eitaa logo
قصه 🌼بازی🌼کاردستی🌸کارتون
1.3هزار دنبال‌کننده
901 عکس
1.2هزار ویدیو
35 فایل
💜ویدا کوه شکاف هستم 💚 معلم پایه دوم ابتدایی 💙قصه گو(قصه درمانی) 💛مشاوره تحصیلی با ۲۵ سال سابقه https://eitaa.com/joinchat/3916693699Ca16abbfa64 قصه درمانی با داستان های آموزنده،شعر،کاردستی، بازی و ایده های خلاقانه ،آموزش نقاشی،قرآن ،حدیث
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📗داستان یک کلاغ و چهل کلاغ 🦋قصه،شعر،کاردستی،بازی و....👇🌈 @ghesehaye_vida 🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد. در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت. باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد. ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت: “اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت، که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!” 🌴🌳🌲🎄🌴🌳🌲🎄🌴🌳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تمام کانال های درسی و غیر درسی(کوه شکاف)
❤️🌟❤️🌟❤️🌟❤️🌟❤️🌟 لینک تک درس سرکارخانم ویدا ❤️ 💖👇👇👇👇👇👇💖 https://eitaa.com/joinchat/2360410887Cb51cab213f ان شاالله هر روزبه محتوای کانال افزوده میشود @kouhshekaf 👈آیدی من👈 🤲 ❤️🌟❤️🌟❤️🌟❤️🌟❤️🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
104-SetareyeDerakhshan-www.MaryamNashiba.Com.mp3
2.15M
💠 ستاره درخشان 🔻موضوع: سلام کردن، رفتار مودبانه 🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
:بنداز تو دومنم بچه‌های گلم ضرب المثل این هفته بدان معناست که : طمع نداشته باشیم و خیلی زیادی نخواهیم ☺️😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 شکایت از روزگار مفضل بن قیس، سخت در فشار زندگی واقع شده بود.فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی، او را آزار می داد. یک روز در محضر امام صادق (علیه السلام) لب به شكایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح كرد. گفت فلان مبلغ قرض دارم، نمی دانم چه جور ادا كنم؟فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم. بیچاره شدم، متحیرم، گیج شده ام. به هر در بازی می روم، به رویم بسته می شود. در آخر از امام تقاضا كرد درباره اش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فروبسته او بگشاید. امام صادق (علیه السلام) به كنیزكی كه آنجا بود فرمود برو آن كیسه اشرفی را كه منصور برای ما فرستاده بیاور. كنیزک رفت و فورا كیسه اشرفی را حاضر كرد. آنگاه به مفضل بن قیس فرمود در این كیسه چهارصد دینار است و كمكی است برای زندگی تو. گفت مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط خواهش دعا بود. امام فرمود بسیار خب، دعا هم می كنم، اما این نكته را به تو بگویم، هرگز سختی ها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نكن. اولین اثرش این است كه وانمود می شود تو در میدان زندگی زمین خورده ای و از روزگار شكست یافته ای. در نظرها كوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان می رود. 📚 بحارالانوار، جلد 11، صفحه 114 🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸🌻🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 ضرب المثل العربی ✅ کُلُّ مَبْذُولٍ مَملُولٌ : هر چیزی که زیاد شد بی ارزش می شود. ✅ کُلُّ هَمٍّ إلَی فَرَجٍ : پایان شب سیه سفید است. ✅ کَما تَدِیْنُ تُدانُ : همچنانکه قرض بدهی به تو قرض داده می شود. ✅ کَما تَزْرَعُ تَحْصُدُ : همانطورکه میکاری درومیکنی. 🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 امام رضا علیه السلام و گنجشک🐤 روزی از روزها امام رضا (ع ) با یکی از یاران خود به نام سلیمان در باغی نشسته بودند و میوه می خوردند. ناگهان گنجشکی از شاخه یکی از درختان پرید و دور سر امام رضا گشت ، چند بار جیک جیک کرد و در هوا بال بال می زد. سلیمان می خواست گنجشک را دور کند، امام با دست اشاره کرد که این کار را نکند. امام گفت:«می دانی چه می گوید؟» سلیمان لبخندی زد و گفت:«حتماً از آمدن ما ترسیده». امام بلند شد و گفت:عجله کن سلیمان ، بچه های او در خطر هستند.یک مار سمی به جوجه های این گنجشک حمله کرده است. سلیمان تعجب کرد اما سریع بلند شد وهمراه امام به طرف لانه گنجشک رفت ، وقتی به آنجا رسید ماری را دید که از دیوار بالا می رفت و زبانش را تکان می داد و دو گنجشک بالای سر مار می چرخیدند و تلاش می کردند به مار نوک بزنند. سلیمان چوبی برداشت و مار را از لانه گنجشک ها دور کرد و گنجشک ها را از خطر نجات داد. امام و سلیمان به جای اولیه خود برگشتند و نشستند و دو گنجشک چند بار دور آنها چرخیده و سپس به لانه خود رفتند . امام به سلیمان گفت :آنها آمده اند تا تشکر کنند. بعد از امام پرسید:«شما چطور فهمیدید که گنجشک چه می گوید». امام تبسمی کرد و گفت:خداوند توانایی دانستن زبان حیوانات را به امامان عطا کرده است. بچه های خوبم ،شما هم مانند امام رضا (ع ) مهربان باشید و هرگاه کسی یا حیوانی نیاز به کمک داشت ، به او کمک کنید. 🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍🐍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
sedasara.ir-006 (1).mp3
14.91M
💠 خونه سنجاب کجاست 🔻موضوع: مهمان جدید 🐿🐿🐿🐿🐿🐿🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا