eitaa logo
📚📖 مطالعه
83 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
100 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| مهلت آرى، بخشش نه! در زمان رياست جمهورىِ‌ حضرت آية‌اللّه خامنه‌اى[مدظله العالی]، در خدمت ايشان به عنوان هيأت همراه به يكى از كشورهاى اسلامى رفتم. ايشان به رئيس جمهور آنجا فرمود: بدهى ما را نمى‌دهيد؟ او در جواب گفت: قرآن مى‌فرمايد: « ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة » به آدم بدهكار دهيد. ايشان فرمود: تا اينجا را مى‌پذيرم، امّا قسمت بعد آيه را نخوانيد كه مى‌فرمايد: « و ان تصدّقوا خيراً لكم» ١اگر ببخشيد بهتر است! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| ۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 چرا صالحان، گرفتار مشكلات هستند و مجرمان و گنهكاران، در رفاه به سر مى‌برند؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💬 پاسخ : از آنجا كه خداوند اولياى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى كنند، فوراً آنان را با قهر خود مى‌گيرد تا متذكّر شوند، چنانكه خداوند در قرآن مى‌فرمايد: اگر پيامبر سخنى را كه ما نگفته‌ايم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مى‌گيريم: «لو تقوَّل علينا بعضَ‌ الاقاويل لأخذنا منه باليمين» و همچنين اگر مؤمنين خلافى كنند، چند روزى نمى‌گذرد مگر آنكه گوشمالى مى‌شوند؛ امّا اگر نااهلان خلاف كنند، خداوند به آنان مى‌دهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاك مى‌كند: «و جعلنا لمهلكهم مَوعداً» و اگر اميدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قيامت به تأخير مى‌اندازد و به آنان مهلت مى‌دهد تا پيمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم ليزدادوا اثماً» به يك مثال توجه كنيد: اگر قطره‌اى چاى روى شيشه عينك 👓 شما بريزد، فوراً آن را پاك مى‌كنيد. امّا اگر قطره‌اى چاى روى لباس سفيد🥼 شما بچكد، صبر مى‌كنيد تا به منزل برويد و لباس خود را عوض كنيد. و اگر قطره‌اى روى قالى زير پاى شما بچكد، آن را رها مى‌كنيد تا مثلاً شب عيد به قالى شويى ببريد. خداوند نيز با هركَس به گونه‌اى رفتار مى‌نمايد و بر اساس شفّافيّت يا تيرگى روحش، كيفر او را به تأخير مى‌اندازد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| ۳۰ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چه گناهانى را خدا نمى‌بخشد؟ ____________ 💬 پاسخ : در روايات مى‌خوانيم: « اِتّقوا المُحقّرات من الذّنوب فانّها لاتغفر»، از گناهان كوچك پرهيز كنيد كه بخشيده نمى‌شود. ← شايد به اين دليل كه در گناهان كوچك، انسان احساس شرمندگى نمى‌كند و لذا به فكر هم نمى‌افتد، بلكه جسارت و جرأت او بر تكرار آن زياد و زمينه‌اى براى بخشش فراهم نمى‌شود. اگر كسى كه مقدار كمى بدهى دارد، به طلبكار بگويد: تو كه از من‌طلبى ندارى، مقدارى كه مى‌خواهى ارزشى ندارد، او طلب خود را نمى‌بخشد، ولى اگر مبلغ بيشترى بدهكار باشد و نزد طلبكار آيد و عذرخواهى كند، طلبكار يا به او مى‌دهد و يا او را مى‌بخشد. ✓ آرى، طلبكار، مقدار كم را با جسارت نمى‌بخشد، ولى مقدار زياد را ممكن است با عذرخواهى😥 ببخشد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
