❓#پرسش_و_پاسخ | ۸۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : دليل موفقيّت انبيا كه مردم دستوراتشان را پس از قرنها عاشقانه انجام مىدهند، چيست؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : موفّقيّت انبيا دلائل زيادى دارد از جمله:
١- پاكى و حُسن سابقه و سوز و خلوص آنان.
٢- استدلال و منطق آنان، نه تحكّم و قُلدرى.
٣- عمل به آنچه مىگفتند و پيشگامى در عمل و استقامت تا پاى جان.
٤- سعۀ صدر و خوش اخلاقى آنان.
٥ - دستورات و تكاليفى مطابق فطرت و وعدههاى الهى.
٦- جامعيّت دستورات نسبت به تمام مسائل فردى، اجتماعى، خانوادگى، روانى، اقتصادى، سياسى، بهداشتى، عبادى و ...
٧- آسان و دلپذير جلوه دادن دستورات.
به يك مثال توجه كنيد:
كودكِ بيمار از آمپول 💉 مىترسد. پزشك🩺 براى اينكه او را آماده كند، كلماتى مىگويد، از جمله:
١- فرزندم! عزيزم! من تو را دوست دارم،
٢- همۀ مردم و كودكان بيمار قبل از تو آمپول زدهاند،
٣- درد آمپول چند لحظهاى بيشتر نيست، تحمّل كن تا خوب شوى،
٤- اگر آمپول قابل تحمّل نيست، به جاى آن قرص و كپسول💊 مىدهم.
خداوند كه مىخواهد فرمان روزه گرفتن بدهد، همين شيوه را بكار مىبرد.
اول مىفرمايد: «يا ايّها الّذين آمنوا» اى كسانى كه به من ايمان و علاقه داريد! در اين عبارت يك نوع احترام، صميميّت و دوستى است كه انسان را آماده مىكند؛
بعد مىفرمايد: «كُتِبَ عليكم الصّيام كما كُتِبَ على الّذين من قَبلكم لَعلّكم تَتّقون» #روزه گرفتن بر شما واجب شد، همان گونه كه بر مردم قبل از شما نيز واجب شده و نتيجهاش تقواى الهى است؛
پس از آن مىفرمايد: «ايّاماً مَعدودات» چند روزى بيشتر نيست.
سپس مىفرمايد: «فمَن كان منكم مَريضاً او على سَفرٍ فَعِدّةٌ من ايّامٍ اخَر» اگر كسى بيمار🤒 يا مسافر بود، برنامۀ ديگرى براى او قرار مىدهيم.
آرى، تعبيراتى را كه خداوند براى فرمان روزه گرفتن بكار برده، نظير همان تعبيرات پزشك است كه كودكان را آماده مىكند.
اين است رمز #موفقيّت انبيا عليهم السلام .
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شبهای قدر را گذراندیم،
#ماه_رمضان رو به پایان است!
علامت قبولی #روزه و عباداتمان در این ماه چیست؟
🎙#استاد_مطهری
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
إخبار از وقوع حادثه موحشه
شخصی به نام ( حاج سید جعفر حسینی ) که چند روز قبل از وقوع زلزله و ظاهرا سه روز، به رحمت ایزدی پیوست. سه چهار روز پیش از فوت آن سید مرحوم، که در حال مرض روی بستر خوابیده و مرد متدین و با ایمانی بوده است، پسری دارد به نام آقا سید اکبر با اقوام و اقارب بر بالین او نشسته بودند یک مرتبه آن سید در حال مرض به صدای بلند می گوید ای تاجرها ! ای پیله ورها ! هر کدام هزار تومان بدهید که خانه ها تان خراب می شود، چند مرتبه همین کلمه را تکرار می کند هزار تومان بدهید، بعد می گوید یکصد تومان بدهید که خانه ها خراب می شود، بعد رو می کند به #خانواده اش و می گوید شما همه از قیر بیرون روید که اگر ماندید هلاک می شوید، چند مرتبه این جمله را تکرار می کند و بعد از چهار روز از دنیا می رود رحمة اللّه علیه و بعد از سه روز از فوت آن مرحوم همان زلزله عظیمه واقع شد و خانه ها خراب و تلفات مالی و جانی وارد گردید .
شاید مراد از اینکه یک هزار تومان دهید و خطاب به تجار و ثروتمندان فرموده بوده، یعنی #صدقه بدهید و به فقرا اطعام کنید تا رفع بلا شود و ممکن است در آن حالت بلا را مشاهده می کرده و بر او کشف شده بوده است. اللّه اکبر از #غفلت ما اولاد آدم که از این آیات بزرگ الهی بیدار نمی شویم و متنبه نمی گردیم .
