eitaa logo
📚📖 مطالعه
84 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
101 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
اختلاف انسانها در جذب و دفع‌ ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد دیگر انسان، یکسان نیستند بلکه به طبقات مختلفی تقسیم می‌شوند: 1. افرادی که نه جاذبه دارند و نه دافعه؛ نه کسی آنها را دوست و نه کسی دشمن دارد، نه عشق و علاقه و ارادت [کسی‌] را برمی‌انگیزند و نه عداوت و حسادت و کینه و نفرت کسی را، بی تفاوت در بین مردم راه می‌روند، مثل این است که یک سنگ 🪨 در میان مردم راه برود. این، یک موجود ساقط و بی‌اثر است. آدمی که هیچ گونه نقطه مثبتی در او وجود ندارد (مقصود از مثبت تنها جهت فضیلت نیست، بلکه شقاوتها نیز در اینجا مقصود است) نه از نظر فضیلت و نه از نظر رذیلت، حیوانی است؛ غذایی می‌خورد و خوابی می‌رود و در میان مردم می‌گردد همچون گوسفندی🐑 که نه دوست کسی است و نه دشمن کسی، و اگر هم به او رسیدگی کنند و آب و علفش دهند برای این است که در موقع از گوشتش🍖 استفاده کنند. او نه موج موافق ایجاد می‌کند و نه موج مخالف. اینها یک دسته هستند: موجودات بی‌ارزش و انسانهای پوچ و تُهی؛ زیرا انسان نیاز دارد که دوست بدارد و او را دوست بدارند و هم می‌توانیم بگوییم نیاز دارد که دشمن بدارد و او را دشمن بدارند. 2. مردمی که جاذبه دارند؛ اما دافعه ندارند؛ با همه می‌جوشند و گرم می‌گیرند و همه مردم از همه طبقات را مُرید خود می‌کنند؛ در زندگی، همه کَس آنها را دوست دارد و کسی منکر آنان نیست، وقتی هم که بمیرند مسلمان با زمزمشان می‌شوید و هندو بدن آنها را می‌سوزاند. چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مُردنت عرفی‌ مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند بنا به دستور این شاعر، در جامعه‌ای که نیمی از آن مسلمان است و به جنازه مردم احترام می‌کند و آن را غسل می‌دهد و گاهی برای احترام بیشتر با آب مقدس زمزم غسل می‌دهند، و نیمی هندو که مرده را می‌سوزانند و خاکسترش را بر باد می‌دهند، در چنین جامعه‌ای آنچنان زندگی کن که مسلمان تو را از خود بداند و بخواهد تو را پس از مرگ با آب زمزم بشوید و هندو نیز تو را از خویش بداند و بخواهد پس از مرگ تو را بسوزاند. غالباً خیال می‌کنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعی بودن» همین است که انسان همه را با خود دوست کند؛ اما این برای انسان هدفدار و مسلکی- که فکر و ایده‌ای را در اجتماع تعقیب می‌کند و درباره منفعت خودش نمی‌اندیشد- میسر نیست. چنین انسانی خواه ناخواه یکرو و قاطع و صریح است مگر آنکه منافق و دورو باشد؛ زیرا همه مردم یک جور فکر نمی‌کنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست. در بین مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هست، بد هم هست. اجتماع منصف دارد، متعدی دارد، عادل دارد، فاسق دارد، و آنها همه نمی‌توانند یک نفر آدم را که هدفی را به طور جدی تعقیب می‌کند و خواه ناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پیدا می‌کند دوست داشته باشند. تنها کسی موفق می‌شود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ایده‌های مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هر کسی مطابق میلش بگوید و بنمایاند؛ اما اگر انسان یکرو باشد و مسلکی، قهراً یک عده‌ای با او دوست می‌شوند و یک عده‌ای نیز دشمن؛ عده‌ای که با او در یک راهند به سوی او کشیده می‌شوند و گروهی که در راهی مخالف آن راه می‌روند او را طرد می‌کنند و با او می‌ستیزند. بعضی از مسیحیان که خود را و کیش خود را مبشّر محبت معرفی می‌کنند، ادعای آنها این است که انسان کامل فقط محبت دارد و بس؛ پس فقط جاذبه دارد و بس، و شاید برخی هندوها نیز اینچنین ادعایی را داشته باشند. در فلسفه هندی و مسیحی از جمله مطالبی که بسیار به چشم می‌خورد محبت است. آنها می‌گویند باید به همه چیز علاقه ورزید و ابراز محبت کرد و وقتی که ما همه را دوست داشتیم چه مانعی دارد که همه نیز ما را دوست بدارند، بدها هم ما را دوست بدارند چون از ما محبت دیده‌اند.
