🗞️ ترجمه : هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار در نظرت يکسان باشند؛ زيرا اين کار سبب مى شود نيکوکاران به نيکى ها بى رغبت شوند و بدکاران به اعمال بد تشويق گردند; بنابراين هر يک از اينها را مطابق آنچه براى خود خواسته اند پاداش ده.
بدان هيچ وسيله اى براى جلب اعتماد والى به (وفادارىِ) رعيت بهتر از احسان به آنها و سبک کردن هزينه ها بر آنان و عدم اجبارشان به کارى که وظيفه ندارند نيست؛ بنابراين در اين راه آن قدر بکوش تا به وفادارى رعايا درباره خود
خوش بين شوى؛ زيرا اين خوش بينى، خستگى و رنج فراوانى را از تو دور مى سازد و سزاوارترين کسى که مى تواند مورد حسن ظن تو قرار گيرد آن کَس است که تو بهتر به او خدمت کرده اى و (به عکس) آن کَس که مورد بدرفتارى تو واقع شده است سزاوارترين کسى است که بايد به او بدبين باشى.
هرگز سنّت مفيد و پسنديده اى را که پيشگامان اين امّت به آن عمل کرده اند و ملت اسلام با آن الفت گرفته و امور رعيت به وسيله آن اصلاح شده مَشکن و هرگز سنّت و روشى را که به چيزى از سنّت هاى (حسنه) گذشته زيان وارد مى سازد ايجاد مکن که اجر آن سنّت ها براى کسى خواهد بود که آن را برقرار کرده و گناهش بر توست که چيزى از آن را نقض کرده اى.
با دانشمندان، زياد به گفت وگو بنشين و با انديشمندان نيز بسيار به بحث پرداز (و اين گفتوگوها و بحث ها بايد) درباره امورى (باشد) که به وسيله آن، امور بلاد تو اصلاح مى شود و آنچه را پيش از تو باعث پيشرفت کار مردم بوده است برپا مى دارد.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
۱/۹
سنت هاى حسنه را احیا کن
امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه به چند امر مهم دیگر توصیه مى کند.
نخست درباره پاداش نیکوکاران و کیفر بدکاران تأکید مىورزد و مى فرماید: «هرگز نباید افراد نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان باشند؛ زیرا این کار سبب مى شود نیکوکاران به نیکى ها بى رغبت و بدکاران به اعمال بد تشویق گردند؛ بنابراین هر یک از اینها را مطابق آنچه براى خود خواسته اند پاداش ده»; (وَلاَ یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء، فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِی الاِْحْسَانِ، وَ تَدْرِیباً(۱) لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ).
آنچه امام(علیه السلام) در این دستور بیان کرده یکى از اصول مهم مدیریت است; از مدیریت خداوند و پیامبران بر جهان انسانیت گرفته تا مدیریت یک پدر در خانواده.
قرآن مجید پیامبر را به بشارت و انذار دستور مى دهد و او را «مبشر» و «نذیر» مى نامد.
خداوند وعده بهشت را به صالحان و دوزخ را به بدکاران داده است.
این اصل در تمام اقوام با تمام اختلافاتى که در عقاید و فرهنگ و حکومت دارند تحت عنوان تشویق و تنبیه، سارى و جارى است.
دلیل آن روشن است؛ زیرا ادامه نیکوکارى انگیزه مى خواهد و بازایستادن از کار خلاف نیز انگیزه اى مى طلبد.
ممکن است انگیزه هاى معنوى و اعتقادات دینى آثار مطلوبى از خود در این زمینه به یادگار بگذارند; ولى این انگیزه ها در همه نیست. به علاوه اگر مسأله پاداش و کیفر نباشد آن انگیزه ها نیز سُست مى شود.
جمله «وَ أَلْزِمْ کُلاًّ...» اشاره لطیفى به این نکته است که وقتى آنها چیزى را براى خود بپسندند دلیل ندارد حاکم آن را به آنان ندهد.
نیکوکار پاداش را براى خود پسندیده و بدکار کیفر را؛ بنابراین خواسته خودش را باید به او داد.
از این بالاتر، پاداش نیکوکار انگیزه اى براى ترک عمل بدکار و کیفر بدکار انگیزه اى براى ادامه کار نیکوکار مى شود همان گونه که امام در عبارت زیباى دیگرى در نهج البلاغه فرموده: «ازْجُرِ الْمُسِیءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ; بدکار را به واسطه پاداش نیکوکاران مجازات کنید».(۲) اشاره به اینکه وقتى بدکار خود را از پاداش هاى مادى و معنوى نیکوکاران محروم مى بیند تنبیه مى شود و بر سر عقل مى آید و چه بسا از کار خود توبه کند و باز ایستد.
آن گاه امام در دومین دستور، بهترین وسیله جلب حسن ظن و محبّت رعایا را براى او تبیین مى کند و مى فرماید: «بدان هیچ وسیله اى براى جلب اعتماد والى به (وفادارىِ) رعیت بهتر از احسان به آنها و سبک کردن هزینه ها بر آنان و عدم اجبارشان به کارى که وظیفه ندارند نیست»; (وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ، وَ تَخْفِیفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَیْهِمْ، وَ تَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِیَّاهُمْ عَلَى مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ).
تعبیر به «مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ» با توجّه به اینکه «قِبَل» گاه به معناى «نزد» و گاه به معناى «قدرت» مى آید، مى توان جمله را چنین معنا کرد: چیزى که نزد آنها (و بر عهده آنها) نیست یا چیزى که در طاقت و توان آنها نیست.(۳)
این حقیقتى است که تجربه بارها نشان داده است که اگر والى به فکر رعایا باشد و زمامداران هزینه ها را بر آنان سبک کنند و امورى را که از وظایف آنها نیست یا قدرت بر آن ندارند از آنها نخواهند رابطه عاطفى قوى و محکمى در میان آنها برقرار خواهد شد; رابطه اى که حمایت آنها را به زمامدار در حوادث مشکل و پیچیده تأمین مى کند.
این نکته نیز حائز اهمّیّت است که امام سخن از عوامل حسن ظن زمامدار به رعایا به میان آورده، نه حسن ظن رعایا به زمامدار در حالى که تصور بر این است که در این گونه موارد تعبیر اوّلى مناسب تر است; ولى منظور امام این است که آن قدر زمامدار به رعایا خوبى کند که به وفادارى آنها به خود مطمئن گردد.
به همین دلیل امام در ادامه این سخن مى فرماید: «بنابراین در این راه آن قدر بکوش تا به وفادارى رعایا به خود خوش بین شوى؛ زیرا این خوش بینى، خستگى و رنج فراوانى را از تو دور مى سازد»; (فَلْیَکُنْ مِنْکَ فِی ذَلِکَ أَمْرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِیَّتِکَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ یَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً(۴) طَوِیلاً).
روشن است هرگاه زمامدار به رعیت خود سوء ظن داشته باشد، هر زمان احتمال مى دهد شورشى بر ضد او برپا شود و یا به او خیانت کنند یا توطئه اى در برابر او بچینند و این به طور دائم فکر او را ناراحت خواهد ساخت; اما هنگامى که از وفادارى آنها مطمئن باشد، با آرامش خاطر مى تواند به نظم امور و عمران و آبادى و دفع شر دشمنان بپردازد.
۲/۹
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه این سخن همین توصیه را به تعبیر زیباى دیگرى بیان مى دارد و مى فرماید: «و سزاوارترین کسى که مى تواند مورد حسن ظن تو قرار گیرد آن کَس است که تو بهتر به او خدمت کرده اى و (به عکس) آن کَس که مورد بدرفتارى تو واقع شده است سزاوارترین کسى است که باید به او بدبین باشى»; (وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاَؤُکَ(۵) عِنْدَهُ، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّکَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلاَؤُکَ عِنْدَهُ).
اشاره به اینکه همان گونه که نیکى کردن سبب حسن ظن است هر قدر بیشتر نیکى کنى، حسن ظن بیشترى فراهم مى شود و همان گونه که بدى کردن سبب سوء ظن مى شود هرقدر بدى بیشتر باشد، سوء ظن هم بیشتر است.
در کتاب عیون الاخبار ابن قتیبة آمده است که ابن عباس مى گفت: به هرکَس نیکى کردم فضاى میان من و او روشن شد و به هر کَس بدى کردم فضاى میان من و او تاریک گشت.(۶)
در ضمن مى توان از این سخن نتیجه گرفت که اگر کسانى به هر دلیل مورد مجازات و مؤاخذه قرار گرفتند، زمامدار و والى باید از آنها برحذر باشد و از حسن ظن به آنها بپرهیزد.
* * *
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه سخن به نکته مهم دیگرى مى پردازد و #مالک_اشتر را از شکستن سنّت هاى صالح برحذر مى دارد.
مى فرماید: «هرگز سنّت مفید و پسندیده اى را که پیشگامان این امت به آن عمل کرده اند و ملت اسلام با آن الفت گرفته و امور رعیت به وسیله آن اصلاح شده مَشکن»; (وَ لاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ(۷) هَذِهِ الاُْمَّةِ، وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ، وَ صَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ).
سنّت در دو معنا به کار مى رود:
گاه به معناى عادات و روش هایى است که از گذشتگان و پیشینیان به یادگار مانده و آن بر دو قسم است: حسنه و سیئه.
همان گونه که در روایت معروف پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً عَمِلَ بِها مَنْ بَعْدَهُ کانَ لَهُ أجْرُهُ وَ مِثْلُ أُجُورِهِمْ مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعَمِلَ بِها بَعْدَهُ کانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ وَ مِثْلُ أوْزارِهِمْ مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أوْزارِهِمْ شَىْءٌ; کسى که سنّت نیکى را پایه گذارى کند و بعد از وى به آن عمل شود پاداش آن و پاداش کسانى که به آن عمل کرده اند براى او خواهد بود بى آنکه چیزى از پاداش آنها کم شود و کسى که سنّت بدى را پایه گذارى کند و بعد از او به آن عمل شود گناه آن و همانند گناه کسانى که به آن عمل کرده اند خواهد بود بى آنکه از گناهان آنها چیزى کاسته شود».(۸)
معناى دوم سنّت این است که به معناى سخن #پیامبر_اکرم (صلیالله علیه وآله) و فعل و تقریر اوست و کلام امام(علیه السلام) در اینجا ناظر به معناى اوّل است.
(به قرینه جمله: وَ لا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ...) مثلاً شخصى یا گروهى هفته اى از سال را به عنوان هفته نیکوکارى یا اکرام یتیمان یا پاک سازى مساجد یا کاشتن انواع درختان قرار مى دهند بى آنکه آن را به شرع نسبت دهند.
این سنّتِ صالح باقى مى ماند و افرادى به آن عمل مى کنند و در پرتو آن کارهاى نیکى صورت مى گیرد.
امام(علیه السلام)به مالک اشتر دستور مى دهد هرگز این گونه سنّت ها را نشکند و بگذارد مردم به آن عمل کنند و از برکاتش بهره مند شوند.
البته اگر سنّت هاى فاسد و مفسدى باشد; مانند آنچه در زمان #جاهلیت از انتقام جویى ها و زنده به گور کردن دختران و امثال آن وجود داشت، باید با این گونه سنّت هاى خرافى و غلط و غیر انسانى مبارزه کرد.
تاریخ اسلام نیز نشان مى دهد که پیغمبر اکرم سنّت هاى صالح پیشین را هرگز نشکست، بلکه آنها را تأیید فرمود.
مانند سنّت هایى که از عبدالمطلب به یادگار مانده بود; ولى با سنّت هاى زشت و خرافى سخت مبارزه کرد.
سپس امام(علیه السلام) همین مطلب را به صورت دیگرى بیان مى کند و مى فرماید: «و هرگز سنّت و روشى را که به چیزى از سنّت هاى (حسنه) گذشته زیان وارد مى سازد ایجاد مکن که اجر آن سنّت ها براى کسى خواهد بود که آن را برقرار کرده و گناهش بر توست که چیزى از آن را نقض کرده اى»; ( وَ لاَ تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَیْء مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ، فَیَکُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا، وَ الْوِزْرُ عَلَیْکَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا).
در واقع امام مى فرماید: سنّت هاى صالح پیشین را نه مستقیماً بشکن و نه مزاحمتى براى آنها ایجاد کن که آن را بشکند، بلکه باید در حفظ آن سنّت ها بکوشى تا مردم به سبب پیروى از آن بهره مند گردند.
درباره اهمّیّت سنّت هاى حسنه و فرق آن با بدعت ها و همچنین سنّت هاى سیئه و آثار آن در جوامع انسانى، در پایان همین بحث سخن خواهیم گفت.
۳/۹
سپس امام(علیه السلام) در آخرین توصیه در این بخش از عهدنامه به مالک دستور مى دهد همواره در کنار علما و حکما باشد، مى فرماید: «و با دانشمندان، زیاد به گفتوگو بنشین و با اندیشمندان نیز بسیار به بحث پرداز (و این گفتوگوها و بحث ها باید) درباره امورى (باشد) که به وسیله آن، امور بلاد تو اصلاح مى شود و آنچه را پیش از تو باعث پیشرفت کار مردم بوده است برپا مى دارد»; (وَ أَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَ مُنَاقَشَةَ(۹) الْحُکَمَاءِ، فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ، وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ).
در واقع امام در این قسمت از وصایاى خود به مالک توصیه مى کند همواره سطح آموزش خود را در احکام و موضوعات بالا ببرد، با علما و دانشمندان پیوسته به گفتوگو بنشیند تا به احکام الهى و اصول کشوردارى آشناتر گردد و با اندیشمندان پیوسته بحث کند تا از تجارب آنها در تشخیص موضوعات مهم بهره گیرد و هنگامى که آگاهى زمامدار نسبت به این دو بخش افزایش پیدا کند، امر بلاد اصلاح مى شود و سنّت هاى حسنه پیشین همچنان باقى و برقرار مى ماند.
مرحوم کلینى در جلد اوّل اصول کافى بابى به عنوان «بابُ مُجالَسَةِ الْعُلَماءِ وَ صُحْبَتِهِمْ» آورده و از جمله روایات باب این است: #امام_صادق(علیه السلام) در حدیثى مى فرمود: «لَمَجْلِسٌ أَجْلِسُهُ إِلَى مَنْ أَثِقُ بِهِ أَوْثَقُ فِی نَفْسِی مِنْ عَمَلِ سَنَة; مجلسى که در آن در کنار شخص مورد اطمینانى بنشینیم (و از او #علم و دانشى فرا گیرم) در دل من اطمینان بخش تر از آن است که یک سال اعمال صالح انجام دهم».(۱۰)
در حدیث دیگرى از لقمان نقل مى کند که به فرزندش نصیحت کرد: «فرزندم مجالس را با دقت انتخاب کن.
هرگاه دیدى گروهى به یاد خداوندِ بزرگ مشغولند با آنها همنشین شو; اگر عالم باشى علمت در آنجا تو را سود مى بخشد و اگر جاهل باشى به تو تعلیم مى دهند و اى بسا خداوند رحمت خود را بر آنها نازل کند و تو را همراه آنان مشمول نعمت سازد و هرگاه جمعى را دیدى که به #یاد_خدا نیستند با آنها مجالست مکن؛ زیرا اگر عالم باشى علمت در آنجا به تو سودى نمى بخشد و اگر جاهل باشى بر جهلت مى افزایند و چه بسا خداوند عقوبتى بر آنان نازل کند و تو را با آنها همراه سازد.(۱۱)
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعاى معروف ابوحمزه ثمالى هنگامى که عوامل سلب توفیق را بر مى شمرد مى فرماید: «أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی; شاید تو مرا در مجالس علما نیافتى و دست از یارى من برداشته اى».
از جمله برکات همنشینى و گفتوگو با دانشمندان این است که انسان علوم و دانش خود را از یاد نمى برد و اگر چیزى نمى داند به او مى آموزند همان گونه که امیرمؤمنان(علیه السلام) در یکى دیگر از سخنانش مى فرماید: «مَنْ أکْثَرَ مُدارَسَةَ الْعِلْمِ لَمْ یَنْسَ ما عَلِمَ وَ اسْتَفْادَ ما لَمْ یَعْلَمْ».(۱۲)
نکته
سرچشمه پیدایش سنّت ها
واژه سنّت در اصل از ماده سنّ (بر وزن فن) به معناى جارى ساختن آب بر صورت گرفته شده و سپس به هر امرى که سریان و جریان پیدا کند سنّت اطلاق شده است و به تمام عادات و آداب خوب یا بدى که از سوى شخص یا گروهى در جامعه به جریان مى افتد سنّت گفته مى شود و به همین دلیل آن را به سنّت هاى حسنه و سیئه تقسیم کرده اند; مثلاً قرار دادن برنامه مستمر هر ساله اى جهت نوازش یتیمان یا ایجاد صلح در میان افرادى که با هم اختلاف دارند سنّت حسنه محسوب مى شود و برنامه هایى مانند زنده به گور کردن دختران و یا در عصر ما استفاده از مواد محترقه و منفجره در چهارشنبه آخر سال سنّت سیئه است.
در روایات اسلامى بحث هاى فراوانى درباره کسانى که سنّت حسنه یا سنّت سیئه مى گذارند آمده است که نمونه آن را در بحث هاى گذشته مطالعه کردید.
مخصوصاً در این روایات تأکید شده کسى که سنّت حسنه اى بگذارد به تعداد کسانى که به آن عمل مى کنند اجر و پاداش براى سنّت گذار از سوى خداوند داده خواهد شد بى آنکه از ثواب آنها چیزى کاسته شود و آنها که سنّت سیئه مى گذارند به تعداد کسانى که به آن عمل مى کنند وزر و گناه در نامه اعمال آنها نوشته مى شود بى آنکه چیزى از گناهان آنها کم شود.
۴/۹
و این در واقع از مسأله تسبیب و تعاون بر خیر و شر سرچشمه مى گیرد؛ زیرا مى دانیم گاه انسان عملى را بالمباشره انجام مى دهد و گاه بالتسبیب و ایجاد سنّت خوب و بد نوعى تسبیب است.
البته مسأله سنّت هاى اجتماعى ارتباطى به بدعت گذاشتن ندارد آن گونه که بعضى از وهابیون کوته فکر مى پندارند؛ زیرا بدعت چیزى است که به شارع مقدس و قرآن و سنّت پیغمبر نسبت داده شود و جزء آن نباشد; ولى سنّت ها نوعى بدعت هاى عرفى و اجتماعى است که بدون اسناد به شرع مقدس گذارده مى شود که اگر در مسیر اهداف شرع باشد (مانند نوازش یتیمان و کمک به محرومان) سنّت حسنه محسوب مى شود و مطلوب است و اگر بر ضد آن باشد (مانند زنده به گور کردن دختران که از سنّت هاى جاهلى بود) سنّت سیئه و نامطلوب است.
از اینجا روشن مى شود اینکه وهابى هاى متعصب با امورى مانند جشن میلاد پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یا برگزارى مراسم تعزیه براى اموات و گذشتگان مخالفت مى کنند از سوء فهم آنهاست که سنّت را با بدعت اشتباه مى گیرند در حالى که روایات مربوط به سنّت حسنه و سیئه را خودشان در کتاب ها آورده اند.(۱۳)
____________
پاورقی :
۱ . «تَدْريب» به معناى عادت دادن کسى به چيزى است و در اينجا مى تواند معناى تشويق را داشته باشد در مقابل «تزهيد» که در اينجا به معناى دلسرد ساختن است.
