eitaa logo
طب و منطق
306 دنبال‌کننده
19 عکس
6 ویدیو
1 فایل
⭕️کپی باذکر منبع بلا مانع است. ادمین: @Ad_k_e_15 کانال در تلگرام: @noskheh_teb_sonnati سایت: http://as937183.blogfa.com/ ترجمه کتاب طبی ترجمه نسخه های خطی طب سنتی تایپ نسخه های خطی طب سنتی
مشاهده در ایتا
دانلود
و من كسى را ديدم كه از بهر درد اندامها داروى قى خورده بود و مقصود تمام حاصل شده بود؛ و ديگر روز يك مجلس سرخى اجابت كرد. مرد ترسيد و جاى ترس نبود، از بهر آنكه اين سرخى خون نبود لكن دارو كار خويش تمام كرده بود بلغم سطبرتر آورده بود، خلطى كه از آن تنك‏تر باشد صفراست و گفتيم كه هرگاه صفرا تمام از خون جدا نگشته باشد رنگ او سرخ باشد آن را حمرا گويند اين سرخى كه از آن مرد بيرون آمد حمرا بود و نشان آن بود كه ماده درد اندامها تمام برآمده است. @ghanoonfeteb پس اندك مايه لسان الحمل با رب آبى داده شد ديگر نيامد. اين فصل اندرين جايگاه از بهر آن گفته تا اگر كسى سرخى بيند كه بر اين وجه بيرون آيد ترسان نشود، و مبانى نظرى طب سنتى، متن، ص: 115
🔹‏ يعنى و اين مانند بود ليكن در اين بثور نمى‏باشد و حكه زير جلد است و اخلاط حاده مثل خون رقيق حاد مخالط خلط صفراوى لذاع 🔹و اين اخلاط و بخارات يا رقيق لطيف قليل المقدار باشد و از آن حكه سريع البرء حادث شود بنا بر سرعت تحلل آن 🔹 و يا غليظ كثير المقدار بود و از آن حكه متطاول بطى البرء حادث گردد به سبب بطوى تحلل اندفاع آن و آن اكثر عارض شود از كثرت تناول و گنده شور و كهنه و و و و البان و كواميخ و مانند آن هرچه خلط ردى پيدا كند و از قلت استحمام و كثرت چرك بر بدن 🔹و كسانى كه بعد از به آب گرم نكنند و بدن ننمايند بيشتر در اين مرض افتند و اين دليل قوى است بر بعد جماع در شرع شريف 🔹و گاهى حكه پيران را حادث شود به سبب جلد ايشان و تولد بلغم شور در ابدان ايشان بنا بر هضم و و از تحليل بخارات محتقنه زير جلد خصوصا اگر از اغذيه مولد خلط ردى مالح حريف كه مذكور شد كثرت نمايند و صحت از آن در ايشان دشوار است. اعظم، ج 4، ص 416. 🔹صغری هر کس بعد از جنابت بدنش را با اب گرم نشوید و ان را ماساژ ندهد در معرض بخارات_حريفه_حاده_لذاعه زیر پوستش است 🔹کبری هر کس در معرض بخارات_حريفه_حاده_لذاعه زیر پوستش باشد ، در معرض بیماری خارش پوست است 🔹نتیجه هر کس بعد از جنابت بدنش را با اب گرم نشوید و ان را ماساژ ندهد در معرض بیماری خارش پوست است https://eitaa.com/ghanoonfeteb
اسود 🔹و آن نشانه‏هاى سياه بود كه بر جلد حادث شود و 🔹چون آن را بمالند مانند سبوس از آن جدا شود و بعد ماليدن سرخ نمايد 🔹و چون افراط كند حادث گردد 🔹و حدوث او از مخالطت مره با خون و جريان او بادى به سوى جلد بود 🔹و اكثر آن است كه جوانان را به سبب احتراق صفرا در ايشان و ميل او به سوى سودا حادث شود و همچنين در و در مداومت‏كنندگان و و تناول‏كنندگان اغذيه حريفه مولد سودا و 🔹 انطاكى گويد : كه بهق اسود را اكثر و گويند و نيز نامند بهر آنكه از افراط عطش افتد و صورت او تغيير جلد از رنگ طبيعى به سوى سياهى است. ✅ اعظم، ج 4، ص 491 📚نام كتاب: متن و ترجمه كتاب في الطب‏ 📚نويسنده: ، محمود بن محمد- مترجم: ، اسماعيل‏ https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و اگر در طبخ جگر تقصيرى افتد، چيزى از آن خام بماند و آن را بلغم گويند و اين كم باشد. و تولد بلغم بيشتر اندر معده بود و اندر رودهاى بالايين و به نادر در موضع ديگر افتد، چنانچه تولد صفرا بيشتر اندر جگر باشد و به نادر اندر معده و رگ‏ها افتد. التجارب (طبع جديد)، ص: 42
