eitaa logo
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
454 دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
11.9هزار ویدیو
188 فایل
ڪانال رسمے شهید مدافـع حـرم مداح سردار خلبان جانباز اهل بيت فرمانده قاسـم{مهدی}غریـب مسافر شام برگرفته از وصيت نامه باحضور همرزمان و خانواده شهيد ارتباط با خادم 👇 @khademshahidanam 2
مشاهده در ایتا
دانلود
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
📚 | 🌻🌻 آوری این زندگی نامه جوانان رضوی 🌻🌻 💠 رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی): اگر شهدای مدافع حرم نبودند ، اثری از حرم اهل بیت (ع) نبود.💠 🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃 📝معرفی شهید: قاسم (مهدی) غریب نام پدر: محمدرضا تاریخ تولد: 1361/01/01 محل تولد: گرگان - سیدمیران تاریخ شهادت: 1394/04/21 محل شهادت: سوریه - تدمر - کوههای پالمیرا طول مدت حیات: 33 سال فرزندان: دو فرزند پسر مزار مطهر: گلزار شهدای روستای سیدمیران ♻️زندگینامه در تاریخ یکم فروردین ماه سال 1361 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . در سال 1379 رسماً به عضویت رسمی پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. 5 سال بعد در سال 1384 ازدواج کرد. شهید میگوید؛ روز دوشنبه پنجم ارديبهشت 1384 عقد كرديم. فرداي به او گفتم شما به حضرت عباس ارادت داري. من هم ارادت خاصي به (عج) دارم. مي‌توانم شما را مهدي صدا كنم. ايشان فكر كرد و گفت مهدي غريب! خيلي قشنگ است و از آن روز به بعد من ايشان را مهدي صدا كردم. حاصل زندگي مشتركمان دو است. متولد بهمن ماه 1386 و متولد اسفندماه 1388. 🌷مهدي در انتهاي همه مداحي‌‌هايش جمله «شهادت آرزومه» را زمزمه مي‌كرد و آخرش هم به اين مقام نائل شد. يادم است همسرم در يكي از جلسات گفت خواب ديده در بياباني است و (ع) به ايشان مي‌فرمايند: هل من ناصر ينصرني و آقا مهدي در جواب مي‌گويند: آقاجان من شما را ياري مي‌كنم و تنها نمي‌گذارم. اين با رفتن به جمع مدافعان حرم تعبير شد. او بعد از به شهر مقدس قم رفت و تا یک سال قبل از شهادت در این شهر زندگی می کرد. طی این سال ها او در میدان رزم با گروه های انحرافی و داخلی مجاهدانه جنگید تا این که یک خود را از دست داد و همچنین 4 به او اصابت نمود. بعد از شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کار انتخاب کند، وی به زادگاهش گلستان رفت و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ سپاه نینوا پیوست. ایشان سه بار داوطلبانه به سوریه رفت. اول جهت شناسایي منطقه دوم دو روز قبل از نوروز 1394 راهی شد و بعد از 45 روز بازگشت و سوم در تاریخ ۲۶ خرداد ماه برای همیشه با همسر و دو فرزندش خداحافظی😔 کرد و عازم سوریه شد. چگونگی شهادت: 24 ماه رمضان ساعت 12 شب با صداي تير‌اندازي، آن ها در حالي كه غافلگير شده بودند، اون شب آقا مهدی (قاسم) دو الي سه بار به خاطر درد چشم جانبازش به همراه همرزم ايراني خود به داخل آمبولانس رفتند تا در بريزند. آقا مهدي كه محور بودند چند باري براي تقويت روحيه بچه‌ها يا زينب(س) مي‌گويد و به جلو مي‌رود تا بچه‌ها هم قوت قلب بگيرند. ساعت يك نيمه شب در بيسيم آقا مهدي را صدا مي‌كنند ولي ايشان شهيد شده بود و درگيري تا ساعت 3 نيمه شب ادامه پيدا مي‌كند و بعد از چند ساعت پيكرش را پيدا مي‌كنند و مي‌بينند كه هيچ خوني بر زمين ريخته نشده است اما وقتي پيكر شهيد را از روي زمين بلند مي‌كنند، خون از قلبشان سرازير مي‌شود و ایشان در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم شد. پاک شهید قاسم غریب سومین شهید مدافع حرم در تاریخ ۲۶ تیر ماه ۱۳۹۴ در مرکز استان گلستان تشییع و در گلزار شهدای روستای سیدمیران به خاک سپرده شد. گفتنی است شهید مدافع حرم خلبان قاسم(مهدی) غریب روز وداع خانواده اش به احترام پدرش چشمانش را باز کرد. کانالهای شهيد فرمانده غريب🌷 تلگرام @gharibshahid ایتا https://eitaa.com/gharibshahid اينستاگرام https://www.instagram.com/p/Bh9sm98F3W5 21/4/1394 ت ش 🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
📚 | 🌻🌻 آوری این زندگی نامه جوانان رضوی 🌻🌻 💠 رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی): اگر شهدای مدافع حرم نبودند ، اثری از حرم اهل بیت (ع) نبود.💠 🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃 📝معرفی شهید: سردار خلبان جانباز قاسم (مهدی) غریب نام پدر: محمدرضا تاریخ تولد: 1361/01/01 محل تولد: گرگان - سیدمیران تاریخ شهادت: 1394/04/21 محل شهادت: سوریه - تدمر - کوههای پالمیرا طول مدت حیات: 33 سال فرزندان: دو فرزند پسر مزار مطهر: گلستان _ گلزار شهدای روستای سیدمیران ♻️زندگینامه در تاریخ یکم فروردین ماه سال 1361 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . در سال 1379 رسماً به عضویت رسمی پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. 5 سال بعد در سال 1384 ازدواج کرد. شهید میگوید؛ روز دوشنبه پنجم ارديبهشت 1384 عقد كرديم. فرداي به او گفتم شما به حضرت عباس ارادت داري. من هم ارادت خاصي به (عج) دارم. مي‌توانم شما را مهدي صدا كنم. ايشان فكر كرد و گفت مهدي غريب! خيلي قشنگ است و از آن روز به بعد من ايشان را مهدي صدا كردم. حاصل زندگي مشتركمان دو است. متولد بهمن ماه 1386 و متولد اسفندماه 1388. 🌷مهدي در انتهاي همه مداحي‌‌هايش جمله «شهادت آرزومه» را زمزمه مي‌كرد و آخرش هم به اين مقام نائل شد. يادم است همسرم در يكي از جلسات گفت خواب ديده در بياباني است و (ع) به ايشان مي‌فرمايند: هل من ناصر ينصرني و آقا مهدي در جواب مي‌گويند: آقاجان من شما را ياري مي‌كنم و تنها نمي‌گذارم. اين با رفتن به جمع مدافعان حرم تعبير شد. او بعد از به شهر مقدس قم رفت و تا یک سال قبل از شهادت در این شهر زندگی می کرد. طی این سال ها او در میدان رزم با گروه های انحرافی و داخلی مجاهدانه جنگید تا این که یک خود را از دست داد و همچنین 4 به او اصابت نمود. بعد از شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کار انتخاب کند، وی به زادگاهش گلستان رفت و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ سپاه نینوا پیوست. ایشان سه بار داوطلبانه به سوریه رفت. اول جهت شناسایي منطقه دوم دو روز قبل از نوروز 1394 راهی شد و بعد از 45 روز بازگشت و سوم در تاریخ ۲۶ خرداد ماه برای همیشه با همسر و دو فرزندش خداحافظی😔 کرد و عازم سوریه شد. چگونگی شهادت: 24 ماه رمضان ساعت 12 شب با صداي تير‌اندازي، آن ها در حالي كه غافلگير شده بودند، اون شب آقا مهدی (قاسم) دو الي سه بار به خاطر درد چشم جانبازش به همراه همرزم ايراني خود به داخل آمبولانس رفتند تا در بريزند. آقا مهدي كه محور بودند چند باري براي تقويت روحيه بچه‌ها يا زينب(س) مي‌گويد و به جلو مي‌رود تا بچه‌ها هم قوت قلب بگيرند. ساعت يك نيمه شب در بيسيم آقا مهدي را صدا مي‌كنند ولي ايشان شهيد شده بود و درگيري تا ساعت 3 نيمه شب ادامه پيدا مي‌كند و بعد از چند ساعت پيكرش را پيدا مي‌كنند و مي‌بينند كه هيچ خوني بر زمين ريخته نشده است اما وقتي پيكر شهيد را از روي زمين بلند