eitaa logo
📚📖 مطالعه
73 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
83 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
| پول شهرت قدس سره در زمان گمنامى كه به سلمانى مى‌رفت و يك قِران مى‌داد، بعد هم كه مشهور شد به همان سلمانى مى‌رفت و يك قِران مى‌داد. آرايشگر گفت: زمانى كه ناشناخته بوديد يك قِران مى‌داديد، حالا هم يك قران‌؟ شيخ گفت: نامم مشهور شده، مساحت سرم كه زياد نشده است! 😊 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| خَشيت الهى به ملاقات يكى از مجروحان جنگى رفتم كه تركشى به دستش اصابت كرده بود و مى‌خواستند دستش را قطع كنند. از من پرسيد: وقتى دست راستم قطع شد، باز به خاطر گناهانى كه با دست چپم انجام داده‌ام كيفر خواهم شد و دست چپم عليه من در قيامت شهادت خواهد داد و يا اينكه خداوند مرا خواهد بخشيد؟ با خود گفتم: به راستى خداوند چه اوليائى دارد! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| خدمت در پشت جبهه 📻 در دوران هشت سال روزى به منزل مرحوم كوثرى، از منبرى‌هاى قديمى و مرثيه‌خوان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام ، رفتم تا از پدرش عيادت كنم. پيرمرد به صورت مشتى استخوان در گوشه‌اى افتاده بود، ولى مى‌گفت: من فكر كردم كه بايد كارى براى انقلاب بكنم و سهمى در جنگ داشته باشم. لذا شب‌ها كه خوابم نمى‌برد، شبى چند ساعت راديو عراق را خوب گوش مى‌دهم و وقتى مصاحبۀ اسراى ايرانى را پخش مى‌كنند، مشخّصات آنها را يادداشت مى‌كنم و روز بعد به خانواده‌شان در هر شهرى كه باشند تلفن 📞 مى‌كنم و آنها را از نگرانى درمى‌آورم. مدت‌هاست كه چنين كارى را انجام مى‌دهم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| خروج مغزها 🧠 يكى از دانشمندان ايرانى از رفتار بعضى مسئولين رنجيده بود و تصميم گرفت به خارج از كشور برود. اموالش را به طلا تبديل كرد و عازم سفر شد. در فرودگاه از رفتن او ممانعت كرده و گفتند: طلا مثل ارز است و خروج ارز از كشور ممنوع است. او اشاره به مغزش كرد و گفت: آقا واللّه اين ارز است! البته پس از مدتى وسايل برگشت او به كشور فراهم شد و مشغول فعاليّت گرديد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| علاقه به عليه السلام خانمى با نامناسب وارد ماشين شد و شروع كرد به خواندن زيارت عاشورا. راننده ديد با آن قيافه زيارت عاشورا مى‌خواند، پرسيد: زيارت عاشورا مى‌خوانيد؟ خانم گفت: بله. راننده گفت: آيا امام حسين عليه السلام اين نوع حجاب و پوشش را دوست دارد؟ خانم يكّه خورد و گفت: مرا به خانه برگردانيد. به منزل رفت و لباس مناسبى پوشيد و از راننده تشكّر كرد. راستى علاقۀ به امام حسين عليه السلام چه مى‌كند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| عشق به خمينى در مراسم حج ديدم يك سودانى، پيرمردى ايرانى را كه خسته و ناتوان شده بود به دوش گرفته تا به مقصد برساند. به او گفتم: به چه انگيزه‌اى يك ايرانى را به دوش گرفته‌اى‌؟ گفت: به خاطر . ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| شجاعت رهبر پس از قيام پانزده خرداد، شاه به اسداللّه عَلَم وزير دربار گفت: اين خمينى كيست كه آشوب به راه انداخته‌؟ علم گفت: يادتان هست وقتى شما به منزل آيت‌اللّه العظمى بروجردى در قم وارد شديد همۀ علما بلند شدند، امّا يك سيدى بلند نشد؟ شاه گفت: بله. عَلَم گفت: اين همان است! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| سوز دينى در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم كه مى‌گفت: وقتى مى‌خواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان و شيرينى مى‌خرم و همين كه وارد اتوبوس شدم به راننده و شاگرد راننده تعارف مى‌كنم. در بين راه يا موسيقى روشن نمى‌كند و يا اگر روشن كرد با تذكّر من خاموش مى‌كند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| تعطيلى درس آيت اللّه مى‌فرمود: روزى برف ❄️ زياد باريده بود، ترديد داشتم كه درس هست و يا تعطيل است. بالاخره به مدرسه رفتم ديدم استاد زودتر از ما آمده است. گفتم: چطور شما در اين برف تشريف آورده‌ايد؟ فرمود: مگر بقّال‌ها در روز برفى كار خود را تعطيل مى‌كنند كه ما تعطيل كنيم‌؟! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| مدير نمونه يكى از مديران كل آموزش و پرورش مشغول سخنرانى بود كه صداى بلند شد. گفت: آقايان اگر رسول اللّه الآن زنده بود چه مى‌كرد؟ مى‌خواند يا سخنرانى مى‌كرد؟ لذا سخنرانى را قطع كرد و شروع كرد به اذان گفتن و پس از اقامۀ نماز، سخنرانى را ادامه داد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| اثر نماز آيت اللّه مى‌فرمود: در فرانسه از پروفسور مسلمانى پرسيدم: شما چطور مسلمان شديد؟ گفت: در يكى از جاده‌هاى الجزاير در حال سفر بودم، كنار جاده مردى را ديدم كه خم و راست مى‌شود، ماشين را نگه داشتم و از او پرسيدم چه مى‌كنى‌؟ گفت: من مسلمانم و اين مراسم دينى من است. گفتم: آخر در بيابان آن هم تنها! گفت: خدا همه جا هست. همين ماجرا جرقّه‌اى شد تا من در باره اسلام تحقيق كنم و خداوند لطف كرد و مسلمان شدم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| بهشتى، نمونۀ در زمان طاغوت قرار ملاقاتى داشتم با . براى اينكه بيشتر با ايشان صحبت كنم، ده دقيقه زودتر رفتم. وقتى در زدم ايشان در را باز كرد و گفت: قرار ما با شما ساعت ٤ بود، الآن ده دقيقه به چهار است، شما تشريف داشته باشيد من ده‌دقيقه ديگر مى‌آيم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| سرباز واقعى حضرت آيت‌اللّه مرواريد قدس سره نقل مى‌كردند كه در خدمت حاج قدس سره در باغى در حوالى مشهد مهمان بوديم. حاج شيخ عباس بعد از سلام و احوالپرسى شروع به نوشتن كرد. گفتند: آقا امروز روز تفريح است. فرمود: فكر مى‌كنيد من از سهم امام بخورم و كار نكنم! صاحب باغ گفت: آقا غذاها و ميوه‌ها سهم امام نيست، مال شخصى من است، شما استراحت كنيد. فرمود: يعنى مى‌گوييد يك روز هم كه از سهم عليه السلام استفاده نمى‌كنم، براى مولايم كار نكنم‌؟! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| احسان در بى‌نامى فرد خيّرى در يكى از شهرهاى ايران بناهاى خيريّۀ زيادى ساخته بود و بر سر در هر بيمارستان و مدرسه‌اى كه مى‌ساخت نام خودش را با كاشيكارى مى‌نوشت. يك روز جوانى به او رسيد و گفت: من به خاطر فقر نمى‌توانم كنم و به گناه مى‌افتم، اگر شما مقدار كمى پول به من بدهيد ازدواج مى‌كنم. او هم در كنار خيابان چند هزار تومان به او مى‌دهد. پس از مدّتى مرد خيّر از دنيا رفت. شخصى او را در خواب ديد و پرسيد: در آن عالم چه خبر است‌؟ گفت: همۀ نام‌ها پاك شد، ولى آن چند هزار تومان بى‌نام به كارم آمد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| مردانگى آزاده‌ها اوّلين سالى كه اسراى ايرانى آزاد شدند، گروهى از اين عزيزان را به حج آوردند. صحبت راهپيمايى برائت از مشركين بود و خطراتى كه پيش‌بينى مى‌شد. آزاده‌ها گفتند: ما را در خط‍‌ اوّل قرار دهيد، چون ده سال در زندان‌هاى عراق كتك خورده‌ايم و با كتك آشنا هستيم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| دوست دارم عادل باشم يكى از دوستان روحانى مى‌گفت: از حضرت آيت‌اللّه العظمى گلپايگانى پرسيدم: آيا شما خودتان را عادل مى‌دانيد؟ ايشان فرمودند: دوست دارم عادل باشم. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| مرجع هوشيار حضرت آيت‌اللّه العظمى گلپايگانى قدس سره جهت رسيدگى به يتيمان مبلغى كمك مى‌كرد. شخصى سالها مراجعه مى‌كرد و مى‌گفت: آقا در همسايگى ما چند صغيرِ يتيم هستند به آنها كمك بفرمائيد. از آقا كمكى مى‌گرفت و مى‌رفت. او فكر مى‌كرد آقا چون به سن پيرى رسيده فراموش مى‌كند كه چند ماه قبل هم مراجعه كرده است. تا اينكه روزى آقا به او فرمود: اين چه صغيرهايى هستند كه كبير نمى‌شوند!! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| در پذيرش مرجعيّت وقتى براى قبولى زعامت و مرجعيّت، خدمت قدس سره رسيدند ايشان فرمود: در جوانى همشاگردى داشتم كه از من فهيم‌تر بود، به سراغ او برويد. گفتند: ايشان در نجف نيست. فرمود: هر كجا هست پيدايش كنيد. بالاخره به رشت آمده خدمت ايشان رسيده و قصه را تعريف كردند. ايشان فرمود: شيخ درست گفته من در جوانى از او بالاتر بودم؛ امّا سالهاست او در حوزۀ نجف فعّال بوده و من در رشت از درس و بحث منزوى، پس الآن او از من قوى‌تر است، به سراغ او برويد. آرى، اگر هدف خدا باشد، چنين مى‌شود. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
| رضايت والدين خدمت حضرت امام قدس سره بودم كه دخترى با گريه خدمت امام عرض كرد: مى‌خواهم كارهاى انقلابى بكنم، ولى پدر و مادرم نمى‌گذارند. امام فرمودند: از برنامه‌هاى انقلابى كارهايى را انجام بده كه پدر و مادرت راضى باشند. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
📚 مرحوم علاّمه شوشترى از کتاب «خلفاى ابن قتیبه» مطلب جالبى در این زمینه نقل کرده است، مى گوید: على(علیه السلام)در روز در میان دو صف ایستاده بود. طلحه را مخاطب ساخت و فرمود: مگر با من از روى میل و رغبت بیعت نکردى (چرا بیعت را شکستى؟) طلحه گفت: من در حالى بیعت کردم که شمشیر بر گردن من بود.😳 امام فرمود: (دروغ مى گویى) آیا تو نمى دانى که من احدى را به بیعت اکراه نکردم. اگر بنا بود کسى را اکراه کنم «سعد بن ابى وقاص» و «عبد الله بن عمر» و «محمد بن مسلمه» را (که از تو ضعیف تر بودند) به بیعت مجبور مى کردم; آنها با من بیعت نکردند و بى طرف ماندند من هم دست از آنها برداشتم. 📖 در همان کتاب آمده است که عمار، عبدالله بن عمر و سعد و محمد بن مسلمه را به بیعت با امام دعوت کرد. آنها ابا کردند او این خبر را به امام رسانید. حضرت فرمود: این گروه را رها کن. اما «عبد الله بن عمر» مرد ضعیفى است و اهل تصمیم نیست و «سعد بن ابى وقاص» انسان حسودى است و گناه من در مورد «محمد بن مسلمه» این است که در روز خیبر برادرش را کشتم.