۲ . نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۷۷.
۳ . هرچند بعضى معتقدند «قِبَل» اگر اضافه به ضمير شود حتما به معناى نزد است و اگر جدا استعمال شود به معناى قدرت و توان است.
۴ . «نَصَب» به معناى رنج و تعب است از ريشه «نَصْب» بر وزن «نصر» به معناى ثابت قرار دادن گرفته شده; مثلاً هنگامى که نيزه را بر زمين مى کوبند و جاى آن را محکم مى سازند، نصب گفته مى شود و از آنجا که رنج و تعب انسان را از کار متوقف مى سازد، اين واژه بر آن اطلاق شده است و دشمنان اهل بيت علیهمالسلام را از اين جهت ناصبى مى گويند که گويى پرچم عداوت برافراشته اند.
۵ . «بَلاء» معناى اصلى آن آزمايش کردن است که گاه به وسيله نعمت ها و گاه به وسيله مصائب صورت مى گيرد و به همين جهت بلاء گاه به معناى نعمت و گاه به معناى مصيبت آمده است و در جمله بالا به هر دو معنا ـ به عنوان حسن بلاء و سوء بلاء ـ استعمال شده است (اين واژه از ريشه «بَلى يَبْلُو» است).
۶ . ابن قتيبة، ج ۱، ص ۶۴، طبق نقل شرح نهج البلاغه شوشترى، ج ۸، ص ۵۱۹.
۷ . «صُدُور» در اينجا به معناى پيشگامان و صدر نشينان و مسلمانان صدر اسلام است.
۸ . کنزالعمال، ح ۹۱۰. شبيه اين حديث در منابع شيعه از امامان معصوم به طرق مختلف و با تعبيرات متفاوت نقل شده است. به بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۲۵۷ و ۲۵۸ مراجعه شود.
۹ . «مُناقَشَة» از ريشه «نقش» در اصل به معناى بيرون کشيدن خار از بدن به وسيله منقاش است سپس به هر گونه بحث دقيق و حساب رسى کامل اطلاق شده است، بنابراين مناقشه حکما به معناى بحث دقيق با دانشمندان است.
۱۰ . کافى، ج ۱، ص ۳۹، ح ۵.
۱۱ . کافى، ج ۱، ص ۳۹، ح ۱.
۱۲ . غررالحکم، ص ۴۹، ح ۲۷۳.
۱۳ . سنن بيهقى، ج ۴، ص ۱۷۶ و مسند احمد، ج ۴، ص ۳۶۲ .
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#خاطرات | فردا دير است!
يكى از علما و نويسندگان معاصر تعريف مىكرد: در نجف خدمت آيت اللّه شيخ #آقا_بزرگ_تهرانى رسيدم، در حالى كه از پيرى كمرش خميده بود و دائما در حال نوشتن بود، به ايشان عرض كردم كتابى در حالات #حضرت_عبدالعظيم [علیهالسلام] نوشتهام، ولى اكنون همراهم نيست، فردا تقديم شما مىكنم.
ايشان كه به سختى حرف مىزد فرمود: فردا دير است، بگوئيد اكنون بياورند تا آن را مطالعه كنم!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تلاش در تحقيق
#آيةاللّه_صافى مىفرمود:
براى دسترسى به متن و سند يك روايت، تمام شانزده جلد كتاب تاريخ بغداد را از ابتدا تا آخر آن #مطالعه كردم!!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | غيرت دينى
پس از صدور فرمان قتل سلمان رشدى😈، مسئولان سياست خارجى كشور خدمت حضرت امام رسيده عرض كردند: آقا اين فتواى شما با قوانين ديپلماسى و موازين بينالمللى سازگار نيست.
امام فرمود: به درَك، آبروى رسولاللّه رفت، هر چه مىخواهد به هم بخورد.
اى كاش خودم جوان بودم، مىرفتم او را مىكشتم!
#امام_خمینی ره
#غیرت_دینی
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مسئوليّت علما
پيرزنى در قم با نخريسى خود، خمس و سهم امامش را نزد آيتاللّه حجّت مىآورد. وقتى مىخواست از اتاق بيرون رود عقب عقب مىرفت و خيره خيره به آقا نگاه مىكرد، آقا دليلش را پرسيد؟
پيرزن گفت: مىخواهم خوب قيافۀ شما را در خاطرم نگهدارم و روز قيامت شما را تحويل خدا بدهم و بگويم: خدايا! من جان كندم و #خمس و سهم امامم را به اين آقا دادم تا از دينم حفاظت كند، حال اگر او در اين راه كم گذاشته او را مؤاخذه كن.
مرحوم #آيتاللّه_حجّت خمس را زمين گذاشت و زار زار گريه كرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | بىاعتنايى به پُست و مقام
انتخابات #مجلس_خبرگان بود، يكى از نامزدها مرحوم #آيتاللّه_خاتمى از استان يزد بود، ايشان در تلويزيون ظاهر شد و در نطق انتخاباتى خود گفتند:
من كه حوصلهاى ندارم، گفتهاند كانديد باش من هم شدهام، حالا اگر خواستيد به من رأى بدهيد و اگر نخواستيد چه بهتر.
