eitaa logo
📚📖 مطالعه
72 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۸۲ ❒ گرانی ارزاق‏ ╔═ೋ✿࿐ نرخ گندم و نان، روز به روز در مدینه بالا می‌رفت. نگرانی و وحشت😱 بر همه مردم مستولی شده بود. آن کَس که آذوقه سال را تهیه نکرده بود در تلاش بود که تهیه کند، و آن کَس که تهیه کرده بود مواظب بود آن را حفظ کند. در این میان مردمی هم بودند که به واسطه تنگدستی مجبور بودند روز به روز آذوقه خود را از بازار بخرند. علیه السلام از «معتب» وکیل خرج خانه خود پرسید: «ما امسال در خانه گندم داریم؟» بلی یا ابن رسول الله! به قدری که چندین ماه را کفایت کند گندم ذخیره داریم. آنها را به بازار ببر و در اختیار مردم بگذار و بفروش. یا ابن رسول الله! گندم در مدینه نایاب است، اگر اینها را بفروشیم دیگر خریدن گندم برای ما میسر نخواهد شد. همین است که گفتم، همه را در اختیار مردم بگذار و بفروش. معتب دستور امام را اطاعت کرد، گندمها را فروخت و نتیجه را گزارش داد. امام به او دستور داد: «بعد از این نان خانه مرا روزبه روز از بازار بخر. نان خانه من نباید با نانی که در حال حاضر توده مردم مصرف می‌کنند تفاوت داشته باشد. نان🍞 خانه من باید بعد از این نیمی گندم باشد و نیمی جو. من بحمدالله توانایی دارم که تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترین وجهی اداره کنم، ولی این کار را نمی‌کنم تا در پیشگاه الهی مسئله‌«اندازه گیری » را رعایت کرده باشم.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . «احب أن یرانی الله قد احسنت تقدیر المعیشة»: بحارالانوار، جلد 11، چاپ کمپانی، صفحه 121. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۸۳ ❒ قُرق حمام‏ ╔═ೋ✿࿐ راه و روش جبارانه خلفای اموی و بعد از آنها خلفای عباسی در سایر طبقات مردم اثر کرده بود. مردم تدریجاً راه و رسمی که اسلام برای زندگی و معین کرده بود از یاد می‌بردند، سیرت و رفتار ساده و برادرانه رسول اکرم (صلی‌الله علیه وآله) و علی مرتضی (علیه السلام) و نیکان صحابه از خاطرها محو می‌شد. مردم آنچنان به راه و روش جبارانه خلفا خو گرفته بودند که کم کم احساس زشتی هم نسبت به آن نمی‌کردند. علیه السلام روزی خواست به حمام برود. صاحب حمام طبق سنت و عادت معمول که در مورد محترمین و شخصیتها رایج شده بود عرض کرد:«اجازه بده حمام را برایت قرق کنم.» نه، لازم نیست. چرا؟! «مؤمن سبکبارتر از این حرفها است.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . «المؤمن اخفّ مؤونة من ذلک» - : بحارالانوار، ج 11/ ص 117. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۸۴ ❒ ╔═ೋ✿࿐ مضیقه بی‏آبی‏ معاویة بن ابی سفیان در حدود شانزده سال بود که به عنوان امارت در شام حکومت می‌کرد و بدون آنکه به احدی اظهار کند، مقدمات خلافت را برای خویش فراهم می‏ساخت. از هر فرصتی برای منظوری که در دل داشت استفاده می‌کرد. بهترین بهانه برای اینکه از حکومت مرکزی سرپیچی کند و داعیه خلافت را آشکار نماید، موضوع کشته شدن عثمان بود. او در زمان حیات عثمان به استغاثه‏های عثمان پاسخ مساعد نداد و تقاضاها و استمداده‌ای عثمان را نشنیده و ندیده گرفت، اما منتظر بود عثمان کشته شود و قتل وی را بهانه کار خود قرار دهد. عثمان کشتهشد و معاویه فورأ درصدد بهره برداری برآمد. از سوی دیگر مردم پس از قتل عثمان دور علی را که به جهات مختلفی از رفتن زیر بار خلافت امتناع می‌کرد گرفتند و با او بیعت کردند. علی پس از آنکه دید مسؤولیت رسما متوجه اوست، قبول کرد و خلافت رسمی‌اش در مدینه که مرکز و دارالخلافه آن روز بود اعلام شد. همه استانهای کشور