eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ⭐️✨ من قهر نکردم بَبریکوجان! ✨⭐️ بَبریکو، ببر عروسکی‌ام، همه‌اش سؤال می‌کند. به خاطر همین، وقتی کار مهمی دارم، او را می‌گذارم پیش طاها، داداش کوچکم، که حواسم را پرت نکند، ولی یک روز موقع نماز یادم رفت. بَبریکو آمد جلویم نشست و پرسید: «چرا چادر سرت کردی؟ مهمان می‌خواهد بیاید، آره؟ با کی داری حرف می‌زنی؟ چرا بلندتر نمی‌گویی؟» حواسم پرت شد و سعی کردم نمازم قاتی‌پاتی نشود. بَبریکو چادرم را یواش کشید و باز هم پرسید: «پس چرا جوابم را نمی‌دهی؟ چرا نگاهم نمی‌کنی؟ با من قهر کردی؟ مگر من چه کار کردم؟» بعد ساکت شد و رفت. من زود نمازم را تمام کردم و رفتم دنبالش، ولی هرچه توی خانه گشتم، بَبریکو را پیدا نکردم. هرچه صدایش کردم جواب نداد. طاها گفت: «قهر کرده و قایم شده، ولی قول دادم نگویم کجا.» یک‌دفعه روپوش مدرسه‌ام روی جالباسی تکان خورد. نشستم کنارش و یواش گفتم: «من قهر نکردم بَبریکوجان. نماز می‌خواندم.» بَبریکو گوش‌هایش را از جیب روپوشم بیرون آورد، ولی هیچی نپرسید. فهمیدم هنوز قهر است. گفتم: «وقتی نماز می‌خوانم، حواسم باید فقط به خدا باشد.» ببریکو صورتش را هم از جیبم بیرون آورد، ولی باز هم هیچی نپرسید. دفتر نقّاشی‌ام را برداشتم و خودم را نقّاشی کردم. بعد یک دایره دور خودم کشیدم و گفتم: «نماز مثل... مثل یک خانه‌ی کوچولو برای من و خداست. یک خانه‌ی حبابی که دیده نمی‌شود. چند دقیقه می‌روم این تو که فقط با خدا باشم.» ببریکو از توی جیبم بیرون پرید و پرسید: «آخه برای چی؟» بغلش کردم و گفتم: «تو از صبح تا حالا چه‌قدر به فکر خدا بودی؟» ببریکو پنجه‌هایش را باز کرد تا با انگشت‌ بشمرد، ولی زود آن‌ها را بست و گفت: «آخ، هیچی. آخه خیلی بازی کردم، یادم رفت.» گفتم: «خب، من هم خیلی بازی کردم، ولی به خاطر خدا نمازم یادم نرفت.» ببریکو آه کشید و با لب و لوچه‌ی آویزان گفت: «آخه من فقط یک ببر عروسکی کوچولویم، ولی خدا را خیلی دوست دارم.» زود بوسش کردم و گفتم: «می‌دانم ببریکوجانم. حالا می‌آیی برویم حباب‌بازی؟» ببریکو اخم‌هایش را باز کرد و خندید. آن‌ روز یک عالم حباب‌بازی کردیم. حالا وقتی می‌خواهم نماز بخوانم، برای ببریکو کف صابون درست می‌کنم تا با طاها حباب‌بازی کند و هِی سؤال نکند. آن‌وقت خیلی خوش‌حال است و شاید کمی هم به یاد خدا باشد. ╲\╭┓ ╭✨⭐️ ┗╯\╲@ghesehayemadarane
‍ 🧀🐭موش فراموش کار🐭🧀 موشی ناز کوچولو  همه چیز را فراموش می کرد. فراموش می کرد دست و پاها و دهانش را بشوید. فراموش می کرد به بزرگ تر ها سلام کند. فراموش می کرد از بازی سر وقت به خانه بیاید. مامانش دوست داشت موشی ناز هیچ چیز را فراموش نکند، اما نمی شد. یک روز مامانش مهمون داشت می خواست برای  مهموناش خوراک پنیرک درست کند. به موشی ناز گفت: می تونی برای من گل پنیرک بچینی؟ موشی ناز اما فراموش کرد و مامانش خیلی ناراحت شد. فردا که شد موشی ناز دید صبحانه آماده نیست. گفت: مامان مامان، صبحانه کو؟ من خیلی گرسنمه. مامان، مامان کجایی؟ من صبحانه می خوام. مامان موشی ناز گفت: ای وای، ای وای من فراموش کردم صبحانه ات را آماده کنم. حالا هم باید بروم بیرون کلی کار دارم. آن روز موشی ناز تا ظهر گرسنه ماند اما خیلی فکر کرد و به خودش قول داد چیزی را فراموش نکند. 🐭 🧀🐭 🐭🧀🐭 🧀🐭🧀🐭 🐭🧀🐭🧀🐭 @ghesehayemadarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این کرونا اگه هیچی نداشت، حداقل باعث شد بفهمیم که 68 درصد ایرانی‌ها در وزارت اطلاعات و 87 درصد اون‌ها تو مدیریت بیمارستان‌های کشور آشنا و فامیل دارند. 🔺 علیرضا عبدی 🔺 طنزیم|
اینم جذابه برای بچه هااااا
اینم کار هنری زیبا و مفید برای بانوان خوش فکر ایرانی غم و اندوه رو از دل بانوی بیت می زداید 😍💪🏻 گلدوزی های دستی شادی و ارامش😊وصبر رو به شما هدیه میدهد 🌧ظهر بارونی تون زیبااااا
Z: تسبیح دکتر محمد جعفر غفرانی https://eitaa.com/dr_ghofrani تسبیح۲ دکتر محمد جعفر غفرانی https://eitaa.com/dr_ghofrani2 سلام. الحمدلله کانال تسبیح استادغفرانی درایتا هم بارگزاری شد. بشتابید بشتابید به سمت زندگی بهترولذت بخش تر زیر سایه ی قرآن وکلام اهل بیت.باغم و غصه وناامیدی خداحافظی کنید🌹
