر و بگردد مشابه بجوهر مغتذى تنها يا با غير آن و بالجمله مى‏گردد قائم بدل چيزى كه تحليل مى‏يابد از ان و بعض از ان فضل و خلط رديست و اين آنست كه نيست از شأن اين يا بگردد در نادر بسوى خلط نيك و باشد حق آن قبل ازين اينكه دفع شود از بدن و كم گردد و مى‏گوئيم اينكه رطوبات بدن بعض آنها اولى‏اند
همچنين هاضمه را حاجت برطوبت بسيار بود از جهت آنكه فعل او را بواسطه رطوبت اتمام مى‏شود كه غذا را سيلان دهد و مهيا نفوذ گرداند در مجارى و قبول اشكال عضو مغتذى كند
و همچنين بود حال در ادويه كه در بعضى از ان دوائيت غالب و كيفيت در بدن احداث كند بود و در بعضى از ان غذائيت غالب بود و جوهر مغتذى زياده كند و همچنين بعضى از ان قريب بود بجواهر خون مثل شراب و مح بيض نيمبرشت و ماء اللحم و بعضى از آن دور بود از مزاج خون بقليلى مثل نان و گوشت و بعضى بسيار دور بود مثل ادويه غذائيت ديگر آنكه غذا در بدن آدمى عمل مى‏كند بدو طريق يكى بكيفيت عمل كند چنانكه دانسته شد ديگر آنكه بكميت عمل كند كليات قانون ابن سينا (ترجمه)، متن‏ج‏1، ص: 117
بحث در باب اينكه چرا غذا بايد شبيه مغتذى شود از حوصله اين دفتر بيرون است. تنها، براى كامل شدن بحث، اين سخن از حكيم عقيلي از كتاب مخزن الادويه نقل مى‏شود: «و طبيعت مدبره بدن ناچار است در استحاله نبات تا آن را شبيه به مغتذي نمايد از هفت قسم فعل، از تحليل و استحاله و تفريق و عقد و تشبيه و تغذيه و ادخال. در حيوانات به اقل اين افعال مدعا حاصل است؛ مثلا در شير آنها پنج فعل كافي است كه تفريق و تغذيه آن هضم و تمييز است و تعقيد و تشبيه و ادخال باشد. و در بيضه طيور سه فعل كافي است كه تحليل و استحاله و تمييز باشد. و در لحوم دو فعل كه تشبيه و ادخال باشد كافي است».
در حديث وارد شده كه «سيدُ الطَّعامِ اللّحم»؛ چه اغذيه انسان كه از دوائيت ابعد باشد، منحصر در نبات و حيوان است و در استحاله كه مشابه مغتذى شوند، ناچار است كه طبيعت در نبات هفت قسم فعل كند: تحليل و استحاله و تفريق و عقد و تغذيه و تشبيه و ادخال و در هر حيوانى محتاج همه افعال نيست؛ چه در شير، پنج فعل كافى است كه تفريق و تغذيه كه آن هضم و تميز است و از عقد و تشبيه و ادخال و در تخم طيور، محتاج به تحليل و استحاله و تميز نيست و در لحوم، محتاج به دو فعل است كه تشبيه و ادخال باشد؛ پس لحومات، بهتر از ساير اغذيه است و بهترين طيور، متوسط اوست كه قريب به مرغ خانگى باشد؛ مثل كبك و تذرو و امثال آن و بهترين مواشى، گوسفند و بز است كه زياده بر يك سال و كمتر از شش ماه بر او نگذشته باشد و بعد از آن، گوساله يك ساله. تحفة المؤمنين، ج‏1، ص: 743
و ببايد دانست كه چون حيوان مركّب است، بايد كه غذاى او نيز مركّب باشد. چه غذا بايد كه مشابه مغتذى باشد.