چنان گفت چه بهتر كه هنوز قيافهاش در خاطر من مانده است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | وارستگى
يكى از روحانيون مىگفت: پشت سر مرحوم حاج #شيخ_عباس_قمى در مسجد گوهرشاد نماز مىخواندم، نماز اوّل را كه خواند از مسجد بيرون رفت و هرچه نشستم نيامد.
پس از مدتى از ايشان پرسيدم: آقا! چرا آن روز شما يك نماز را اقامه كرديد و رفتيد؟
فرمود: در نماز اوّل چون جمعيّت زياد بود وقتى به ركوع رفتم يك نفر از عقب جمعيّت گفت: يااللّه ...
چنان يااللّه گفت كه من به ذهنم خطور كرد جمعيّت بسيارى پشت سرم ايستاده، ديدم #غرور مرا گرفت.
با خود گفتم: آدمى كه غرور دارد به درد پيشنمازى نمىخورد و پس از پايان نماز، مسجد را ترك كردم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | كى به كيه
يكى از شهرداران به طور ناشناس به مغازۀ بقالى مراجعه كرده و به او گفته بود، برادر! اين جوى آب متعلّق به همۀ مردم است، شما كه زبالهها را در جوى آب مىريزى، جوى مسدود و اسباب زحمت مردم مىشود.
مرد بقّال گفته بود: برو بابا، كى به كيه!
شهردار دستور داد شبانه مغازۀ او را بسته و پلمب كنند.
فردا صبح بقّال به شهردارى مراجعه مىكند و مىگويد: من پروانه و جواز دارم، چرا مغازۀ مرا بستهايد؟
شهردار در جواب اعتراض او مىگويد: برو بابا، كى به كيه 😁
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | نظامى نمونه
اوّلين نظامى كه نمايندۀ امام شد، تيمسار #شهيد_نامجو بود.
او اعتقاد داشت كه حزباللهى خسته نمىشود و تا يك هفته قبل از شهادتش در منزل اجارهاى زندگى مىكرد.
هنگام اخذ درجۀ بالاتر گفته بود: من با همين درجهاى كه دارم مىتوانم كار كنم و #درجه را قبول نكرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | حج يا جهاد
تيمسار بابائى هنگام سفر حج، به اتّفاق همسرش تا پاى پلكان هواپيما آمد؛ امّا همسرش را فرستاد و خودش برگشت.
همسرش گفت: شما هم واجب الحج هستى. گفت: حج واجب است، جهاد هم واجب است؛ امّا در شرائط كنونى تكليف من #جهاد است، به #جبهه برگشت و در روز عيد قربان به شهادت رسيد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سيرۀ سليمانى
شخصى از روى انتقاد به من گفت: بعد از شاه چشمم به شما روحانيون روشن، شاه از ارتش سان مىديد شما هم سان مىبينيد، اين سيرهاى شاهانه است.
گفتم: نه خير، اين سيرهاى سليمانى است، چرا كه قرآن در آيۀ ١٧ سوره نمل مىفرمايد:
« و حُشر لسليمان جنوده من الجنّ و الانس و الطير فهم يُوزعون » #حضرت_سليمان هر روز از لشگريانش سان مىديد و #حضوروغياب مىكرد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#نهج_البلاغه
#فرازی_از_عهدنامه | ۱۰
📜 متن : وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ یَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض وَ لاَ غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض
فَمِنْهَا جُنُودُ اللهِ
وَ مِنْهَا کُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ
وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ
وَ مِنْهَا عُمَّالُ الاِْنْصَافِ وَ الرِّفْقِ
وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ
وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ
وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِی الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ
وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّى اللهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِیضَةً فِی کِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِیِّهِ(صلى الله علیه وآله) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
🗞️ ترجمه : (اى مالک) بدان مردم يک کشور از گروه هاى متعددى تشکيل يافته اند که هر يک جز به وسيله ديگرى اصلاح و تکميل نمى شود و هيچ کدام از ديگرى بى نياز نيست.
- گروهى لشگريان خداوند هستند (که امنيّت و نظم جامعه را تأمين و از آسيب دشمنان حفظ مى کنند).
- گروه ديگرى نويسندگان عمومى و خصوصى هستند (که برنامه آنها نگه داشتن حساب هاى مالى دولت، تنظيم بودجه، ثبت اسناد و تعليم و تربيت مردم است).
- جمع ديگرى قضات عدل و دادگسترند (که به فصل خصومت و احقاق حقوق مى پردازند).
- عده ديگرى عاملان انصاف و مدارا (و کارگزاران حکومت) هستند.
- و قشرى ديگر اهل جزيه و خراج از غير مسلمانان هستند که در پناه حکومت اسلامى زندگى مى کنند (و در برابر حفظ جان و مالشان به حکومت اسلامى مالياتى مى پردازند).