فصل [هجدهم‏]: اندر ‏ء و و و تقلب النفس‏ بدان كه ، معده را گويند كه بدان حركت مندفع شود آنچه در اوست به طريق دهان. و تهوّع، حركتى است كه در معده افتد مانند حركت قى؛ ليكن هيچ‏چيز دفع نشود. پس در قى، هم دافعه حركت كند و هم ماده. و در تهوع، دافعه حركت كند امّا ماده متحرك نشود؛ پس به اعتبار حركت دافعه، هر دو واحداند و به اعتبار حركت و عدم حركت ماده، متفاوت. و مى‏تواند كه حركت قويه را به قى‏ء مخصوص دارند و حركت ضعيفه را به تهوع؛ زيرا كه چون حركت قوى باشد، ماده را البته به حركت آرد و مستخرج سازد. و كه عبارت است از گشتن و برهم زدن. حالتى است كه بر قى‏ء و تهوع باعث باشد. و ، غثيان لازم را گويند و غثيان را غشى نيز خوانند. و لزوم و عدم لزوم وى به‏حسب تقاضاى موضع ماده است؛ مثلا اگر ماده در معده متولد شود، غثيان لازم باشد [و] اگر از عضو ديگر بر وى ريزد، گاهى باشد و گاهى نه. و مى‏تواند كه از عضو ديگر ريزد امّا به واسطه تشرب طبقات، فم معده آن را به تحليل درنيابد و بدان سبب غثيان دايم مى‏باشد؛ پس لزوم و عدم لزوم وى به‏حسب بودن و نابودن ماده است در معده؛ خواه مولدش [يعنى محل تولدش‏] معده بود يا عضوى ديگر و بعضى اطبا، تقلب النفس را بر ذهاب شهوت نيز اطلاق كنند. أكبرى، ج‏1، ص: 645
و بدان‏كه اكثر مردمى را كه در ثفل ايشان بيشتر اوقات يبسى بود بى‏وحشتى طبيعى تندرست و باشند جهت قوت معده و امعا و نيكى هضم و اگر چه از كثرت تناول اغذيه و ادويه قابضه باشد. (طبع جديد)، ص: 101
و بر دغدغه صبر اولى بود و تا ممكن باشد به و منى عادت بايد كرد. زيرا كه تولد منى از خونى است كه مهيا شده جهت تغذيه اعضاى رئيسه كه دل و دماغ و جگر است و تاخير و تقليل غذاى آن ها سبب ضعف آن‏ها گردد و فساد آن به قوا و ديگر اعضا رسد و از اين جهت است كه از اخراج بسيار خون آن مقدار ضعف نكند كه از اخراج اندك منى‏ . (طبع جديد)، ص: 101
و آن را كه صادق بود به افراط بلا محرك از خارج و اوعيه منى مملو باشد و طبيعت به احتلام دفع آن مى‏طلبد، اخراج البته لازم بود و استفراغ آن به مباشرت با مرغوب كند تا آنچه صرف مى‏شود به جهت رغبت و لذت تولد مى‏كند و به سبب فرح تقويت قوا و انعاش حرارت غريزى مى‏نمايد و مع ذلك به هيچ وجه مبالغه نشايد كرد كه تعب آن و و تن آورد. (طبع جديد)، ص: 101 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و از و و كه بوده باشند و دير وقت از آن دور مانده و از جماع معلول ها حذر كنند تا از به آلات مضرتى نرسد و باشد كه به منجذب شود و سبب فساد و و گردد و سرايت امراض در اين صورت بيشتر و زودتر افتد. (طبع جديد)، ص: 101 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