پهناور اسلامی آن روز اطاعتش را گردن نهادند، به استثنای شام و سوریه که در اختیار معاویه بود. معاویه از اطاعت حکومت مرکزی سرپیچی کرد و آن را متهم ساخت به این که کشندگان عثمان را پناه داده است و خود آماده اعلام استقلال شام و سوریه شد و سپاهی انبوه از شامیان‏ فراهم کرد. علی علیه السلام بعد از فیصله دادن کار اصحاب جمل متوجه معاویه شد. نامه‌هایی با معاویه رد و بدل کرد، اما نامه‌های علی در دل سیاه معاویه اثر نکرد. دو طرف با سپاهی انبوه به سوی یکدیگر حرکت کردند. ابوالاعور سلمی پیشاپیش لشکر معاویه با گروهی ازپیشاهنگان حرکت می‌کرد، و مالک اشتر نخعی با گروهی از لشکریان علی به عنوان پیشاهنگ و مقدمة الجیش سپاه علی حرکت می‌کرد. دو دسته پیشاهنگ در کنار فرات به یکدیگر سیدند. مالک اشتر از طرف علی مجاز نبود جنگ را شروع کند، اما ابوالاعور برای اینکه زهرچشمی بگیرد حمله سختی کرد. حمله او از طرف مالک و همراهانش دفع شد و شامیان سخت به عقب رانده شدند. ابوالاعور برای اینکه کار را از راه دیگر بر حریف سخت بگیرد، خود را به محل «شریعه»، یعنی آن نقطه شیبدار کنار فرات که دو طرف می‏بایست از آنجا آب بردارند، رساند. نیزه داران و تیراندازان خود را مأمور کرد تا آن نقطه را حفظ کنند و مانع ورود مالک و یارانش بشوند. طولی نکشید که خود معاویه با سپاه انبوهش رسید و از پیشدستی ابوالاعور خشنود شد. معاویه برای اطمینان بیشتر عده‌ای بر نفرات ابوالاعور افزود. اصحاب علی در مضیقه بی‏آبی قرار گرفتند. شامیان عموما از پیش آمدن این فرصت خوشحال بودندومعاویه با مسرت اظهار داشت: «این اولین پیروزی است». تنها عمرو بن العاص، معاون و مشاور مخصوص معاویه، این کار را مصلحت نمی‏دید. از آن سو علی علیه السلام خودش رسید و از ماجرا آگاه شد. نامه‌ای به وسیله یکی از بزرگان یارانش به نام صعصعة به معاویه نوشت و یادآور شد: «ما آمده‌ایم به اینجا اما میل نداریم حتی الامکان جنگی رخ دهد و میان مسلمانان برادرکشی واقع شود. امیدواریم بتوانیم با مذاکرات اختلافات را حل کنیم، ولی می‌بینم تو و پیروانت قبل از هر چیز اسلحه به کار برده‌اید، بعلاوه جلوی آب را بر یاران من گرفته‌اید. دستور بده از این کار دست بردارند، تا مذاکرات آغاز گردد. البته اگر تو به چیزی جز جنگ راضی نشوی، من ترس و ابایی ندارم.». این نامه به دست معاویه رسید. با مشاورین خود در اطراف این موضوع مشورت کرد. عموما نظرشان این بود: فرصت خوبی به دست آمده، باید استفاده کرد و بهاین نام نباید ترتیب اثر داد. تنها عمرو بن العاص نظر مخالف داشت، گفت اشتباه می‌کنید، علی و اصحابش چون در نظر ندارند در کار جنگ و خونریزی پیشدستی کنند فعلا سکوت کرده‌اند وبه وسیله نامه خواسته‏اند شما را از کارتان منصرف کنند. خیال نکنید که اگر شما به این نامه ترتیب اثر ندادید و آنها را همچنان در مضیقه بی‏آبی گذاشتید، آنان عقب نشینی می‌کنند. آن وقت است که دست به قبضه شمشیر خواهند برد و از پای نخواهند نشست تا شما را با رسوایی از اطراف فرات دور کنند. اما عقیده اکثریت مشاورین این بود که مضیقه بی‏آبی دشمن را از پای درخواهد آورد و آنها را مجبور به هزیمت خواهد کرد. معاویه شخصا نیز با این عقیده همراه بود. این شورا به پایان رسید. صعصعة برای جواب نامه به معاویه مراجعه کرد. معاویه که در نظر داشت از جواب دادن شانه خالی کند گفت: «بعدا جواب خواهم داد. ضمنا دستور داد تا سربازان محافظ آب کاملا مراقب باشند و مانع ورود و خروج سپاهیان علی شوند. [¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