پوشيده نماند كه هوا مبدرق روح است مانند آب غذا و همچنان كه آبِ صرف غذا نمى‏شود هواىِ صرف نيز روح نمى‏گردد. و قومى كه اين گمان كرده‏اند باطل است، زيرا كه ثابت شده كه بسيط غذاى مركب نمى‏شود لعدم المناسبة بينهما چه در غاذى و مغتذى مناسبت شرط است. اما آب چون با رطوبات مركب مى‏شود غذا مى‏گردد و كذلك هوا به ابخره اخلاط آميخته روح مى‏شود. القلوب (شرح قانونچه)، ص: 96
و اگر چه دخول هوا در منافذ شرائين از مسام جلد نيز دايمى است بنا بر قبض و بسط آنها، ليكن اتمام فعل آنها در اين امر ايضا به تنفس مربوط است مگر آن كه از كثرت اعتبار به حصر نفس جذب نسيم از منافذ شرائين عادت شود، چنانچه در بعض اهل رياضت مشهود مى‏شود كه تا روزها محصور النفس مى‏باشند. القلوب (شرح قانونچه)، ص: 96
👈فصل [دوم‏]: در تشقق و تقشر و جفاف لب‏ 👈سبب تقشر و جفاف لب، همان است كه در شقاق و جفاف زبان و تقشر وى گفته آمد. و كذلك، علاج وى. 👈و نيكوترين تدبير عند التقشر، ماليدن لعاب به ‏دانه و خطمى و تخم كتان است بر لب. 👈و قيروطى كه از پيه ماكيان و بط ساخته باشند. 👈 و بهر جذب ماده از اعلى به اسفل، بر ناف و مقعد ماليدن روغن بنفشه، چيزهاست. ، ج‏1، ص: 394
سوم، آن كه غذاى بعض اعضاء بارده رطبه- مانند دماغ و نخاع و اعصاب و غيرها، كه خون به صرافت خود به اعتبار گرمى نمى‏تواند غذاى آن‏ها گرديد- با بلغم مخلوط شده [و] غذاى آن‏ها شود؛ زيرا كه مماثلت و مشابهت ميان غذا و مغتذى در همه جا ضرور است. خلاصة الحكمة، ج‏1، ص: 65
سبب فاعلى براى توليد همه اخلاط در بدن حرارت معتدل كبد، مى‏باشد، ولى در خصوص بلغم گفته شد: حرارت قاصر و كوتاه، از اين تعبير برخى استفاده كرده‏اند، كه در هر گوارشى، بلغم به وجود نمى‏آيد و حال اين كه توليد بلغم نيز در بدن ضرورى است، و بعضى براى گريز از اين اشكال، محل توليد بلغم را در غير كبد؛ يعنى در معده مى‏دانند، در ذخيره مى‏گويد: بلغم دو گونه است، طبيعى و ناطبيعى اما طبيعى، غذايى است خام كه حرارت و قوت معده آن را تمام بگواريده باشد ... و معدن بلغم معده است و هرگاه كه حرارت معده كمتر باشد و قوت هاضمه، سخت ضعيف باشد، بلغم بسيار تولد كند، خاصه اگر خوردنى‏ها سرد وتر باشد (ذخيره خوارزمشاهى، ص 13) ... و تولد بلغم بيشتر اندر معده باشد و اندر روده‏هاى بالا و اندر جگر بنادر باشد و صفراء و سوداء بيشتر اندر جگر باشد و بنادر اندر معده و اندر رگ‏ها نيز باشد. (ذخيره خوارزمشاهى، ص 15) و شارح كتاب قانون علاوه بر سيد اسماعيل جرجانى، ابن هبل، مؤلف المختار و ابى سهل مسيحى را از كسانى مى‏داند كه بر اين باورند كه بلغم در هضم اول در معده توليد مى‏شود. توليد بلغم در هر گوارش ضرورى مى‏باشد؛ زيرا بدن همان گونه كه به خون نياز دارد به بلغم نيز نياز دارد و علاوه بر اين، مواد غذايى مورد مصرف، حاوى اجزاى مادى هر يك از اخلاط چهارگانه مى‏باشند، و بايد هر يك به خلط متناسب تبديل گردد، پس توليد بلغم در همه گوارش‏ها لازم است و درباره اين كه محل توليد