[هضم غذا، ساخت خون و جريان آن در تمام بدن‏] اى مفضّل در باره تغذيه بدن و تدابير نهفته در آن نيك بينديش. غذا در آغاز به مى‏رسد، معده آن را مى‏پزد [هضم مى‏كند]. آنگاه عصاره آن از طريق مجارى بسيار ريز و نازكى كه مانند يك پالنده كار مى‏كنند به مى‏رسد. اين‏ مجارى ريز براى آن است كه مبادا چيزى خشن و غليظ به آن راه يابد؛ زيرا كبد در نهايت ظرافت و نازكى است و تاب فشار و خشونت را ندارد. كبد، آن را مى‏پذيرد و با تدبير حكيم به خون تبديل مى‏شود و از طريق عروق و مجارى به تمام بدن سرازير مى‏شود، بسان جوي هايى كه در زمين است و آب را به همه جاى آن مى‏رسانند. نيز مواد زايد و آلوده در ظرفهاى خاص خود قرار مى‏گيرد. آنچه از صفراست به سوى كيسه صفرا، آنچه از سوداء است به سمت طحال و آنچه از ترى و رطوبت است به جانب مثانه مى‏رود. در حكمت الهى در تركيب بدن درنگ كن كه چگونه هر عضوى را در جايش قرار داده و اين ظرفها را چنان نهاد كه مواد زايد و فاسد را در خود گرد آورند تا اين مواد در سراسر بدن منتشر نگردد و جسم را بيمار و زار ننمايد. چه بلند مرتبه است كسى كه تقدير را نيكو نمود و تدبير را استوار كرد. سپاس او را چنان كه شايد و سزد. : 54
حکمت مو و ناخن در بدن امام- عليه السّلام- فرمود: خداوند متعال در اين كار، نعمت هايى نهاده كه آدمى از آنها آگاه نيست تا سپاس گويد. 🔹 آگاه باش! دردهاى بدن با خروج مو از منافذ بدن و با خروج ناخن از سر انگشتان خارج مى‏ گردد؛ از اين رو به انسان فرمان داده شده كه هر هفته با نوره ماليدن و مو تراشيدن و كوتاه كردن ناخنها به اين كار اقدام كند. اين كار باعث مى‏ شود كه موى و ناخن با شتاب بيشترى برويند و دردها و بيماريها را سريعتر خارج كنند. اگر شخص چنين نكند، رشد آنها كوتاه و اندك مى‏ شود، در نتيجه، درد ها در بدن مى‏ ماند و بيماري هاى مختلف پديد مى‏ آيد. صغری: اگر مو و ناخن هفته ای گرفته شود، رشد آنها سریعتر خواهد بود کبری: اگر رشد ناخن و مو سریعتر گردد، بیماریها و درد ها سریعتر از بدن خارج میگردد و در بدن نمی‌مانند. 🔹نتیجه: اگر مو و ناخن هفته ای گرفته شود، بیماریها و درد ها سریعتر از بدن خارج می‌گردد و در بدن نمی‌مانند. 📖کتاب توحید مفضل آدرس کانال: https://eitaa.com/ghanoonfeteb/766
نيز از رويش مو در چند جاى بدن كه وجود آن براى انسان مايه رنج و زيان است جلوگيرى شده. اگر مو در ديدگان مى‏روييد آيا آدمى نابينا نمى‏شد؟ و اگر در دهانش مى‏روييد آيا خوردن و آشاميدن انسان دشوار و بى‏لذّت نمى‏گشت؟ اگر در كف دست رشد مى‏كرد آيا انسان از لمس درست اشيا و انجام برخى از كارها باز نمى‏ماند؟ يا اگر بر فرج زن و يا آلت مرد مى‏روييد آيا لذّت مجامعت از اينان نمى‏گرفت؟ پس نيك بنگر كه چگونه در جايى كه سود و مصلحتى در كار نيست نروييده. اينها مخصوص انسان نيست، بلكه در چهارپايان و درندگان و ديگر حيوانات توليد مثل‏كننده نيز چنين است؛ از اين رو با اينكه بدن آنها از مو پوشيده است و ليكن اين مناطق، دقيقا به خاطر آنچه كه ذكر شد، مويى بر آنها نيست. نيك انديشه كن كه چگونه آفرينش از هر خطا، زيان و ناهماهنگى به دور است و يكسره حكمت و تقدير است و مصلحت و سود. ، ص: 67