رؤیای صادقانه
شخصی به نام ( رمضان طاهری ) گفت: شب بیست و پنجم صفر که صبح آن زلزله آمد پسر کوچکی داشتم بیمار بود و خواب نمی رفت و خیلی ناراحتی می نمود. نزدیک طلوع صبح بود دیدم خیلی گریه می کند مادرش را صدا زدم بیدار شد گفت خیلی به صبح مانده؟ گفتم نزدیک است و من قدری می خوابم موقع #نماز مرا بیدار کن، خوابم برد. ناگاه دیدم یک نفر جوان آمد درب خانه به من گفت بیا بیرون، گفتم چکار داری؟ گفت بیا بیرون . رفتم نزدیک منزلم جای وسیعی بود گفت نگاه کن گفتم به چه نگاه کنم گفت نگاه خانه ها و منزلها، چون نگاه کردم دیدم تماما خراب شده است گفتم خانه های ماست ؟ گفت بلی گفتم برای چه این طور شد گفت به واسطه معصیت زیاد . گفتم اهل این محل همه نماز می خوانند و #روزه می گیرند و عبادت کارند گفت همه #ریاء است و خالص نیست، هرچه التماس کردم فایده نبخشید و رفت.
بیدار شدم دیدم موقع نماز است عیالم به من گفت چرا در خواب گریه می کردی و ناراحت بودی؟ گفتم هیچ ، زود باش بچه ها را، دو تا را تو بردار و دو تای آنها را هم من برمی دارم تا از خانه بیرون ببریم و در آن خانه افرادی دیگری هم بودند. همینقدر دست بچه ها را گرفتم که بیرون برم زلزله گرفت و #مهلت نداد که تکانی بخوریم، همه زیر آوار شدیم چند بچه و مادرشان تلف شدند و مرا با چند نفر دیگر تا نزدیک ظهر از زیر خاک بیرون آوردند.
وقتی از زیر خاکها بیرون شدم سرگردان شدم که خانواده و بچه هایم زیر خاک هستند و کسی را ندارم چه کنم ؟ دیدم یکی از بستگان نزدیکم آمد و صدا زد عمو ! عمو ! گفتم بیا روز امداد است کمک کن بچه هایم زیر خاک هستند می میرند کمک کن تا آنها را بیرون آوریم، گریه کرد گفت من هم چند نفر زیر خاک دارم نمی توانم.
بچه جوانی محصل در منزل ما بود دیدم سالم است گفتم بیا کمک بکن، گریه کرد گفت نمی توانم، آن هم رفت. باز هم یکی از خویشان و همسایگانم آمد در حالی که حیران و سرگردان بود، گفتم محض رضای خدا بیا کمک کن بچه هایم از کفم می روند، گفت من هم بچه هایم زیر خاک هستند و کسی ندارم . خلاصه نمونه #قیامت بود و همه وانفسا گویان بودند. اگر بخواهم قضیه را خوب و کاملاً بنویسم طول می کشد و موجب ملال است.
زن مؤمنه ای از اهل قیر گفت شبی که صبح آن زلزله آمد و خانه ها خراب گردید یک ساعت بعد از نصف شب خواب دیدم : ( سیدی آمد درب خانه ما و عمامه ای که بر سر داشت به دور گردن خود پیچیده و زنی هم همراه ایشان است و صورت خود را نقاب انداخته و به من صدا زد. من بیدار شدم فرمود: چراغ روشن کن، روشن کردم فرمود با شوهر و فرزندانت از خانه بیرون بروید.
عرض کردم آقا ! شش هفت سال زحمت کشیده تا این خانه را درست کرده ایم و حالا تازه آمده ایم در آن زندگی کنیم. فرمود باید بیرون بروید که بلا نازل می شود، گفتم اجازه می دهید شوهرم را بیدار کنم، گفت هنوز زود است خیلی وحشت داشتم. در دل خود می گفتم کاش صبح می شد و مؤذن اذان صبح می گفت .
گفت آتش روشن کن و آب روی آتش گذار؛ اما مهلت اینکه چایی درست کنی پیدا نمی کنی، آتش کردم صدا زدم شوهرم حیدر را از خواب بیدار کردم دیدم صدای مؤذن بلند شد و #اذان صبح گفت. مرتبه دوم چون خیلی متوسل به اباالفضل علیه السّلام شدم و صدا زدم یا اباالفضل العباس علیه السّلام به دادم برس، دیدم سید جوان نورانی که به نظرم آمد یک دست در بدن نداشت آمد درب منزل گفت حیدر را بیدار کن و بگو مادرت فوت شده بیا جنازه اش را بردار و دفن کن .
【 ۲ از ۷ 】