علی علیه السلام از این پیشامد که امید هرگونه حسن نیتی را در جبهه مخالف بکلی از بین می‌برد و راهی برای حل مشکلات به وسیله مذاکرات باقی نمی‏گذاشت، سخت ناراحت شد. راه را منحصر به اعمال زور و دست بردن به اسلحه دید. در مقابل سپاه خویش آمد و خطابه‏ای کوتاه، اما مهیج و شورانگیز، به این مضمون انشاء کرد: «اینان ستمگری آغاز کردند، در ستیزه را گشودند و با روش خصمانه شما را پذیره شدند. اینان مانند گرسنه‏ای که غذا می‏طلبد، جنگ و خونریزی می‏طلبند. جلوی آب آشامیدنی را بر شما گرفته‌اند. اکنون یکی از دو راه را باید انتخاب کنید، راه سومی نیست: یا تن به ذلت و محرومیت بدهید و همچنان تشنه‌ بمانید، یا شمشیرها را از خون پلید اینان سیراب کنید تا خودتان از آب گوارا سیراب شوید. زنده بودن این است که غالب و فاتح باشید هر چند به بهای مردن تمام شود، و مردن این است که مغلوب و زیردست باشید هرچند زنده بمانید. همانا معاویه گروهی گمراهو بدبخت را گرد خویش جمع کرده و از جهالت و بی‌خبری آنها استفاده می‌کند، تا آنجا که آن بدبختها گلوهای خودشان را هدف تیر مرگ قرار داده‌اند.»[1] این خطابه مهیج جنبش عجیبی در سپاهیان علی به وجود آورد. خونشان را به‏ جوش آورد. آماده کارزار شدند و با یک حمله سنگین دشمن را تا فاصله زیادی عقب راندند و «شریعه» را تصاحب کردند. در این وقت عمرو بن العاص که پیش بینی‏اش به وقوع پیوسته بود، به معاویه گفت: «حالا اگر علی و سپاهیانش معامله به مثل کنند و با تو همان کنند که تو با آنها کردی، چه خواهی کرد؟ آیا می‌توانی بار دیگر «شریعه» را از آنها بگیری؟». معاویه گفت: «به عقیده تو علی اکنون با ما چگونه رفتار خواهد کرد؟». گفت: «به عقیده من علی معامله به مثل نخواهد کرد و ما را در مضیقه بیآبی نخواهد گذاشت. او برای چنین کارها نیامده است.». از آن سو سپاهیان علی بعد از آنکه یاران معاویه را از شریعه دور کردند از علی خواستند اجازه بدهد مانع آب برداشتن یاران معاویه بشوند. فرمود: «مانع آنها نشوید، من به این گونه کارها که روش جاهلان است دست نمی‏زنم. من از این فرصت استفاده می‌کنم و مذاکرات خود را با آنها براساس کتاب خدا آغاز می‌کنم. اگر پیشنهادها و صلاح اندیشیهای من پذیرفته شد که چه بهتر، و اگر پذیرفته نشد با آنها می‏جنگم، اما جوانمردانه، نه از راه بستن آب به روی دشمن. من هرگز دست به چنین کارها نخواهم زد و کسی را در مضیقه بی‏آبی نخواهم گذاشت.». آن روز شام نشده بود که سپاهیان علی و سپاهیان معاویه با یکدیگر می‌آمدند و آب برمی‌داشتند و کسی متعرض سپاهیان معاویه نمی‌شد[²] «قد استطعموکم القتال فاقروا علی مذلة و تأخیر محلة، او رووا السیوف من الدماء ترووا من الماء، فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین. الا و ان معاویة قاد لمة من الغواة و عمس علیهم اخبر حتی جعلوا نحورهم اغراض المنیه» - : نهج البلاغه، خطبه 51. ↩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۸۵ ❒ شکایت از روزگار ╔═ೋ✿࿐ مفضل بن قیس سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی او را آزار می‌داد. یک روز در محضر امام صادق علیه‌السلام لب به شکایت گشود و بیچارگی‌های خود را مو به مو تشریح کرد: «فلان مبلغ قرض دارم، نمی‌دانم چه جور ادا کنم. فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم. بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده‌ام. به هر در بازی می‌روم به رویم بسته می‌شود...» در آخر از امام تقاضا کرد درباره‌اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فروبسته او بگشاید. امام صادق(علیه‌السلام) به کنیزکی که آنجا بود فرمود: «برو آن کیسه💰 اشرفی که منصور برای