اما این آقایان باید بدانند تنها اهل محبت بودن کافی نیست، اهل مسلک هم باید بود و به قول گاندی در ″این است مذهب من″ محبت باید با حقیقت توأم باشد و اگر با حقیقت توأم بود باید مسلکی بود، و مسلکی بودن خواه ناخواه دشمن ساز است و در حقیقت دافعه‌ای است که عده‌ای را به مبارزه برمی‌انگیزد و عده‌ای را طرد می‌کند. نیز قانون محبت است. قرآن، پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه وآله را «رحمة للعالمین» معرفی می‌کند: وَ ما ارْسَلْناک الّا رَحْمَةً لِلْعالَمینَ [¹]. نفرستادیم تو را مگر که مهر و رحمتی باشی برای جهانیان. یعنی نسبت به خطرناک‌ترین دشمنانت نیز رحمت باشی و به آنان محبت کنی‌ [²] اما محبتی که قرآن دستور می‌دهد آن نیست که با هر کسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم، با او طوری رفتار کنیم که او خوشش بیاید و لزوماً به سوی ما کشیده شود. محبت این نیست که هر کسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضا کنیم. این محبت نیست بلکه و دورویی است. محبت آن است که با حقیقت توأم باشد. محبت خیر رساندن است و احیاناً خیر رساندن‌ها به شکلی است که علاقه و محبت طرف را جلب نمی‌کند. چه بسا افرادی که انسان از این رهگذر به آنها علاقه می‌ورزد و آنها چون این محبتها را با تمایلات خویش مخالف می‌بینند به جای قدردانی دشمنی می‌کنند. به علاوه محبت منطقی و عاقلانه آن است که خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یک دسته بالخصوص. بسا خیر رساندن‌ها و محبت کردن‌ها به افراد که عین شر رساندن و دشمنی کردن با اجتماع است. در تاریخ مصلحین بزرگ، بسیار می‌بینیم که برای اصلاح شؤون اجتماعی مردم می‌کوشیدند و رنجها را به خود هموار می‌ساختند؛ اما در عوض جز کینه و آزار از مردم جوابی نمی‌دیدند؛ پس اینچنین نیست که در همه جا محبت، جاذبه باشد بلکه گاهی محبت به صورت دافعه‌ای بزرگ جلوه می‌کند که جمعیتهایی را علیه انسان متشکل می‌سازد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [¹] . انبیاء/ 107 [²]. بلکه او نسبت به همه چیز مهر می‌ورزید حتی حیوانات و جمادات، و لذا در سیره او می‌بینیم که تمام آلات و ابزار زندگی‌اش اسمی خاص داشت، اسبها و شمشیرها و عمامه هایش همه اسمی خاص داشتند و این نیست جز اینکه موجودات، همگان مورد ابراز محبت و عشق او بودند و گویی برای همه چیز شخصیتی قائل بود. تاریخ این روش را در مورد انسانی غیر او سراغ ندارد و در حقیقت این روش حکایت می‌کند که او سَمبُل عشق و محبت انسانی بوده است. وقتی از کنار کوه احد می‌گذشت، با چشمان پرفروغ و نگاه از محبت لبریزش اُحد را مورد عنایت خویش قرار داد و گفت: «جَبَلٌ یحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ» کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم. انسانی که کوه و سنگ نیز از مِهر او بهره‌مند است. [³] . بحارالانوار، چاپ جدید، ج 42/ ص 193 و 194.
