#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه :فیل کوچولوی تمیز🐘
زمانی در یک جنگل زیبا فیل کوچولویی زندگی می کرد که از بقیه فیل ها تمیزتر بود. فیل کوچولو روی چمن ها می نشست و بازی بقیه فیل ها را نگاه می کرد. فیل کوچولو پیش خودش می گفت: چرا این فیل ها خودشان را اینقدر کثیف و گلی می کنند! خیلی وحشتناکه!
فیل کوچولو همیشه عادت داشت قبل از این که روی چمن بنشیند، تک تک علف ها را تمیز کند و یا قبل از این که زیر سایه درختی بنشیند، درخت را خوب تکان بدهد تا برگ های خشک آن بریزد. او همیشه جایی غذا می خورد که باد، شن و خاک روی غذای او نریزد.
یک روز صبح هوا ابری شده بود و ابرها سیاه و سیاه تر می شدند تا این که اولین قطره باران روی فیل کوچولو ریخت. فیل کوچولو خیلی زود زیر صخره ای بزرگ پنهان شد. کم کم قطره های باران زمین را گلی کردند.
فیل کوچولو با خودش گفت: چقدر وحشتناک، حالا چطوری به خانه برگردم؟!
فیل کوچولو خودش را عقب می کشید تا پاهایش کثیف و گلی نشود.
باران تند و تند می بارید. به زودی باران به پاهای فیل کوچولو رسید. فیل کوچولو فکر کرد: باید از اینجا بیرون بروم. تازه امروز ناخن ها یم را تمیز کردم.
همه حیوانات جنگل به بالای تپه رفتند. وقتی فیل کوچولو دید که آب رودخانه بالا آمده، مجبور شد مثل بقیه حیوانات به بالای تپه برود.
حیوانات می ترسیدند که سیل بیاید و همه را با خودش ببرد. حیوانات کوچکتر زیر گوش های فیل کوچولو پنهان می شدند تا باران آنها را خیس نکند.
فردا صبح وقتی حیوانات بیدار شدند، باران بند آمده بود. همه حیوانات خیلی کثیف شده بودند، حتی فیل کوچولو هم سر تا پایش گلی شده بود.
فیل کوچولو خودش را به تنه درخت می زد تا گل و خاک از روی بدنش جدا شود. فیل کوچولو گفت: من دیگر نمی توانم اینجا بمانم. من خیلی کثیف و گلی شدم.
فیل کوچولو می خواست به سمت آبشار برود تا همه بدنش را خوب بشوید. او از روی سنگ ها و چمن ها حرکت می کرد تا بیشتر گلی نشود. در راه بقیه حیوانات را دید. آنها هم خیلی گلی شده بودند.
زیر آبشار حوضچه ای از آب تمیز بود. فیل کوچولو وارد این حوضچه شد و زیر آبشار رفت. همه گل و لجن از بدن فیل کوچولو پاک شد. فیل کوچولو گفت: آخ جون، دوباره تمیز شدم.
وقتی فیل کوچولو می خواست از زیر آبشار بیرون بیاید، یک دفعه مقدار زیادی آب گلی روی سرش ریخت. فیل کوچولو سریع از زیر آبشار بیرون آمد و خیلی ناراحت و عصبانی شده بود.
فیل کوچولو ناراحت و عصبانی به سمت رودخانه رفت و دید آنجا حیوانات دیگر روی هم آب می پاشند. یک خانم کرگدن، با صدای بلند گفت: فیل کوچولو تو هم بیا آب بازی کنیم.
خانم کرگدن خیلی تمیز شده بود.
فیل کوچولو هم توی رودخانه رفت و خودش را خوب شست و با خرطومش روی حیوانات آب می پاشید و خوب آنها را تمیز می کرد.
از آن زمان به بعد فیل کوچولو با حیوانات دیگر به رودخانه می رفت و آب بازی می کرد و دیگر هم از گلی شدن نمی ترسید.