- و گروهى از مسلمانان (زمين هاى خراجى را کشاورزى مى کنند و خراج آن را مى پردازند).
- جمع ديگرى تاجران و صنعت گران اند.
- گروه ديگر طبقه پايين اجتماع از نيازمندان و محرومان (و از کارافتادگان و پيران ناتوان و کهن سال هستند که قادر بر انجام هيچ کارى نيستند).
خداوند براى هرکدام از اين گروه ها سهمى مقرر داشته و در کتاب خود يا سنّت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) وظيفه جداگانه اى تعيين کرده که به صورت عهدى از سوى او در نزد ما محفوظ است.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
۱۰/۱ ...
اقشار مختلف اجتماعى
امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه خود به یکى از مهم ترین بحث هاى سیاسى و اجتماعى مى پردازد و مردمى را که در یک جامعه زندگى مى کنند به هفت طبقه یا هفت قشر و جمعیت و گروه تقسیم مى فرماید.
پیش از ذکر این اقسام شایسته است به این نکته که بعضى از شارحان نهج البلاغه به آن اشاره کرده اند اشاره شود که انسان به طور طبیعى اجتماعى آفریده شده (مدنى بالطبع) زیرا از یک سو نیازهاى بشر به قدرى متنوع و زیاد است که هیچ کَس به تنهایى نمى تواند از عهده تأمین آنها برآید.
افزون بر این هیچ انسانى قانع به زندگى یکنواخت نیست، بلکه جامعه بشرى دائما به سوى تحول و تکامل پیش مى رود و این پیشرفت، تنوع نیازهاى او را افزون تر مى کند و براى حل مشکلات هیچ راه عاقلانه اى وجود ندارد جز اینکه هر گروه به تأمین بخشى از این نیازها بپردازند و نتیجه کار خود را با دیگران معاوضه کنند تا همگان از زحمات همه بهره مند شوند; گروهى مأمور حفظ نظم باشند، عده اى به کشاورزى و دامدارى براى تأمین مواد غذایى بپردازند، جمعیّتى به تعلیم و تربیت فرزندان و قشرى به صنایع مختلف روى آورند؛ جمعى طبیب شوند و به درمان بیماران بپردازند و گروهى قاضى باشند و فصل خصومات کنند و...
امروز کار به جایى رسیده است که گاه در یک بخش از تأمین نیازهاى بشر مثلاً بهداشت و درمان، صدها یا هزاران شاخه هاى تخصصى پیدا شده و هر گروه در یک رشته فعالیت مى کنند.
بر این اساس امام(علیه السلام) جامعه را به هفت طبقه که در واقع هفت عمود خیمه زندگانى اجتماعى بشر است تقسیم فرموده، هرچند طبقات دیگرى نیز مى توان پیدا کرد; ولى عمده و اساس همین هفت قشر هستند.
مى فرماید: «(اى مالک) بدان مردم یک کشور از گروه هاى متعددى تشکیل یافته اند که هر یک جز به وسیله دیگرى اصلاح و تکمیل نمى شود و هیچ کدام از دیگرى بى نیاز نیست.
🛡 گروهى لشکریان خداوند هستند (که #امنیّت و نظم جامعه را تأمین و از آسیب دشمنان حفظ مى کنند).
🖋 گروه دیگرى نویسندگان عمومى و خصوصى هستند (که برنامه آنها نگه داشتن حساب هاى مالى دولت، تنظیم بودجه، ثبت اسناد و تعلیم و تربیت مردم است).
⚖ جمع دیگرى قضات عدل و دادگسترند (که به فصل خصومت و احقاق حقوق مى پردازند).
👥 عدّه دیگرى عاملان انصاف و مدارا (و کارگزاران حکومت) هستند.
🪙 و قشرى دیگر اهل جزیه و خراج از غیر مسلمانان هستند که در پناه حکومت اسلامى زندگى مى کنند (و در برابر حفظ جان و مالشان به حکومت اسلامى مالیاتى مى پردازند).
⛏ و گروهى از مسلمانان (زمین هاى خراجى را کشاورزى مى کنند و خراج آن را مى پردازند).
جمع دیگرى تاجران و صنعت گران اند.
📈 و گروه دیگر طبقه پایین اجتماع از نیازمندان و محرومان (و از کار افتادگان و پیران ناتوان و کهن سال هستند که قادر بر انجام هیچ کارى نیستند)»; (وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ یَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض، وَ لاَ غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض فَمِنْهَا جُنُودُ اللهِ، وَ مِنْهَا کُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَ مِنْهَا عُمَّالُ الاِْنْصَافِ وَ الرِّفْقِ، وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْیَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِی الْحَاجَةِ وَ الْمَسْکَنَةِ).
آن گاه امام اشاره اى اجمالى به وظایف و حقوق آنها کرده و به دنبال آن به شرح مبسوطى درباره ویژگى ها و صفات و وظایف و حقوق هر یک از این طبقات مى پردازد.