عبد الرحمن بن ملجم مرادی از سخت‌ترین دشمنان علی علیه‌السلام بود. علی خوب می‌دانست که این مرد برای او دشمنی بسیار خطرناک است. دیگران هم گاهی می‌گفتند که آدم خطرناکی است، کلکش را بکن؛ اما علی می‌گفت: قصاص قبل از جنایت بکنم؟! اگر او قاتل من است، من قاتل خودم را نمی‌توانم بکشم. او قاتل من است نه من قاتل او. و درباره او بود که علی گفت: «اریدُ حَیاتَهُ وَ یریدُ قَتْلی» [³] من می‌خواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم؛ اما او می‌خواهد مرا بُکشد. من به او محبت و علاقه دارم؛ اما او با من دشمن است و کینه می‌ورزد. و ثالثاً محبت، تنها داروی علاج بشریت نیست. در مذاقها و مزاجهایی خشونت نیز ضرورت دارد و مبارزه و دفع و طرد لازم است. ، هم دین جذب و محبت است و هم دین دفع و نقمت‌ [¹] ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [¹] . ممکن است بگوییم نقمتها نیز مظاهری از عواطف و محبتهاست. در دعا می‌خوانیم‌ «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» ای کسی که رحمت و مهرت بر خشمت پیشی گرفت و چون خواستی رحمت کنی غضب کردی و خشم گرفتی، والّا اگر آن رحمت و مهر نبود غضب نیز نمی‌بود. - مانند پدری که بر فرزندش خشم می‌گیرد چون او را دوست دارد و به آینده او علاقه‌مند است؛ اگر خلافی را انجام دهد ناراحت می‌شود و گاهی کتکش می‌زند و حال اینکه چه بسا رفتاری ناهنجارتر را از فرزندان و بچه‌های دیگران ببیند ولی هیچ گونه احساسی را در مقابل ندارد. در مورد فرزندش خشمگین😠 شد؛ زیرا که علاقه داشت، ولی در مورد دیگران به خشم نیامد چون علاقه نبود. - و از طرفی علاقه‌ها گاهی کاذب است یعنی احساسی است که عقل بر آن حکومت ندارد، کما اینکه در قرآن می‌فرماید: - وَ لا تَأْخُذْ کمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللهِ. (نور/ 2) - در اجرای قانون الهی رأفت و مهرتان به مجرم گل نکند (زیرا اسلام همان گونه که نسبت به افراد علاقه می‌ورزد به اجتماع نیز علاقه‌مند است).. - بزرگترین گناه گناهی است که در نظر انسان کوچک آید و بی‌اهمیت تلقی گردد. امیرالمؤمنین می‌فرماید: - اشَدُّ الذُّنوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صاحِبُهُ. (نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 340) - سخت‌ترین گناهان گناهی است که گناهکار آن را آسان و ناچیز پندارد. - شیوع گناه تنها چیزی است که عظمت گناه را از دیده‌ها می‌برد و آن را در نظر فرد ناچیز جلوه می‌دهد. و لذا اسلام می‌گوید هنگامی که گناهی انجام گرفت و این گناه در خفای کامل نبود و افرادی بر آن آگاهی یافتند، باید گناهکار مورد سیاست قرار گیرد: یا حد بخورد و یا تعزیر شود. در فقه اسلامی به‌طور کلی گفته‌اند ترک هر واجب و انجام هر حرامی اگر حد برای آن تعیین نشده تعزیر دارد. «تعزیر» کیفر کمتر از مقدار «حد» است که بر طبق نظریه حاکم تعیین می‌گردد. - در اثر گناه یک فرد و اشاعه آن، اجتماع یک قدم به گناه نزدیک شد و این از بزرگترین خطرات است برای آن. پس باید گناهکار را به مقتضای اهمیت گناهش کیفر داد تا باز اجتماع به راه برگردد و عظمت گناه از دیده‌ها بیرون نرود؛ بنابراین خود کیفر و نقمت، مهری است که نسبت به اجتماع مبذول می‌گردد.