| ۳۳ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🤔 سؤال : چرا خدا به ستمگران و گنهكاران مهلت مى‌دهد؟ ๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑ 💬 پاسخ : سازمان آب و برق، به تمام منازل آب و برق مى‌رساند، اين صاحبان منازلند كه مى‌توانند از اين آب و برق استفاده صحيح كنند يا نادرست. خداوند انسان را آزاد و مختار آفريد و همه گونه امكان رشد را در اختيار او گذاشت، اگر انسان با علم و آگاهى راه بدى را انتخاب كرد، مقصّر خود اوست. امّا چرا خداوند جلوى چنين انسان‌هايى را نمى‌گيرد، زيرا: اگر همين كه انسان بناى ناسزا و دروغ گفتن داشت، خداوند او را لال كند، و همين كه بناى سيلى زدن به مظلوم داشت، دست او فلج شود، همين كه بناى نگاه بد داشت چشمش كور شود و... آيا اين انسان كه از روى ناچارى خلاف نكرده، قابل ستايش است‌؟ ارزش انسان زمانى است كه با خودش، آزادانه و آگاهانه كارى را انجام دهد و يا از خلافى دست بردارد. اگر دست انسانى را با طناب بستند و از جيب او پول درآوردند و خرج كردند، نمى‌توان گفت آن دست بسته، مرد سخاوتمندى است و اگر مرد نابينايى، به نامحرم نگاه نكرد، نمى‌گويند چه انسان پاكى. آرى، خداوند مى‌خواهد انسان‌ها آزاد باشند تا خود راه خير و خوبى يا راه شرّ و بدى را انتخاب نمايند و عمل كنند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فَسُبْحَانَكَ مٰا أَبْیَنَ كَرَمَكَ فیٖ مُعَامَلَةِ مَنْ أَطَاعَكَ أَوْ عَصَاكَ، تَشْكُرُ الْمُطِيعَ عَلیٰ مٰا أَنْتَ تَوَلَّيْتَهُ لَهُ، وَ تُـمْلِی لِلْعَاصِی فيٖمَا تَـمْلِكُ مُعَاجَلَتَهُ فِيهِ، أَعْطَيْتَ كُلًّا مِنْهُمَا مٰا لاٰ يَجِبُ لَهُ، وَ تَفَضَّلْتَ عَلیٰ كُلٍّ مِنْهُمَا بِـمٰا يَقْصُـرُ عَمَلُهُ عَنْهُ، وَ لَوْ كَافَیْتَ الْمُطِيعَ عَلیٰ مٰا أَنْتَ تَوَلَّيْتَهُ لَهُ بِالسَّوٰاءِ لَأَوْشَكَ أَنْ يَفْقُدَ ثَوَابَكَ، وَ أَنْ تَزُولَ عَنْهُ نِعْمَتُكَ، وَ لٰكِنَّكَ جَازَيْتَهُ عَلَی الْمُدَّةِ الْقَصِیرةِ الْفَانِيَةِ بِالْمُدَّةِ الطَّوِيلَةِ الْخَالِدَةِ، وَ عَلَی الْغَايَةِ الْقَرِيبَةِ الزّٰائِلَةِ بِالْغَايَةِ الْمَدِيدَةِ الْبَاقِيَةِ. [ پس منزّهی تو، چه آشکار است بزرگواری‌ات در برخورد با کسی که تو را اطاعت کرده یا عصیان نـموده، مطیع را در مقابل آنچه خود برایش فراهم آورده‌ای پاداش می‌دهی، و معصیت کار را در آنچه تعجیل در کیفرش به دست توست می‌دهی، به هر یک از آن دو نفر عطایی نـموده‌ای که مستحق آن نبوده، و به هر یک تفضّلی فرموده‌ای که عملش از آن قاصـر است، و اگر اطاعت کننده را بر آنچه حضـرتت او را بر آن گماشته‌ای (نه بر عمل خودش) پاداش می‌دادی، بیم آن بود که ثوابت را از دست بدهد، و نعمتت از او زایل شود، ولی تو به بزرگواری خود در برابر مدت کوتاه از دست رفتنی به مدّتی طولانی و همیشگی، و در مقابل مدت نزدیک گذرا با مدت دامنه‌دار جاوید او را پاداش دادی. ثُمَّ لَمْ تَسُمْهُ الْقِصَاصَ فِيمٰا أَكَلَ مِنْ رِزْقِكَ الَّذِی يَقْوٰى بِهِ عَلیٰ طٰاعَتِكَ، وَلَمْ تَحْمِلْهُ عَلَی الْمُنَاقَشَةِ فِی الْآلٰاتِ الَّتیٖ تَسَبَّبَ بِاسْتِعْمَالِهَا إِلیٰ مَغْفِرَتِكَ، وَلَوْ فَعَلْتَ بِهِ ذٰلِكَ لَذَهَبَ جَمِيعُ مٰا كَدَحَ لَهُ، وَلَصَارَتْ جُمْلَةُ مٰا سَعىٰ فِيهِ جَزٰاءً لِلصُّغْرىٰ مِنْ مِنَنِكَ، وَلَبَقِیَ رَهْناً بَیْنَ يَدَيْكَ بِسَائِرِ نِعَمِكَ، فَمَتىٰ كَانَ يَسْتَحِقُّ شَيْئاً مِنْ ثَوَابِكَ؟