آن گاه امام آن دو را مخاطب ساخته مى فرماید: «اى دو پیرمرد کهنسال! (که خود را از پیشگامان و شیوخ اسلام مى دانید و آفتاب عمرتان بر لب بام است) از عقیده خود برگردید (و تجدید بیعت کنید یا لا اقل دست از آتش افروزى جنگ بردارید و به کنارى روید) زیرا الان مهم ترین چیزى که دامان شما را مى گیرد سرافکندگى و ننگ و عار است (آن هم به عقیده شما) ولى ادامه این راه هم سبب ننگ (شکست در جنگ) است و هم آتش دوزخ والسلام»; (فَارْجِعَا أَیُّهَا الشَّیْخَانِ عَنْ رَأْیِکُمَا، فَإِنَّ الآْنَ أَعْظَمَ أَمْرِکُمَا الْعَارُ، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَالنَّارُ، وَالسَّلاَمُ). ابن قتیبه در کتاب الامامة والسیاسة مى گوید هنگامى که اهل مصر بر عثمان شوریدند و خانه او را محاصره کردند، طلحه از کسانى بود که هر دو گروه را بر ضد عثمان مى شورانید. حتى مى گفت: عثمان به محاصره شما اعتقادى ندارد چون آب و غذا به او مى رسد; نگذارید آب و غذا براى او ببرند. 📖 ابن ابى الحدید نیز درباره زبیر مى نویسد: او به مردم مى گفت: عثمان را بکشید چون دین و آیین شما را دگرگون کرده و هنگامى که به او گفتند: چه مى گویى در حالى که پسرت بر در خانه عثمان ایستاده، از او دفاع مى کند. او گفت: من ناراحت نمى شوم اگر عثمان را بکشند هرچند قبل از او پسرم هم کشته شود. امام(علیه السلام) بارها در خطبه ها یا نامه هاى اشاره به بهانه جویى رسواى طلحه و زبیر در مسأله قتل عثمان مى کند و آنها را از شرکاى قتل مى شمارد; چیزى که در تواریخ نیز صریحا آمده است. قابل توجّه اینکه ابن قتیبه در الامامة و السیاسة نیز چنین آورده: هنگامى که عایشه در بصره خطبه مى خواند و آنها را به خون خواهى عثمان تشویق مى کرد، مردى از بزرگان بصره برخاست و نامه اى نشان داد که طلحه جهت تشویق به قتل عثمان براى او نوشته بود. آن مرد در آن مجلس خطاب به طلحه کرد و گفت: این نامه را قبول دارى؟ طلحه گفت: آرى. آن مرد گفت: پس چرا دیروز ما را به قتل عثمان تشویق مى کردى و امروز به خون خواهى او دعوت مى کنى؟ طلحه در پاسخ او (به عذر واهى و مضحکى توسل جست و) گفت: عده اى به ما ایراد کردند که چرا به یارى عثمان نشتافتید ما هم جبران آن را در این دیدیم که به خون خواهى او قیام کنیم. این جمله نیز از عایشه معروف است که با صراحت دستور قتل عثمان را به مردم داد و گفت: «اقْتُلُوا نَعْثَلاً قَتَلَ اللهُ نَعْثَلا; نعثل را بکشید خدا نعثل را بکشد». منظور او از «نعثل» عثمان بود که شباهتى به نعثل یهودى داشت که ریش بلندى🧙‍♂ داشت. ادامه نامه امام(علیه السلام) درباره عایشه است. در کتاب تمام نهج البلاغه که این نامه را بدون گزینش و به طور کامل آورده، بخشى در ذیل آن دیده مى شود که مربوط به عایشه است، زیرا مخاطب نامه تنها طلحه و زبیر نبوده اند، بلکه عایشه نیز جزء مخاطبین بوده است. امام او را سرزنش مى کند که تو چرا بر خلاف حکم اسلام بیرون آمدى و عملا فرماندهى لشکر را به عهده گرفته اى و میان مسلمانان فساد کرده اى و گمان مى کنى براى اصلاح آمده اى. تو مطالبه خون عثمان مى کنى در حالى که مى دانیم تو بودى که مى گفتى: «نعثل»; (یعنى عثمان) را بکشید که او کافر شده است ولى با نهایت تعجب الان برگشته اى و مطالبه خون او مى کنى! به جان خودم سوگند کسى که تو را تحریک کرده و به این کار واداشته گناهش از گناه قاتلان عثمان بیشتر است! توبه کن و به خانه ات باز گرد! ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────
🗞 عهدنامه مالک اشتر از نامه هاى امام(علیه السلام) براى مالک اشتر نخعى است هنگامى که او را فرماندار مصر و بخش هاى مختلف آن قرار داد و این در زمانى بود که وضع زمامدار مصر، محمّدبن ابى بکر متزلزل شده بود. این فرمان (فرمان معروف مالک اشتر) طولانى ترین و جامع ترین فرمانى است که امام(علیه السلام) مرقوم داشته است.
.
.
.