3. مردمی که دافعه دارند؛ اما جاذبه ندارند، دشمن سازند اما دوست ساز نیستند. اینها نیز افراد ناقصی هستند، و این دلیل بر این است که فاقد خصایل مثبت انسانی می‌باشند زیرا اگر از خصایل انسانی بهره‌مند بودند گروهی ولو عده قلیلی طرفدار و علاقه‌مند داشتند؛ زیرا در میان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان کم باشد. اگر همه مردم باطل و ستم پیشه بودند این دشمنیها دلیل حقیقت و عدالت بود؛ اما هیچ وقت همه مردم بد نیستند، همچنانکه در هیچ زمانی همه مردم خوب نیستند. قهراً کسی که همه دشمن او هستند، خرابی از ناحیه خود اوست والّا چگونه ممکن است در روح انسان خوبیها وجود داشته باشد و هیچ دوستی نداشته باشد. این گونه اشخاص در وجودشان جهات مثبت وجود ندارد حتی در جهات شقاوت. وجود اینها سرتاسر تلخ است و برای همه هم تلخ است. چیزی که لااقل برای بعضی‌ها شیرین باشد [در آن‌] وجود ندارد. علی علیه السلام می‌فرماید: اعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسابِ الْاخْوانِ وَ اعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفَرَ بِهِ مِنْهُمْ [¹]. ناتوان‌ترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از آن ناتوان‌تر آن که دوستان را از دست بدهد و تنها بماند. 4. مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه. انسانهای با مسلک که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت می‌کنند، گروه‌هایی را به سوی خود می‌کشند، در دلهایی به عنوان محبوب و مراد جای می‌گیرند و گروه‌هایی را هم از خود دفع می‌کنند و می‌رانند؛ هم دوست سازند و هم دشمن ساز؛ هم موافق‌پرور و هم مخالف‌پرور. اینها نیز چندگونه‌اند؛ زیرا گاهی جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی باتفاوت. افراد باشخصیت آنهایی هستند که جاذبه و دافعه‌شان هر دو قوی باشد، و این بستگی دارد به اینکه پایگاههای مثبت و پایگاههای منفی در روح آنها چه اندازه نیرومند باشد. البته قوّت نیز مراتب دارد تا می‌رسد به جایی که دوستانِ مجذوب، جان را فدا می‌کنند و در راه او از خود می‌گذرند و دشمنان هم آنقدر سرسخت می‌شوند که جان خود را در این راه از کف می‌دهند، و تا آنجا قوّت می‌گیرند که حتی بعد از مرگ قرنها جذب و دفعشان در روحها کارگر واقع می‌شود و سطح وسیعی را اشغال می‌کند. و این جذب و دفع‌های سه بعدی، از مختصات اولیاست، همچنانکه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسله پیامبران است‌ [²] از طرفی باید دید چه عناصری را جذب و چه عناصری را دفع می‌کنند. مثلاً گاهی عنصر دانا را جذب و عنصر نادان را دفع [می‌کنند] و گاهی برعکس است. گاهی عناصر شریف و نجیب را جذب و عناصر پلید و خبیث را دفع [می‌کنند] و گاهی بر عکس است. لهذا دوستان و دشمنان، مجذوبین و مطرودین هر کسی دلیل قاطعی بر ماهیت اوست. صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتی قوی بودن جاذبه و دافعه برای اینکه شخصیت شخص قابل ستایش باشد کافی نیست، بلکه دلیل اصل است، و شخصیت هیچ کَس دلیل خوبی او نیست. تمام رهبران و لیدرهای جهان (حتی جنایتکاران حرفه‌ای از قبیل چنگیز و حجّاج و معاویه) افرادی بوده‌اند که هم جاذبه داشته‌اند و هم دافعه. تا در روح کسی نقاط مثبت نباشد هیچ گاه نمی‌تواند هزاران نفر سپاهی را مطیع خویش سازد و مقهور اراده خود گرداند. تا کسی قدرت رهبری نداشته باشد نمی‌تواند مردمی را اینچنین به دور خویش گرد آورد. نادرشاه یکی از این افراد است. چقدر سرها بریده و چقدر چشمها را از حدقه‌ها