🐘🐘🐘🐘🐘🐘🐘
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نسخه هایی ساده برای درمان بیماری کرونا
این نسخه رو برای همه کسانی که از این بیماری ترسیدند بفرستید تا آروم بشن...
#انتشار_عمومی
🇮🇷 @IslamLifeStyles
🔶 کرونا ویروسی هست که به سیستم ایمنی بدن حمله میکنه و بیشتر قربانیانش کسانی هستند که سیستم ایمنی ضعیفی دارند.
✅ دو تا از بهترین تقویت کنندگان سیستم ایمنی بدن، عسل و سیب شیرین و شلغم هست. با تقویت سیستم ایمنی بدن هرگز نگران بیماری های ویروسی نباشید.
پرستار_مهربون.mp3
14.24M
#کرونا_را_شکست_می_دهیم
#من_سلیمانی_ام
#مسلمانان_مظلوم_هند
#محتکر_لوازم_بهداشتی_همان_داعشی_است
🌹پرستار مهربون🌹
🔅بالای ۵ سال
🔅قرائت #آیت_الکرسی
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅 تدوین:رحیم یادگاری
✳️ارسال صوت بچه های گلم فقط به این آیدی👈
@Mimmeslehmadar
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸تقدیم به همه پرستاران فداکار سرزمینم🌸
1⃣3⃣8⃣
مداحی آنلاین - دعای توصیه شده توسط رهبر انقلاب برای دفع بلا .mp3
1.71M
⏯صوت دعای توصیه شده توسط رهبر انقلاب برای دفع بلا (#کرونا)
🎙صوت #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
@ghesehayemadarane
#قصه_کودکانه
#محتوا : ترس مادر همه بیماری ها ست
#عنوان : کوهستان بزهای زبل
با نام و یاد خدا
در یک کوهستان زیبا همانند همه کوهستان ها؛ تعداد زیادی بز کوهی زندگی می کردند که رئیس آنها بسیار باهوش بود ، روباه ها و گرگ ها هیچ گاه نمی توانستند به آنها حمله کنند و آنها را شکست دهند
چون با یکدیگر متحد بودند و هر موقع گرگ ها و روباه ها حمله می کردند ، بزهای کوهستان با همکاری یکدیگر آنها را شکست می دادند . همکاری ، اتحاد ، کنار هم زندگی و به هم کمک کردن آنها باعث شده بود ، در آن کوهستان شادترین و قویترین بزها باشند . همه حیوانات دوست داشتند در آن کوهستان زندگی کنند و پیش اونها باشند ، چون اونجا امن ترین نقطه کوهستان بود و همه سالم و قوی بودند . گرگ ها از این وضعیت ناراحت و خسته شده بودند و به این فکر می کردند چگونه می توانند آنها را شکست دهند و هر روز یکی از آنها را بخورند . در همین فکر بودند که روباه پیر گفت: من یک نقشه عالی برای این کار دارم ، اما این کار زمان بر است و باید منتظر زمستان بمانیم
گرگ ها گفتند: در زمستان چه خواهد شد ، روباه گفت: در زمستان هوا سرد خواهد شد و سرما بعضی را مریض می کند و می کشد به این ترتیب همگی منتظر زمستان ماندند
یواش یواش زمستان از راه رسید . در زمستان روباه ها پیش بزهای کوهستان رفتند و گفتند: بیماری جدیدی در کوهستان آمده و همه بینی ها قرمز شده و از آنها آب می آید شما هم آن بیماری را گرفته اید ، این بیماری همه بچه های شما ها و سپس خودتان را خواهد کشت .
این خبر را روباه ها سریع در همه کوهستان ها پخش کردند و گفتند: بیماری جدیدی آمده و تمام کوهستان گرفته و به زودی همه بزهای باهوش خواهند مرد .