در اشاره اجمالى مى فرماید: «و خداوند براى هرکدام از این گروه ها سهمى مقرر داشته و در کتاب خود یا سنّت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) وظیفه جداگانه اى تعیین کرده که به صورت عهدى از سوى او در نزد ما محفوظ است»; (وَ کُلٌّ قَدْ سَمَّى اللهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِیضَةً فِی کِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً).
روشن است منظور از جنود الله سربازانى هستند که از مرزهاى کشور اسلام در مقابل هجوم بیگانگان نگهدارى مى کنند.
اما گروه دوم که امام از آنها به کتاب عامه و خاصه یاد کرده است.
کتاب خاصه نویسندگانى هستند که از خاصان والى و زمامدارند و صاحب اسرار و امضا کننده قراردادهاى مهم و پیمان هاى صلح و مانند آن و کتاب عامه تمام کارمندانى را شامل مى شود که حساب و کتاب درآمدها و هزینه هاى دولت را در دست دارند، بدهى ها را مى پردازند، مطالبات را جمع آورى مى کنند و ممکن است در عصر ما شامل مراکز آموزش و پرورش نوجوانان و جوانان را نیز شامل شود.
۱۰/۲ ...
اما قضات عدل تمام دستگاه دادگسترى اسلام را فرا مى گیرد که در رأس آن قضات اند.
عُمّال انصاف و رفق، اشاره به فرمانداران و بخشدارانى است که براى اداره شهرها و بخش هاى مختلف کشور اسلام تعیین مى شوند و اضافه آن به انصاف و رفق اشاره به این است که باید از میان کسانى انتخاب شوند که واجد این دو صفت برجسته اند; هم اهل انصاف باشند و حق را به حق دار برسانند و هم با مردم با محبّت و رفق و مدارا رفتار کنند.
اما اهل جزیه و خراج اشاره به دو گروه از شهروندان کشور اسلام است; اهل جزیه غیر مسلمانانِ اهل کتاب اند که در پناه حکومت اسلامى زندگى مى کنند و هر ساله مالیات سرانه اى که غالباً مبلغ اندکى است مى پردازند و حکومت اسلام مدافع حقوق آنها و حافظ جان و مال و ناموس آنهاست.
گروه دوم کشاورزانى هستند که اراضى متعلق به جامعه اسلامى را (به نام اراضى خراجیه) در اختیار دارند و کشاورزى و باغدارى مى کنند و هر سال مبلغى به عنوان خراج که در واقع مال الاجاره آن اراضى است مى پردازند.
اما تجار و اهل صناعات که به عنوان قشر مهم دیگرى از آنها یاد شده قسمت مهمى از جامعه اسلامى را در آن روز و مخصوصاً امروز تشکیل مى دهند که امام در ادامه این عهدنامه توصیه هاى متعددى درباره آنها دارد.
آخرین گروه که به عنوان طبقه پایین از آنها یاد شده افراد پیر و ناتوان و از کار افتاده و نیازمندند که امام در ادامه این عهدنامه درباره رسیدگى به وضع آنان بسیار تأکید فرموده و از هیچ گروهى از گروه هاى هفت گانه به آن صورت یاد نکرده است.
نکته
لایه هاى اجتماع گاه از آن به طبقات تعبیر مى شود، «طبقه» در لغت به معانى زیادى آمده که قریب الافق اند; مانند گروه، جمعیت، حال، مرتبه، نسل، صنف و لایه هاى زمین یا طبقات عمارت و در اینجا به معناى گروه اجتماعى است; ولى این واژه در عصر ما بیشتر اشاره به گروه هایى دارد که یکى برتر از دیگرى است و لذا زندگى طبقاتى اشاره به زندگى است که اجتماع را گروهى ثروتمند و گروهى کم درآمد تشکیل دهند.
به همین جهت مفهومى منفى را تداعى مى کند که البته در اصل معناى لغوى نیست و کلام امام نیز اشاره اى به آن ندارد.
این واژه از ریشه طَبَق به معناى مساوات میان دو چیز گرفته شده و مطابقت و تطابق نیز به همین معنا به کار مى رود.
ممکن است کسانى تصور کنند که گروه هاى دیگرى نیز در جامعه بشرى وجود دارند که تحت هیچ یک از عناوین هفت گانه قرار نمى گیرند از جمله کارگران، مأموران اطلاعاتى، عاملان حسبه، کسانى که بر امور اخلاقى جامعه و انجام وظیفه کاسبان و پیشهوران نظارت دارند، مأموران #امر_به_معروف و نهى از منکر و امثال آنها.
اما با دقت مى توان هر یک از اینها را زیر مجموعه گروه هاى هفت گانه فوق شمرد; مثلاً عاملان حسبه زیر مجموعه گروه قضات و کارگران تحت عنوان «اَهْلُ الصَّناعات» و کسبه و پیشه وران تحت عنوان تجار و مأموران اطلاعاتى تحت عنوان «عُمّالُ الإنْصافِ وَ الرِّفْق» قرار مى گیرند.
پاورقی :
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────