[اسرار خوردن، خوابيدن و مجامعت كردن‏] اى مفضّل! در خوردن، خوابيدن، مجامعت كردن و تدابير نهفته در آنها بنگر، براى هر كدام از اين افعال، محرّك و عاملى درونى پديد آمده: گرسنگى عامل خوردن و راحتى و قوام بدن است. بيخوابى و چرت زدن، عامل خواب، استراحت و تقويت بدن است. شهوت [و شعله‏ور شدن آن‏] عامل مجامعت و ماندگارى نسل است. اگر انسان [گرسنه نمى‏شد و] در درون، تقاضاى طبيعى براى خوردن نمى‏يافت، بلكه از طريق ديگر به نياز بدنش به غذا پى مى‏برد، چه بسا بر اثر سنگينى و كسالت و ... چيزى نمى‏خورد و در اثر آن، لاغر و سپس هلاك مى‏شد. ، ص: 70
[خواب و راز درهم آميختگى راست و دروغ آن‏] اى مفضّل! در باره خوابها و حكمت درهم‏آميختگى راست و دروغ آن نيك بينديش. اگر تمام خوابها راست و صادق بود همه مردم پيامبر [و از اخبار غيب آگاه‏] بودند و اگر تمام آنها نادرست و كاذب بود، چيزى زايد و بى‏معنى بود و سودى نداشت. از اين رو گاه راست است و مردم از آن سود مى‏برند و با آن به سوى نيكى مى‏روند و از بدى پرهيز مى‏نمايند و بسيارى از آنها نيز دروغ است تا بر خوابها اعتماد كامل نشود. ، ص:80
[نعمت و ‏] بنگر كه چگونه تنها يكى از اين ويژگيهاى فراوان باطنى اين گونه مهم است [كه اگر وجود نداشته باشد اين همه نارسايى در كار انسان پديد مى‏آيد؟ با اينكه نعمت حافظه تنها يكى از آن همه نعمت است‏]. بدان كه نعمت فراموشى بسيار بزرگتر از نعمت حافظه و يادآورى است. اگر [نعمت‏] فراموشى نبود، هيچ كس و سختى خود را فراموش نمى‏كرد. حسرتش پايان نمى‏يافت. ‏اش تمام نمى‏گشت. با ياد داشتن [و عدم فراموشى‏] آفات دنيا هيچ گاه از آن بهره نمى‏جست. اميدى به فراموشى و غفلت سلطان [و حاكمى كه دشمن اوست‏] و رهايى از حسد رشكبران نداشت. آيا نمى‏بينى كه چگونه دو نيروى حافظه و فراموشى كه ضدّ يك ديگرند، هر كدام براى مصلحتى خاص در نهاد آدمى نهفته شده است؟ حال كه چنين است و اين دو نعمت [خداى جلّ و علا] كه ضدّ يك ديگرند به سود انسان كار مى‏كنند و هر كدام براى آدمى ضرورى است، چرا، بايد برخى [از مردم نادان و مشرك‏] در اين اشياء متضاد به دو خالق و آفرينشگر متضاد معتقد شوند؟ ، ص:73
طاى مفضّل! در هوش حيوانات انديشه كن و بنگر كه خداوند جلّ و علا چگونه از سر لطف و رحمت و براى آنكه حيوانات بى‏عقل و انديشه از نعمتى محروم نگردند در سرشت آنها هوش و كياست نهاد؟ نوعى بز نر كوهى از مارها تغذيه مى‏كند بر اثر آن، تشنگى سختى مى‏يابد. از هراس آنكه مبادا سمّ در جانش منتشر شود و او را هلاك گرداند، بر كرانه آب مى‏ايستد، بسيار ناله مى‏زند و صدا مى‏كند ولى ذره‏اى از آن نمى‏نوشد؛ زيرا اگر بنوشد بزودى هلاك مى‏گردد. بنگر كه سرشت اين حيوان چگونه آفريده شده كه از هراس زيان نوشيدن آب، آن تشنگى شديد را بر خود هموار مى‏سازد؟ براستى كه حتى انسان انديشمند و عاقل نيز غالبا در چنين زمانى تحمل و خويشتن‏دارى نمى‏تواند. ، ص102 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
» نيز هنگامى كه گرسنگى شديد بر او غالب مى‏آيد، به پشت مى‏خوابد. شكمش را باد مى‏كند تا ‏اى مرده‏اش بپندارد. وقتى كه بر آن نشست روباه بر آن مى‏جهد، به چنگش مى‏آورد و آن را مى‏خورد. جز آن كسى كه اين گونه و از راه اين حيله متكفل روزى روباه شده چه كسى روباه بى‏عقل و انديشه را بر اين نيرنگ يارى داده است؟ همچنين از آنجا كه روباه از آن صولت و قدرت و توان حمله‏ورى ديگر درندگان برخوردار نيست به او هوش و ذكاوت داده شده تا از راه نيرنگ و فريب زندگى كند. ، ص103 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
» هم كه پرنده شكار مى‏كند، هنگامى كه در ميان آب است، نيرنگ او براى شكار اين گونه است: يك ماهى را مى‏گيرد، مى‏كشد و آن را بر روى آب مى‏نهد تا بر آب بماند. آنگاه در زير آن مخفى مى‏شود. آب را حركت مى‏دهد تا از بيرون آب پيدا نباشد وقتى كه بر ماهى نشست حمله مى‏برد و آن را فرا چنگ مى‏آورد. ، ص103 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
رابطه افعى و ابر در کتاب توحید مفضل این چنین ذکر شده است: مفضّل مى‏گويد: عرض كردم: آقا! از ماجراى افعى و ابر بگوييد. امام عليه السّلام- فرمود: ابر [از جانب خداى جلّ و علا] گويى كه وكيل است تا هر جا كه افعى را بيابد بربايد به‏ گونه‏ اى كه آهن ‏ربا آهن را مى ‏ربايد. از اين رو آنگاه كه فصل باران و ابر است اين حيوان از هراس ابر، سر از خاك بيرون نمى ‏آورد، تنها هنگامى سر بيرون مى‏ آورد كه، هوا بسيار گرم باشد و ابرى در آسمان نباشد. عرض كردم: چرا بايد ابر در كمين افعى باشد و اگر آن را ديد بربايدش؟ فرمود: «تا مردم را از شر آن خلاصى دهد.» ، ص103 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
و تو از منافع اين آفريدگان آگاه نمى‏گردى مگر اندكى كه بر اثر برخى از حوادث رخ مى‏نمايد. مثلا مردم هنگامى به فايده نوعى حلزون پى بردند كه رنگ قرمز را شناختند [داستان اين كشف اين گونه بود]: هنگامى كه سگى در ساحل آب در گردش بود حلزونى را يافت. آن را خورد و خونش دهان او را رنگين كرد. [آنگاه كه دهان سگ را ديدند] مردم به زيبايى آن رنگ پى بردند و از آن به عنوان رنگ استفاده كردند و ديگر مواردى كه مردم گاه گاهى بر اثر بروز وقايعى به آنها پى مى‏برند. ، ص116 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
[حكمت و سود چهارگانه سال‏] آنگاه در بلند و پست بودن خورشيد براى بر پاى گشتن اين چهار زمان از سال و اسرار و مصالح نهفته در آنها انديشه كن. در «زمستان» حرارت [و ثمر دهى‏] به درون درخت باز مى‏گردد از آنها ميوه پديد مى‏آيد. هوا متراكم مى‏گردد و از اين تراكم و فشار هوا و ابر و باران به هم مى‏رسد. بدن حيوان سخت و قوى مى‏گردد. در «بهاران» همان مواد و حرارت [كه در درخت و گياه نهفته بود] حركت مى‏كند و موادى را كه در زمستان ساخته و متولد شده است پيدا مى‏سازد. گياه مى‏رويد و درختان شكوفه مى‏كنند. حيوانات نيز براى توليد نسل و جفتگيرى در هيجان مى‏افتند. در «تابستان» هوا سخت گرم مى‏شود و ميوه‏ها مى‏رسند، مواد زايد بدنها ترشح مى‏كنند. روى زمين مى‏خشكد و براى ساخت و ساز و كار آماده مى‏گردد. در «پاييز» هوا صاف مى‏شود. بيماريها مرتفع مى‏گردند. بدنها سالم مى‏شوند. شب به درازا مى‏كشد و مى‏توان در اين فرصت كارهايى كرد. هوا معتدل مى‏شود. نيز مصالح و حكمتهاى ديگرى هست كه ذكر آنها سخن را به درازا مى‏كشاند. ، ص119 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