مي‌كنند، خون از قلبشان سرازير مي‌شود و ایشان در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم شد. پاک شهید قاسم غریب سومین شهید مدافع حرم در تاریخ ۲۶ تیر ماه ۱۳۹۴ در مرکز استان گلستان تشییع و در گلزار شهدای روستای سیدمیران به خاک سپرده شد. گفتنی است شهید مدافع حرم خلبان قاسم(مهدی) غریب روز وداع خانواده اش به احترام پدرش چشمانش را باز کرد. کانال شهيد فرمانده غريب🌷 ایتا https://eitaa.com/gharibshahid 21/4/1394 ت ش 🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃
🍃❤️ پس از پذیرفته شدن در دانشگاه افسری حدود 6 سال در تهران بود که روزی با من تماس گرفت و گفت: می‎خواهم #ازدواج کنم! 🔸آن زمان 20 ساله بود، من هم به قاسم گفتم الآن برادر بزرگتر شما هنوز ازدواج نکردند بعد از ازدواج ایشان برای شما هم اقدام می‎کنیم. اما راضی نشد و گفت: 🚨«مادر! من نمی‎خواهم دچار #لغزش شوم و چشمانم به #نامحرم بیفتاد.» [گفت] دختری که انتخاب کردم اهل قم است، بنده گفتم قم کجا و سیدمیران کجا، ما از خانواده دختر شناختی نداریم اما قاسم گفت شما بیایید اگر دختر را نپسندید اشکالی ندارد حرم حضرت معصومه (س) را زیارت می‎کنید، برمی‎گردید. ☺️همسرش خادم مسجد جمکران بود، همان نگاه اول که ایشان را دیدم، پسندیدم، در آن جلسه قاسم با اشاره به من گفت: قبول است؟ من هم با اشاره موافقتم را اعلام کردم و گفتم معطل نکند، بعد از موافقت ما نوبت به تحقیقات و پرس‎وجو خانواده #عروس شد، همان جا ماندیم تا تحقیقات خانواده دختر تمام شد بعد از اعلام جواب مثبت، آنها در قم #عقد کردند، یادم هست بلافاصله بعد از خطبه عقد، شهید غریب تنها به حرم #حضرت_معصومه (ع) رفته بود... #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_قاسم_غریب به نقل از مادر معزز شهید @gharibshahid کانال #شهید_قاسم_غریب 👆🌷
💍سر سفرہ نشستہ بوديم، عاقد که خطبہ را خواند، صداي اذان بلند شد. 🌷حسين برخاست، گرفت و بہ نماز ايستاد، دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد براي تو شوهر نمي شود. 😧متعجب و نگران پرسيدم : چرا؟ گفت : کسے که اين قدر به نماز و مسائل عبادے اش باشد جايش توي اين نيست🚫 @gharibshahid کانال 👆🌷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid شب بخیر 🌹🍁🌹🍁🌹
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ 🍃سامرا و کوچه های ساکتش، حرم و غربتش ، مقدس و امام غائب از نظر، دل زائر و بغض ، دو رکعت نماز و .... همه را مدیون مدافعانی هستیم که با جانشان، امنیتِ جانمان را تأمین می کنند.آنان که به عشق هرجا زنگ خطری به صدا درآمد، جان بر کف حاضر شدند.🙂 . 🍂مهدی نوروزی از همان مدافعانی است که جسارت به حرم های سوریه، و ظلم به خانواده های شیعه را تاب نیاورد و برای دفاع راهی شد .👣 . 🍃شجاعتش باعث شد تا به او لقب بدهند. خط شکن بود و هرجا که نیروها در تنگنا بودند، چشم امیدشان به فرمانده بود تا خط محاصره را بشکندو همه چیز ختم به خیرشود.🌴 . 🍂از دعای همسر در خطبه تا دعای مادر در زیر قبه به شهادتش ختم می شد.📿 . 🍃شب های جمعه از سامرا به می رفت . با بغض می خواند ، روضه میخواند و گریه می کرد.شاید در ، محمد هادی اش رابه حسین سپرد و از او دل کند😭 . 🍂بعد از زیارت در جست و جوی شهادت راه سامرا را پیش گرفت وآخر هم شهد نصیبش شد. آخرین نفس را به یگانگی معبود شهادت داد و و با ذکر شهید شد.🕊 . 🍃او رفت و حالا دل داغدار خانواده باقی مانده و حرف های عده ای که نمکِ روی است... و که سخت برای پدر است.... . 🍂به مناسبت سالروز شهادت . ✍نویسنده: . 📆تولد: ۱۵ خرداد ۱۳۶۱ . 📅شهادت: ۲۰ دی ۱۳۹۳. سامرا . 🥀مزار : کرمانشاه