بلغم در كبد است نه در معده مى‏گويد: آنچه در معده به وجود مى‏آيد، مواد دفعى است كه مى‏تواند از بدن تخليه شود، ولى بلغم مورد نياز بدن و اعضاى آن مى‏باشد و علاوه بر اين كبد جايگاه جدا سازى اخلاط از يكديگر مى‏باشد و معده، توان جدا سازى را ندارد، بنا بر اين آنچه در معده از بلغم و يا صفراء و سوداء ديده مى‏شود در واقع اخلاط غير طبيعى مى‏باشند (شرح آملى، ص 148)، در توجيه «حرارت كوتاه كبد» براى توليد بلغم مى‏گويد: حرارت كبدى، سبب فاعلى همه اخلاط مى‏باشد و در توليد همه اخلاط طبيعى به اعتدال و يكسان است و اختلاف فعل كبد در اعمال حرارت براى توليد اخلاط گوناگون در واقع به اقتضاى اختلاف مواد غذايى مى‏باشد؛ مثلًا حرارت كبد در اجزاى غذاهاى معتدل، باعث توليد خون مى‏گردد، و در اجزاى غذاهاى لطيف و بسيار گرم، باعث توليد صفراء مى‏گردد، ولى در اجزاى غذاهاى غليظِ مرطوب، حرارت كبد، كوتاه و قاصر است، لذا باعث توليد بلغم مى‏گردد، پس حرارت كبد به عنوان سبب فاعلى در همه يكسان است و اختلاف آن ناشى از اختلاف اجزاى غذايى مى‏باشد و سبب مادى و قابلى در آن تعيين كننده مى‏باشد. https://eitaa.com/ghanoonfeteb در طب (ترجمه)، ص: 353
و ببايد دانست كه اين خلطها كه ياد كرده شد همه اندر رگها با خون آميخته است و از يكديگر جدا نتوان كرد مگر بقوت داروها كه هريكى را از ديگرى جدا كند و بيرون آورد. و آفريدگار جل و علا از بهر هر خلطى داروهاى جداگانه آفريده است تا طبيب بهريكى از آن داروها آن خلط را كه خواهد جدا كند و از تن بيرون آرد، و اگر همه خلطها بيك‏بار افزون شود رگ فرمايد زدن، تا از هر خلطى لختى با خون بيرون شود، و اين خلطها اندر بيشتر وقتها اندر تن بكار مى‏آيد و تن بدان برپاست، و گاه باشد كه يك خلط و يا دو خلط فزونتر شده يا تباه شود، آن را لختى كمتر بايد كرد و از ديگر خلطها جدا كردن و از تن بيرون آوردن و مثال اين و مثال تن مردم و مثال جدا كردن و مثال بيرون آوردن آن همچون حصاريست كه اندر وى بعضى دوست باشند و بعضى دشمن و آن خلط كه از تن بيرون همى‏بايد آورد همچون دشمن است؛ و آنچه اندر تن نگاه بايد داشت همچون دوست، و تن همچون‏ حصار و طبيب همچون حمايت‏گرى مر اين حصار را و همچون خصم مر اين گروه را كه دشمن‏اند؛ پس همچنانكه حامى سنگى اندر حصار اندازد و خواهد كه بر دوست نيايد و بر دشمن آيد طبيب بايد كه از بهر هر خلطى اندر هر تنى آن دارو بكار دارد كه آن خلط را بيرون آرد و با ديگرى نكوشد. و اگرچه هرگاه كه اين دارو در كار آيد بضرورة خلطى ديگر را لختى بجنباند بسبب آنكه خلطها بهم آميخته است. و مبانى نظرى طب سنتى، متن، ص: 115