ای چارده ساله قرة‌العین بالغ نظر علوم کونین آن روز که هفت ساله بودی چون گل به چمن حواله بودی و اکنون که به چارده رسیدی چون سرو بر اوج سرکشیدی غافل منشین نه وقت بازیست وقت هنر است و سرفرازیست دانش طلب و بزرگی آموز تا به نگرند روزت از روز نام و نسبت به خردسالی است نسل از شجر بزرگ خالی است جایی که بزرگ بایدت بود فرزندی من ندارت سود چون شیر به خود سپه‌شکن باش فرزند خصال خویشتن باش دولت‌طلبی سبب نگه‌دار با خلق خدا ادب نگه‌دار آنجا که فسانه‌ای سکالی از ترس خدا مباش خالی وان شغل طلب ز روی حالت کز کرده نباشدت خجالت گر دل دهی ای پسر بدین پند از پند پدر شوی برومند گرچه سر سروریت بینم و آیین سخنوریت بینم در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او زین فن مطلب بلند نامی کان ختم شده‌ست بر نظامی نظم ار چه به مرتبت بلند است آن علم طلب که سودمند است در جدول این خط قیاسی می‌کوش به خویشتن‌شناسی تشریح نهاد خود درآموز کاین معرفتی است خاطر افروز پیغمبر گفت علم علمان علم الادیان و علم الابدان در ناف دو علم بوی طیب است وان هر دو فقیه یا طبیب است می‌باش طبیب عیسوی هش اما نه طبیب آدمی کش می‌باش فقیه طاعت اندوز اما نه فقیه حیلت آموز گر هر دو شوی بلند گردی پیش همه ارجمند گردی صاحب طرفین عهد باشی صاحب طرف دو مهد باشی می‌کوش به هر ورق که خوانی کان دانش را تمام دانی پالان گریی به غایت خود بهتر ز کلاه‌دوزی بد گفتن ز من از تو کار بستن بی کار نمی‌توان نشستن با این که سخن به لطف آب است کم گفتن هر سخن صواب است آب ار چه همه زلال خیزد از خوردن پر ملال خیزد کم گوی و گزیده گوی چون در تا ز اندک تو جهان شود پر لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد مرواریدی کز اصل پاکست آرایش بخش آب و خاکست تا هست درست گنج و کانهاست چون خرد شود دوای جانهاست یک دسته گل دماغ پرور از خرمن صد گیاه بهتر گر باشد صد ستاره در پیش تعظیم یک آفتاب ازو بیش گرچه همه کوکبی به تاب است افروختگی در آفتاب است
اين حقيقت را اين گونه درياب كه گاه مردم شى‏ء ظريف و ارزشمندى مى‏سازند. اين شى‏ء ظريف، تنها هنگامى از اين ارج و نفاست برخوردار است كه اندك و باشد، ولى آنگاه كه به طور گسترده در دسترس مردم قرار گيرد نزد آنان از ارزش مى‏افتد و قيمت آن كاسته مى‏شود. خلاصه، ارزش و نفيس بودن هر چيزى در كميابى و نبود آن است. ،141 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
اينك در حكمت و تدبير اين امر بنگر. خداى جلّ و علا مى‏خواهد كه بندگانش قدرى از قدرتش و گستردگى خزائنش را دريابند و بدانند كه اگر خداى بخواهد، كوههايى از نقره بديشان مى‏دهد و ليكن صلاح و مصلحت آنان در اين نيست؛ زيرا چنان كه اشاره شد- اگر چنين چيزى واقعيت يابد ارزش جواهر نابود مى‏شود و سودمند نخواهد بود. ،141 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
كسى كه معادن را بسيار عميق نمايد و سخت فرو برد به دره‏اى عظيم مى‏رسد كه آبى فراوان در آن جارى است و او به ژرفاى آب نتواند رسيد و از آن عبور نتواند كرد. در پشت آن، كوههايى از نقره نهفته است. ،141 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