:فیل کوچولوی تمیز🐘 زمانی در یک جنگل زیبا فیل کوچولویی زندگی می کرد که از بقیه فیل ها تمیزتر بود. فیل کوچولو روی چمن ها می نشست و بازی بقیه فیل ها را نگاه می کرد. فیل کوچولو پیش خودش می گفت: چرا این فیل ها خودشان را اینقدر کثیف و گلی می کنند! خیلی وحشتناکه! فیل کوچولو همیشه عادت داشت قبل از این که روی چمن بنشیند، تک تک علف ها را تمیز کند و یا قبل از این که زیر سایه درختی بنشیند، درخت را خوب تکان بدهد تا برگ های خشک آن بریزد. او همیشه جایی غذا می خورد که باد، شن و خاک روی غذای او نریزد. یک روز صبح هوا ابری شده بود و ابرها سیاه و سیاه تر می شدند تا این که اولین قطره باران روی فیل کوچولو ریخت. فیل کوچولو خیلی زود زیر صخره ای بزرگ پنهان شد. کم کم قطره های باران زمین را گلی کردند. فیل کوچولو با خودش گفت: چقدر وحشتناک، حالا چطوری به خانه برگردم؟! فیل کوچولو خودش را عقب می کشید تا پاهایش کثیف و گلی نشود. باران تند و تند می بارید. به زودی باران به پاهای فیل کوچولو رسید. فیل کوچولو فکر کرد: باید از اینجا بیرون بروم. تازه امروز ناخن ها یم را تمیز کردم. همه حیوانات جنگل به بالای تپه رفتند. وقتی فیل کوچولو دید که آب رودخانه بالا آمده، مجبور شد مثل بقیه حیوانات به بالای تپه برود. حیوانات می ترسیدند که سیل بیاید و همه را با خودش ببرد. حیوانات کوچکتر زیر گوش های فیل کوچولو پنهان می شدند تا باران آنها را خیس نکند. فردا صبح وقتی حیوانات بیدار شدند، باران بند آمده بود. همه حیوانات خیلی کثیف شده بودند، حتی فیل کوچولو هم سر تا پایش گلی شده بود. فیل کوچولو خودش را به تنه درخت می زد تا گل و خاک از روی بدنش جدا شود. فیل کوچولو گفت: من دیگر نمی توانم اینجا بمانم. من خیلی کثیف و گلی شدم. فیل کوچولو می خواست به سمت آبشار برود تا همه بدنش را خوب بشوید. او از روی سنگ ها و چمن ها حرکت می کرد تا بیشتر گلی نشود. در راه بقیه حیوانات را دید. آنها هم خیلی گلی شده بودند. زیر آبشار حوضچه ای از آب تمیز بود. فیل کوچولو وارد این حوضچه شد و زیر آبشار رفت. همه گل و لجن از بدن فیل کوچولو پاک شد. فیل کوچولو گفت: آخ جون، دوباره تمیز شدم. وقتی فیل کوچولو می خواست از زیر آبشار بیرون بیاید، یک دفعه مقدار زیادی آب گلی روی سرش ریخت. فیل کوچولو سریع از زیر آبشار بیرون آمد و خیلی ناراحت و عصبانی شده بود. فیل کوچولو ناراحت و عصبانی به سمت رودخانه رفت و دید آنجا حیوانات دیگر روی هم آب می پاشند. یک خانم کرگدن، با صدای بلند گفت: فیل کوچولو تو هم بیا آب بازی کنیم. خانم کرگدن خیلی تمیز شده بود. فیل کوچولو هم توی رودخانه رفت و خودش را خوب شست و با خرطومش روی حیوانات آب می پاشید و خوب آنها را تمیز می کرد. از آن زمان به بعد فیل کوچولو با حیوانات دیگر به رودخانه می رفت و آب بازی می کرد و دیگر هم از گلی شدن نمی ترسید. 🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘 کانال قصه های تربیتی کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🌸🌼🌸🌼🌸🌼 آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نسخه هایی ساده برای درمان بیماری کرونا این نسخه رو برای همه کسانی که از این بیماری ترسیدند بفرستید تا آروم بشن... 🇮🇷 @IslamLifeStyles
کرونا cmyk.jpg
8.98M
نسخه قابل چاپ نسخه جامع درمان بیماری کرونا
🔶 کرونا ویروسی هست که به سیستم ایمنی بدن حمله میکنه و بیشتر قربانیانش کسانی هستند که سیستم ایمنی ضعیفی دارند. ✅ دو تا از بهترین تقویت کنندگان سیستم ایمنی بدن، عسل و سیب شیرین و شلغم هست. با تقویت سیستم ایمنی بدن هرگز نگران بیماری های ویروسی نباشید.
پرستار_مهربون.mp3
14.24M
🌹پرستار مهربون🌹 🔅بالای ۵ سال 🔅قرائت 🔅با اجرای:اسماعیل کریم‌نیا 🔅 تدوین:رحیم یادگاری ✳️ارسال صوت بچه های گلم فقط به این آیدی👈 @Mimmeslehmadar http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b 🌸تقدیم به همه پرستاران فداکار سرزمینم🌸 1⃣3⃣8⃣