بیرون آورده است! اما شخصیتش فوق العاده نیرومند است. از ایرانِ شکست خورده و غارت زده اواخر عهد صفوی لشکری گران به وجود آورد و همچون مغناطیس که براده‌های آهن را جذب می‌کند، مردان جنگی را به گرد خویش جمع کرد که نه تنها ایران را از بیگانگان نجات بخشید بلکه تا اقصی‌ نقاط هندوستان براند و سرزمینهای جدیدی را در سلطه حکومت ایرانی درآورد. بنابراین هر شخصیتی هم سنخ خود را جذب می‌کند و غیر هم سنخ را از خود دور می‌سازد. شخصیت عدالت و شرف، عناصر خیرخواه و عدالتجو را به سوی خویش جذب می‌کند و هواپرست‌ها و پول‌پرست‌ها و منافقها را از خویش طرد می‌کند. شخصیت جنایت، جانیان را به دور خویش جمع می‌کند و نیکان را از خود دفع می‌کند. و همچنانکه اشاره کردیم تفاوت دیگر در مقدار نیروی جذب است. همچنانکه درباره [قانون‌] جاذبه نیوتن می‌گویند به تناسب جرم جسم و کمتر بودن فاصله، میزان کشش و جذب بیشتر می‌شود، در انسانها قدرت جاذبه و فشار وارد از ناحیه شخص صاحب جاذبه متفاوت است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [¹] . نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 11 [²] . مقدمه جلد اول محمد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران، ص 11 و 12 »» علی شخصیت دونیرویی‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی شخصیت دونیرویی ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ علی از مردانی است كه هم جاذبه دارد و هم دافعه، و جاذبه و دافعه‌ی او سخت نیرومند است. شاید در تمام قرون و اعصار جاذبه و دافعه ای به نیرومندی جاذبه و دافعه ی علی پیدا نكنیم. دوستانی دارد عجیب، تاریخی، فداكار، باگذشت؛ از عشق او همچون شعله هایی از خرمنی آتش، سوزان و پرفروغ اند؛ جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می شمارند و در دوستی او همه چیز را فراموش كرده اند. از مرگ علی سالیان بلكه قرونی گذشت؛ اما این جاذبه همچنان پرتو می افكند و چشمها را به سوی خویش خیره می سازد. در دوران زندگی اش عناصر شریف و نجیب، خداپرستانی فداكار و بی طمع، مردمی باگذشت و مهربان، عادل و خدمتگزارِ خلق، گِرد محور وجودش چرخیدند كه هر كدام تاریخچه ای آموزنده دارند، و پس از مرگش در دوران خلافت معاویه و امویان جمعیتهای زیادی به جرم دوستی او در سخت ترین شكنجه ها قرار گرفتند؛ اما قدمی را در دوستی و عشق علی كوتاه نیامدند و تا پای جان ایستادند. سایر شخصیتهای جهان، با مرگشان همه ی چیزها می میرد و با جسمشان در زیر خاكها پنهان می گردد؛ اما مردانِ حقیقت، خود می میرند ولی مكتب و عشقها كه بر می‌انگیزند با گذشت قرون تابنده تر می گردد. ما در تاریخ می خوانیم كه سالها بلكه قرنها پس از مرگِ علی، افرادی با جان از ناوك دشمنانش استقبال می كنند. از جمله ی مجذوبین و شیفتگان علی، میثم تمّار را می بینیم كه بیست سال پس از شهادت مولی بر سر چوبه‌ی دار از علی و فضایل و سجایای انسانی او سخن می گوید. در آن ایامی كه سرتاسر مملكت اسلامی در خفقان فرو رفته، تمام آزادیها كشته شده و نفسها در سینه زندانی شده است و سكوتی مرگبار همچون غبار مرگ بر چهره ها نشسته است، او از بالای دار فریاد برمی آورد كه بیایید از علی برایتان بگویم. مردم از اطراف برای شنیدن سخنان میثم هجوم آوردند. حكومت قدّاره بند اموی كه منافع خود را در خطر می بیند، دستور می دهد كه بر دهانش لجام زدند و پس از چند روزی هم به حیاتش خاتمه دادند. تاریخ از این قبیل شیفتگان برای علی علیه‌السلام بسیار سراغ دارد. این جذبه ها اختصاصی به