اى مفضّل! در معادن كه از آنها جواهرى چون: گچ، آهك، زرنيخ، مردار سنگ، سنگ سرمه، جيوه، مس، سرب، نقره، طلا، زبرجد، ياقوت، زمرّد و انواع سنگها استخراج مى‏شود نظاره كن. همچنين قير، موميا، گوگرد، نفت و ديگر چيزهايى كه مردم با آنها رفع نياز مى‏كنند و از آنها استفاده مى‏نمايند. آيا بر هيچ عاقل و خردمندى پوشيده است كه تمام اين ذخاير براى آدمى در زمين ذخيره شده تا در وقت نياز از آنها استخراج كند و استفاده نمايد؟ ،141 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
آنگاه مردم نتوانستند مطابق حرص و طمع خود به پيش از آنكه بايد، دست يابند و چاره‏انديشى و تلاششان براى ساختن جواهرات ثمر نداد [و به دانش كيميا دست نيافتند]؛ زيرا اگر با حرص، طمع و تلاش خود موفق گردند، بى‏ترديد به طور گسترده ساخته و استخراج خواهند كرد و همه جا از آنها پر مى‏شود. طلا و نقره آنقدر افزايش مى‏يابد كه ارزش آنها نزد مردم، سخت كاسته مى‏شود و از چشم مردم مى‏افتند. بدين ترتيب نقش اساسى و فايده آنها در خريد و فروش و ديگر معاملات‏ از ميان مى‏رفت. ،140 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
دارويى‏] در گياهان دارويى و اينكه هر كدام در تهيه دارويى خاص به كار مى‏روند بينديش: يكى مانند « تره» در عروق، اعماق و مفاصل بدن فرو مى‏رود و مواد زايد و سنگين را دفع مى‏كند، يكى ديگر چون: «» مواد سودايى را از بدن مى‏كشد، ديگرى چون «» ورمها و همانند آنها را بر مى‏دارد و ... چه كسى اين مصالح را در اين آفريده‏ها آفريده است؟ و چه كسى مردم را نسبت به آنها آگاه كرد جز آنكه آنها را پديد آورد؟ و چنان كه برخى پنداشته‏اند، كجا مى‏توان تصادفى و اتفاقى به اين ويژگيها پى برد؟❓ در واقع با و انديشه و ذكاوت و تجربه‏آموزى‏اى كه به انسان عنايت شده او مى‏تواند به آنها پى ببرد. حيوانات چگونه از برخى از ويژگيهاى درمانى گياهان آگاهند و برخى از درندگان، زخم خود را با گياهى دارويى درمان مى‏كنند و پرنده‏اى با حقنه كردن، يبوست خود را درمان مى‏نمايد و ديگر موارد [ى كه حيوانات از گياهان دارويى استفاده مى‏كنند] ،140 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
بدان كه منزلت و مكانت هر چيزى به حسب قيمت آن نيست. بلكه اين دو، دو قيمت متفاوتند كه در دو بازار به كار مى‏آيند، چه بسا چيزى در بازار كاسب بى‏ارزش و كم فايده باشد ولى در ميدان دانش، ارزشمند و بلكه نفيس باشد. پس به خاطر كم قيمتى، چيزى را بى‏اعتبار مشمار. اگر شيفتگان و طالبان دانش كيميا به خواص عذره و مدفوع پى مى‏بردند آن را با قيمتى گران و با بيشترين قيمت ها مى‏خريدند. ،150 https://eitaa.com/ghanoonfeteb
از اينكه در صغير و كبير و ريز و درشت و با ارزش و بى‏ارزش آفرينش مصالح فراوان نهفته شده درس عبرت بگير. پست‏ترين آنها انسان و حيوان است كه و نجاست در آن گرد آمده ولى براى و سبزيها از چنان ارزشى برخوردار است كه چيزى جاى آن را نمى‏گيرد. تا جايى كه هيچ گياهى از آنچنان رشد و نموى برخوردار نمى‏شود مگر با چيزى كه از مردم دفع مى‏شود و هيچ گاه به آن نزديك نمى‏شوند. ،150 https://eitaa.com/ghanoonfeteb