در آن کوهستان هر روز یکی بچه یا مامان و باباها می مردند و همه فکر می کردند بیماری بینی قرمزی باعث مرگ همه شده است . گرگ ها و روباه ها می گفتند: هر کس مرد باید بیرون از کوهستان برده بشه تا کسی مریض نشود ، در این بین بچه های کوچولو بیشتر می مردند . بزهای کوهستان هم هر روز بزهای بزرگ و کوچولوی مرده رو می دادند به گرگ ها و روباه ها . گرگ ها و روباه ها هم یواشکی همه رو می بردند و می خوردند . بچه های کوچولو خیلی ناراحت بودند و می ترسیدند و بیشتر می مردند چون مامان و باباها ناراحت بودند و می ترسیدند. و این ناراحتی باعث می شد سریعتر مریض بشدند و بمیرند.
پس از مدتها اسب خیلی باهوشی از آن کوهستان رد می شد که دوست رئیس بود. او دید یکی یکی بزهای خوشگل و قوی و ناز نازی کوهستان دارند میمیرند. خیلی تعجب کرد و گفت: چی شده و چرا دوستان شما دارند بدون بیماری می میرید ، شما که غذا و خوراک دارید پس چرا دارید می میرید. رئیس گفت: ای دوست عزیز اینها بیماری بینی قرمزی گرفتند و بینی شان آب می آید و این باعث مرگ همه آنها شده است. اسب نگاهی به آنها کرد و گفت: این یک چیز خیلی طبیعی است و در زمستان بینی همه به علت سردی هوا قرمز می شود و آب میریزد. دلیل مرگبچه ها و بزرگترها در این کوهستان ترس هست ، رئیس گفت: یعنی عامل اصلی مرگ و میر و بیماری ترس است؟ . اسب برای آنها توضیح داد که ترس از هر بیماری و چیزی باعث می شود بدن پس از مدتی ضعیف شود و انواع بیماری ها سراغش بیایند و بمیرد و مرگ بچه های کوچک به همین دلیل هست. اسب گفت: این حیله روباه ها و گرگ هاست تا شما را شکست بدهند ؛ آنها می دادند حریف شما نیستند و از این طریق شما را بدون دعوا و درگیری می خورند
مامان ها و باباها وقتی این را شنیدند خیلی ناراحت شدند که ترسیده اند و حواسشان به بچه ها نبوده و مواظب بچه های خود نبودند، آنها فکر می کردند مواظب بچه های خود هستند و مواظبت و ترس بیش از حد باعث بیماری و مرگ فرزندان و دوستانشان شده بود. همگی درس گرفتند که این بیماری و مرگ به علت ترس بوده و نه بیماری و از آن به بعد هیچگاه نترسیدند
آره بچه های عزیز، در زمستان همه سرما می خورند و مریض می شوند و ما باید بدن خود را گرم نگه داریم و نترسیم. این بیماری ها هر سال می آید و می روند. ترس باعث ضعیف شدن سیستم دفاعی بدن شده و جاده را برای ویروسها صاف می کند و ما سریع مریض می شویم
پس ما پدر و مادرها م ضمن مواظبت و ارئه آموزشهای بهداشتی به فرزندان ، ترس و دلهره را به دل کودکان وارد نکنیم ، ترس و ناراحتی ما به راحتی به کودک منتقل می شود ، و از آنجا که سیستم دفاعی او ضعیف تر است ، سریعتر بیمار می شود . ترس از همه بیماری ها خطرناک تر و کشنده تر است.
#نشر_دهیم
🍂نویسنده: الیاس احمدی
🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐🐐
کانال قصه های تربیتی کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌸🌼🌸🌼🌸🌼
آدرس کانال قصه های تربیتی کودکانه جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔴 والدین برای کاهش استرس کودکان در خصوص کرونا، چه باید بکنند؟
🔹از صحبت مرگ و میر ناشی از بیماری در حضور کودک خودداری کنید!
🔹اطمینان بخش باشید و به کودک امید دهید که بر مشکل غلبه خواهید کرد.