، لاٰ، مَتىٰ. سپس در برابر رزقی که از سفره نعمت تو خورده تا به سبب آن بر طاعتت نیرو گیرد با او معامله پایاپای نکردی، و از او بازپرسی دقیق درباره ابزاری که آنها را سبب رسیدن به مغفرتت قرار داده ننمودی، و اگر با مطیع چنین رفتار می‌نـمودی تـمام حاصل دستـرنج و سعی و زحمت او در مقابل کوچک‌ترین نعمت‌ها و عطاهایت از دست می‌رفت، و در پیشگاه مقدّست به خاطر سایر نعمت‌هایت در گرو می‌ماند، پس چه زمانی شایستگی چیزی از ثواب تو را می‌داشت؟ نه، هیچ گاه! فَهٰذِهِ يٰا إِلٰهیٖ حَالَةُ مَنْ أَطَاعَكَ، وَسَبِيلُ مَنْ تَعَبَّدَ لَكَ فَأَمَّا الْعَاصِی أَمْرَكَ، وَالْمُوَاقِعُ نَهْيَكَ، فَلَمْ تُعَاجِلْهُ بِنِقْمَتِكَ لِكَیْ يَسْتَبْدِلَ بِحَالِهِ فیٖ مَعْصِيَتِكَ حَالَ الْإِنٰابَةِ إِلیٰ طٰاعَتِكَ، وَلَقَدْ كَانَ يَسْتَحِقُّ يٰا إِلٰهیٖ فیٖ أَوَّلِ مٰا هَمَّ بِعِصْيَانِكَ كُلَّ مٰا أَعْدَدْتَ لِجَمِيعِ خَلْقِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ. این است خدای من، حالِ آن کسی که تو را فرمان برده، و سـرنوشت کسی که به عبادت تو اقدام نـموده، و اما آن که از تو نافرمانی کرده و نهی تو را مرتکب شده پس عجله در انتقام از او نکردی، تا مگر به جای حال معصیت تو حال برگشت به طاعت تو گزیند، در صورتی که او در اولین باری که بر عصیان تو همّت نـموده مستحق تـمام عقوبت‌هایی که برای جمیع بندگانت مهیا نـموده‌ای گشته. فَجَمِيعُ مٰا أَخَّرْتَ عَنْهُ مِنْ وَقْتِ الْعَذَابِ وَأَبْطَأْتَ عَلَيْهِ مِنْ سَطَوَاتِ النِّقْمَةِ، فَتَـرْكٌ مِنْ حَقِّكَ وَرِضًی بِدُونِ وَاجِبِكَ.‏ فَمَنْ أَكْرَمُ يٰا إِلٰهیٖ مِنْكَ، وَمَنْ أَشْقىٰ مِمَّنْ هَلَكَ عَلَيْكَ؟! پس هر عذابی که از او به تأخیر انداخته‌ای، و هر سطوت انتقام و عقابی که از او بازپس داشته‌ای حق قطعی توست که وامی‌گذاری، و به کمتـر از آنچه استحقاق توست رضا داده‌ای. پس ای خدای من کریم‌تر از تو کیست؟ و بدبخت‌تر از کسی که به سبب مخالفت با تو هلاک شده، چه کسی است؟ فَتَبَارَكْتَ أَنْ تُوصَفَ إِلّٰا بِالْإِحْسَانِ، وَكَرُمْتَ أَنْ يُخَافَ مِنْكَ إِلَّاالْعَدْلُ، لاٰيُخْشیٰ جَوْرُكَ عَلیٰ مَنْ عَصَاكَ، وَلاٰيُخَافُ إِغْفٰالُكَ ثَوَابَ مَنْ أَرْضَاكَ، فَصَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَاٰلِهِ، وَهَبْ لیٖ مِنْكَ أَمَلِی وَ زِدْنِی مِنْ هُدَاكَ مٰا أَصِلُ بِهِ إِلیٰ تَوْفِيقِ عَمَلِی، إِنَّكَ مَنّٰانٌ كَرِيمٌ. پس تو والاتر از آنی که جز به احسان وصف شوی، و منزّه از آنی که جز از جهت عدل از تو بتـرسند، بیم جور و جفا به معصیت کار از تو نـمی‌رود، و ترس واگذاشتـن پاداش کسی که تو را به عبادت خشنود ساخته در کار نیست، پس بر محمد و آلش درود فرست، و آرزوی مرا برآور، و هدایتت را آن گونه بر من افزایش ده که به سبب آن توفیق در کار خویش یابم، زیرا که تو بخشندۀ کریمی.
