خرگوش_کوچولو.mp3
8.77M
#آموزش_تعطیل_نیست
#کرونا_را_شکست_می_دهیم
#در_خانه_بمانیم
🌹خرگوش کوچولو🌹
🔅قرائت: #آمن_الرسول
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅 تدوین:رحیم یادگاری
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی با یک صلوات🌸
1⃣4⃣8⃣
#تربیتی
در فرمان دادن به کودک باید گفته شود چه کاری انجام دهد نه اینکه چه کاری نباید انجام دهد.
بنابراین با کودک خود اینگونه سخن بگویید:
به جای " مخالفت نکن " بگویید " کاری که گفتم را انجام بده"
به جای" فحش نده" بگویید " حرف خوب بزن"
به جای " دستم را ول نکن" بگویید " دستم را محکم بگیر"
به جای " ندو" بگویید " آرام راه برو"
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
زنبوری.mp3
7.14M
#آموزش_تعطیل_نیست
#کرونا_را_شکست_می_دهیم
#در_خانه_بمانیم
🌹زنبوری🌹
🔅قرائت: #آمن_الرسول
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅 تدوین:رحیم یادگاری
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی با یک صلوات🌸
1⃣4⃣9⃣
0120 baghareh 265-266.mp3
10.9M
#لالایی_خدا ۱۲۰
#سوره_بقره آیه ۲۶۶ - ۲۶۵
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#قصه
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
🍂دوستان خوب لالایی خدا!
برای شفای همه مریضا، به ویژه کسایی که به کرونا مبتلا شدن، یه صلوات و یه حمد شفا بخونید.
@lalaiekhoda
#قصه_شب
☘ کاردستی بزرگ
روزی بود روزگاری بود.
سه بره کوچولو بودند که با مادر و پدر مهربانشان زندگی می کردند.
بابای بره ها مدتی بود که بیمار بود بچه ها از بیماری بابا خیلی ناراحت بودند.
چون نمیتوانستند به او نزدیک شوند و با او بازی کنند. آخر مامان می گفت بیماری پدر واگیر دارد ؛ و بچه ها باید مراقب باشند.
مامان گفته بود بچه ها هر روز چند بار باید دست هایشان را با آب و صابون بشویند؛ و اگر خواستند از جلوی در اتاق پدر که جلوی در ورودی بود عبور کنند ماسک به صورت بزنند.
بابا مدام سرفه می کرد و بچه ها غصه می خوردند اما باید حرف مامان را گوش می دادند.
تا اینکه یک روز مامان بزی بچه ها را صدا زد و گفت: «شنگول منگول حبه انگور من دارم می رم بیرون از خونه برای خرید.
بعضی از بز ها و بره های همسایه هم بیمار شدن پس نباید از خونه بیرون بیایید. به اتاق پدر هم نروید می تونید تلویزیون ببینید یا بازی کنید، من زود برمیگردم. »
مامان که رفت بچه ها کمی تلویزیون تماشا کردند، اما خیلی زود حوصله شان سر رفت.
شنگول گفت:« بیایید برویم بیرون وسطی بازی کنیم. »
منگول گفت:« نه مامان گفت نباید بیرون بریم. »
حبه انگور گفت: « مامان که خونه نیست، بابا هم که خوابه بیایید بریم. »
شنگول دوان دوان به اتاق رفت و توپش را آورد.
اما منگول گفت: « اگر برید من به مامان میگم، تازه وقتی برید و مریض بشید مامان متوجه میشه حرفش را گوش ندادید.
من دلم نمی خواد مریض بشم مگه یادتون رفته بابا چقدر مریضه من که دوست ندارم چند روز تو اتاق بمونم. »
شنگول به فکر فرو رفت و گفت: « آره راست میگی. »
حبه انگور گفت:« پس چه کار کنیم؟»
منگول گفت:« اسم فامیل چطور است؟»
حبه انگور با ناراحتی گفت : « من که نوشتن بلد نیستم. »
همینطور که داشتند تصمیم میگرفتند تلویزیون طرز ساخت ماسک صورت را نشان میداد.
منگول هیجان زده بالا و پایین پرید و گفت: « وای چه فکری کردم بیایید با هم از این ماسک ها درست کنیم. »
شنگول و حبه انگور هم پذیرفتند و با خوشحالی مشغول ساخت کاردستی ماسک شدند.
تا مادر از راه برسد بچه ها تعداد زیادی ماسک درست کرده بودند.
مامان بزی که خسته از راه رسید و بچه ها را مشغول ساخت ماسک دید خیلی خوشحال شد.
و گفت :«بچه ها من کل شهر رو گشتم اما ماسک پیدا نکردم . ما میتونیم از این ماسکها به همسایه ها هم هدیه بدهیم، و به سالم موندن دوستانمون کمک کنیم. »
قصه ما به سر رسید #کرونا به آخرش رسید.
#کرونا_را_شکست_میدهیم
✍ نويسنده: خانم #باران، از اعضاء خوب کانال کودک خلاق🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
عمو_نوروز_۱.mp3
8.42M
#جهش_تولید
#کرونا_را_شکست_می_دهیم
#سال_نو_مبارک
🌹عمونوروز (۱)🌹
🔅قرائت: #دعای_امام_زمان_ع
🔅با اجرای:اسماعیل کریمنیا
#عمو_قصه_گو
🔅 تدوین:رحیم یادگاری
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی با یک صلوات🌸
1⃣5⃣0⃣