🔹بیماری را فاجعه آمیز و غیر قابل کنترل نخوانید.
🔹به نگرانیهای کودکان گوش دهید، محبت و توجه کنید و از تمسخر و بی توجهی پرهیز کنید.
🔹کودکان به اشکال مختلفی به استرس پاسخ میدهند(چسبندگی به والدین، عصبی شدن، بیقراری، خشم، مشکلات خواب و..) که در این مواقع واکنش والدین به کودکان باید حمایتی باشد تا نگرانی آنها را به حداقل ممکن برساند.
🔹آموزش نکات بهداشتی یک اصل است.
🔹محدودیت رفت و آمد را تذکر دهید.
🔹در سنین پایین تر، با انجام بازی، کودکان را ترغیب به شستن دستانشان کنید و در مقابل این کار به آنها پاداش دهید.
🔹والدین نباید پیامهای فضای مجازی درباره کرونا را با صدای بلند بخوانند!
🔹اگر کودک شما استرس زیادی از این بیماری دارد، در هنگام پخش اخبار و برنامه تلویزیونی ویژه کرونا، او را از محل دور کنید و یا در نزد او اینگونه برنامهها را نبینید.
🔹با بازی، مشغولیت های مناسب و فرح بخش، حواس کودک مضطرب را پرت و از بروز و تشدید افکار مزاحم در کودکان جلوگیری نمایید.
🔹محیط خانه را با فضای شوخی و خنده، ایمن کنید.
🔹وقت بیشتری برای کودکانتان بگذارید.
🔹روی فعالیتها و برنامههای روزانه فرزندان تمرکز کنید و زیاد درباره این بیماری حرف نزنید.
🔹راهکارهای پیشگیرانه را مناسب با سن و فهم فرزند، به شیوه صادقانه و از طریق بازی کردن و ایفای نقش، توضیح دهید.
🔹آموزش در سنین پایین تر را از طریق نقاشی و بروشورهای تصویری ارائه دهید.
✍(علیرضا سفیدچیان (متخصص اعصاب و روان)
❤️@ghesehayemadarane
#کودک_خلاق_بانشاط
#چاپ
#خلاقیت
#نقاشی_باسیب زمینی 🍡
سیب زمینی را تبدیل به مهر کنید☺
👩👧👦🎯👩👧👦🎯👩👧👦🎯👩👧👦🎯👩👧👦🎯👩👧👦🎯
*کانال مادرانه های حسینی کانالی برای مادران خلاق وباانگیره
https://ble.im/madaraneh97*
#قصه_شب
🌹🐝 وفاداری
در یک روز گرم و آفتابی چهار زنبور عسل که با هم خواهر بودند در دشت سرسبزی پرواز می کردند. زنبور آخر بسیار از آن ها کوچک تر بود و همیشه او را اذیت می کردند.
آن روز وقتی در حال پرواز کردن و بازی کردن بودند زنبور کوچولو چشمش به سه
عدد گل سرخ افتاد و به خواهرانش گفت بچه ها بیایید یک مسابقه دهیم.
خواهرها که دست به یکی کرده بودند تا دوباره زنبور کوچولو را اذیت کنند گفتند چه مسابقه ای؟
یکی از آن ها گفت بیایید قایم باشک بازی کنیم، زنبور کوچک گفت نه، آن گل های زیبا را می بینید؟
من تا ۳ میشمارم هر کسی زودتر به روی گل ها بشیند برنده است و نفر آخر می بازه
خواهران زنبور قبول کردند و زنبور کوچولو شروع به شمردن کرد، به عدد ۲ که رسید خواهرانش با سرعت روی گل ها نشستند و با خنده گفتند که تو باختی.
زنبور کوچولو گفت: نه شما صبر نکردید تا آخر بشمارم و زود رفتید، کارتان درست نبود و باید از اول بازی کنیم.
خواهران بزرگترش که او را اذیت می کردند گفتند قبول دوباره بازی می کنیم.
