1_494777181.pdf
195.5K
💠 فایل pdf جلسه دوم | ایمان۲
" دو بال نیرومند برای پرواز انسان در تلاشهای زندگی، یکی #صبر است یکی #توکل..! "
#امام_خامنه_ای مدظله العالی
🔺اگر مؤمن هستید این سه کار را انجام بدهید.
اولاً تقوای خدا پیشه کنید. " فَاتَّقـوا الله" پس از خدا پروا بدارید.
"وَ اَصلِحوا ذاتَ بَینِکُم" میان خود را اصلاح کنید. بر سر چیزهای جزئی به جان هم نیافتید. بهانه برای به جان یکدیگر افتادن نجویید. خاصیت یک عده مردمی که جنگشان میآید با دوستان نه با دشمنان! همین است که به دنبال بهانههای کوچک برای جنگیدن و دعوا کردن و ایجاد اختلاف میگردند! نصیحت خدا و رسول به اینگونه مردم این است که به جای اینکه برای جنگیدن با دوستان بهانه بجویید؛ برای جنگیدن با دشمنان بهانهها را پنهان نکنید! اگر اهل جنگی با دشمن بجنگ با برادر چرا؟! با دوست چرا؟! "
توصیهی سوم یک مطلبی است که کلی است و شامل همهی کارهای نیک و اجتناب از همهی کارهای بد میشود. "وَ اَطیعوا اللهَ وَ رَسولَهُ" و اطاعت کنید، فرمان ببرید خدا را و پیامبرش را، " إِن کُنتُم مومِنین" اگر شما مؤمنید.
◤ ※∵ [※] ∴ ※ ◢
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل شاخه هاي 🍒!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
به شاخه هاي گيلاس 🍒 نگاه كن! چوب اند؛ اما در فصل بهار از دل آن ها شكوفه هاي نرم و سپيد و لطيف و زيبا بيرون مي زند.
آدمي وقتي اين ها را مي بيند يك دنيا اميد مي شود.
چون خدايي كه مي تواند از دل اين همه چوب 🪵 خشك، اين شكوفه هاي لطيف و زيبا را بيرون بكشد، پس از وجود خشك و خشن ما هم مي تواند گل هاي زيباي #اخلاق بيرون بكشد.
حافظ وقتي اين صحنه ها را مي ديد، روي همين نكته اشاره مي كرد و مي گفت:
«آن كه رخسار تو را رنگِ گل و نسرين داد
#صبر و آرام تواند به من مسكين داد»
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
1_495686487.pdf
118.8K
💠 فایل pdf جلسه بیستم
🏷 "یک سلسله فعالیت و تلاش و جهاد، حاصل زندگی پیغمبران خداست."
#امام_خامنه_ای مدظله العالی
⚜ صبر یعنی چه؟
یعنی مقاومت، از میدان در نرفتن، کار را در لحظه حساس و خطرناک رها نکردن.
ما #صبر را هم بد معنا میکنیم!
ما خیال کردیم صبر به این است که حالا بنشینیم، ببینیم چگونه خواهد شد!
بنده میگویم به شما چگونه خواهد شد؛ نمیخواهد بنشینید ببینید.
اگر بدون فعالیت، بدون تلاش، بدون تپش نشستی، عاقبت بدبختی است، ذلت است، خواری است، بی¬دینی است و بی¬دنیایی است. « خَسِرَ الدُّنیا و الاخِرَة ذلِکَ هُوَ الخَسرانُ المُبین»؛ اما اگر با صبر پیش رفتی، #عاقبت، هم دین است و هم دنیاست.
◤ ※∵ [※] ∴ ※ ◢
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۱۲۲ - داماد شب عروسی کشته می شود
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
سیدالعلماء العاملین جناب آقای حاج سید محمد علی سبطالشیخ نقل فرمودند یکی از شیوخ عرب که رئیس قبیله ای از اطراف بغداد بوده تصمیم می گیرد برای ازدواج پسرش دختری از بستگانش خواستگاری نماید و مرسومشان چنین است که در یک شب مجلس عقد و زفاف را انجام می دهند.
در شب معینی دعوت می نماید و وسایل پذیرایی و جشن و اطعام به طور تفصیل فراهم می کند و از مرحوم حاج شیخ مهدی خالصی که در آن زمان مرجع تقلید عرب بوده برای انجام صیغه عقد دعوت می کند.
پس از حضور شیخ و آمادگی مجلس عقد، عده ای از جوانان به دنبال داماد می روند و او را با تشریفات مخصوصی مطابق مرسوم به مجلس عقد بیاورند و در عرض راه هلهله کنان داماد را می آورند و ضمنا طبق مرسوم تیرهای هوایی می انداختند، در این اثناء جوان سیدی که جزء آنها بود و تفنگ پر به دستش بود، ناگهان تیر خالی می شود و به سینه داماد می خورد و کشته می گردد.
سید بیچاره فرار می کند، سپس این فاجعه در مجلس عقد به پدر داماد گفته می شود.
مرحوم شیخ مهدی خالصی پدر را امر به #صبر می کند و به این بیان لطیف آرامش می کند می فرماید : ( ( آیا می دانی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بر همه ما حق بزرگی دارد و همه ما نیازمند #شفاعت او هستیم؟
پدر تصدیق می نماید.
شیخ می فرماید این جوان سید عمداً کاری نکرده، تیری بدون اختیارش بیرون آمده و به فرزند تو رسیده و به قضای الهی فرزندت از دنیا رفته است؛ این سید را به خاطر جدّش عفو کن و در این مصیبت صبر نما و تسلیم خواست خدا باش تا خداوند اجر صابرین به تو دهد.
پدر داماد پس از پذیرفتن اندرزهای شیخ، قدری ساکت می شود و فکر می کند سپس می گوید هر چه فکر می کنم می بینم امشب جمعی میهمان داریم و ما آنها را به مجلس عیش و سرور دعوت کردیم و مبدل شدن آن به عزا سزاوار نیست و برای تکمیل ادای حق رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بروید آن جوان سید را بیاورید به جای پسرم دختر را برای او عقد کنید و به حجله برید.
شیخ بر او احسنت و مرحبا می گوید .
دنبال سید می روند و او را پیدا می کنند؛ سید باور نمی کرده که چنین تصمیمی درباره اش گرفته شده و خیال می کرده به این بهانه می خواهند او را ببرند و بکشند، تا پس از تأمین و اطمینان که به او دادند می آید و در همان شب، شیخ دختر را برای سید عقد می کند و مجلس زفاف انجام می گیرد، فردا هم جنازه پسر را دفن می نمایند.
____________