طبيب بايد كه دارو آن دهد و بآن اندازه دهد كه خلطهاى ديگر را كمتر بجنباند و و اين پس از قياس و تجربه و مشاهده توان دانست، و هرگاه كه دارو خورده شود كه خلطى را بيارد نخست آن خلط را كه مقصود است بيارد، و اگر هنوز قوت دارو مانده باشد، خلطى ديگر كه تنگ‏تر باشد بجنباند و بيارد، مثلا اگر داروئى است كه سودا بيارد نخست سودا بيرون آورد پس صفرا پس بلغم؛ و اگر داروئى است كه صفرا آرد نخست صفرا آرد پس بلغم پس سودا؛ و اگرچه خون از بلغم و از سودا تنكتر است آفريدگار تبارك و تعالى اندر طبيعت مردم اين قوت نهاده است كه آن را نگاه دارد و بدارو ندهد. از بهر آنكه حاجت بدان بيشتر است. و غذاى راستين آنست؛ و و تن بدان برپاى است؛ و مبانى نظرى طب سنتى، متن، ص: 115
و من كسى را ديدم كه از بهر درد اندامها داروى قى خورده بود و مقصود تمام حاصل شده بود؛ و ديگر روز يك مجلس سرخى اجابت كرد. مرد ترسيد و جاى ترس نبود، از بهر آنكه اين سرخى خون نبود لكن دارو كار خويش تمام كرده بود بلغم سطبرتر آورده بود، خلطى كه از آن تنك‏تر باشد صفراست و گفتيم كه هرگاه صفرا تمام از خون جدا نگشته باشد رنگ او سرخ باشد آن را حمرا گويند اين سرخى كه از آن مرد بيرون آمد حمرا بود و نشان آن بود كه ماده درد اندامها تمام برآمده است. @ghanoonfeteb پس اندك مايه لسان الحمل با رب آبى داده شد ديگر نيامد. اين فصل اندرين جايگاه از بهر آن گفته تا اگر كسى سرخى بيند كه بر اين وجه بيرون آيد ترسان نشود، و مبانى نظرى طب سنتى، متن، ص: 115
🔹‏ يعنى و اين مانند بود ليكن در اين بثور نمى‏باشد و حكه زير جلد است و اخلاط حاده مثل خون رقيق حاد مخالط خلط صفراوى لذاع 🔹و اين اخلاط و بخارات يا رقيق لطيف قليل المقدار باشد و از آن حكه سريع البرء حادث شود بنا بر سرعت تحلل آن 🔹 و يا غليظ كثير المقدار بود و از آن حكه متطاول بطى البرء حادث گردد به سبب بطوى تحلل اندفاع آن و آن اكثر عارض شود از كثرت تناول و گنده شور و كهنه و و و و البان و كواميخ و مانند آن هرچه خلط ردى پيدا كند و از قلت استحمام و كثرت چرك بر بدن 🔹و كسانى كه بعد از به آب گرم نكنند و بدن ننمايند بيشتر در اين مرض افتند و اين دليل قوى است بر بعد جماع در شرع شريف 🔹و گاهى حكه پيران را حادث شود به سبب جلد ايشان و تولد بلغم شور در ابدان ايشان بنا بر هضم و و از تحليل بخارات محتقنه زير جلد خصوصا اگر از اغذيه مولد خلط ردى مالح حريف كه مذكور شد كثرت نمايند و صحت از آن در ايشان دشوار است. اعظم، ج 4، ص 416. 🔹صغری هر کس بعد از جنابت بدنش را با اب گرم نشوید و ان را ماساژ ندهد در معرض بخارات_حريفه_حاده_لذاعه زیر پوستش است 🔹کبری هر کس در معرض بخارات_حريفه_حاده_لذاعه زیر پوستش باشد ، در معرض بیماری خارش پوست است 🔹نتیجه هر کس بعد از جنابت بدنش را با اب گرم نشوید و ان را ماساژ ندهد در معرض بیماری خارش پوست است https://eitaa.com/ghanoonfeteb
اسود 🔹و آن نشانه‏هاى سياه بود كه بر جلد حادث شود و 🔹چون آن را بمالند مانند سبوس از آن جدا شود و بعد ماليدن سرخ نمايد 🔹و چون افراط كند حادث گردد 🔹و حدوث او از مخالطت مره با خون و جريان او بادى به سوى جلد بود 🔹و اكثر آن است كه جوانان را به سبب احتراق صفرا در ايشان و ميل او به سوى سودا حادث شود و همچنين در و در مداومت‏كنندگان و و تناول‏كنندگان اغذيه حريفه مولد سودا و 🔹 انطاكى گويد : كه بهق اسود را اكثر و گويند و نيز نامند بهر آنكه از افراط عطش افتد و صورت او تغيير جلد از رنگ طبيعى به سوى سياهى است. ✅ اعظم، ج 4، ص 491 📚نام كتاب: متن و ترجمه كتاب في الطب‏ 📚نويسنده: ، محمود بن محمد- مترجم: ، اسماعيل‏ https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و اگر در طبخ جگر تقصيرى افتد، چيزى از آن خام بماند و آن را بلغم گويند و اين كم باشد. و تولد بلغم بيشتر اندر معده بود و اندر رودهاى بالايين و به نادر در موضع ديگر افتد، چنانچه تولد صفرا بيشتر اندر جگر باشد و به نادر اندر معده و رگ‏ها افتد. التجارب (طبع جديد)، ص: 42
فصل [هجدهم‏]: اندر ‏ء و و و تقلب النفس‏ بدان كه ، معده را گويند كه بدان حركت مندفع شود آنچه در اوست به طريق دهان. و تهوّع، حركتى است كه در معده افتد مانند حركت قى؛ ليكن هيچ‏چيز دفع نشود. پس در قى، هم دافعه حركت كند و هم ماده. و در تهوع، دافعه حركت كند امّا ماده متحرك نشود؛ پس به اعتبار حركت دافعه، هر دو واحداند و به اعتبار حركت و عدم حركت ماده، متفاوت. و مى‏تواند كه حركت قويه را به قى‏ء مخصوص دارند و حركت ضعيفه را به تهوع؛ زيرا كه چون حركت قوى باشد، ماده را البته به حركت آرد و مستخرج سازد. و كه عبارت است از گشتن و برهم زدن. حالتى است كه بر قى‏ء و تهوع باعث باشد. و ، غثيان لازم را گويند و غثيان را غشى نيز خوانند. و لزوم و عدم لزوم وى به‏حسب تقاضاى موضع ماده است؛ مثلا اگر ماده در معده متولد شود، غثيان لازم باشد [و] اگر از عضو ديگر بر وى ريزد، گاهى باشد و گاهى نه. و مى‏تواند كه از عضو ديگر ريزد امّا به واسطه تشرب طبقات، فم معده آن را به تحليل درنيابد و بدان سبب غثيان دايم مى‏باشد؛ پس لزوم و عدم لزوم وى به‏حسب بودن و نابودن ماده است در معده؛ خواه مولدش [يعنى محل تولدش‏] معده بود يا عضوى ديگر و بعضى اطبا، تقلب النفس را بر ذهاب شهوت نيز اطلاق كنند. أكبرى، ج‏1، ص: 645
و بدان‏كه اكثر مردمى را كه در ثفل ايشان بيشتر اوقات يبسى بود بى‏وحشتى طبيعى تندرست و باشند جهت قوت معده و امعا و نيكى هضم و اگر چه از كثرت تناول اغذيه و ادويه قابضه باشد. (طبع جديد)، ص: 101
و بر دغدغه صبر اولى بود و تا ممكن باشد به و منى عادت بايد كرد. زيرا كه تولد منى از خونى است كه مهيا شده جهت تغذيه اعضاى رئيسه كه دل و دماغ و جگر است و تاخير و تقليل غذاى آن ها سبب ضعف آن‏ها گردد و فساد آن به قوا و ديگر اعضا رسد و از اين جهت است كه از اخراج بسيار خون آن مقدار ضعف نكند كه از اخراج اندك منى‏ . (طبع جديد)، ص: 101
و آن را كه صادق بود به افراط بلا محرك از خارج و اوعيه منى مملو باشد و طبيعت به احتلام دفع آن مى‏طلبد، اخراج البته لازم بود و استفراغ آن به مباشرت با مرغوب كند تا آنچه صرف مى‏شود به جهت رغبت و لذت تولد مى‏كند و به سبب فرح تقويت قوا و انعاش حرارت غريزى مى‏نمايد و مع ذلك به هيچ وجه مبالغه نشايد كرد كه تعب آن و و تن آورد. (طبع جديد)، ص: 101 https://eitaa.com/ghanoonfeteb