ما فرستاده بیاور.» کنیزک رفت و فوراً کیسه اشرفی را حاضر کرد. آنگاه به مفضل بن قیس فرمود: «در این کیسه چهارصد دینار است و کمکی است برای زندگی تو». مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود.». «بسیار خوب، دعا هم می‌کنم؛ اما این را به تو بگویم؛ هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نکن، اولین اثرش این است که وانمود می‌شود تو در میدان زندگی زمین خورده‌ای و از روزگار شکست یافته‏ای. در نظرها کوچک می‌شوی، و احترامت از میان می‌رود.»[¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [۱] . «لا تخبر الناس بکل ما انت فیه فتهون علیهم.» - : بحارالانوار، ج 11/ ص 114. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از نامه هاى امام(علیه السلام) به کمیل بن زیاد نخعى فرماندار منطقه «هیت» (از آبادى هاى کشور عراق) است امام(علیه السلام) او را در این نامه سرزنش مى کند که چرا از لشکریان دشمن که از آن منطقه براى غارت عبور کرده اند جلوگیرى نکرده است.(۱) شرح و تفسیر یکى از کارهاى زشت و وحشتناک معاویه این بود که براى تضعیف روحیه مردم عراق گروهى از سپاهیان غارتگر خود را مى فرستاد تا در مرزهاى عراق نفوذ کنند و گروهى از مردم بیگناه را در آبادى ها و شهرک هاى نزدیک به مرز به قتل برسانند و اموالشان را غارت کنند و این کار را به طور مکرر انجام مى داد. از جمله این موارد، حمله سپاه او به شهر «هیت» محل فرماندارى «کمیل بن زیاد» بود. ماجرا از این قرار بود که کمیل به گمان خود، براى مقابله به مثل کردن، سپاهى را که در اختیار داشته به سوى «قرقیسیا» که از شهرهاى مرزى شام بود فرستاد و محل فرماندهى خود را که «هیت» و اطراف آن بود خالى کرد. معاویه با خبر شد و گروهى از لشکر خود را به آنجا فرستاد و منشأ مفاسدى شد. امام(علیه السلام) در این نامه کوتاه کمیل بن زیاد را مورد عتاب و سرزنش قرار داد که چرا مرتکب این کار خلاف شده و محلى را که باید از آن پاسدارى کند رها کرده و محلى را که مربوط به او نیست بدون کسب اجازه از امام مورد حمله قرار داده است و نکاتى را به او گوشزد مى کند که مى تواند سرمشقى براى همه سربازان و افسران اسلام باشد. در آغاز نامه مى فرماید: «اما (بعد از حمد و ثناى الهى) تضییع انسان چیزى را که بر عهده او واگذار شده و اصرار بر انجام آنچه وظیفه او نیست یک ناتوانى آشکار و فکر باطل و هلاک کننده است»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ تَضْیِیعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّیَ، وَتَکَلُّفَهُ مَا کُفِیَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَرَأْیٌ مُتَبَّرٌ(۲)). منظور از «ما وُلِّىَ» منطقه «هیت» و منظور از «ما کُفِىَ» «قرقیسیا» و امثال آن است. این کار درست به این مى ماند که سیلابى حرکت کرده، انسان خانه خود را که در معرض سیلاب است رها کند و در فکر این باشد که سیلاب را به خانه دشمن هدایت نماید. حضرت در ادامه مى افزاید: «مشغول شدن تو به حمله به اهل قرقیسیا و رها ساختن پادگان هایى که حفظش را بر عهده تو واگذار کرده ایم ـ در حالى که هیچ کس از آن دفاع نمى کرد و لشکر دشمن را از آن دور نمى ساخت ـ یک فکر نادرست و پراکنده و بیهوده است»; (وَإِنَّ تَعَاطِیَکَ(۳) الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِیسِیَا، وَتَعْطِیلَکَ مَسَالِحَکَ(۴) الَّتِی وَلَّیْنَاکَ لَیْسَ بِهَا مَنْ یَمْنَعُهَا، وَلاَ یَرُدُّ الْجَیْشَ عَنْهَا لَرَأْیٌ شَعَاعٌ(۵)). سپس امام در ادامه این سخن مفاسد کارى را که او انجام داده برایش بر مى شمارد و مشکلات حاصل