مرحوم دکتر خاوری می گفت در همان وقت برای رفتن به بالین مریضها چهار ساعت از شب گذشته عبورم از بازار نو افتاد، هیچکس نبود لکن جنازه های بسیاری در طول بازار افتاده بود و سگها را دیدم مشغول پاره کردن و خوردن جنازه ها هستند. و برای دانستن شدت بلای مزبور کافیست که این داستان را برای شما نقل کنم: زنی بود به نام ( مادر محمد ) می گفت بیچاره وار سر به کوچه و بازار گذاشته و فریاد می کردم مسلمانان! چهار پسرم مرده اند؛ برای خدا بیایید جنازه آنها را بردارید و نزدیک غروب که به خانه برگشتم هیچکس در خانه نبود و اثری از جنازه ها ندیدم، معلوم شد بعض از مسلمانان خیراندیش آمده اند و آنها را برده و دفن کرده اند و بعد هرچه تحقیق کردم معلوم نشد کی برده و کجا به خاک سپرده و من قبر فرزندانم را هنوز نمی دانم کجاست. و نیز هستند کسانی که به خوبی یاد دارند که در سال ۱۳۳۷ قمری یعنی پنجاه سال قبل، اهالی شیراز گرفتار مرض آنفلوآنزا شدند و بیش از دوماه طول نکشید تا اینکه به ذیل عنایت حضرت ابی عبداللّه الحسین علیه السلام متوسل شدند و در کوچه و بازارها منبر گذاشتند و مجلس روضه خوانی برپا نمودند تا بلای مزبور برطرف گردید. و نیز در سال ۱۳۲۲ شمسی یعنی ۲۵ سال قبل مردم گرفتار مرض حصبه شدند به طوری که کمتر خانه ای بود که در آن مرض حصبه نباشد و دکترها به مریضها ( در اثر زیادی نفرات ) نمی رسیدند با اینکه غالباً صبح پیش از آفتاب از خانه بیرون می آمدند و تا آخر شب به خانه برنمی گشتند و خود بنده هر روزی که همراه جنازه یکی از بستگان یا دوستان می رفتم تا ظهر در غسالخانه بودم یا اگر بعد از ظهر می رفتم تا غروب آنجا می ماندم و بر جنازه ها نماز می گزاردم و همه روزه مرتباً کمتر از پنجاه نفر تلفات نبود! علاوه بر مرض مزبور، مردم گرفتار قحطی نان و گرانی سرسام آور بودند به طوری که باید از صبح به دکان نانوایی بروند و تا نزدیک ظهر با زحمت نانی به دست آورند که همه چیز داشت جز گندم و صدای ناله مردم در دکان نانوایی از مسافت دوری شنیده می شد. بیچاره کسانی که هم باید دنبال طبیب و دارو و پرستاری مریضهای خود باشند و هم تحصیل نان کنند و بیچاره تر آنهایی که به واسطه نداشتن پول، محتاج فروختن اثاثیه و خانه خود به نازلترین قیمتها می شدند و چند ماه مردم گرفتار این بلاها بودند. غرض از نقل این موضوعها آن است که خواننده عزیز از دانستن آنها و مراجعه به تاریخ گذشتگان بداند که هر قوم و جمعیتی که طاغی و یاغی شدند و بکلی خدا و آخرت را فراموش نمودند و طریقه عدل و احسان را کنار گذاشته، شهوترانی و هوی پرستی را رویه خود قرار دادند خداوند حکیم آنها را می دهد ولی پس از اینکه از حد گذرانیدند ناگاه به وسیله رسانیدن بلاهای سخت، آنها را بیچاره می کند تا از کردار خود پشیمان شده و به ناچار رو به خدا آورند و راه سعادتِ از دست داده را طی نمایند و در حقیقت این بلاها لطفی است از حضرت آفریدگار به صورت قهر؛ مانند چوپانی که گوسفندان خود را که از جاده مستقیمی که به آب و سبزه می رسد منحرف شده اند و رو به سنگلاخ آورده اند چگونه با چوب و سنگ آنها را برمی گرداند و رو به جاده مستقیم می کشاند. و لذا حضرت امیر علیه السلام می فرماید : ( اَحْمَدُهُ عَلَی الّضَّراء کَما اَحْمَدُهُ عَلَی السَّرّاءِ ؛ یعنی سپاس می کنم خدای را بر بلا و سختیها چنانچه او را بر نعمتها و خوشیها شکر می کنم). و در قرآن مجید می فرماید : اَخَذْناهُمْ بِالْبَاءْساءِ وَ الضَّراءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ ؛ یعنی ایشان را به وسیله بلاها و سختیها گرفتیم تا اینکه تضرع کنند و رو به خدای خود آورند به مقتضای فطرت اولی که خدا به آنها داده است . بلی، نوع خلق امروز، خدا و آخرت را فراموش کرده رو به شهوات آورده اند! نفس و هوی و شیطان را می طلبند و از فرمان خدا روگردان! از هرکَس و هر چیزی که مورد خوف باشد می ترسند جز از خدا و از عذاب آخرت و به هرکَس و هرچیزی که مورد امیدشان باشد امیدوارند جز امید به رحمت و جزا و عطاهای پروردگار. صفات کمالی انسانیت مانند عدل، احسان، عاطفه، مهر خصوصاً حیاء از نسل جوان بخصوص دختران برچیده شده و به جایش خویهای حیوانی جای گرفته. خانه های خدا را خالی گذاشته و مراکز شیاطین مانند سینماها را پر کرده اند. از مجالس علما که آنها را به و آخرت می آورند فرار می کنند و هرجا صدای شیطانی است جمع می شوند! کدام روز است که انواع خیانتها و جنایتها و بی عفتیها از این اجتماع خراب سر نمی زند و بنابراین اگر از کردار خود دست بر ندارند، باید منتظر روزی بود که بلاهایی بر سر این اجتماع خراب ریزش کند که به ناچار رو به خدا آورند، به اضطرار در مساجد جمع شده از کردار خود کنند. 🔔 زلزله های اخیر غرب و لار و خراسان زنگ بیدار باشی برای همه اجتماع ماست .
هدایت شده از مباحث
خداوند سبحان از فرشتگان خواست تا وديعه اى را که نزد آنها بود ادا کنند و پيمانى را که با او درباره سجود براى آدم و خضوع براى بزرگداشت او بسته بودند عمل نمايند و فرمود: براى آدم سجده کنيد. همه سجده کردند جز 😈 که خشم و غضب و کِبر و نخوت او را فرا گرفت و شقاوت و بدبختى بر وى غلبه کرد، به آفرينش خود 🔥 افتخار نمود و خلقت آدم را از گِل خشکيده، سبک شمرد. خداوند خواسته او را پذيرفت چرا که مستحقّ غضب الهى بود و مى خواست امتحان را بر بندگان تمام کند و وعده اى را که به او داده بود، تحقّق بخشد. فرمود: تو از داده شدگانى (نه تا روز قيامت بلکه) تا روز و وقت معيّنى. ┅─────────── مطالعه شرح این فراز ؛ https://eitaa.com/ghararemotalee/ —— ⃟‌ ———————— 🤲 ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
| ۶۹ 『 شصت و نه – هنگامی که از ستم بنی امیه نزد او شکایت برده شد 』 ࿐ྀུ༅࿇༅══‎═‎═‎═‎═‎═‎═‎ ⤶ از جابر نقل شده است که گفت: هنگامی که خلافت به بنی امیه رسید، در روزگارشان ریختند خون حرام را، و (نعوذ باللّٰه) لعنت کردند امیرالـمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را، بر منبـرهای‌شان (هزار ماه) و ترور کردند شیعیان‌شان را در شهرها و کشتند آنها را و ریشه کن نـمودند آنان را، و بر این کار علمای سوء بر آنها اعتـراض ننمودند به خاطر علاقه به مال اندک از بین رفتنیِ دنیا، و امتحان آنان بر شیعیان لعنت کردن امیرمؤمنان (علیه‌السلام) شد که هر کَس آن حضـرت را لعنت نـمی‌کرد، او را می‌کشتند. پس وقتی که این وضع در میان شیعیان گستـرش یافت و زیاد و طولانی شد، شکایت بردند شیعیان نزد حضـرت زین العابدین (علیه‌السلام) و گفتند: ای فرزند رسول خدا ما را تبعید کردند از شهرها و نابودمان کردند با کشتـن آشکار، و علنی کرده‌اند لعنت کردن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را در شهرها و در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و بر منبـر آن حضـرت، و بر آنها اعتـراض نـمی‌کند اعتـراض کننده‌ای، و تغییر