عصری دون عصری ندارد. در تمام اعصار جلوه هایی از آن جذبه های نیرومند می بینیم كه سخت كارگر افتاده است. مردی است به نام ابن سِكّیت؛ از علما و بزرگان ادب عربی است و هنوز هم در ردیف صاحب نظران زبان عرب مانند سیبویه و دیگران نامش برده می شود. این مرد در دوران خلافت متوكل عباسی می زیسته (در حدود دویست سال بعد از شهادت علی). در دستگاه متوكل متهم بود كه شیعه است؛ اما چون بسیار فاضل و برجسته بود، متوكل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب كرد. یك روز كه بچه های متوكل به حضورش آمدند و ابن سكّیت هم حاضر بود و ظاهراً در آن روز امتحانی هم از آنها به عمل آمده بود و خوب از عهده برآمده بودند، متوكل ضمن اظهار رضایت از ابن سكّیت و شاید [به خاطر] سابقه ی ذهنی كه از او داشت- كه شنیده بود تمایل به تشیع دارد- از ابن سكّیت پرسید: این دو تا (دو فرزندش) پیش تو محبوب‌ترند یا حسن و حسین فرزندان علی؟ ابن سكّیت از این جمله و از این مقایسه سخت برآشفت. 😡 خونش به جوش آمد. با خود گفت كار این مرد مغرور به جایی رسیده است كه فرزندان خود را با حسن و حسین مقایسه می كند! این تقصیر من است كه تعلیم آنها را بر عهده گرفته ام. در جواب متوكل گفت: به خدا قسم قنبر غلام علی به مراتب از این دو تا و از پدرشان نزد من محبوبتر است. متوكل فی المجلس دستور داد زبان ابن سكّیت را از پشت گردنش درآورند. تاریخ، افراد سر از پا نشناخته‌ی زیادی را می شناسد كه بی اختیار جان خود را در راه مهر علی فدا كرده اند. این جاذبه را در كجا می توان یافت؟ گمان نمی رود در جهان نظیری داشته باشد. علی به همین شدت دشمنان سرسخت دارد، دشمنانی كه از نام او به خود می پیچیدند. علی از صورت یك فرد بیرون است و به صورت یك مكتب موجود است، و به همین جهت گروهی را به سوی خود می كشد و گروهی را از خود طرد می نماید. آری، علی شخصیت دونیرویی است. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
هدایت شده از مباحث
🌸 با عرض سلام و وقت بخیر 💬 ممنون خواهم شد نظرات و پیشنهادات خود را در مورد کانال ها مطرح بفرمائید. 📨 بیان پیشنهادات و نظرات در گروه فِتیان ؛ https://eitaa.com/joinchat/3833987446C3b822ae8ff یا 📩 @ali_Shamabadi ╭══════════ │ 🌐 @Mabaheeth │ ✨@Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam ╰๛--- ‑ ‑ - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۷ 📜 متن : أَیْ بُنَیَّ، إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُنِی قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً وَ رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً، بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِلَیْکَ وَ أَوْرَدْتُ خِصَالاً مِنْهَا قَبْلَ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی، أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْیَا، فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِ وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاَْرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْء قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُکَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الاَْمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَ عُوفِیتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِیهِ وَ اسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَیْنَا مِنْهُ. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────