شده را با شش جمله بیان مى کند: نخست مى فرماید: «بدان تو در حقیقت پلى شده اى براى دشمنانى که مى خواستند بر دوستانت حمله کنند»; (فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِکَ عَلَى أَوْلِیَائِکَ). تعبیر به «جسر»; (پل) اشاره به این است که تو زمینه نفوذ آنها را در منطقه تحت فرمانت بدون توجّه و بر اثر اشتباه در محاسبه فراهم ساختى; منطقه را خالى کردى و به سراغ جاى دیگرى رفتى که از حوزه مأموریت تو خارج بود. سپس مى فرماید: «تو نه بازوى توانایى نشان دادى و نه هیبت و ابّهتى در دل دشمن ایجاد کردى; نه مرزى را حفظ نمودى و نه شوکت دشمن را در هم شکستى; نه اهل شهر و دیارت را حمایت کردى و نه امیر و پیشوایت را (از دخالت مستقیم در منطقه) بى نیاز ساختى»; (غَیْرَ شَدِیدِ الْمَنْکِبِ(۶)، وَلاَ مَهِیبِ الْجَانِبِ، وَلاَ سَادّ ثُغْرَةً(۷)، وَلاَ کَاسِر لِعَدُوّ شَوْکَةً، وَلاَ مُغْن عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ، وَلاَ مُجْز عَنْ أَمِیرِهِ). بعید به نظر نمى رسد که ماجراى کار «کمیل بن زیاد» در این حادثه، از جانب عوامل نفوذى معاویه در تشکیلات او صورت گرفته باشد; بدین نحو که او را تشویق کردند که براى ایجاد وحشت در دل شامیان و حامیان معاویه به قرقیسیا حمله کند و در نتیجه منطقه تحت فرمان او خالى بماند و داستان را به معاویه خبر دهند تا به آنجا لشکرکشى کند و بى گناهان را کشته و اموالى را غارت نماید، منطقه را ناامن و مردم را وحشت زده سازد. امام(علیه السلام) در واقع با این چند جمله مى خواهد صفات لازم را براى یک حکمران و فرمانده خوب بیان کند و بگوید: وى باید در برابر دشمنان بازویى توانا داشته باشد و هیبتش در دل دشمن وحشت ایجاد کند; از مرزها به خوبى دفاع کرده، شوکت دشمن را در هم بشکند و منطقه تحت نظارت خود را کاملا حفاظت کند و به گونه اى عمل نماید که امیر و زمامدار خود را مجبور به دخالت مستقیم در منطقه ننماید و اضافه بر اینها از کارهایى که به طور مستقیم و یا غیر مستقیم به سود دشمن است و او را در شیطنت خود یارى مى کند جدّاً بپرهیزد.
البته کمیل همواره چنین ضعفى از خود نشان نمى داد و گرنه امام هرگز او را براى چنین منصبى انتخاب نمى کرد، بلکه در این واقعه یا بر اثر اشتباه در محاسبه و یا بهواسطه عوامل نفوذى، گرفتار چنین خطایى شد. سایر مقاطع زندگى این مرد بزرگ مخصوصاً شجاعت و استوارى و صلابتى که در برابر حجاج خونخوار نشان داد و بعداً به آن اشاره خواهیم کرد شاهد این مدعاست. از اینجا روشن مى شود که شارحانى که جمله هاى فوق را به صورت یک حالت و عادت مستمر براى کمیل تفسیر کرده اند راه صحیحى نپیموده اند. نکته کمیل بن زیاد کیست؟ کمیل بن زیاد نخعى از یاران نزدیک امیرمؤمنان على(علیه السلام) است و دعاى بسیار پر محتوایى که امیرمؤمنان در اختیار او گذارد تا بهوسیله او به شیعیانیش برسد دلالت بر فضل او دارد. افزون بر این مطابق نامه محل بحث، امام او را نماینده خود براى حکمرانى در منطقه «هیت»; (منطقه اى در شمال بغداد) برگزید و اختیار جان و مال مردم در آن نقطه حساس را به دست وى سپرد. سخنانى نیز، امام(علیه السلام) در ضمن کلمات قصار (کلمه ۱۴۷) خطاب به او فرمود که مطالب بسیار بالا و عمیقى دارد و حاکى از عنایت خاص امام به اوست، بهویژه اینکه براى بیان این گونه سخنان اسرارگونه او را با خود به بیرون شهر برد سپس آهى کشید و خطاب به او فرمود: «یَا کُمَیْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ». از سویى دیگر مطابق نقل تنقیح المقال امیرمؤمنان على(علیه السلام) روزى به کاتب خود ابن ابى رافع فرمود: ده نفر از افراد مورد وثوق من را حاضر کن. ابن ابى رافع عرض کرد: اى امیرمؤمنان نام آنها را ببر. امام نام جمعى را برد که یکى از آنها کمیل بن زیاد بود. بنابراین وثاقت کمیل چیزى نیست که مخفى باشد، هرچند مع الاسف به گفته تنقیح المقال بعضى از بزرگان همچون مرحوم مجلسى در آن تردید کرده اند. (این در حالى است که خود مجلسى روایت مربوط به احضار ده نفر از ثقات را در آغاز جلد سى ام بحارالانوار نقل کرده است).