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/tv/CLYtfv1JwWi/?igshid=sa0tj4gfj28r 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/tv/CLYtfv1JwWi/?igshid=sa0tj4gfj28r 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ‍ ‍ 📚 | 🌻🌻 آوری این زندگی نامه جوانان رضوی 🌻🌻 💠 رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی): اگر شهدای مدافع حرم نبودند ، اثری از حرم اهل بیت (ع) نبود.💠 🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃🌸✨🍃 📝معرفی شهید: قاسم (مهدی) غریب نام پدر: محمدرضا تاریخ تولد: 1361/01/01 محل تولد: گرگان - سیدمیران تاریخ شهادت: 1394/04/21 محل شهادت: سوریه - تدمر - کوههای پالمیرا طول مدت حیات: 33 سال فرزندان: دو فرزند پسر مزار مطهر: گلزار شهدای روستای سیدمیران ♻️زندگینامه در تاریخ یکم فروردین ماه سال 1361 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . در سال 1379 رسماً به عضویت رسمی پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. 5 سال بعد در سال 1384 ازدواج کرد. شهید میگوید؛ روز دوشنبه پنجم ارديبهشت 1384 عقد كرديم. فرداي به او گفتم شما به حضرت عباس ارادت داري. من هم ارادت خاصي به (عج) دارم. مي‌توانم شما را مهدي صدا كنم. ايشان فكر كرد و گفت مهدي غريب! خيلي قشنگ است و از آن روز به بعد من ايشان را مهدي صدا كردم. حاصل زندگي مشتركمان دو است. متولد بهمن ماه 1386 و متولد اسفندماه 1388. 🌷مهدي در انتهاي همه مداحي‌‌هايش جمله «شهادت آرزومه» را زمزمه مي‌كرد و آخرش هم به اين مقام نائل شد. يادم است همسرم در يكي از جلسات گفت خواب ديده در بياباني است و (ع) به ايشان مي‌فرمايند: هل من ناصر ينصرني و آقا مهدي در جواب مي‌گويند: آقاجان من شما را ياري مي‌كنم و تنها نمي‌گذارم. اين با رفتن به جمع مدافعان حرم تعبير شد. او بعد از به شهر مقدس قم رفت و تا یک سال قبل از شهادت در این شهر زندگی می کرد. طی این سال ها او در میدان رزم با گروه های انحرافی و داخلی مجاهدانه جنگید تا این که یک خود را از دست داد و همچنین 4 به او اصابت نمود. بعد از شدن از ناحیه چشم، به توصیه پزشک که باید برای حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کار انتخاب کند، وی به زادگاهش گلستان رفت و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های تکاور تیپ سپاه نینوا پیوست. ایشان سه بار داوطلبانه به سوریه رفت. اول جهت شناسایي منطقه دوم دو روز قبل از نوروز 1394 راهی شد و بعد از 45 روز بازگشت و سوم در تاریخ ۲۶ خرداد ماه برای همیشه با همسر و دو فرزندش خداحافظی😔 کرد و عازم سوریه شد. چگونگی شهادت: 24 ماه رمضان ساعت 12 شب با صداي تير‌اندازي، آن ها در حالي كه غافلگير شده بودند، اون شب آقا مهدی (قاسم) دو الي سه بار به خاطر درد چشم جانبازش به همراه همرزم ايراني خود به داخل آمبولانس رفتند تا در بريزند. آقا مهدي كه محور بودند چند باري براي تقويت روحيه بچه‌ها يا زينب(س) مي‌گويد و به جلو مي‌رود تا بچه‌ها هم قوت قلب بگيرند. ساعت يك نيمه شب در بيسيم آقا مهدي را صدا مي‌كنند ولي ايشان شهيد شده بود و درگيري تا ساعت 3 نيمه شب ادامه پيدا مي‌كند و بعد از چند ساعت پيكرش را پيدا مي‌كنند و مي‌بينند كه هيچ خوني بر زمين ريخته نشده است اما وقتي پيكر شهيد را از روي زمين بلند مي‌كنند، خون از قلبشان سرازير مي‌شود و ایشان در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم شد. پاک شهید قاسم غریب سومین شهید مدافع حرم در تاریخ ۲۶ تیر ماه ۱۳۹۴ در مرکز استان گلستان تشییع و در گلزار شهدای روستای سیدمیران به خاک سپرده شد. گفتنی است شهید مدافع حرم خلبان قاسم(مهدی) غریب روز وداع خانواده اش به احترام پدرش چشمانش را باز کرد. 