نـمی‌دهد بر آنان تغییر دهنده‌ای، و هرگاه کسی از ما بر لعنت کردن او اعتـراض کند می‌گویند: این، ترابی است و گزارش آن را به سلطان‌شان می‌دهند و به او می‌نویسند: که این شخص ابوتراب را به نیکی یاد کرد، تا آنجا که او را می‌زنند و زندانی می‌کنند و سپس به قتل می‌رسانند. هنگامی که آن حضـرت (علیه‌السلام) این را شنید به آسمان نگاه کرد و گفت: سُبْحَانَكَ مٰا اَعْظَمَ شَأْنَكَ! اِنَّكَ اَمْهَلْتَ عِبَادَكَ حَتّٰى ظَنُّوا اَنَّكَ اَهْمَلْتَهُمْ، وَ هٰذَا کُلُّهُ بِعَیْنِكَ، اِذْ لاٰ یُغْلَبُ قَضَاؤُكَ، وَ لاٰ یُرَدُّ تَدْبِیرُ مَحْتُومِ اَمْرِكَ، فَهُوَ کَیْفَ شِئْتَ، وَ اَنّیٰ شِئْتَ، لِمٰا اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّٰا. پاکی تو، چه عظیم است قدر تو! تو بندگانت را داده‌ای، تا اینکه گمان کردند که تو آنها را به حال خود رها کرده‌ای، و همۀ اینها را می‌بینی؛ زیرا که قضای تو مغلوب نگردد و برگردانده نـمی‌شود تدبیر حتمی امرت و آن همانگونه است که خواسته‌ای، و هر جا خواسته‌ای برای آنچه تو، به آن از ما آگاه‌تری. ___ سپس فرزندش محمد بن علی باقر (علیهماالسلام) را فراخواند و فرمود: ای محمد! گفت: لبیک. فرمود: فردا که شد به مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برو و ریسمانی را بردار که فرود آورد آن را جبـرئیل علیه‌السلام بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و آن را به آرامی حرکت ده… و بیان کرد خبـر ریسمان معروف را. ┅─────────── 🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج ╭═══════๛- - - ┅┅╮ │📳 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
إخبار از وقوع حادثه موحشه شخصی به نام ( حاج سید جعفر حسینی ) که چند روز قبل از وقوع زلزله و ظاهرا سه روز، به رحمت ایزدی پیوست. سه چهار روز پیش از فوت آن سید مرحوم، که در حال مرض روی بستر خوابیده و مرد متدین و با ایمانی بوده است، پسری دارد به نام آقا سید اکبر با اقوام و اقارب بر بالین او نشسته بودند یک مرتبه آن سید در حال مرض به صدای بلند می گوید ای تاجرها ! ای پیله ورها ! هر کدام هزار تومان بدهید که خانه ها تان خراب می شود، چند مرتبه همین کلمه را تکرار می کند هزار تومان بدهید، بعد می گوید یکصد تومان بدهید که خانه ها خراب می شود، بعد رو می کند به اش و می گوید شما همه از قیر بیرون روید که اگر ماندید هلاک می شوید، چند مرتبه این جمله را تکرار می کند و بعد از چهار روز از دنیا می رود رحمة اللّه علیه و بعد از سه روز از فوت آن مرحوم همان زلزله عظیمه واقع شد و خانه ها خراب و تلفات مالی و جانی وارد گردید . شاید مراد از اینکه یک هزار تومان دهید و خطاب به تجار و ثروتمندان فرموده بوده، یعنی بدهید و به فقرا اطعام کنید تا رفع بلا شود و ممکن است در آن حالت بلا را مشاهده می کرده و بر او کشف شده بوده است. اللّه اکبر از ما اولاد آدم که از این آیات بزرگ الهی بیدار نمی شویم و متنبه نمی گردیم . رؤیای صادقانه شخصی به نام ( رمضان طاهری ) گفت: شب بیست و پنجم صفر که صبح آن زلزله آمد پسر کوچکی داشتم بیمار بود و خواب نمی رفت و خیلی ناراحتی می نمود. نزدیک طلوع صبح بود دیدم خیلی گریه می کند مادرش را صدا زدم بیدار شد گفت خیلی به صبح مانده؟ گفتم نزدیک است و من قدری می خوابم موقع مرا بیدار کن، خوابم برد. ناگاه دیدم یک نفر جوان آمد درب خانه به من گفت بیا بیرون، گفتم چکار داری؟ گفت بیا بیرون . رفتم نزدیک منزلم جای وسیعی بود گفت نگاه کن گفتم به چه نگاه کنم گفت نگاه خانه ها و منزلها، چون نگاه کردم دیدم تماما خراب شده است گفتم خانه های ماست ؟ گفت بلی گفتم برای چه این طور شد گفت به واسطه معصیت زیاد . گفتم اهل این محل همه نماز می خوانند و می گیرند و عبادت کارند گفت همه است و خالص نیست، هرچه التماس کردم فایده نبخشید و رفت. بیدار شدم دیدم موقع نماز است عیالم به من گفت چرا در خواب گریه می کردی و ناراحت بودی؟ گفتم هیچ ، زود باش بچه ها را، دو تا را تو بردار و دو تای آنها را هم من برمی دارم تا از خانه بیرون ببریم و در آن خانه افرادی دیگری هم بودند. همینقدر دست بچه ها را گرفتم که بیرون برم زلزله گرفت و نداد که تکانی بخوریم، همه زیر آوار شدیم چند بچه و مادرشان تلف شدند و مرا با چند نفر دیگر تا نزدیک ظهر از زیر خاک بیرون آوردند. وقتی از زیر خاکها بیرون شدم سرگردان شدم که خانواده و بچه هایم زیر خاک هستند و کسی را ندارم چه کنم ؟ دیدم یکی از بستگان نزدیکم آمد و صدا زد عمو ! عمو ! گفتم بیا روز امداد است کمک کن بچه هایم زیر خاک هستند می میرند کمک کن تا آنها را بیرون آوریم، گریه کرد گفت من هم چند نفر زیر خاک دارم نمی توانم. بچه جوانی محصل در منزل ما بود دیدم سالم است گفتم بیا کمک بکن، گریه کرد گفت نمی توانم، آن هم رفت. باز هم یکی از خویشان و همسایگانم آمد در حالی که حیران و سرگردان بود، گفتم محض رضای خدا بیا کمک کن بچه هایم از کفم می روند، گفت من هم بچه هایم زیر خاک هستند و کسی ندارم . خلاصه نمونه بود و همه وانفسا گویان بودند. اگر بخواهم قضیه را خوب و کاملاً بنویسم طول می کشد و موجب ملال است. زن مؤمنه ای از اهل قیر گفت شبی که صبح آن زلزله آمد و خانه ها خراب گردید یک ساعت بعد از نصف شب خواب دیدم : ( سیدی آمد درب خانه ما و عمامه ای که بر سر داشت به دور گردن خود پیچیده و زنی هم همراه ایشان است و صورت خود را نقاب انداخته و به من صدا زد. من بیدار شدم فرمود: چراغ روشن کن، روشن کردم فرمود با شوهر و فرزندانت از خانه بیرون بروید. عرض کردم آقا ! شش هفت سال زحمت کشیده تا این خانه را درست کرده ایم و حالا تازه آمده ایم در آن زندگی کنیم. فرمود باید بیرون بروید که بلا نازل می شود، گفتم اجازه می دهید شوهرم را بیدار کنم، گفت هنوز زود است خیلی وحشت داشتم. در دل خود می گفتم کاش صبح می شد و مؤذن اذان صبح می گفت . گفت آتش روشن کن و آب روی آتش گذار؛ اما مهلت اینکه چایی درست کنی پیدا نمی کنی، آتش کردم صدا زدم شوهرم حیدر را از خواب بیدار کردم دیدم صدای مؤذن بلند شد و صبح گفت. مرتبه دوم چون خیلی متوسل به اباالفضل علیه السّلام شدم و صدا زدم یا اباالفضل العباس علیه السّلام به دادم برس، دیدم سید جوان نورانی که به نظرم آمد یک دست در بدن نداشت آمد درب منزل گفت حیدر را بیدار کن و بگو مادرت فوت شده بیا جنازه اش را بردار و دفن کن . 【 ۲ از ۷ 】