نامه عتاب آمیز فوق که از اشتباه کمیل در یک مقطع از مدیریتش در سرزمین «هیت» حکایت مى کند از مقام و شخصیت او نمى کاهد، زیرا افراد غیر معصوم پیوسته در معرض پاره اى از اشتباهات هستند. مرحوم دیلمى نیز در کتاب ارشاد داستانى نقل مى کند که آن نیز حاکى از جلالت مقام کمیل است، مى گوید: امیرمؤمنان شبى از مسجد کوفه خارج شده به سوى خانه خود مى رفت، کمیل بن زیاد از شیعیان خوب و دوستان آن حضرت با او بود... .(۸) شیخ مفید در کتاب اختصاص مى گوید او از پیشگامان مقرب نزد امیرمؤمنان على(علیه السلام) بود.(۹) کوتاه سخن اینکه قراین و شواهد فراوانى بر جلالت مقام کمیل داریم که کیفیت شهادتش نیز یکى از آن شواهد مهم است. مرحوم مفید در ارشاد مى گوید: هنگامى که حجاج زمامدار (کوفه) شد به سراغ کمیل بن زیاد فرستاد و او فرار کرد. حجاج حقوق اقوام و بستگان او را از بیت المال قطع کرد. هنگامى که خبر به کمیل رسید گفت: من پیرمردى هستم که عمرم رو به پایان است سزاوار نیست اقوام و بستگان من از حقشان محروم شوند. از مخفیگاه بیرون آمد و نزد حجاج حاضر شد. حجاج گفت: من دوست داشتم که تو را پیدا کنم (چه بهتر که خودت آمدى)... مى دانم که تو جزو قاتلان عثمان بودى. دستور داد گردنش را زدند. در این حدیث آمده است که امیرمؤمنان على(علیه السلام) پیش از این به او خبر داده بود که به دست حجاج شهید مى شود.(۱۰)   پاورقی : ۱. سند نامه: به گفته مصادر نهج البلاغه اين نامه را بلاذرى (از علماى اهل سنّت متوفاى ۲۷۹) در کتاب انساب الاشراف به صورت مختصرترى از آنچه مرحوم سيّد رضى آورده; نقل کرده است. ۲. «مُتَبّر» اسم مفعول، از ريشه «تَبار» بر وزن «قرار» به معناى هلاکت گرفته شده، سپس به هر چيز بيهوده و بى اثر اطلاق شده است. ۳. «تَعاطِى» به معناى سرگرم شدن و مشغول به کارى شدن و يا به سراغ کار مهم و خطرناک و پرزحمتى رفتن است، کارى که در مقابل آن عطا و مزدى قرار داده شده است. ۴. «مَسالِح» جمع «مَسْلَحة» بر وزن «مقبرة» به محل تجمع نيروها و پادگان نظامى اطلاق مى شود. ۵. «شَعاع» به معناى شىء پراکنده و متفرق است و «رأى شعاع» يعنى فکر باطل و بيهوده. ۶. «المَنْکِب» به معناى شانه است که عضوى از اعضاى انسان است. ۷. «ثغرة» به معناى مرز و مکان هايى است که بيم حمله دشمن به آنجا مى رود. ۸. بحارالانوار، ج ۳۳، ص ۳۹۹. ۹. معجم رجال الحديث، ج ۱۴، ص ۱۲۸. ۱۰. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۴۸.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.
.
| ۱ 📜 متن : مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لاَ یُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الاَْسْقَامِ وَ رَهِینَةِ الاَْیَّامِ وَ رَمِیَّةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْیَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِیمِ الْمَنَایَا وَ أَسِیرِ الْمَوْتِ وَ حَلِیفِ الْهُمُومِ وَ قَرِینِ الاَْحْزَانِ وَ نُصُبِ الاْفَاتِ وَ صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ وَ خَلِیفَةِ الاَْمْوَاتِ. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────