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= وات ساپ 👇 https://chat.whatsapp.com/JLhGgNjfT4uC7GxYrsWn8a توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cdx1pLbqyaV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CnPm8aFv8Fe/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid سروش sapp.ir/gharibshahidg اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CnPm8aFv8Fe/?igshid=YmMyMTA2M2Y= توییتر👇 ‏javad gharib (‎@javadgharib71) را بررسی کنید: https://twitter.com/javadgharib71?t=c3-XKWmmp2AeDzXgGw7S5A&s=09 نام جهادی : ع 21/4/1394 ت ش
‍ ‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️ 🛑⭕️🛑🌷 ⭕️ ⭕️🛑⭕️🌷 🌷 🛑⭕️🛑🌷 🌷🛑 ⭕️🛑⭕️🌷 🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷 🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 بخش چهارم👉 🌷ادامه زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. پایان بخش چهارم 👉 ادامه دارد ...👉 🛑⭕️🛑🌷 🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷 😷 تلگرام ⬅️ @gharibshahid ایتا ⬅️ https://eitaa.com/gharibshahid
فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
‍ ⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️🌷     ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️                  ⭕️🛑⭕️🌷 ⭕️              🛑⭕️🛑🌷      ⭕️          ⭕️🛑⭕️🌷    🌷           🛑⭕️🛑🌷    🌷🛑      ⭕️🛑⭕️🌷    🌷⭕️🛑 🌷🌷🌷🌷     🌷⭕️⭕️🛑 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 🌷 زندگی نامه و خاطرات قاسم{مهدی} غریب ✨منظورم این است که یک زندگی مشترک بیشتر برایم اهمیت داشت. در اطرافم می‌دیدم افرادی را که فقط در کنار هم زندگی می‌کنند و هیچ عشقی در میان نیست. ⚡️دوست داشتم زندگی‌ام با عشق همراه باشد، هر کوتاه. به خاطر همین وقتی همسرم از شهادت صحبت می‌کرد می‌گفتم ارزش دارد آدم کنار یک نفر خوب زندگی کند هر چند کوتاه باشد. از مراسم با خودم می‌گفتم را دوست دارد اما کو جنگ! جنگی در میان نیست که او شهید شود. 🍁اما بعد از عقد وقتی عکس‌های همسرم را ورق می‌زدم تازه متوجه شرایط کاری و شدم. برای همین بعد از آن هر زمانی که به مأموریت می‌رفت من استرس زیادی را تا بازگشتش تحمل می‌کردم. ⏺ برای آرام شدنم ایشان را زمان کردم و هر ماه مبلغی را به مسجد می‌دادم و بیمه را خودشان شعبان سال 1394 دو هفته قبل از به دادند. من و روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1384 عقد کردیم و بعد از عقد به حرم حضرت (سلام الله علیها) رفتیم. چون شب مبعث بود، برای من خواند. او نذر کرده بود اگر شدیم اسمش را بگذاریم. فردای عقد به او گفتم شما به حضرت عباس "سلام الله علیها" ارادت داری. من هم خاصی به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) دارم. می‌توانم شما را مهدی صدا کنم. فکر کرد و گفت : غریب! خیلی قشنگ است و از آن روز به بعد من ایشان را مهدی صدا کردم. و ششم بهمن سال 1384 مشترکمان را در تهران آغاز و دو سال بعد به قم مهاجرت کردیم. 10 سال و سه ماه با هم زندگی کردیم و زندگی مشترکمان فرزند است؛ امیرعباس متولد بهمن ماه 1386 و محمدامین متولد اسفندماه 1388. 🛑⭕️🛑🌷      🛑⭕️🛑🌷           🛑⭕️🛑🌷 🇮🇷🇮🇷