توضیح مطلب آنکه: هرگاه انسانی از دیگری کرداری دید که ملایم با طبع و مورد علاقه اوست قهرا دلش شاد و خنک می شود و از این روی او را به نیکی یاد کرده در مقام و إنعام به او برمی آید چنانی که اگر آن کردار ناملایم و مورد نفرتش باشد ، دلش گرفته و آزرده شده خونش به جوش می آید و برای دلخنکی و آرامش درونش، در مقام تلافی و آزار رسانی به آن شخص برمی آید ، این است رضا و سخط مخلوق با یکدیگر. و اما خداوند جلّ جلاله پس از هر نوع تأثّر و انفعالی منزه و مبرّا است به طوری که اگر تمام افراد بشر نیکوکار شوند و او را بندگی کنند یا اینکه عموماً بدکردار و از بندگیش سرکشی کنند کمتر از ذرّه ای در آن ذات مقدس اثری ندارد . گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد بلی کردارهای بشر را هم مهمل و بی اثر قرار نداده؛ بلکه اگر بنده فرمانبردار او شدند آنها را مورد لطف و اکرام و انعام خود قرار می دهد چنانی که اگر طاغی و یاغی شدند آنها را سخت عقوبت خواهد فرمود. ( بدانید خدا سخت شکنجه می دهد و خداوند آمرزنده مهربان است ) و خلاصه رضا و سخط خداوند همان ثواب و عقاب و مجازات اوست و عالم جزا به طور کلی در جهان عظیم یعنی در و می باشد. اما نسبت به زندگی دنیوی مستفاد از آیات و روایات آن است که پاره ای از عبادات و طاعات است که علاوه بر جزای اخروی در همین دنیا به جزای نیک خواهد رسید ؛ مانند و که علاوه بر ثواب آخرت، موجب رفع بلا و در مال و است چنانی که پاره ای از گناهان است که علاوه بر جزای اخروی، در این دنیا موجب نزول بلا است مانند حرص و بخل شدید و قساوت و ظلم و تجاوز به حقوق یکدیگر و ترک و ¹ و غیر اینها . ناگفته نماند که نزول بلا در اثر گناهان، کلیت و عمومیت ندارد ؛ زیرا ممکن است پروردگار کریمِ حلیم ، گناهکار را دهد شاید کند یا کردار نیکی که اثر آن را بردارد از او سر زند چنانکه ممکن است در اثر شدت طغیان و عصیان اصلاً بلا به او نرسد بلکه بر نعمتش افزوده شود تا استحقاق عقوبت اخرویش بیشتر گردد . و شواهد این مطلب در قرآن مجید فراوان است و نقل آن موجب طول کلام می شود . اشکالهای گوناگون و پاسخ آنها از آنچه گفته شد دانسته گردید که زمین لزره ای که سبب هلاک دسته ای و بی خانمانی و بیچارگی و مصیبت زدگی گروه دیگر شود مانند سایر بلاهای دیگر خشم و قهر و انتقام و مجازات الهی است . اگر گفته شود چگونه بلای عمومی، انتقام و مجازات خداوند است در حالی که در بین بلا رسیدگان افرادی هستند که استحقاق بلا نداشتند؛ یعنی گناهکار نبودند یا از قبیل مستضعفین و اطفال بوده اند . دیگر آنکه بسیاری از اجتماعات بشری که به مراتب از این بلا رسیدگان گناهکارترند ، در امان هستند و این برخلاف عدل به نظر می رسد . در گوییم : انتقام و مجازات تنها برای گناهکاران است و اما بیگناهانی که در بلای عمومی هلاک می شوند پس این بلا، سبب خلاصی آنها از محنتکده حیات دنیوی و زودتر رسیدن به عالم جزا و دار ثواب و باقی است و البته در برابر رنج و شکنجه ای که به آنها رسیده خداوند جبار، جبران خواهد فرمود و به آنها أجر خواهد داد و خلاصه بلا برای گنهکار عقوبت و مجازات است و برای بیگناه و نیکوکار کرامت و موجب ثواب و درجات می باشد. و درباره اطفال که در کودکی می میرند در روایت رسیده که در عالم برزخ تحت کفالت خلیل علیه السّلام هستند و می شوند و با و خود جمع شده و در باره آنها می کنند و با هم به می روند‌. ---------------------------------------------------- 1- علیه السلام فرمود خداوند به شعیب پیغمبر وحی فرستاد که من یکصد هزار نفر از قوم تو را عذاب می کنم، چهل هزار از اشرارشان و شصت هزار از نیکانشان . شعیب عرض کرد: پروردگارا! اشرار را استحقاق است، اخیار برای چه؟ خداوند فرمود: چون با اشرار سازش کردند و برای خشم من برایشان خشمناک نشدند و آنها را زجر و نهی ننمودند (وسائل ، کتاب امر به معروف ، باب 8). 【 ۶ از ۷ 】