این دفعه هم مانند قبل تا ۲شمرد و آن ها سریع به روی گل ها نشستند و به خواهر کوچکشان می خندیدند.
زنبور کوچولو ناراحت شد و رفت روی شاخه ای نشست که گلی نداشت، لابه لای شاخه ها چشمش به غنچه ای افتاد، غنچه با ناراحتی گفت چه شده؟ چرا گریه می کنی زنبور کوچولو همه ی ماجرا را برای او تعریف کرد.
غنچه ی گل رز به او قول داد تا زودتر بزرگ شود و برای او باشد. زنبور خوشحال شد و هر روز به کنار او می آمد تا بالاخره او تبدیل به یکی از رزهای بسیار زیبا شد.
خواهران زنبور از دیدن این صحنه و وفاداری گل رز بسیار شرمنده شدند و از زنبور کوچولو به خاطر رفتارهای بدی که کرده بودند معذرت خواستند و قول دادند که همیشه با او مهربان باشند.
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
🌳🍃 موبی و قارقور 🍃🌳
قارقور، یک جوجهکلاغ بود، عاشق چیزهای براق. هر چیز براقی را که پیدا میکرد، میپرید و توی لانه میگذاشت. قاشق، چنگال، خودکار، سیخ کباب و...
مامانش میگفت: «جوجَکَم، سیاهَکَم! اینقدر آشغال جمع نکن، زشته! آبرویمان را توی باغ بردی.» ولی قارقور گوش نمیکرد. هی آشغال پیدا میکرد؛ هی آشغال پیدا میکرد. توی لانه پر از آشغال شده بود. اصلاً جای نشستن هم نبود.
یک روز صبح، قارقور گفت: «مامانجون! من امروز یک چیز براق پیدا نکردم. میروم پیدا کنم.»
مامانکلاغه گفت: «ای قار، ای بیقار! کجا میروی؟ لانه را کردی آشغالدونی. نرو جوجهجان!»
ولی قارقور حرفهای مامانکلاغش را نشنید، پر زد و رفت. وقتی برگشت توی نوکش یک چیز براق و عجیبی بود.
مامانکلاغ گفت: «باز چی پیدا کردی؟»
قارقور، نوکش را نشان داد و گفت: «ببین چی پیدا کردم؟ این اسمش موبی است.»
مامانکلاغ، چپ چپ نگاه کرد و نگاه کرد. ناگهان جیغ زد: «قااااااار قاااااار...»
و بعد پر زد، قارقور را با چنگالش گرفت و پرید بالای درخت.
قارقور خیلی تعجب کرد. بعد گفت: «مامان! چی شده؟ چرا ترسیدی؟»
مامانکلاغ گفت: «صدبار به تو گفتم هر چیزی را که پیدا میکنی به لانه نیاور. این یک چیز خطرناک است. این یک چیزی است که سر درد کلاغی میآورد. این یک چیزی است که تومور مغزی کلاغی میآورد. فهمیدی؟»
مامانکلاغ به پایین نگاه کرد و به آن چیز عجیب گفت: «آهای! از لانهی ما برو بیرون؛ زودباش دیگه!»
موبی که یک موبایلکوچولو بود، گفت: «من که روشن نیستم؛ خاموش هستم؛ خطر ندارم.»
مامانکلاغ گردنش را پایینتر آورد و گفت: «یعنی اگر خاموش باشی خطر نداری؟»
موبی گفت: «اگر زیاد روشن باشم خطر دارم.»
مامانکلاغ گفت: «چه خوب! پس همیشه خاموش باش. فقط یک ذره روشن باش.»
موبی سرش را تکان داد و خندید؛ بعد هم برایشان یک آهنگ خندهدار کلاغی پخش کرد تا قارقارقار بخندند.
قارقارقارقار، قیر قیر قیر
قورقورقور، قیر قیر قیر
#قصه_متنی
╲\╭┓
╭🌳🍃 🆑@ghesehayemadarane
┗╯\╲